• درباره فساد، دانش نظري كافي وجود ندارد.
• علتها و پيامدهاي آن، چندان روشن نيست.
• حتي شاخصهاي مناسبي براي اندازهگيري آن نيست.
• بايد به پرسشهاي بسياري پاسخ داده شود تا دولتها بتوانند براي مهار فساد چارهاي مؤثر بينديشند.
• حتي كساني هستند كه ميخواهند فساد را به نحوي توجيه كنند.
• امروزه ميدانيم که بوروکراسيها موانع مهمي فراروي توسعه در جوامع در حال توسعه هستند؛ از ديد آنها، وجود فساد و رشوهخواري ميتواند موجب شود كه سرمايه گذاران، موانع و پيچ و خمهاي اداري را دور بزنند! در نتيجه سيستم رشوهگيران و رشوهدهندگان ممكن است پر كارتر و فعالتر از آب درآيند.
• اوه...
• ولي اين، کوتاهنظري است.
• فساد، جهاد اقتصادي را كند ميکند. چون استعدادهاي درخشان را از روي آوردن به كارهاي توليدي و ثمربخش باز ميدارد، و به سوي فعاليتهاي بيحاصل، ولي پرسود و نان و آبدار ميکشاند.
• فساد، جهاد اقتصادي را كند ميکند. زيرا انگيزه سرمايهگذاري را چه براي سرمايهگذاران داخلي، و چه براي سرمايهگذاران خارجي كاهش ميدهد.
• در واقع، كاريترين ضربت فساد بر پيكر اقتصاد، به هم ريختن تركيب و ربط و نسق مخارج و اقدامات دولت است.
• سياستمداراني كه فاسد باشند، منابع مالي را بيشتر به جاهايي سوق ميدهند كه رشوههاي كلان عايدشان كند و صداي آن هم در نيايد.
• براي مثال؛ منابع را به توليد كالاهايي تخصيص ميدهند كه رقابت در مورد آنها ضعيف باشد يا به توليد چيزهايي رو ميآورند كه ارزيابي ارزش آنها دشوار است.
• بنابراين؛ سياستمدار فاسد، بيشتر به "پروژههاي عظيم" يا "برنامههاي فرهنگي ويژه" علاقه نشان ميدهد، تا پروژههايي که برونداد آنها به سادگي قابل اندازهگيري باشد؛ ولو اينكه اين نوع خرجها بيش از آن نوع ديگر به رشد اقتصادي كمك ميکند.
• به اين معنا، فساد و بي ثباتي سياسي دو روي يك سکهاند.
• اين مثال، گوياي حال كشورهايي است كه گرفتار كودتاهاي
پيدر پياند و پيوسته رژيمي فاسد از بين ميرود و رژيم فاسد ديگري به جاي آن ميآيد؛ يا مثال دولتهايي كه با همدستي دار و دستهاي تشكيل شدهاند كه روي سطح بالايي از اختلاس و ارتشاء توافق کردهاند، اما به هر حال، سطح اختلاس را در حدي نگه ميدارند كه به عزلشان نينجامد.
• تمام اين نمونهها، بيانگر آن است كه اگر فساد ريشه بدواند، خلاص شدن از شر آن بسيار دشوار است.
• بزرگترين مجراي آسيب رساني فساد به رشد اقتصادي كاهش سرمايه گذاري بخش غير دولتي است كه دستكم يك سوم آثار منفي و مخرب خود را ظاهر ميسازد.
• در شرايطي كه سرمايهگذاران در همان گام اول بايد رشوه بدهند تا بتوانند سرمايهگذاري كنند، يا با هر قدمي كه بر ميدارند، با توقع مأموران و مقامهاي دولتي روبرو باشند.
• ارتشاء و اختلاس مانند مالياتي ويرانگر و زيانبار عمل ميکند؛ زيرا پردهپوشي و خفا کاري و بي اطميناني به انجام قول و قرارهاي رشوه گيران، آثار منفي خود را به جاي ميگذارند؛ فساد از راه كاستن از كيفيت خدمات و زيربناهاي عمومي نيز جلوي رشد اقتصادي و اجتماعي را ميگيرد. درآمدهاي مالياتي را كاهش ميدهد. تركيب مخارج دولت را به هم ميريزد و ناسالم ميکند.
• اگر بهاي فساد، چنين سنگين است، پس چرا دولتها خود را از شر آن خلاص نميکنند؟
• پاسخ اين است كه وقتي نظامي فاسد جا افتاد، و اكثر مردم و مديران به آن خو گرفتند، وضعيت خطرناکي رخ خواهد داد... .
• اشخاص، انگيزهاي نخواهند داشت كه ريشهاش را بكنند يا از آن روي برگردانند، حتي اگر همه بدانند كه قطع ريشههاي فساد به نفع آنهاست باز هم از جاي خود نخواهند جنبيد و واكنشي نشان نخواهند داد به نمونههاي زير توجه كنيد:
(1)
• در جامعهاي زندگي ميکنيد كه همه ميدزدند. آيا شما هم دست به كار ميشويد؟ احتمال اينكه گير بيفتيد اندك است، زيرا پاسبانها در تعقيب دزدان ديگرند. حتي اگر دستگير شويد، احتمال روبرو شدن با مجازاتي شديد، در جامعهاي كه دزدي جرمي رايج باشد، اندك است. بنابراين، شما هم دزدي ميکنيد.
(2)
• كارمند جزء سازماني است كه همه از جمله بالا دستان بسيار فاسدند. كسي به شما رشوهاي ميدهد تا ماليات نپردازد. رشوه را رد ميکنيد. ساعتي بعد، رئيس زنگ ميزند كه با آن دوست محترم با مهرباني رفتار كنيد (يعني اينكه رشوه را بپذيريد). ارتقا خواهيد يافت. وگرنه به جايي دور منتقل خواهيد شد. در اينجاست كه رشوه را ميگيريد و با رئيس و همقطاران تقسيم ميکنيد.
• اما بر عكس اگر در جامعهاي زندگي ميکنيد كه دزدي از اتفاقات نادر است؛ احتمال اينكه دستگير و مجازات شويد بسيار زياد است؛ پس دزدي نميکنيد. اگر سازمان شما پاك و منزه باشد شما هم پاك و منزه باقي ميمانيد تا اخراج نشويد.
(3)
• "الف" و "ب" هردو عضو دولت هستند.
• فرض كنيد كه "الف" رشوه خوار و فاسد است شبکه
رشوه گيري تشكيل داده باشد تا جيب خود را پر كند. مردم درمي يابند كه دولت فاسد است و رشد اقتصادي كشور را فلج ساخته است؛ هرچند ممكن است ندانند رشوه گيران چه كساني هستند. بنابراين، تصميم ميگيرند كه اين دولت فاسد را بار ديگر انتخاب نكنند.
• اين تصميم مردم، آينده "ب" را كوتاه ميکند و وادارش ميکند كه هرچه زودتر بار خود را ببندد، و به تأثير آينده اعمال خويش بر سرنوشت مردم و اقتصاد كشور نينديشد. به بياني ديگر "ب" درصدد بر ميآيد كه قاچي بزرگتر از كيك را همين امروز بردارد زيرا ميداند كه اين دولت كه او از شريكان اوست به زودي معزول خواهد شد.
• حال، اگر "الف" رشوه نميگرفت، كار به جايي نميکشيد كه "ب" هم رشوه بگيرد. آن هم اين قدر زياد.
• اين مثال، نه تنها مبين تداوم فساد است، بلكه در عمل، نشان ميدهد كه هر چه كشوري بيشتر در باتلاق فساد و ارتشاء فرو رفته بيثباتي سياسياش بيشتر است. همچنين، بيانگر آن است كه فساد و بي ثباتي سياسي، ممكن است نتيجه ناهماهنگي اعضاي دولت يا دار و دسته حاكم باشد.
• علتها و پيامدهاي آن، چندان روشن نيست.
• حتي شاخصهاي مناسبي براي اندازهگيري آن نيست.
• بايد به پرسشهاي بسياري پاسخ داده شود تا دولتها بتوانند براي مهار فساد چارهاي مؤثر بينديشند.
• حتي كساني هستند كه ميخواهند فساد را به نحوي توجيه كنند.
• امروزه ميدانيم که بوروکراسيها موانع مهمي فراروي توسعه در جوامع در حال توسعه هستند؛ از ديد آنها، وجود فساد و رشوهخواري ميتواند موجب شود كه سرمايه گذاران، موانع و پيچ و خمهاي اداري را دور بزنند! در نتيجه سيستم رشوهگيران و رشوهدهندگان ممكن است پر كارتر و فعالتر از آب درآيند.
• اوه...
• ولي اين، کوتاهنظري است.
• فساد، جهاد اقتصادي را كند ميکند. چون استعدادهاي درخشان را از روي آوردن به كارهاي توليدي و ثمربخش باز ميدارد، و به سوي فعاليتهاي بيحاصل، ولي پرسود و نان و آبدار ميکشاند.
• فساد، جهاد اقتصادي را كند ميکند. زيرا انگيزه سرمايهگذاري را چه براي سرمايهگذاران داخلي، و چه براي سرمايهگذاران خارجي كاهش ميدهد.
• در واقع، كاريترين ضربت فساد بر پيكر اقتصاد، به هم ريختن تركيب و ربط و نسق مخارج و اقدامات دولت است.
• سياستمداراني كه فاسد باشند، منابع مالي را بيشتر به جاهايي سوق ميدهند كه رشوههاي كلان عايدشان كند و صداي آن هم در نيايد.
• براي مثال؛ منابع را به توليد كالاهايي تخصيص ميدهند كه رقابت در مورد آنها ضعيف باشد يا به توليد چيزهايي رو ميآورند كه ارزيابي ارزش آنها دشوار است.
• بنابراين؛ سياستمدار فاسد، بيشتر به "پروژههاي عظيم" يا "برنامههاي فرهنگي ويژه" علاقه نشان ميدهد، تا پروژههايي که برونداد آنها به سادگي قابل اندازهگيري باشد؛ ولو اينكه اين نوع خرجها بيش از آن نوع ديگر به رشد اقتصادي كمك ميکند.
• به اين معنا، فساد و بي ثباتي سياسي دو روي يك سکهاند.
• اين مثال، گوياي حال كشورهايي است كه گرفتار كودتاهاي
پيدر پياند و پيوسته رژيمي فاسد از بين ميرود و رژيم فاسد ديگري به جاي آن ميآيد؛ يا مثال دولتهايي كه با همدستي دار و دستهاي تشكيل شدهاند كه روي سطح بالايي از اختلاس و ارتشاء توافق کردهاند، اما به هر حال، سطح اختلاس را در حدي نگه ميدارند كه به عزلشان نينجامد.
• تمام اين نمونهها، بيانگر آن است كه اگر فساد ريشه بدواند، خلاص شدن از شر آن بسيار دشوار است.
• بزرگترين مجراي آسيب رساني فساد به رشد اقتصادي كاهش سرمايه گذاري بخش غير دولتي است كه دستكم يك سوم آثار منفي و مخرب خود را ظاهر ميسازد.
• در شرايطي كه سرمايهگذاران در همان گام اول بايد رشوه بدهند تا بتوانند سرمايهگذاري كنند، يا با هر قدمي كه بر ميدارند، با توقع مأموران و مقامهاي دولتي روبرو باشند.
• ارتشاء و اختلاس مانند مالياتي ويرانگر و زيانبار عمل ميکند؛ زيرا پردهپوشي و خفا کاري و بي اطميناني به انجام قول و قرارهاي رشوه گيران، آثار منفي خود را به جاي ميگذارند؛ فساد از راه كاستن از كيفيت خدمات و زيربناهاي عمومي نيز جلوي رشد اقتصادي و اجتماعي را ميگيرد. درآمدهاي مالياتي را كاهش ميدهد. تركيب مخارج دولت را به هم ميريزد و ناسالم ميکند.
• اگر بهاي فساد، چنين سنگين است، پس چرا دولتها خود را از شر آن خلاص نميکنند؟
• پاسخ اين است كه وقتي نظامي فاسد جا افتاد، و اكثر مردم و مديران به آن خو گرفتند، وضعيت خطرناکي رخ خواهد داد... .
• اشخاص، انگيزهاي نخواهند داشت كه ريشهاش را بكنند يا از آن روي برگردانند، حتي اگر همه بدانند كه قطع ريشههاي فساد به نفع آنهاست باز هم از جاي خود نخواهند جنبيد و واكنشي نشان نخواهند داد به نمونههاي زير توجه كنيد:
(1)
• در جامعهاي زندگي ميکنيد كه همه ميدزدند. آيا شما هم دست به كار ميشويد؟ احتمال اينكه گير بيفتيد اندك است، زيرا پاسبانها در تعقيب دزدان ديگرند. حتي اگر دستگير شويد، احتمال روبرو شدن با مجازاتي شديد، در جامعهاي كه دزدي جرمي رايج باشد، اندك است. بنابراين، شما هم دزدي ميکنيد.
(2)
• كارمند جزء سازماني است كه همه از جمله بالا دستان بسيار فاسدند. كسي به شما رشوهاي ميدهد تا ماليات نپردازد. رشوه را رد ميکنيد. ساعتي بعد، رئيس زنگ ميزند كه با آن دوست محترم با مهرباني رفتار كنيد (يعني اينكه رشوه را بپذيريد). ارتقا خواهيد يافت. وگرنه به جايي دور منتقل خواهيد شد. در اينجاست كه رشوه را ميگيريد و با رئيس و همقطاران تقسيم ميکنيد.
• اما بر عكس اگر در جامعهاي زندگي ميکنيد كه دزدي از اتفاقات نادر است؛ احتمال اينكه دستگير و مجازات شويد بسيار زياد است؛ پس دزدي نميکنيد. اگر سازمان شما پاك و منزه باشد شما هم پاك و منزه باقي ميمانيد تا اخراج نشويد.
(3)
• "الف" و "ب" هردو عضو دولت هستند.
• فرض كنيد كه "الف" رشوه خوار و فاسد است شبکه
رشوه گيري تشكيل داده باشد تا جيب خود را پر كند. مردم درمي يابند كه دولت فاسد است و رشد اقتصادي كشور را فلج ساخته است؛ هرچند ممكن است ندانند رشوه گيران چه كساني هستند. بنابراين، تصميم ميگيرند كه اين دولت فاسد را بار ديگر انتخاب نكنند.
• اين تصميم مردم، آينده "ب" را كوتاه ميکند و وادارش ميکند كه هرچه زودتر بار خود را ببندد، و به تأثير آينده اعمال خويش بر سرنوشت مردم و اقتصاد كشور نينديشد. به بياني ديگر "ب" درصدد بر ميآيد كه قاچي بزرگتر از كيك را همين امروز بردارد زيرا ميداند كه اين دولت كه او از شريكان اوست به زودي معزول خواهد شد.
• حال، اگر "الف" رشوه نميگرفت، كار به جايي نميکشيد كه "ب" هم رشوه بگيرد. آن هم اين قدر زياد.
• اين مثال، نه تنها مبين تداوم فساد است، بلكه در عمل، نشان ميدهد كه هر چه كشوري بيشتر در باتلاق فساد و ارتشاء فرو رفته بيثباتي سياسياش بيشتر است. همچنين، بيانگر آن است كه فساد و بي ثباتي سياسي، ممكن است نتيجه ناهماهنگي اعضاي دولت يا دار و دسته حاكم باشد.