صراط: لس آنجلس مظهر رفاه نیست، بلکه ساکنان آن دچار مشکلات فراوانی هستند. طبق آمار رسمی، نرخ قتل در این شهر 7.8 درصد است و 40 درصد ساکنان آن با حداقل درآمد و در مرز خط فقر زندگی میکنند یا بیکارند.
گروه جنگ نرم مشرق- در حالی که در نگاه اول، صنعت فیلمسازی هالیوود صنعتی با هدف پولسازی و درآمدزایی به نظر میآید، بررسیهای دقیقتر نشان میدهد هالیوود بخشی از ابزار سیاسی دولت آمریکا است زیرا مردم کشورهای مختلف جهان خصوصاً قشر جوان، آمریکا را به واسطه فیلمهای هالیوودی میشناسند.
در اکثر فیلمهای هالیوودی یک خط مشی کلی دیده میشود: بیگانگان، شیاطین، دشمنان یا بیماریهای ناشناخته به مردم حمله میکنند و همواره این آمریکا است که ایفاگر منجی مردم زمین است. در فیلمهای هالیوودی، رؤسای جمهور آمریکا همواره انسانهای موجهی نشان داده میشوند، قهرمانان فیلمها معمولاً سفیدپوست هستند و در محتوای فیلمها نیز خداوند همیشه به آمریکا عنایت دارد.
هرچند این رویکرد کلی در تمامی فیلمهای هالیوودی رعایت میشود اما فیلم روز استقلال (ساخته 1996) به طور مستقیم این رویکرد را افشا کرد. در این فیلم رئیسجمهور آمریکا یکی از قهرمانان اصلی فیلم بود. داستان روز استقلال این بود که موجوداتی از سایر کرات به زمین میآیند و هدف حمله آنها هم آمریکا است.
در این فیلم اینگونه نشان داده میشود که موجودات فضایی فقط آمریکا را میشناسند، انگار نه انگار که چین پرجمعیتترین کشور جهان است، روسیه پیشرفتهترین برنامه فضایی را دارد و اروپا هم تجهیزات فضایی مهمی دارد، فقط آمریکا است که مورد هدف دژخیمان قرار دارد.
البته هر کشوری از صنعت فیلمسازی خود به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده میکند، ولی باید اعتراف کرد که هیچ کشوری در این هدف همچون آمریکا موفق نبوده است. هالیوود بیشترین تأثیر را در ایجاد نگاه مثبت به تصویر آمریکا در سراسر جهان داشته است. صنعت فیلمسازی هالیوود برای مردمانی که در عمرشان آمریکا را ندیدهاند، کشور ایالات متحده را به نوعی تصویرسازی کرده که گویا آمریکا کشوری است که در آن مواد غذایی به وفور یافت میشود، هر فرد خانه بزرگ و مجللی در اختیار دارد و اصلاً وضعیت زندگی در آمریکا به حدی خوب است که نمیتوان در آنجا احساس نارضایتی کرد.
اما حقیقت آن چیزی نیست که فیلمهای هالیوودی منعکس میکنند.
سریال Californication نیز نمونه دیگری از تلاش فیلمهای هالیوودی برای ترسیم تصویری مثبت از آمریکا است. این فیلم داستان یک نویسنده خوشگذران ساکن لس آنجلس است که زندگی کاملاً مرفهی دارد از سرمایه بسیار بالا، خودروهای گرانقیمت، خانههای مجلل و ... برخوردار است. پیام فیلم این است که تمامی این خوشیها را میتوان در لس آنجلس یافت.
اما در عالم واقع، شهر لس آنجلس مظهر رفاه نیست، بلکه ساکنان آن دچار مشکلات فراوانی هستند. طبق آمار رسمی، نرخ قتل در این شهر 7.8 درصد است و 40 درصد ساکنان آن با حداقل درآمد و در مرز خط فقر زندگی میکنند یا بیکارند. این در حالی است که شهر برلین به عنوان بزرگترین شهر فیلمسازی اروپا اوضاع بسیار بهتری از لس آنجلس دارد. در برلین نرخ قتل 1.1 درصد و نرخ فقر 15 درصد است. البته در خود آلمان شهری همچون مونیخ نیز وجود دارد که سطح رفاهی بهتر از برلین دارد. در مونیخ نرخ فقر فقط 3.9 درصد است.
این در حالی است که در فیلمهای هالیوودی همواره آلمانیها نقش منفی دارند و آلمان زیر دست آمریکا قرار دارد؛ اما واقعیت آن است که در شرایط حاضر، جامعه آلمان و اکثر کشورهای غربی اروپا بسیار سطح رفاهی بالاتری از آمریکا دارند.
نظام آموزشی لس آنجلس حقیقتاً از هم پاشیده است و حتی در فقیرترین کشورهای شرق اروپا نیز استانداردهای آموزشی بهتری وجود دارد. در لس آنجلس کمتر از دو سوم دانش آموزان زیر 12 سال میتوانند دوره دبیرستان را به پایان برسانند و کمتر از نیمی از این فارغالتحصیلان دبیرستانی، به ادبیات انگلیسی مسلط هستند.
شکاف طبقاتی در لس آنجلس در سطح بالایی است. 28 تن از ثروتمندان این شهر روی هم 81 میلیارد دلار سرمایه دارند که 15 درصد کل تولید ناخالص داخلی این شهر میشود.
در فاصله سالهای 1980 تا 2010 جمعیت لس آنجلس یک میلیون نفر افزایش یافته اما در همین مدت 160 هزار شغل در این شهر از دست رفته است. 30 سال پیش، در لیست 500 شرکت بزرگ فورچون، 12 شرکت لس آنجلسی حضور داشتند که اینک به 4 شرکت کاهش یافته است.
به طور خلاصه میتوان گفت که لس آنجلس شهری رو به افول است اما فیلمهای هالیوودی هیچ گاه این واقعیت را منعکس نمیکنند. صرفاً در فیلمهای کمهزینهای که برای مخاطبان داخلی آمریکا ساخته میشود، اندک اشاراتی به حقایق تلخ لس آنجلس میشود و در فیلمهایی که با هدف نمایش در عرصه بینالمللی ساخته میشود، به هیچ وجه به حقایق لس آنجلس اشاره نمیشود.
صنعت فیلمسازی هالیوود در توجیه سیاستهای خارجی دولت آمریکا نیز نقش اثرگذاری دارد. مثلاً وقتی آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله کند، این خط سیاسی در فیلمهای اواخر دهه 1990 هالیوود پیگیری شد که آمریکا حق حمله به عراق را دارد. یا پس از حوادث 11 سپتامبر، فیلمسازی علیه القاعده و بن لادن، بخشی از سیاست آمریکا را بر عهده گرفت.
نقش هالیوود در سیاست خارجی آمریکا آنقدر آشکار است که اخیراً شبکه خبری بی.بی.سی انگلستان نیز گزارشی در این باره منتشر کرد. در این گزارش، گفتگویی با تد جانسون سردبیر نشریه سینمایی ورایتی Variety پخش شد. جانسون در این مصاحبه میگوید: «هر هفته شاهد حضور رؤسای سازمانهایی هستیم که به هالیوود میآیند و خواستار ملاقات با فیلمسازان هالیوودی میشوند تا پیام خود را از طریق فیلمهای هالیوودی به مخاطبان منتقل کنند.»
بلافاصله پس از واقعه 11 سپتامبر، کارل روو Karl Rove مشاور ارشد جرج بوش، مسئولان شرکتهای فیلمسازی هالیوود، کارگردانان و نویسندگان سینمایی را فراخواند و به آنان درباره نقشی که هالیوود میتواند در پیشبرد سیاست مبارزه با تروریسم آمریکا در عرصه بینالملل ایفا کند، توصیههایی کرد.
در فیلمهای هالیوودی، نقشهای منفی همیشه روس، آسیایی، عرب یا آلمانی هستند و در مقابل، قهرمانان همواره آمریکایی هستند.
هالیوود همچنین از تحریف تاریخ برای حفظ وجهه نیک و برتری آمریکا، ابایی ندارد. به عنوان مثال در یک فیلم به نام U-571 که مربوط به جنگ جهانی دوم است، تاریخ تحریف شده است. در این فیلم ادعا شده که زیردریاییهای شجاع آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم یک ماشین رمزنگاری آلمانی را به دست میآورند؛ این در حالی است که در واقع، این وسیله را انگلیسیها کشف کردند آن هم زمانی که هنوز آمریکا وارد عرصه جنگ جهانی دوم نشده بود. حتی آن زمان تونی بلر نخستوزیر وقت انگلستان که حامی دیرینه واشنگتن است نیز از اقدام هالیوود خشمگین شد و آن را توهین به دریانوردان انگلیسی خواند.
گروه جنگ نرم مشرق- در حالی که در نگاه اول، صنعت فیلمسازی هالیوود صنعتی با هدف پولسازی و درآمدزایی به نظر میآید، بررسیهای دقیقتر نشان میدهد هالیوود بخشی از ابزار سیاسی دولت آمریکا است زیرا مردم کشورهای مختلف جهان خصوصاً قشر جوان، آمریکا را به واسطه فیلمهای هالیوودی میشناسند.
در اکثر فیلمهای هالیوودی یک خط مشی کلی دیده میشود: بیگانگان، شیاطین، دشمنان یا بیماریهای ناشناخته به مردم حمله میکنند و همواره این آمریکا است که ایفاگر منجی مردم زمین است. در فیلمهای هالیوودی، رؤسای جمهور آمریکا همواره انسانهای موجهی نشان داده میشوند، قهرمانان فیلمها معمولاً سفیدپوست هستند و در محتوای فیلمها نیز خداوند همیشه به آمریکا عنایت دارد.
هرچند این رویکرد کلی در تمامی فیلمهای هالیوودی رعایت میشود اما فیلم روز استقلال (ساخته 1996) به طور مستقیم این رویکرد را افشا کرد. در این فیلم رئیسجمهور آمریکا یکی از قهرمانان اصلی فیلم بود. داستان روز استقلال این بود که موجوداتی از سایر کرات به زمین میآیند و هدف حمله آنها هم آمریکا است.
در این فیلم اینگونه نشان داده میشود که موجودات فضایی فقط آمریکا را میشناسند، انگار نه انگار که چین پرجمعیتترین کشور جهان است، روسیه پیشرفتهترین برنامه فضایی را دارد و اروپا هم تجهیزات فضایی مهمی دارد، فقط آمریکا است که مورد هدف دژخیمان قرار دارد.
البته هر کشوری از صنعت فیلمسازی خود به عنوان یک ابزار سیاسی استفاده میکند، ولی باید اعتراف کرد که هیچ کشوری در این هدف همچون آمریکا موفق نبوده است. هالیوود بیشترین تأثیر را در ایجاد نگاه مثبت به تصویر آمریکا در سراسر جهان داشته است. صنعت فیلمسازی هالیوود برای مردمانی که در عمرشان آمریکا را ندیدهاند، کشور ایالات متحده را به نوعی تصویرسازی کرده که گویا آمریکا کشوری است که در آن مواد غذایی به وفور یافت میشود، هر فرد خانه بزرگ و مجللی در اختیار دارد و اصلاً وضعیت زندگی در آمریکا به حدی خوب است که نمیتوان در آنجا احساس نارضایتی کرد.
اما حقیقت آن چیزی نیست که فیلمهای هالیوودی منعکس میکنند.
سریال Californication نیز نمونه دیگری از تلاش فیلمهای هالیوودی برای ترسیم تصویری مثبت از آمریکا است. این فیلم داستان یک نویسنده خوشگذران ساکن لس آنجلس است که زندگی کاملاً مرفهی دارد از سرمایه بسیار بالا، خودروهای گرانقیمت، خانههای مجلل و ... برخوردار است. پیام فیلم این است که تمامی این خوشیها را میتوان در لس آنجلس یافت.
اما در عالم واقع، شهر لس آنجلس مظهر رفاه نیست، بلکه ساکنان آن دچار مشکلات فراوانی هستند. طبق آمار رسمی، نرخ قتل در این شهر 7.8 درصد است و 40 درصد ساکنان آن با حداقل درآمد و در مرز خط فقر زندگی میکنند یا بیکارند. این در حالی است که شهر برلین به عنوان بزرگترین شهر فیلمسازی اروپا اوضاع بسیار بهتری از لس آنجلس دارد. در برلین نرخ قتل 1.1 درصد و نرخ فقر 15 درصد است. البته در خود آلمان شهری همچون مونیخ نیز وجود دارد که سطح رفاهی بهتر از برلین دارد. در مونیخ نرخ فقر فقط 3.9 درصد است.
این در حالی است که در فیلمهای هالیوودی همواره آلمانیها نقش منفی دارند و آلمان زیر دست آمریکا قرار دارد؛ اما واقعیت آن است که در شرایط حاضر، جامعه آلمان و اکثر کشورهای غربی اروپا بسیار سطح رفاهی بالاتری از آمریکا دارند.
نظام آموزشی لس آنجلس حقیقتاً از هم پاشیده است و حتی در فقیرترین کشورهای شرق اروپا نیز استانداردهای آموزشی بهتری وجود دارد. در لس آنجلس کمتر از دو سوم دانش آموزان زیر 12 سال میتوانند دوره دبیرستان را به پایان برسانند و کمتر از نیمی از این فارغالتحصیلان دبیرستانی، به ادبیات انگلیسی مسلط هستند.
شکاف طبقاتی در لس آنجلس در سطح بالایی است. 28 تن از ثروتمندان این شهر روی هم 81 میلیارد دلار سرمایه دارند که 15 درصد کل تولید ناخالص داخلی این شهر میشود.
در فاصله سالهای 1980 تا 2010 جمعیت لس آنجلس یک میلیون نفر افزایش یافته اما در همین مدت 160 هزار شغل در این شهر از دست رفته است. 30 سال پیش، در لیست 500 شرکت بزرگ فورچون، 12 شرکت لس آنجلسی حضور داشتند که اینک به 4 شرکت کاهش یافته است.
به طور خلاصه میتوان گفت که لس آنجلس شهری رو به افول است اما فیلمهای هالیوودی هیچ گاه این واقعیت را منعکس نمیکنند. صرفاً در فیلمهای کمهزینهای که برای مخاطبان داخلی آمریکا ساخته میشود، اندک اشاراتی به حقایق تلخ لس آنجلس میشود و در فیلمهایی که با هدف نمایش در عرصه بینالمللی ساخته میشود، به هیچ وجه به حقایق لس آنجلس اشاره نمیشود.
صنعت فیلمسازی هالیوود در توجیه سیاستهای خارجی دولت آمریکا نیز نقش اثرگذاری دارد. مثلاً وقتی آمریکا تصمیم گرفت به عراق حمله کند، این خط سیاسی در فیلمهای اواخر دهه 1990 هالیوود پیگیری شد که آمریکا حق حمله به عراق را دارد. یا پس از حوادث 11 سپتامبر، فیلمسازی علیه القاعده و بن لادن، بخشی از سیاست آمریکا را بر عهده گرفت.
نقش هالیوود در سیاست خارجی آمریکا آنقدر آشکار است که اخیراً شبکه خبری بی.بی.سی انگلستان نیز گزارشی در این باره منتشر کرد. در این گزارش، گفتگویی با تد جانسون سردبیر نشریه سینمایی ورایتی Variety پخش شد. جانسون در این مصاحبه میگوید: «هر هفته شاهد حضور رؤسای سازمانهایی هستیم که به هالیوود میآیند و خواستار ملاقات با فیلمسازان هالیوودی میشوند تا پیام خود را از طریق فیلمهای هالیوودی به مخاطبان منتقل کنند.»
بلافاصله پس از واقعه 11 سپتامبر، کارل روو Karl Rove مشاور ارشد جرج بوش، مسئولان شرکتهای فیلمسازی هالیوود، کارگردانان و نویسندگان سینمایی را فراخواند و به آنان درباره نقشی که هالیوود میتواند در پیشبرد سیاست مبارزه با تروریسم آمریکا در عرصه بینالملل ایفا کند، توصیههایی کرد.
در فیلمهای هالیوودی، نقشهای منفی همیشه روس، آسیایی، عرب یا آلمانی هستند و در مقابل، قهرمانان همواره آمریکایی هستند.
هالیوود همچنین از تحریف تاریخ برای حفظ وجهه نیک و برتری آمریکا، ابایی ندارد. به عنوان مثال در یک فیلم به نام U-571 که مربوط به جنگ جهانی دوم است، تاریخ تحریف شده است. در این فیلم ادعا شده که زیردریاییهای شجاع آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم یک ماشین رمزنگاری آلمانی را به دست میآورند؛ این در حالی است که در واقع، این وسیله را انگلیسیها کشف کردند آن هم زمانی که هنوز آمریکا وارد عرصه جنگ جهانی دوم نشده بود. حتی آن زمان تونی بلر نخستوزیر وقت انگلستان که حامی دیرینه واشنگتن است نیز از اقدام هالیوود خشمگین شد و آن را توهین به دریانوردان انگلیسی خواند.