جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۵ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۹

خاطره فینال کشتی با یک اسرائیلی

همکارم گفت: من بچه جنوب شهرم و می‌دانم که چطور با نماینده اسرائیلی حرف بزنم. نزد وی رفت و چند دقیقه حرف زد و برگشت. پرسیدم چه شد؟ گفت کاری کردم که راه خانه‌اش را گم کند.
کد خبر : ۲۰۱۵۷۰
صراط: فارس خاطره زیر از مجتبی امانی رئیس دفتر حفاظت منافع ایران در قاهره را درج کرده است:

سال 1376 بود و کشتی گیران ایرانی برای مسابقات بین‌المللی کشتی فرنگی به قاهره آمده بودند. من هم که معاون نمایندگی بودم به همراه تعدادی از همکاران سفارت و خانواده‌هایمان برای تشویق کشتی گیران کشورمان در سالن حضور داشتیم.

کشتی گیران رژیم صهیونیستی نیز در این مسابقه حضور داشتند. در مسابقه نهایی و کسب مدال طلا در وزن 85 کیلو، کشتی گیررژیم صهیونیستی حریف کشتی گیر ایرانی شد.

چند مصری که فهمیده بودند ما قصد مبارزه نداریم؛ نزد من آمدند و سعی داشتند ما را متقاعد کنند که مسابقه را انجام دهیم.

منطق آنها این بود که شما در مسابقه پیروز خواهید شد و موجبات خفت این رژیم خواهد شد. آنها که دلاوری کشتی گیران ایرانی را دیده بودند، با هیجان زیادی می‌گفتند، کشتی گیر شما باید این سگ را بلند کند و به زمین بزند. به آنها توضیحاتی دادم؛ ولی متقاعد نشدند.

در این بین متوجه شدم که یک غریبه به محل نشست ما آمده و با یکی از همکاران نمایندگی سرگرم گفت‌وگوست.

بعد از دقایقی کارمند مذکور پیش من آمده و او را شناختی؟ با جواب منفی من، گفت از همراهان تیم کشتی رژیم صهیونیستی است و فارسی را مثل بلبل حرف می زند. صهیونیست مذکور به همکار ما گفته بود که چرا ما باید با یکدیگر دشمنی کنیم و صحنه ورزش باید از این مسائل دور باشد.

بدیهی بود که تیم رژیم صهیونیستی از اینکه ما با آنها مسابقه نمی‌دهیم؛ حسابی احساس حقارت می‌کنند. همکارم گفت: به وی گفتم شما از کدام کشور هستید و او گفت اسراییل و من هم گفتم ما چنین کشوری را نمی‌شناسیم!

فکر کردم ممکن است اسراییلی‌ها برنامه‌ای داشته باشند. سابقه داشت که آنها به اشکال مختلف به ورزشکاران ایرانی نزدیک می‌شدند و ضمن تضعیف روحیه ورزشکاران، آنها را به پناهندگی به سرزمین‌های اشغالی تشویق می‌کردند. لذا یکی از همکاران دیگر را خواسته و ماجرا را به وی گفتیم؛ قرار شد وی نزد همین فرد برود و او را تهدید کند که حق ندارد به ایرانی‌ها نزدیک شود.

همکارم گفت: من بچه جنوب شهرم و می‌دانم که چطور با او حرف بزنم. نزد وی رفت و چند دقیقه با وی حرف زد و برگشت. پرسیدم چه شد؟ گفت کاری کردم که راه خانه‌اش را گم کند.

ظاهراً بدجوری با او صحبت کرده بود که تمامی اعضای تیم رژیم صهیونیستی و همراهانشان که در آن سوی ورزشگاه و روبروی ما نشسته بودند؛ وسایل همراه خودشان را برداشتند و به نقطه‌ای از سالن رفتند که دورترین نقطه به محل نشستن ما بود. از چشمان بعضیشان معلوم بود که فکر می‌کردند قصد حمله به آنها را داریم! معلوم بود که سخن همکارمان کارساز بوده و راستی راستی به قول خودش بچه جنوب شهر است!

بعد از اعلام مسابقه که برای تصاحب مدال طلا بود؛ کشتی گیر رژیم صهیونیستی در روی تشک حاضر شد و جمعیت که اکثر آنها را مصری‌ها و تعدادی نیز از اتباع ترکیه تشکیل می‌دادند، وی را هو کردند.

وقتی هم به علت عدم حضور کشتی گیر ایرانی، داور دست او را بلند کرد؛ بازهم جمعیت او را هو کردند.

نوبت به دادن مدال ها رسید. جمعیت حاضر در سالن هربار که نام کشتی گیر رژیم صهیونیستی برده می‌شد او را هو می‌کرد.

هنگامی هم که نفر اسراییلی در بالای سکو قرار گرفت؛ جمعیت با هیجان بیشتری او را هو کرد. معلوم بود که این رژیم اشغالگر کمترین محبوبیتی در بین ملتها ندارد.

نام ورزشکار ایرانی که به عنوان برنده مدال نقره اعلام شد؛ جمعیت با شور زیادی او را تشویق کردند. سرود رژیم صهیونیستی که نواخته شد؛ فقط اعضای تیم آلمان و رژیم صهیونیستی ایستادند و در حین پخش سرود رزسم نامشروع صهیونیستی، سالن یکپارچه علیه رژیم صهیونیستی شعار میداد. ما به وضوح می دیدیم که سیاست تحریم رژیم اشغالگر در مسابقات ورزشی فشار روانی شدیدی را به این رژیم وارد کرده و سیاست بسیار کارساز است.

بعد از این ماجرا، همان مصری‌هایی که توصیه داشتند که باید با کشتی‌گیر رژیم صهیونیستی مسابقه می‌دادیم؛ نزد ما آمدند و اعتراف کردند که روش شما خیلی بهتر از پیشنهاد ما بود. گفتند شما این رژیم را هم شکست دادید و هم مفتضح کردید.