صراط: در تاریخ میانی ایران، نخستین بار سربدارن بحث از پیشقراولی برای ظهور مهدی (ع) مطرح شد. تا پیش از آن شیعیان حکومت مستقلی نداشتند و شاید هم تأسیس حکومت را در دستور کار خویش نداشتند، چون قدرت کافی هم نداشتند. اما اکنون که قدرتی بدست آمده بود، اگر این قدرت ذاتا غصبی به نظر می آمد، اما به اعتبار پیشقراولی برای مهدی (ع) می توانست گونهای از مشروعیت را داشته باشد. دولتی که انتظار را به نهایت نزدیک کند.
این وضعیت برای دولت صفوی هم مطرح بود و نظریه ای شد برای این امر که دولت صفویه، مقدمه ظهور مهدی (ع) است و متصل به آن خواهد شد.
بوداق منشی در جواهر الاخبار تعبیر «پیشرو مهدی آخر زمان» را برای شاه اسماعیل بکار برده است. این دیدگاه که حتی اسماعیل یا طهماسب، حکومت را به حضرت واگذار خواهند کرد، در متون صفوی آمده و حتی در حوالی سال 950 که قریب هزار سال هم از ظهور اسلام گذشته بود، در یک رساله بلکه دو سه رساله شرح این مطلب آمده است.
شاعری هم در این باره گفت:
امید است این دولت پایدار به مهدی کشد ربقه اعتبار
عبارت
«دولتنا فی آخر الزمان» که در روایتی هم ـ البته در قالب یک بیت شعر ـ
آمده بود، و پیش از آن رئیس نوربخشیه هم به آن استناد کرده بود، باز زمینه
برای این امر بود که این دولت به آخر الزمان نزدیک شده و دولت را تقدیم
مهدی آل محمد (ص) خواهد کرد. در واقع، عبارت مزبور، منطبق بر دولت صفوی شده
بود.
در برخی از نقلها از طهماسب با این عناوین یاد شده بود« قائد عسکر المهدی صاحب الزمان السلطان بن السطان ابوالمظفر شاه طهماسب الصفوی الحسینی بهادر خان».
حتی نوشتهاند که طهماسب خواهر خود «سلطانم» را نگاه داشته بود تا وقتی حضرت ظهور کرد، او را به عقد ایشان درآورد. این نکته البته در یک سفرنامه فرنگی آمده و در منابع تاریخی ایرانی گویا به آن اشاره نشده است.
برخی از افراطی ها، حتی تا آنجا پیش رفتند که در باره خود طهماسب نیز ادعای مهدویت کردند، اما طهماسب که عاقل بود، این امر را نپذیرفت و طبق آنچه در متون تاریخی این دوره آمده، آنها را تنبیه کرد: سید حسن استرآبادی نوشته است: «و گويند در اين سال جمعى از قلندران بد اعتقاد به هم رسيده، نواب خاقان جنت مكان را به حضرت صاحب العصر و الزمان مخاطب كردند و «امام عصر» مىخواندند. نواب خاقان ايشان را طلب كرده، سئوال فرمودند. همگى اظهار عقيدت و اخلاص نمودند و اسناد مهدويت به آن حضرت دادند و سر ارادت بر خاك قدم او گذاشتند. نواب خاقان به دلايل عقلى و برهان نقلى خاطر نشان نتوانست نمود و از اين عقيده فاسد باز نگشتند. بالاخره سر ايشان را به تخماق خرد كردند». به هر حال این ماجرا سر درازی دارد و تا پایان صفویه همچنان محل بحث بود.
رستم الحکما بعدها در نیمه دوره قاجار در باره علامه مجلسی نوشت:
«آن جنت آرامگاهی به دلایل و براهین آیات قرآنی حکم های صریح نمود که سلسله جلیله ملوک صفویه، نسلا بعد نسل به ظهور قائم آل محمد (عج) خواهد رسید. از این احکام قوی دل شدند و تکیه بر این قول نمودند و سررشته مملکت داری را از دست رها نمودند». (رستم التواریخ، ص 98- 99).
البته و معمولا، حرفهای رستم التواریخ را جدی نمی گیرند، ولی شاید بهتر باشد در آن تامل کنیم.