پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۹ آذر ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۱

اهدای اعضای بدن مادر جوان

اعضای بدن مادری جوان که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود، زندگی دوباره‌ای به 5 بیمار نیازمند بخشید.
کد خبر : ۲۱۳۹۳۰
صراط: اعضای بدن مادری جوان که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود، زندگی دوباره‌ای به 5 بیمار نیازمند بخشید.

مرضیه فرح دل مادر 36 ساله‌ای که سال‌های آخر زندگی‌اش را در فراق 5 فرزندش سپری کرده بود وقتی سوار بر موتور همراه با همسرش در ورامین به خانه می‌رفت دچار سانحه شد.

اتاق پیوند بیمارستان مسیح دانشوری آخرین قرار مادر سالخورده‌ای بود که برای خداحافظی با دخترش آمده بود.

چین و چروک‌های دست این زن حکایت از سال‌ها سختی و رنج داشت. زن با دیدن چهره دخترش که آرام روی تخت بیمارستان خوابیده بود، بشدت گریه کرد. سه سالی بود که او را ندیده بود و باور نمی‌کرد او را در این وضعیت خواهد دید. او می‌گوید مرضیه هم مانند من سختی کشید و سال‌ها در فراق دیدن فرزندانش سوخت. بارها از او خواستم تا زندگی سیاهی که همسرش برای او درست کرده بود رها کند اما هیچ وقت توجهی به حرف من نکرد و به همین خاطر سه سالی بود که با ما قهر کرده بود.

خیرالنساء عباسپور پس از امضای برگه رضایت اهدای اعضای بدن دخترش درحالی که به چشمان بسته او خیره شده بود گفت: 8 فرزند داشتم که دو پسر و دخترم در کودکی بر اثر بیماری فوت کردند. پسرم احمد نیز سه سال قبل در سانحه تصادف جان خود را از دست داد.

زندگی سختی داشتم و همسرم در همان سال‌های اول زندگی بر اثر بیماری فوت کرد. با 6 بچه قد و نیم قد مانده بودم مرگ همسرم شوک بزرگی به ما وارد کرد اما می‌دانستم که آنها بجز من پناه دیگری ندارند. از خدا خواستم تا به من قدرت دهد تا بتوانم آنها را به سر و سامانی برسانم. در کارگاه‌ها و خانه‌های مردم کارگری می‌کردم و لقمه نانی را برای بچه‌ها به خانه می‌بردم. تلاش می‌کردم تا غم یتیمی روی بچه‌ها تأثیر بدی نگذارد. شب‌ها وقتی خسته به خانه برمی گشتم به وضعیت بچه‌ها رسیدگی می‌کردم و تنها دلخوشی‌ام این بود که آنها سلامت بزرگ شوند و در دوران پیری عصای دست من شوند.

مرضیه فرزند چهارم من بود و پس از آشنایی با مردی تبعه افغانستان به عقد او درآمد. با ازدواج آنها مخالف بودم چون ازدواج با اتباع بیگانه ثبت نمی‌شد اما مرضیه نپذیرفت و به عقد او درآمد و صاحب 5 فرزند شد. سال‌ها گذشت تا اینکه دولت اعلام کرد اتباع افغان باید به کشور خود بازگردند.
همسر مرضیه هم تصمیم به بازگشت گرفت و از دخترم خواست تا همراه با فرزندانش با او به افغانستان بروند. مرضیه نپذیرفت و گفت وطن من ایران است و نمی‌خواهم از کشور و بچه‌هایم جدا باشم. همسر او موافقت  کرد ولی یکی از روزها بدون اطلاع مرضیه همه بچه‌ها را همراه خود به افغانستان برد و دخترم را طلاق داد جدایی دخترم از بچه هایش برای او شوک بزرگی بود. 6 سال از آن روزها می‌گذرد و تنها پسر بزرگش به ایران بازگشت، اما 5 فرزند او سال ها است که مادرشان را ندیده‌اند.

این زن 68 ساله آهی کشید و ادامه داد: مرضیه را خیلی کم می‌دیدم تا اینکه باخبر شدم به عقد موقت مردی درآمده است. ما هیچ شناختی از او نداشتیم و او را ندیده‌ایم. سه سال دخترم را ندیدم و او هیچ وقت حاضر نمی‌شد به خانه ما بیاید.

دو سال قبل وقتی از سفر زیارتی کربلا بازگشتم با او تماس گرفتم و خواستم به خانه‌ام بیاید، ولی او نیامد و من چشم انتظار ماندم. باید مادر باشید تا سختی فراق دیدن فرزندتان را حس کنید. از کلانتری با من تماس گرفتند و خبر دادند که مرضیه تصادف کرده است. باور نمی‌کردم بعد از سه سال باید او را روی تخت بیمارستان ببینم. به سرعت همراه پسرم به بیمارستان 15 خرداد ورامین رفتیم. پزشکان گفتند او و همسرش سوار بر موتور تصادف کرده‌اند و همسرش در بازداشت پلیس است. با دیدن مرضیه روی تخت بیمارستان دلم شکست.

هیچ وقت طعم خوشبختی را نچشیده‌ام و به سختی این بچه‌ها را بزرگ کرده‌ام. وقتی پزشکان اعلام کردند مرضیه مرگ مغزی شده و دیگر هیچ وقت چشمانش را بازنخواهد کرد پاهایم سست شد و روی زمین نشستم. سه سال در انتظار دیدن او بودم و امروز او را در حالی دیدم که مسافری بود که بار سفرش را برای همیشه بسته بود. تصمیم سختی بود اما پیشنهاد پزشکان مبنی بر اهدای اعضای بدن دخترم را پذیرفتم.

مرضیه من برای همیشه رفت اما امیدوارم با اهدای اعضای بدن او دل مادران چشم انتظاری که فرزندشان روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند شاد شود. قلب و کبد و کلیه‌های او زندگی دوباره‌ای به بیماران چشم انتظار خواهد بخشید.
 

منبع: ایران
برچسب ها: اهدای عضو