- آقای قانعی! دانشگاه صنعتی شریف چگونه وارد فضای انتخابات سال ۸۸ شد؟
سالی که انتخابات برگزار شد، من جانشین بسیج بودم و هم زمان مسئولیت برگزاری مسائل انتخاباتی بسیج دانشگاه را بر عهده داشتم. تا جایی که بنده در خاطر دارم، قبل از روزهای آخری که به انتخابات ۲۲ خرداد مانده بود، جو دانشگاه خیلی ملتهب نبود. شاید یک آرامش قبل از طوفان بود. انجمن دانشگاه شریف خیلی سفت و محکم طرفدار مهدی کروبی بودند و این باعث میشد که عمده کسانی که در دانشگاه نگاهشان اصلاح طلبی و یا هر نگاهی غیر از آقای احمدینژاد بود، خیلی با انجمن همراه نباشند. البته در جلسهای که کروبی را به دانشگاه دعوت کردند همه یکصدا شده بودند. در آن جلسه مقداری حاشیه به وجود آمد. اما من فکر میکنم در آن جلسه رفتار آقای کروبی خیلی بهتر نسبت به پس از انتخابات بود. یادم هست آنجا چندنفر بلند شدند به اعتراض در رابطه با دانشجوهایی که زندانی شدند و درباره زندانیهای سیاسی صحبتهایی کردند. من هم خودم در آن جلسه که در سالن جابربن حیان برگزار شد، بودم. من و یکی دونفر دیگر از بچهها هم بلند شدیم و صحبت کردیم. به نماینده بسیج دانشگاه فرصت صحبت کردن ندادند. اینها حاشیههایی از مراسم بود. منتهی اصل برنامهها حول موسوی و احمدینژاد بود. البته نهایتا هیچ کدام از این دونفر به دانشگاه نیامدند. ولی میرحسین موسوی بعد از انتخابات به بهانهای به مسجد دانشگاه شریف آمد. روز دوشنبه قبل انتخابات که احمدینژاد در مصلی سخنرانی داشت، من یادم هست که اینها یک زنجیره انسانی در اطراف دانشگاه درست کرده بودند و اولین بار این شعار که «اگر تقلب بشه، ایران قیامت میشه» را آنجا شنیدم و خیلی هم تعجب کردم. چون تا قبل از آن خیلی احساس نکرده بودم که قرار است در فضای دانشگاه اتفاق بدی بیفتد.
- درباره اتفاقاتی که روز ۲۵ خرداد ۸۸ در دانشگاه رخ داد بگویید؟
روز ۲۵ خرداد، روزی بود که طرفداران موسوی در خیابانها ریخته بودند و جریان هوادار آنها در دانشگاه هم میخواست خودش را به درهای خارجی دانشگاه برساند و به جمعیت نشان دهد با آنها همراه است. ما برای مقابله با چنین حرکتی، پرچمهای ایران و عکس آقای احمدینژاد، امام و آقا را برداشته بودیم و پشت نردههای دانشگاه شریف که پشت خیابان آزادی است برده بودیم. منتهی چون فضایمان دانشجویی بود، اصلا فکر نمیکردیم که کار به خشونتهای عجیب و غریب برسد. جمعیت ما هم خیلی زیاد نبود. شاید کمتر از صدنفر بودیم. همه هدف ما این بود که سردر دانشگاه که به سمت خیابان آزادی بود دست ما بماند. حوالی ظهر تجمع سبزها آغاز شد و جمعیت زیادی هم داشتند. مشخص بود که خوب سازماندهی شدهاند و قبلا هم از طریق فضای مجازی اطلاع رسانی کرده بودند. به سمت سردر آمدند و میخواستند آنجا را بگیرند. کم کم درگیری لفظی و بعد فیزیکی آغاز شد. اول به سمت خواهران حزب اللهی هجوم بردند و بطری آب معدنی و... به سمت آنها پرتاب میکردند. ما مجبور شدیم حلقه حفاظتی اطراف خواهران تشکیل دهیم و آنها را از جمعیت خارج کنیم. در همین حین آنها سردر دانشگاه را تصرف کردند. هرچه ما تلاش کردیم نتوانستیم سردر را پس بگیریم. من نزدیک پشت بام مسجد ایستاده بودم، یادم است که آنها آجر پرتاب میکردند. سر یکی دونفر از بچههای ما شکست و خیلیها مجروح شدند. یکی از آنها از میان جمعیت یک گاز اشک آوری را در صورت سیدامین آقامیری [مسئول اسبق بسیج دانشگاه شریف] خالی کرد. صورتش کاملا سرخ و متورم شده بود. از بین بچههای ما کسی اهل سیگار نبود که دود آن را زیر چشم او بگیریم تا کمی از سوزش آن بکاهد. مجبور شدیم به تعدادی از سبزهایی که سیگار میکشیدند التماس کنیم که سیگار خود را به ما بدهند. نهایتا او را به بهداری تحویل دادیم و خود ما به سمت نردههای دانشگاه رفتیم. اما جمعیت خارج دانشگاه که در خیابان بودند هم با عصبانیت تمام به سمت ما هجوم آوردند و نردهها را شکستند. و حتی یکی از بچههای طرفدار خودشان زیر نردهها ماند و آسیب دید. جمعیت خیابان با چوب و سنگ هجوم میآوردند و میزدند. ما مجبور شدیم فضا را ترک کنیم و فکر میکنم از بین سبزها چند نفر که منطقیتر بودند فضا را مدیریت کردند که جمعیت از بیرون دانشگاه به داخل نیاید.
- بعد از این واقعه تا شروع سال تحصیلی اتفاق دیگری در دانشگاه واقع نشد؟
دانشگاهها در تابستان تعطیل شد و اتفاق خاصی نیفتاد. منتها بعد از مهرماه تقریبا ناآرامی وجود داشت؛ ولی فکر میکنم ایام خوبی بود. مهر، آبان، آذر و دی واقعا روزهای خوبی بود. از این جهت که بچههای مذهبی و بسیج و دانشگاه، قدرت منطق خودشان را خوب نشان دادند. یعنی علی رغم اینکه دیگران منتظر بودند اینها واکنشهای پرخاشگرانه انجام دهند، واقعا اینطوری نبود. در صحن دانشگاه شریف میتوانستید ببینید که یک نفر از دانشجوهای بسیجی با پنج نفر از افراد دیگر داشتند بحث میکرد. مثل خاطراتی که از اول انقلاب شنیده بودم که بچههای ما با کمونیستها بحث میکردند، شبیه آن فضا بود. من فکر میکنم این شیوه بچههای ما که البته تعمدی هم بود و آنها هم متوجه بودند، خیلی موثر بود. یادم است که دفعات آخر که متوجه دلیل کار ما شده بودند، گفته بودند کسی با اینها بحث نکند. ولی نتوانسته بودند بدنه دانشجویی دانشگاه را با خودشان همراه کنند. چون بدنه دانشجویی واقعا دنبال این است که ببیند حق با کیست و شبهاتشان را مطرح کنند. کرسیهای آزاد اندیشی را وقتی به آن شکل به صورت سرپایی برگزار کردند، این خیلی مانع درگیری و خشونت شد. خیلی فضای بدی نبود. من خودم از آن فضا ناراضی نیستم. منهای جریان ۹ دی که در دانشگاه حسینیه را آتش زدند.
- بگذارید با زمان پیش برویم. از آغاز سال تحصیلی چه فضایی بر دانشگاه حاکم بود؟
در مهرماه اینها هر روز تظاهرات داشتند. تقریبا ۴۰-۵۰ نفر از اینها با دست بندهای سبز در دانشگاه میچرخیدند و شعار «الله اکبر» سر میدادند. دو خاطره تلخ هم از آن زمان دارم. اینها یک کار زشتی کردند. زشت از این جهت که خیلی از اینها دوستان خود ما بودند و ما تعجب میکردیم. یک بار آمدند جلوی دفتر بسیج و به سمت ما پول پرتاب کردند. به این معنا که انگار ما آدمهای مزدوری هستیم. کسانی این کار را میکردند که دوستان ما بودند و ما را کامل میشناختند. مورد دیگر هم این بود که روزی یکی-دوتا از اساتید دانشگاه به جمع اینها آمدند و آنجا تنشهای شدید به وجود آمد و حتی زد و خورد بین افراد دو طرف رخ داد. چندبار این اتفاق افتاد.
- در ۱۳ آبان و ۱۶ آذر وضع دانشگاه چه گونه بود و آیا همچنان شاهد تنش بودید؟
برعکس بقیه دانشگاههای اصلی تهران، در این دو روز اتفاق خاصی نداشتیم. البته یک مقداری در ۱۳ آبان شاهد تنش بودیم. آن هم چون خیابان ۷ تیر در مسیر راهپیمایی بود، فضا یک مقدار به بیرون از دانشگاه کشیده شده بود. اما مجموعا در دانشگاه شریف تحرکات خیلی کم بود. بیشتر برنامهها خارج از دانشگاه بود. من خودم بیشتر سبزهای دانشگاه را در میدان ۷ تیر را دیدم.
- به واقعه ناگواری که روز ۹ دی در دانشگاه رخ داد اشاره کردید. لطفا آن قضیه را کمی شرح دهید.
۹دی ۸۸ روز چهارشنبه و وسط هفته بود؛ خب در حقیقت تبلیغات زیادی هم برایش نشده بود. حتی بعضی از بچههای ما کلاس داشتند و کلاسهایمان هم تمام شده بود و همه تحت تاثیر حرمت شکنی روز عاشورا قرار داشتیم. به صحن دانشگاه آمدیم. شاید اولش حدود ۱۰۰ نفر از بچهها جمع شده بودیم و الله اکبر میگفتیم. برای من جالب بود که حتی کارمندها و کارگران دانشگاه هم به جمع ما پیوستند. در همین سردر دانشگاه که نزدیک آزادی است، جمعیت ما بیشتر هم شد و شاید به ۵۰۰ نفر میرسید. منتهی من برآوردم این بود که مثل بقیه تظاهراتی که بعد از نماز جمعهها برگزار میشود و بالاخره هزارنفر از نمازگزارها میآیند وشعاری میدهند و تمام میشود، آن روز هم مثل همانهاست. ولی واقعا من قدرت خدا را آنجا دیدم و واقعا چنین انتظاری نداشتم. یک روز وسط هفته! ما از زیرگذر یادگار امام و از آزادی که میخواستیم رد بشویم نمیتوانستیم جلو برویم. فقط از دور داشتیم میدان انقلاب و عظمت جمعیت را میدیدیم. نزدیکهای غروب شد و عدهای از ما به میدان انقلاب و میدان فردوسی رفته و بقیه به سفارت انگلیس رفتیم تا جلوی آن اعتراض کنیم. به سفارت انگلیس که رسیدیم همان جا شنیدیم که چند نفر در دانشگاه حسینیه را آتش زدهاند. ما فورا به دانشگاه برگشتیم، ولی حسینیه اکثرش چون پارچهای بود و حالت خیمه داشت آتش گرفته بود. این برای ما یک ضربه روحی شدید بود. شنبه هفته بعد همان جایی که حسینیه آتش گرفته بود مراسمی گرفتیم. روضه حضرت زهرا (س) خواندیم و تداعی آن جریانات صدر اسلام. خیلی هم تأثیر داشت. واقعا روی دانشگاه تأثیر گذاشت. باعث شد که یک مقدار ماهیت حقیقی آن افراد روشنتر شود و طبیعتا بعد از آن داستان دانشگاه ما خیلی آرامتر شد.
- چه طور توانسته بودند حسینیه دانشگاه را به آتش بکشانند؟ با مقاومتی از سوی مسئولین و حراست مواجه نشده بودند؟
مشکلی که ما در فتنه ۸۸ داشتیم، مسئول حراست دانشگاهمان بود. متأسفانه ایشان با ما همراه نبود و الحمدلله بعدها عوض شد. دیده بودند بچهها در یک جمع ۱۰-۱۲ نفری، جلوی ساختمان جمع شده بودند اما توجهی نکرده بودند و آنها هم از نبود ما در دانشگاه سوء استفاده کرده بودند. نزدیک غروب آفتاب، حدود ساعت ۶ که واقعا کسی در دانشگاه نیست و بچههای مسلمان و انقلابی و کارمند و استاد هم به تظاهرات رفته بودند و تقریبا کسی در دانشگاه نبود، ظاهرا اینها کاغذهای A۴ از کیفشان در میآورند و با آتش زدن آنها حسینیه را به آتش میکشانند. بعد هم سریع فرار کرده بودند؛ ولی چند نفر از آنها را دوستان ما دیده بودند. اما حراست بهانه آورد که دوربینها ندیدهاند و خاموش بودهاند. البته آنها بعدا نتیجه آن کار زشتشان را دیدند.
- بعدا پیگیر قضیه دوربینها شدید؟ چون شنیدیم که دوربینهای دانشگاه به طور اتفاقی در آن لحظه پاک شده بودند...
بله. جالب بود. آن زمان حتی لپ تاپ بنده هم به سرقت رفت. وقتی به حراست رفتیم تا پیگیری کنیم، گفتند آن لحظهای که لپ تاپ در دفتر بسیج به سرقت رفته، دوربینها خاموش بودهاند. این هم یکی از معضلات جدی بود که ما داشتیم. حاشیههای زیادی با حراست دانشگاه داشتیم.
- بعد از ۹ دی دیگر شاهد تهییجی در دانشگاه نبودید؟ به تعبیری آیا ۹ دی پایان دهنده فتنه در دانشگاه صنعتی شریف بود؟
طبیعتا دانشگاه و فضای سیاسی آن تا حد زیادی تابع فضای بیرون دانشگاه است. بعد از ۹ دی دیگر خیلی اتفاق خاصی نیفتاد. یکی از دلایلش این بود که انجمنهای دانشگاه که واقعا مراکز فتنه بودند، اکثرا تعطیل شدند و رزونانس اینها با هم از بین رفته بود. سر حلقههایی که اصلا خیلیهایشان فارغ التحصیل شده بودند، دیگر مانع ورودشان به دانشگاه شده بودند، چون خیلی از مسائل زیر سر اینها بود. با افراد آشوب طلب و هتاک هم برخورد انضباطی شد و به صورت کلی فضا آرامتر شد. میتوانم بگویم بعد از ۹ دی دیگر اتفاق خاصی در دانشگاه نداشتیم.