صراط: به مناسبت هفته گرامیداشت دفاع مقدس از منیرالساات موسوی، فریبا انیسی و محبوبه معراجیپور دعوت به عمل آورد تا در میزگردی با عنوان «بررسی ادبیات دفاع مقدس از منظر بانوان نویسنده» گردهم آمده و به تشریح برخی از مشکلات و موانع پیشروی این ادبیات بپردازند که در ذیل حاصل این گفتوگو را میخوانید:
خانم موسوی از شما شروع میکنیم درباره وضعیت ادبیات دفاع مقدس سخن بگوئید؟
فکر میکنم، وضعیت ادبیات دفاع مقدس خوب است یعنی ما که نویسنده هستیم، تلاش خود را کرده تا بنویسیم و سعی بر آن داریم تا به بهترین شکل هم بنویسیم یعنی به گونهای بنویسیم که هم مخاطبمان را راضی کنیم و هم وجدان خودمان را راضی نگه داریم و هم در نگارش کتابهایمان به ارزشهای دفاع مقدس اهتمام بسیار داشته و آن را نوشته و به تصویر بکشیم اما اگر مشکلی هم است به بعد از نوشتن مربوط میشود.
* برخی ناشران میگویند که کتاب دفاع مقدسی مخاطب ندارد، ننویسید!!
منظور شما از این سخن که مشکلات ما بعد از نگارش اثر است، چیست؟
یعنی چاپ، نشر و توزیع. اگر ناله و گلهای هم است از طرف ناشران است که مدام میگویند، خواننده و مخاطب ندارد برای ادبیات مقدس ننویسید. ناشران معمولاً گلهمند هستند وگرنه ما که متعهد هستیم تا برای دفاع مقدس بنویسیم. به همین منظور چون علاقهمند به نوشتن در این وادی هستیم، فکر میکنیم که حال ادبیات دفاع مقدس خوب است.
اما به شرط اینکه بعد از نوشتن، گلهها و شکایتها و مدام نق زدنها نباشد. ولی از نظر نوشتن، فکر میکنم که حداقل خود ماها که نویسنده دفاع مقدس هستیم، مینویسیم هر چقدر هم بخواهند خواهیم نوشت و هیچگاه هم گله و اعتراضی نمیکنیم.
* گله ناشران از عدم برگشت سرمایهشان در انتشار کتابهای دفاع مقدسی!!
منظور شما این است که نویسندگان ادبیات دفاع مقدس با ناشران این عرصه، مشکل دارند؟
بنده به شخصه با ناشرانی که کار میکنم، هیچ مشکلی ندارم. حتی گاهی اوقات ناشران به سراغم میآیند تا اینکه خودم به سراغ ناشر بروم. یعنی گاهی اوقات ناشران با من تماس میگیرند و میگویند آیا کاری در رابطه با دفاع مقدس داری که منتشر کنیم. منتها خود آنها بعدها میگویند که ما دوست داریم کتاب شما را چاپ کرده و هزینه کنیم، ولی هزینه برنمیگردد. یعنی آن جوری که باید سرمایه برنخواهد گذشت.
* برخی از ناشران دلی به انتشار کتاب دفاع مقدسی میپردازند
یعنی ناشران سرمایه گذاری در حوزه ادبیات دفاع مقدس، را سرمایهگذاری سوددهی ارزیابی نمیکنند؟
همین طور است، ناشران این حوزه، چاپ و انتشار کتاب در حوزه ادبیات دفاع مقدس را سود ده نمیدانند، حتی خیلی از ناشران میگویند که ما وجدانی کار میکنیم یعنی به خاطر عرق و عشق به دفاع مقدس این کتابها را چاپ میکنیم.
* برای کارهای دفاع مقدسی تبلیغات خوبی صورت نمیگیرد
دلیل این مهم چیست که ادبیات دفاع مقدس برای ناشر آن سوددهی لازم را ندارد؟ آیا نتوانستهایم خوب بنویسیم که جذب مخاطب داشته باشیم یا ناشران در این بخش بیتوجه هستند؟
من هیچ آماری تاکنون در این باره نگرفتهام، چراکه اکثر کتابهایی که مینویسم، پرفروش بوده است یعنی من هر کاری که تاکنون نوشتهام، هر ناشری آن را به چاپ رسانده، گفته است که زود به فروش رسیده یا اصلاً در حال حاضر در بازار نیست.
شاید همان مسئله عدم تبلیغ برای کارهای دفاع مقدس در این مهم تأثیرگذار باشد، به طور مثال چند وقت پیش یک مصاحبهای از یکی از کارهایم در روزنامه همشهری چاپ شد که همان مصاحبه منجر به تماس چندین نفر برای نگارش چندین کار در حوزه ادبیات دفاع مقدس شد. همین یک مصاحبه و تبلیغ کوچک از نویسنده دفاع مقدس باعث میشود که رویکرد به ادبیات دفاع مقدس بیشتر شود به ویژه به خود نویسنده.
فکر میکنم، مشکل اصلی نویسندگان ادبیات دفاع مقدس، عدم تبلیغ و عدم توزیع مناسب این آثار است که عدم تبلیغ آثار دفاع مقدس بیشتر از توزیع در این مهم تأثیرگذار است.
* انیسی: بانوان حاضر در دفاع مقدس به سختی به روایت خاطراتشان از ان دوران میپردازند
خانم انیسی شما مسافرتهای بسیاری برای نگارش وقایع زنان حاضر در هشت سال دفاع مقدس به سایر استانهای کشور داشتهاید، شما درباره این مهم سخن بگویید؟
در موضوع زنان و دفاع مقدس باید گفت که آقایان خیلی راحتتر هستند، یعنی ناشران به نویسنده آقا، هم رابطه راحتتری برقرار میکنند و هم دست آنها برای جمعآوری خاطرات بازتر است. آن هم به این دلیل است که وقتی یک عملیاتی در قسمتی اتفاق افتاده یک گردان 300 نفره به آنجا رفته است، که هر کدام از آنها بتوانند یک موضوع مشترک را توضیح دهند، 300 روایت خواهیم داشت که میتوانند هر کدام از آنها از آن دیدی که داشتند، روایتی بگویند.
به طور مثال یک نفر آرپیچی زن بوده، یکی امدادگر و دیگری فرمانده دسته. که همه آنها میتوانند با دید خودشان، 300 روایت مختلف از این روایت را داشته باشند، اما وقتی به بخش خانمها میرسیم. درسته که خانم ها لطفتر هستند و قضایا را از یک بُعد دیگر میبینند بُعدی که معمولاً مردها به آن نمیپردازند. اما از آن طرف هم برای باز کردن پیلهای که دورشان بستهاند، توان بیشتری باید به کار ببرند.
معمولاً امدادگرانی که در روزهای اول جنگ حضور داشتند، 16 تا 20 ساله بودند، بعد روزهای دیگر که امدادگران و بچههای بهداشت از قسمتهای دیگر آمدند. رنج سنی بالاتر و طیف وسیعتری را شامل میشد.
شما فکر کنید یک دختر 18 و 16 ساله که میبیند، شهید را چگونه آوردهاند، این چه تأثیری در او خواهد گذاشت. شما اگر پیش خانم کمایی یکی از امدادگران دوران دفاع مقدس در آبادان بروید، هنوز خاطره شهادت اولین شهیدی را که دیده و گلی که چیده و روی سینهاش گذاشته، برایش زنده است.
یک برخورد دیگری ما باید با اینها بکنیم. این برخورد هم ظریفتر است هم اینکه باید طوری باشد که آن پیلهای که آنها دورشان قرار دادهاند، را بشکنیم. مشکلی که الان با خانمها در ادبیات دفاع مقدس داریم، این است که بسیاری از آنها نمیآیند این حرفها را بزنند. نه اینکه ریا میشود، بلکه بازگو کردن این خاطرات و یادآوری هم برایشان مشکل است و هم فکر میکنند، آن زمان وظیفهشان بوده که این کار را انجام دهند و آدم وظیفهاش را تو بوق و کرنا نمیکند.
من این را چندین بار از چندین خانم دیدهام به خصوص در قضیه کردستان، یک قضایای منحصر به فردی بود که هیچ کجای دیگر اتفاق نیفتاد. حالا شاید داعش دارد دوباره آن را تکرار میکند.
* کارهای فعلی داعش با مردم، در دوران دفاع مقدس توسط بعثیهای عراق صورت گرفته است
درباره داعش و ربط آن به دفاع مقدس بیشتر سخن میگویید؟
ببینید در قضیه داعش وقتی برخورد آنها را با خانمها، بچهها و آوارهها مشاهده میکنیم، برخیها که نگاه میکنند، فکر میکنند که خیلی سنگین است ولی ما حتی میتوانیم نمونه برایشان بیاوریم که این برخوردها با افراد ما نیز شده است حتی میتوانیم چگونگی این کار را نیز با ذکر مثال بیان کنیم.
بنده چندین بار در مورد کردستان تحقیق کردم و تحقیق آخر من هم درباره «زنان بانه» است. ما خانمهایی را دیدهایم که تنها شاهد برخی از وقایع آنجا بودند، یعنی شهدایی داشتیم که کاملاً بدنشان به خاطر بعضی از مسائل سوخته بود و تنها کسی که بالای سر آنها بوده، یک امدادگر بوده، که در آن زمان تنها 20 سال داشته است. اینکه چطوری شد که شهدای ما این جوری شهید شدند، خودش یک داستان مفصلی است.
ولی خانمها باز از گفتن آن حیا میکنند، یعنی شما باور نمیکنید، بعضی وقتها که میخواهم در یک موضوع خاص کار کنم باید بروم سراغ آقایون و ازشون بپرسم که خانمهایی که در جبهه بودند، چگونه بودند. باور میکنید من چنین کاری را کردهام و رفتهام پیش آقایون و گفتهام که روایت شهادت «صدیقه رودباری» را از زبان خودت بازگو کن. یا آن زمان چه تعداد خانم بالا سر آن بودند و چکار میکردند. حتی ما نویسندگان زن مجبور هستیم برای نگارش برخی از کتابهایمان، به آقایون متوسل شویم.
علاوه بر آن، همه این مسائل دست به دست هم میدهند تا خانمها میشوند، خانمهای مظلوم و اگر در کردستان هم که باشی، میشوی مظلوم به توان دو.
* ناشران دفاع مقدس حمایت نمیشوند
ما معلم شهیدی را داریم که در تهران و در منطقه خاک سفید جلوی چشم بچههایش به دست منافقین شهید شده است یا معلم شهیدی را داریم که جلوی چشم همسرش توسط منافقین ترور شده است. خانم جانبازی را داریم که در منزلش به صورت کاملاً برنامهریزی شده، منافقین آمده و او را شهید کنند، بمب دستی به داخل منزل انداختند.
چنین کسانی را داریم، اما وقتی که میخواهیم برویم و همه محدودیتها را کنار بگذاریم و خانواده را راضی کنیم تا به روایت و بازگو کردن خاطرات بپردازند. بعد که می خواهیم به قول خانم موسوی آن را به چاپ برسانیم. با این مشکل مواجه میشویم که ما این داستان را برای چه کسانی میخواهیم، بگوییم. مخاطب ما چه کسانی خواهند بود. چراکه ناشر یا کسی که میخواهد این برنامه را پیشبینی کند، حداقل انتظار دارد، مقداری از سرمایهاش برگردد، مگر اینکه واقعاً از جایی حمایت شود. ولی چون معمولاً آنها از یک جایی حمایت نمیشوند و میخواهند پولشان برگردد، این مطالب روی هم انباشته میماند و ما وقتی به خودمان میآییم که میبینیم کسانی که از آن واقعه خبر داشتند، هیچ کدامشان در دسترس نیستند. تازه وقتی هم که میخواهیم برویم تحقیق کنیم هزار تا مانع سر راهمان وجود دارد.
درباره قضیه «زنان بانه» باید بگویم که، برای تحقیقات این کتاب، به بیمارستان بانه رفتیم، رئیس بیمارستان مانع از این شد که ما سردخانه سابق را که الان انباری است را ببینیم. در صورتی که یک جای پرت بود. نه به بیمارستان و نه به کادر هیچ کاری نداشت. حتی اگر ما از درب پشتی بیمارستان وارد میشدیم، هیچ کسی شاید متوجه نمیشد که این کسی که دارد میرود به این مکان، بیمار است یا بیمار نیست. یعنی اگر بنده دوربین دستم میگرفتم و زیر چادرم مخفی میکردم، هیچ مسئلهای پیش نمیآمد. اما رئیس بیمارستان مانع شد، تا این امدادگران در محل حضور یافته و خاطرات خودشان را تعریف کنند.
* عدم توجه به ثبت و ضبط خاطرات زنان حاضر در دفاع مقدس
رئیس بیمارستان دلیل خاصی را بیان میکرد؟
خیر؛ فقط مانع میشد. همه چیز هم وجود داشت، یعنی با توجه به اینکه حکم مأموریت داشتیم، اما باز هم مانع شد. ناگفته نماند، در بانه و هم در بروجرد و میانه بسیاری از دانشآموزان شهید را داشتیم که سر کلاس شهید شدهاند حتی درباره معلمان هم همین موضوع صدق میکند، غیر از یک مقطعی که کنگره زنان شهیده که در استانهای مختلف برگزار میشده، قرار بوده در آنجا از خانواده آنها تقدیر به عمل آورند، اما اتفاقی رخ نداده است و در همان جا هم فراموش شده و رفته است. و دیگر هم نمیتوان پیگیر شد یعنی اگر دوباره بخواهی بروی و آن را زنده کنی و یکی یکی آن افراد را پیدا کنی که برات صحبت کنند، متوجه میشوید، که شهدا و راویان تاکنون چقدر مظلوم بودهاند.
هیچ کسی تاکنون نه به سراغشان رفته است و نه خواستهاند از آنها حرف بزنند، موانع خودشان و موانع دیگر باعث شده است که این ادبیات دفاع مقدس تقریباً یک شکل مردانه پیدا کند. اگر هم گهگاهی یک خانم مثل خانم حسینی، رامهرمزی، کمایی و سبحانی آمده و صحبتی می کنند، در همان جا میماند.
اگر شما به سنندج نگاه کنید، متوجه میشوید که فرمانداری و استانداریش و بیمارستان و هر گوشه از این محلها برای یک خانم امدادگر هزار تا خاطره بوده است یا برای خانمهایی که کار فرهنگی در آنجا انجام میدادند، هزار تا خاطره بوده است منتها تاکنون هیچ کسی نیامده است، این خاطرات را به صورت تفکیک شده، جمع آوری کند. آنهایی هم که احساس مسئولیت میکنند یا مشکل بودجه دارند یا مشکل اینکه افراد را از این پیلههایشان بیرون بیاورند.
* لزوم پشتیبانی دولت از آثار دفاع مقدسی
این بیرقبتی ناشران یا نبود مخاطب برای آثار دفاع مقدسی به چه امری مربوط میشود؟
در وهله نخست باید پشتیبانی دولت از ادبیات دفاع مقدس موجود باشد تا نویسنده یا محقق اقدام کرده و تاریخ شفاهی را جمعآوری کند. دوم اینکه دغدغه آن هم باید وجود داشته باشد. به طور مثال در کربلای 5، بهداری وجود داشته است، یعنی کربلای 5 به خاطر موقعیت خاصی که داشت و ضربههایی که افراد بهداری از قبل دیده بودند، طوری برنامهریزی شده بود که مجروح اصلاً روی زمین نمیماند. سریع به شهرهای اطراف منتقل میشد یعنی برنامهای که از قبل کاملاً برنامهریزی شده صورت گرفته است اما ما برای این موضوع کتاب داریم؟ دهها محقق داریم که درباره روایت بهداران در این زمینه تحقیق کردهاند، در همین زمینه ما یک بیمارستان طالقانی آبادان را داریم که در روزهای اولیه جنگ که خرمشهر کاملاً مورد هجوم قرار گرفت و دیگر بهداریها پاسخگو نبودند و افراد را به بیمارستان طالقانی منتقل میکردند.
* تاکنون در کشور یک پروژه برای زنان به صورت منحصر به فرد تعریف نشده است
اگر شما 50 روز اول جنگ و بهداری را در نظر بگیرید، خانمها بسیار بسیار خوب عمل کردهاند، آن هم با توجه به اینکه بیشتر از 75 درصد از آنها در این زمینه آموزش ندیده بودند. ولی هیچ کسی به این قضیه ورود پیدا نکرد که این مهم را به خوبی باز کند. چراکه دغدغه آن باید وجود داشته باشد.
الان دارند با بودجههای کلان در مورد موزه دفاع مقدس، اطلاعات جمعآوری میکنند. شما باور میکنید که علیرغم فشارهایی که هست همه نظراتی که به مسئولان داده شده، یک پروژه برای زنان به صورت کامل و منحصر به فرد تعریف نشده است؟!! آنقدر مسئولان و افراد دیگر فشار آوردهاند، که قرار شده است در برخی از قسمتها یک کانالی بزنند که زنان هم در جنگ تحمیلی یا هشت سال دفاع مقدس نقش بسزایی را ایفا کردهاند.
* تا زمانی که نویسنده از حمایت مالی بهرهمند نباشد، نمیتواند بنویسد
ببینید در این میان باید هم دغدغه و هم حمایت مالی آن وجود داشته باشد. نویسنده هر چقدر هم که تلاش کند و بنویسد تا زمانی که حمایت مالی نشود، نمی تواند به خوبی چیزی را عرضه کند یعنی همهاش فی سبیل الله که نمیشود کار کرد. گرچه مطمئن باشید آن فشار روحی که خانمها تحمل میکنند هیچوقت آقایان تحمل نمی کنند.
در قضیه بانه که با خانم ها صحبت میکردیم، تعریف میکردند که در سردخانه چنین وقایعی اتفاق افتاده است. کار خیلی جالبی بود چون افرادی که 30 سال پیش این کارها را کردند، انجا حضور داشتند اما شکل شهر خیلی تغییر کرده بود.
* عدم وجود یک کتاب درباره شهدای 15 خرداد سال 63 «بانه»!!
بانه یک شهر مرزی است که علاوه بر اینکه گروهکها در آن فعال بودند، عراق نیز به آن حمله میکرده، شهدای 15 خرداد، قضیهشان اول اینگونه بوده است که به راهپیماییکنندگان اول از خانههای اطراف تیراندازی میشود، نیروهایی که برای مانور آمدند جلوی چشم همه کسانی که برای راهپیمایی آمدهاند، شهید میشوند و به فاصله یک ساعت هواپیماهای عراقی آمده و 80 بار این شهری که تنها یک خیابان و دو میدان داشته را مورد حمله قرار میدهند.
فاجعه آنقدر عظیم بوده است که سازمان ملل پایش به وسط کشیده میشود، اکثر کشته شدگان زن و بچه بودهاند ولی شما یک کتاب درباره شهدای 15 خرداد 63 بانه ندارید.
*معراجیپور: فکر و ایده نگارشکتاب «چایخانه» از 10سال گذشته وجود داشت
خانم معراجی پور شما کتاب پرمخاطب «چایخانه» را نوشتید، درباره این کتاب و مشکلات پیش روی نویسندگان زن ادبیات دفاع مقدس بگویید؟
از صحبتهای دوستان بسیار استفاده و لذت بردم، درباره کتاب «چایخانه» که درباره زنان خرمشهر است، باید بگویم، حدود چند سالی درباره پایگاه شهید علمالهدی اهواز کار کردم یعنی حدود 2 سال بر روی این کتاب کار کردم. اما فکر و ایده نگارش آن از 10 سال گذشته وجود داشت. به گونهای که با یک رمان «لطفاً ساکت» شروع کردم، فقط یکی از این خانمها را میشناختم و من هر چقدر به این خانم التماس میکردم و تقاضا داشتم که هر طور شده، شما یک نشانی یا شماره تماس بدهید تا من درباره آن تحقیق نکنم، نمیداد.
* وساطت «مجتبی شاکری» برای نگارش کتاب «چایخانه»
چقدر کلنجار رفتم و بالا و پایین کردم یعنی یک هفته تمام در سال 83 با یک گروهشان مشهد بودم و سر نمازشان و نشست و برخاستهایشان در اقامت گاهشان درخواست میکردم تا به من یک خاطره بگویند، اما اصلاً نمیگفتند. طی آن یک هفته یک جمله خاطره نتوانستم از آنها در بیاورم. اما اینها را خانمهایی فوقالعاده فعال دیدم که هنوز در افکار و دید انقلابی در دهه 60 زندگی میکردند. آنقدر با روحیه فوقالعاده مقتدر و توانا در انجام کار بودند، در حالیکه سن و سال من نسبت به آنها خیلی جوانتر بود.
آنها همش میگفتند که ما در راه رضای خدا این کار را انجام دادهایم، به آنها گفتم آقایون هم در جبهه جنگ حضور یافتهاند و اکنون خیلی راحت به بازگو کردن خاطرات و رویدادهای جنگ میپردازند اما چرا بانوان حاضر در جنگ از بیان خاطراتشان خودداری میکنند، نمیدانم به همین منظور به سراغ «مجتبی شاکری» رفتم و گفتم که بانوان حاضر در جنگ به سهولت خاطراتشان را در اختیارم قرار نمیدهند.
آقای شاکری با برخی از این خانمها صحبت کردند و آنها نیز در نهایت وقتی دادند که با آنها به گفتوگو بنشینم. تعریف و توضیحات بانوان حاضر در جنگ، رمان «لطفاً ساکت» شد. ولی میدانستم که یک پایگاهی به این عظمت، پایگاهی بوده که با یک یا دو نفر نمیتوان بسنده کرد و بعد گفتند که ما اجازه نداریم صحبت کنیم. کار چاپ شد تا اینکه 10 سال بعد خانم فاتحی در انتشارات امور زنان بنده را دعوت کرد و گفت اگر شما اجازه به من دهید، میخواهم «چایخانه» را دنبال کنم. ممکن است سالیانی گذشته و اینها راضی بشوند تا با من صحبت کنند. بعد شمارههایی به بنده داد.
باز شاید باورتان نشود. بعد از ماها التماس و خواهش از آنها خواستم فقط به من توضیح دهند که در آنجا چه کاری انجام دادهاند. خیلی برام جاذبه دارد. قسم دادم به ایشان و بالاخره کوتاه آمدند و گفتند تاکنون هیچ کسی به اندازه شما سماجت نکرده بود بلند شو بیا.
حتی در مقدمه کتاب «چایخانه» نوشتم که «کاری کرد کارستان. نه به اینکه او راهم نمیداد»، بعد که وارد جمعشان شدم و هنوز هم باهاشون در ارتباط هستم. ایشان فرمانده و مسئول پایگاه بودند یعنی 8 سال مسئول بودند. فکر کنید در آنجا متوجه شدم خانمها در چایخانه، «نیروی زمینی»، «دریایی» و «هوایی» داشتند. خب این چقدر جاذبه دارد.
* نیروهای زمینی، دریایی و هوایی در کتاب «چایخانه» چه کسانی بودند؟
نیروهای زمینیشان، خیاط خانه بوده است و چرخهای صنعتی گذاشته بودند، لباسهای رزمندگان را میدوختند یا لباسهایی که تراش میخورد یا پاره میشد و قابلیت اصلاح بود را درست میکردند. از وصلههایی که به لباسها میزدند، خاطرات بسیاری وجود دارد. یعنی وصلههایی که اصلاً نخی بیرون نباشد و دوخته مشخص نباشد.
نیروی «دریایی» خانمهایی بودند که محوطه حیاط نشسته و لگنهایی را گذاشته و لباس میشستند و حوضچههایی بود که لباسهای رزمندگان شسته میشد. لباسهای رزمندگان بخشهای مختلفی داشت. لباسهای بیمارستان صحرایی، لباسهای شهدا و لباسهای ترمیمی. بعد نیروی «هوایی» داشتند. من وقتی نیروی هوایی را شنیدم واقعاً برایم بسیار جاذبه داشت که این هواییها چکار میکردند.
خانمهایی که مسئول بودند تا لباسها را بر روی پشت بام ببرند، آنها افراد مشخصی بوده و «نیروی هوایی» بودند. بعد نیروی «خط شکن» بودند به اضافه پشت پرده. یعنی افرادی تنها پشت پرده کار میکردند. نیروی «خط شکن»، آنهایی بودند که فقط اجازه داشتند لباسهای خونی رزمندهها را بشویند، فقط لباسهای خونی، جدا و به آنها داده میشد. پشت پرده هم همه جور لباس وجود داشت که جداسازی میشد. و افراد بسیار قوی با روحیات بسیار بالایی رأس کار میآمدند، چون در بین لباسها اندام مختلف رزمندهها در میآمد همانند دست و پا و یک تکه از اعضای بدن.
فکر کنید وقتی من در جریان این قضیه قرار گرفتم. اینقدر تحت تأثیر بودم که وقتی مسئول پایگاه چایخانه، شور و اشتیاق من را دید، گفت حالا که اینطوری است بیا بریم اهواز. اینجاست که میگویم اگر خانمها کار کنند، چقدر موثر واقع میشوند. به اهواز رفته و 20 روزی را در آنجا سپری کردم. حالا بنده با مراجعه به منازلشان، با خانمهای 70 تا 80 ساله مواجه بودم.
جالب است، بدانید همین خانمها میگفتند تا خانم موحدی مهر اجازه ندهد، حرف نمیزنیم. ایشان با من میآمدند و من نویسنده در خانههایشان حضور یافته و با من صحبت میکردند. اگر تنها میرفتم همچنان بعد از گذشت سالها، اطلاعاتی نمیدادند.
* زنان چاپخانه معتقدند که عدم روایت خاطراتشان به خاطر کار برای رضای خدا بوده است
این عدم همکاریها برای چیست؟
آنها میگفتند ما برای رضای خدا این کارها را انجام دادهایم. همین حرفی که خواهر بزرگوارمان خانم انیسی فرمودند. و اینها راست میگویند این کارها را تنها برای رضای خدا انجام داده بودند، مخصوصاً این خانمها. اصلاً دلشان نمیخواهد بازگو شوند و اینقدر که بهشان گفتم که بگذارید یاد بگیرم. یعنی علاقهمند بودم تا تلاشی که در آن دوران داشتند و عمل انسانیشان را مکتوب کنم. من قصد نداشتم آنها را آسمانی کنم بلکه زمینی بودند و کار زمینی انجام دادند. از 4 تا 5 صبح از خواب بیدار میشدند و لباسها را میشستند و میدوختند تا ساعت یک یا دو نصف شب. شبهای عملیات هم با زمان بیشتری این کار صورت میگرفت.
خود این خانمها با بازگو نکردن خاطراتشان، به خودشان کم لطفی میکنند در حالی که این اتفاقات باید گفته شود. حتی برخی از افراد حاضر به عنوان کردن اسمشان در کتاب «چایخانه» نشدند، به همین منظور نوشتهام «خط شکن». اون خانم حتی حاضر نشد اسمش را در این کتاب بیاورم. چقدر التماس این خانم را کردم و او نیز به من تأکید میکرد که این کار را برای رضای خدا انجام دادهایم و باید همین طوری باقی بماند.
اینها واقعاً با خلوص نیت کار کردند و من به آنها حق میدهم، اما آنها هم باید ما را یک جورایی درک کنند، یعنی یک جورایی درک متقابل باشد که تعریف کنند. یک ناراحتی هم آنها داشتند که شما خیلی دیر آمدید. گاهی اوقات اتفاقاتی بود که خیلیهاشون فوت کرده بودند بعضیها نیز آلزایمر داشتند یا کلاً خاطرات را فراموش کرده بودند یا دیگر نمیتوانستند به بازگو کردن خاطراتشان بپردازند.
یک عاملش این است که ما خیلی دیر شروع کردیم اما من فکر میکنم با توجه به اینکه دیر به سراغ این عزیزان رفتیم، ولی باز فکر میکنم در همین حد هم خیلی خوب است، الان دیگر دیر شده است و ما نمیتوانیم سر این قضیه بمانیم. الان که فضا مهیا است، باید رفت و آنها اطلاعات دهند و همان طور که بزرگواران اشاره کردند، یکسری از امکانات، البته امکانات، فضا و جا و مکان بود و هست. به هر حال پروژهای تعریف میشود و هزینهها تقبل میشود.
درباره مشکلات در بخش خواهران سخن بگویید؟
ولی در بحث خواهران فکر میکنم که یکی کم لطفی خود این افراد است و دیگری اینکه من یک بحثی که دارم با ناشران است. خب ما نویسندهها تلاش خودمان را میکنیم. این کار وقتی برای چاپ میرود و قرار است که از چاپ بیرون بیاید، یکسری مسائل و مشکلاتی است که برای چاپ دوم، رخ میدهد. نکتهای که هست این است که بگذارید نگویم!!
* انیسی: ناشران خود را صاحب امتیاز اثر نویسنده میدانند
انیسی: نکتهای که هست، این است که افراد خودشان را صاحب امتیاز میدانند (خانم معراجیپور در این زمان میگوید دقیقاً میخواستم همین را بگویم)، و در چاپهای بعدی یادشان رفته که نویسنده چه زحمتی کشیده است و به خودشان اجازه میدهند که چاپ دوم بدون اجازه نویسنده واگذار شود. این اعتراضی بود که بنده میخواستم به خانم «محبوبه معراجیپور» داشته باشم که چرا برای چاپ دوم کتاب «چایخانه» این اجازه را دادهاند؟!!
وقتی خبردار شدم به خانم رابطمان گفتم من برای کتاب «چایخانه» خانم معراجیپور چنین چیزی را شنیدم و از وقتی که شنیدم در حال انفجار هستم.
* معراجیپور: اجبار ناشران برای واگذاری چاپ دوم به بعد کتاب توسط نویسنده
معراجیپور: بعد از مطرح شدن کتاب «عباس دست طلا»، بالای بیست کتاب، سفارش کار داشتم. و وقتی وارد مذاکره میشوم خیلی راحت ناشر میگوید که در قرارداد باید بخش واگذاری کتاب را نیز امضا کنید. واگذاری کتاب یعنی چه؟!!
خانم موسوی نظر شما در این باره چیست؟
این تنها مشکل خانم معراجیپور نیست بلکه خیلی از ناشران کتابهای دفاع مقدسی، واگذاری مطلق را از نویسنده میخواهند. یعنی واگذاری مطلق به ناشر ارائه شود تا بعد از اتمام چاپ اول، چاپ دوم به بعد بدون دخل و تصرف نویسنده تجدید چاپ شود.
انیسی: اینکه میگویند واگذاری باید مطلق باشد، نویسنده را به مشکلاتی دچار خواهد کرد یعنی در چاپهای دوم به بعد اعتراض میکنیم که خودمان به یکسری مطالب رسیدهایم که برای کتابمان بسیار جدیدتر است، یعنی من برای کتاب «فاتح هشمیز» به همین نتیجه رسیدم. این کتاب به خانم شهیدی مربوط میشود که زنده به گور شده است. اول به ما اجازه کار نمیدادند. چون قضیه کردستان و حساس است. با چه مشکلاتی بنده این کتاب را نوشتم. داستان کوتاهی که بنده نوشتم هیچ ناشری حاضر به چاپ نشد، هیچ ناشری حتی قبول نکرد که این کتاب را در میان سایر مجموعههای کردستان چاپ کند. چون میگفتند قضیه کردستان حساس است و وارد نشوید.
چندین سال بعد سر کنگره زنان به ما گفتند چون شما پیشینه دارید، این موارد را جمعآوری کنید. که در آن زمان دیگر کتابم را داستانی نکرده و مستند کردم. و دانه دانه مطالب را جمعآوری کردم. من بعد از آن کسی که آن کار را دیده بود، تلفن زد و گفت: اگر این کار مستند نبود من شک میکردم.
اینقدر برخی از مسائل حساس بود و ما نمیتوانستیم عنوانش کنیم. یک جوری باید در لفافه میرساندیم که چنین اتفاقی افتاده و چنین چیزی رخ داده است. آن هم میان کردها که اینقدر به غیرت معروف هستند، در عین حال ایجاد حساسیت نکند و مسائل امنیتی را رعایت کرده باشیم. تمام اینها را نوشتیم و چنین کتابی وارد بازار نشر شد.
در چاپ بعدی توانستم با افرادی برخورد پیدا کنم (وقتی کتاب را چاپ کردم خودشان با بنده تماس گرفتند) که به نحوی در جریان فکری آن شهید مؤثر بودند، آن هم بسیار. و من لازم بود که چیزی حدود 10 صفحه به کتاب «فاتح هشمیز» اضافه میکردم. ناشر به من چنین اجازهای را نداد که این کتاب را کامل کنم.
* نویسندگان دفاع مقدسی بعد از چاپ اول، دیگر نمیتوانند اشتباهاتشان را در چاپهای بعدی درست کنند
دلیل ناشر چه بود؟
دلیلش این بود که میخواهم این کتاب را به چاپ دوم برسانم. و بنده گفتم به من فقط یکماه فرصت دهید تا تمام کارهایم را کنسل کرده و با دانه دانه افرادی که در قضیه و تغییر جریان فکری این شهیده دخیل بودند، صحبت کنم. همسر قبلی این خانم شهیده، از اعضای دموکرات بوده است. چه میشود که از آنها جدا میشود و با سپاهیها هست و چه میشود که آنقدر این را شکنجه میدهند که اینگونه شهید میشود. اهالی آن روستایی که این اتفاق درش افتاده بود هنوز هنوزه میگویند که ما شرم داریم که در دِه ما چنین اتفاقاتی رخ داده است. با اینکه خودشان زیر یوق دموکرات و کومله بودند!! فقط من یکماه وقت میخواستم اما به من این وقت را ندادند. و وقتی اعتراض کردم و گفتم میخواهم واقعیتها معلوم شود، به من گفتند نه شما یک قراردادی بستهاید و کلیه قضایای چاپ بعدی در اختیار ما است.
شما هیچ گونه دخالتی حق ندارید در این مسائل کنید، یعنی اگر من متن را بر اساس یکسری اطلاعات غلط مینوشتم نه دروغ، این کتاب همین طور در تاریخ میماند یعنی من اجازه ندارم برگردم و آنها را پاک کنم. در صورتی که شما در کتابهای بزرگ ببینید حتی همین هری پاتر که اینقدر هوادارش هستند. کتاب اولش یکسری اطلاعات داده که در کتاب چهارم بعضی از آن اطلاعات چاپ اول نقض شده است.
نویسنده یکی است ولی بعضی از آن اطلاعات را نقض کرده است. و در قسمتی از آن کتاب را دیدم که نویسنده نوشته بود، من فکر میکردم اینطوری بهتر است. یعنی حتی خود نویسنده هم میداند که این اثر یک نقض وجود دارد، آن را دارد تلطیف میکند. «هری پاتر» یک کتاب داستان تخیلی است. اما آن کتاب واقعی که بنده مینویسم و بر اساس حقایق است به من اجازه نمیدهند!! خب خودتان ببینید که این موضوع چقدر برای یک نویسنده یک بار فکری است!!
معراجیپور: چرا باید اینگونه باشد؟ من یک سوال دارم که بیشترین زحمت یک اثر را چه کسی متحمل میشود؟ پس چرا این اتفاق میافتد و ناشران به خودشان این اجازه را میدهند؟ من دوست دارم درباره شهیدی بنویسم اما بعد باعث میشود که عقبنشینی کنم. تا کی من میتوانم این کار را انجام دهم و با یک مبلغ محدود و بعد این اتفاقی که چه برای این کتاب، یا برای کتابهای دیگر.
به من میگویند خانم شما کتاب را بنویس و برو کنار!! این اصلاً غیرانسانی است.
شما دلیل آن را از ناشر پرسیدهاید؟
چرا ندارد، میگویند قانون ما این است!!
*روایت انیسی از دخل و تصرف ویراستار در آثار نویسندگان
انیسی: اگر قرار باشد که آنها درصدی حساب کنند، الان به نفع نویسنده نیست چون مبلغ کمتری به آن تعلق میگیرد. ولی در چاپهای بعدی به نفع نویسنده میشود. ولی اگر یکباره امتیاز این کتاب را از شما بخرند (البته به یکباره حقالتألیف را پرداخت نمیکنند، معمولاً تا در نوبت چاپ قرار گیرد و ناشر هم چند سالی طول میدهد تا این هزینه را پرداخت کند)، میشود به طور مثال 700 هزار تومان که همین هزینه را نیز در سه سال بعد پرداخت میکنند. و اصلاً دیگر این پول ارزشی ندارد و شما کاملاً این کتاب را واگذار کردید.
چند سال پیش ویرایش یکی از رمانهایم را خواندم و گفتم اصلاً این کار من نیست!! هنوز هم چاپ نشده است و به ناشر هم گفتهام که اصلاً قلم من نیست. من اینگونه نمینویسم. گفتند: ویراستار چنین کاری کرده است!! گفتم ویراستار شما چگونه به خودش اجازه داده است و قلم من را تغییر داده است؟!! وقتی قرارداد را دیدم متوجه شدم که یکی از بندهای آن این است که کار ویراستاری شود. خب همه کارها ویراستاری میشود و برخی از ویراستاران کارهایم با توجه به اینکه بنده را ندیدند، شماره بنده را گرفته و میگویند به طور مثال چنین بخش را متوجه نشدم، وقتی که توضیح میدهم میگویند که حق با شما بوده است.
برای کتاب طاهره صفارزاده که قرار است انجمن قلم آن را به چاپ برساند، همین بود یعنی ویراستار با من تماس گرفت و درباره برخی از بخشها توضیح خواهد که به آنها دادم. اما وقتی پیشینه را گفتم که بر اساس آن، این مطالب را نوشتم، ویراستار قبول کرد اما ویراستاری که رمانم را ویراستاری کرد نه با من تماس گرفت و نه من میدانم چه کسی هست و تمام شد و رفت. اگر کار الان چاپ بشود باور کنید بنده با یک داستان نو برخورد میکنم.
* نویسندگان خارجی همیشه حمایت اما نویسندگان ایرانی همیشه در مضیقه
خانم موسوی شما درباره این موضوع سخن بگویید که چرا ناشران به سهولت حق امتیاز را از نویسنده میگیرند آیا این به خاطر نبود قانون صحیح برای نویسندگان است؟
ناشران دو دسته هستند، یک ناشرانی که نفع خودش را در نظر میگیرد، قطعاً کسی که خرید مطلق کتاب را در نظر میگیرند، نفع خودش را مهم میداند و تنها درصد چاپ اول کتاب را به نویسنده ارائه میدهند آن هم درصدی است که واقعا برای نویسنده به چشم نمیآید و ناچیز است. بنده نمیخواهم به مقایسه کتابهایی که در اروپا و یا سایر کشورها به چاپ میرسد، بپردازم. اما خودم به ادبیات شرق بسیار علاقمند هستم و احساس میکنم پاکتر و سالمتر از ادبیات اروپا به ویژه ادبیات اروپای لاتین است. آنها درصدهای زیادی را از پشت جلد کتاب به نویسندگان اختصاص میدهند که دیگر نویسنده هیچ نیازی به پول ندارد اما نویسنده آمده و عنوان شوالیه میگیرند اما بنده به عنوان نویسنده دفاع مقدس تمام زندگیام را صرف نگارش یک کتاب میکنم و تمام دغدغه و عشقم نگارش برای این مهم میشود و اصلا برایم مهم نیست که از لحاظ مادی چقدر دستمزد خواهم گرفت اما انصافا ناشر قراردادی را جلوی چشمانم گذاشته و میگوید اثر شما واگذار میشود. بنده از ناشر میپرسم منظورتان از واگذاری مطلق چیست، میگوید شما باید در وهله نخست 13 درصد از قیمت پشت جلد کتاب را گرفته و دیگر اصلا به فکر اثر نباشید، چرا که اختیارات کتاب در چاپهای بعدی به ناشر تعلق دارد.
* موسوی: حیای نویسنده خانم باعث عدم احقاق حقوقش میشود
خانم موسوی آیا فقط این موضوع برای نویسندگان خانم دفاع مقدس صورت میگیرد یا برای آقایان نیز به همین منوال است؟
بنده فکر میکنم که مردها به دلیل اینکه قدرت چانهزنیشان بیشتر است، این اتفاق برایشان رخ نمیدهد اما نویسندگان خانم بخاطر اینکه حیا دارند و احساس دین بیشتری به دفاع مقدس میکنند و احساس تکلیف دارند، این مهم را قبول میکنند اما نویسنده آقا اینگونه نیست و به دلیل اینکه یک زندگی را میچرخاند، زیر بار این قراردادها نمیرود. بنده بسیاری از نویسندههای آقا را میبینم که با ناشر چانه زده یا او را تهدید میکنند، اما بنده هیچگاه این کار را نمیکنم، جتی وقتی که ناشرم به من میگوید که مثلا فلان کتاب را 13 درصد میزنم، روم نمیشود که بگویم که ناشر دیگری همین مبلغ پیشنهادی شما را با 4 درصد بیشتر حساب میکند. این است که از حیای نویسندگان زن سوء استفاده میشود. حتی از بیاعتنایی زنان به دنیای مادی نیز ناشران استفاده کردهاند.
* انیسی: نویسندگان خانم دقت نظرشان به مسائل بیشتر از نویسنده آقا است
آیا در کتابهای دفاع مقدس تفاوتی میان قلم نویسنده خانم و آقا وجود دارد؟
انیسی: بستگی به مخاطب دارد؛ مخاطبان خانم با نویسنده و محقق زن راحتتر برخورد میکنند یعنی صحبتهایی را بیان میکنند که اگر نویسنده آقا باشد، نتوانند آن را شفاف بیان کنند و در بیان آن ملاحظاتی را لحاظ میکنند. برای بنده و مخاطبم خیلی راحت است که مثلا وقتی دارند برایم تعریف میکنند، که در پادگانی حضور داشتیم و آن پادگان محاصره شد و همه ما نیز خانم بودیم در آنجا من به سهولت میتوانم سؤال کنم که شما با مسائل بهداشتی چگونه برخورد میکردید اما هیچگاه یک نویسنده آقا نمیتواند این سؤال را پرسیده و به جواب برسد.
همسر شهید برایم تعریف میکرد که در پادگانی بکام بودیم و تنها من زن بودم آن هم به همراه دخترم سمیه و بقیه افراد پادگان مرد بودند برای من به عنوان یک زن این سؤال پدید آمد که چگونه لباسهای سمیه را میشست این دغدغهای است که شاید یک نویسنده آقا آن را هیچگاه احساس نکند. برایم همیشه این سؤال بود که پادگانی که دو حمام وجود دارد آن هم در داخل حیاط چگونه این مادر و دختر حمام میرفتند. اما شاید به ذهن نویسنده آقا همچین چیزی خطور نکند.
* موسوی: نویسندههای خانم، عفیفتر از نویسندگان آقا مینویسند
موسوی: ریزهکاریها و ابعاد مختلفی که زنان در آثارشان و نگارش کتابهایشان به آن توجه دارند، مردها به آن بیتوجه بوده و نویسندگان زن بیشتر به این ابعاد و زوایا توجه کرده و رعایت میکنند. اگر یک موضوع خاصی را شما به یک نویسنده آقا و سپس یک نویسنده خانم بدهید، آنوقت تفاوت آن را خواهید دید که کار از لحاظ روحی و عفت قلم را مشاهده میکنید، یعنی خانمها بیشتر از آقایان به عفت قلم توجه دارند، درحالی که همان موضوع است اما نویسنده خانم آن را عفیفتر مینویسد که مخاطب وقتی آن را اعم از مخاطب جوان، حتی نوجوان میخواند با مطالب کتاب ارتباط بهتری برقرار میکند و سؤال کمتری برای او پیش خواهد آمد.
تفاوت ادبیات مقدس بخصوص کسانی که متعهد به این کار هستند و به خط قرمزها نیز متعهد بوده با کتابهایی که مردها مینویسند، بخوبی قابل مشاهده است.
حال میبینیم که نویسندههایی وجود دارند که کتابهای زرد مینویسند و با اسمهای آنچنانی به چاپ رسانده و کتابهایشان نیز در بیلبوردها اطلاعرسانی و تبلیغ میشود اما نویسندگانی همانند نویسندگان خانم ادبیات دفاع مقدس، متعهد است و گاهی اوقات نیز هیچ علاقهای برای مطرح شدن ندارد. حتی گاهی اوقات نویسندگان خانم از زدن عکس خود در کنار خبر امتناع میکنند و میگویند تنها عکس کتاب کار کنید چرا که اکثر نویسندگان خانم ادبیات دفاع مقدس چنین احساسی را دارند نمیخواهند بگویم که خودسانسوری بلکه یک حیای درونی در کلام و قلمشان است که آقایان خودشان را شاید اصلا موظف این مهم نمیدانند که آن را رعایت کنند،آقایان نویسنده فکر میکنند که اگر فلان جور بنویسند، مخاطب بیشتری را جذب خود میکنند، اما نویسنده زن بیشتر به فکر تأثیرگذاری اثر است و خط قرمزها را در کارشان لحاظ میکنند و این امر شاید باعث تفاوت ادبیات زنانه و مردانه شود، درحالی که بنده اصلا معتقد به ادبیات مردانه و زنانه در حوزه ادبیات دفاع مقدس نیستم.
یعنی فکر میکنم که وقتی کتاب «توفان زنبق را نوشتم اگر نامم را روی جلد کتاب ذکر نمیکردم شاید مخاطب متوجه نمیشد که نویسنده این کتاب یک خانم است یعنی آشنایی کاملم را با همه اسلحهها، سنگرها و نوع رزم و حتی سیمهای خاردار روایت است یک نویسنده مرد را داشت. حتی وقتی این کتاب در خانه کتاب مورد رونمایی قرار میگرفت، منتقد میگفت اگر اسم شما روی کتاب درج نمیشد واقعا احساس میکردم که کتاب توسط یک مرد نوشته شده است. نویسنده زن همانند نویسنده مرد به تحقیق و پژوهش درباره کتابش میپردازد، اما متاسفانه گاهی اوقات نسبت به حق و حقوقش کوتاهی میشود.
* عدم تبلیغات برای کتابهای دفاع مقدسی
ظرافتهای کار ما است که سعی میکنیم کارمان طبیعی در بیاید در حین عفت کلام. همه چیز در آن باشد. من فکر میکنم که این تفاوت را من خودم حتی در دوستان دیگر هم احساس کردیم. بنده تنها درباره ادبیات دفاع مقدس سخن میگویم و کاری هم به ادبیات اجتماعی و زرد ندارم که نویسندگانی فراوانی هستند و کتابهای قطوری هم مینویسند و دستمزدهای بالایی هم دریافت میکنند و فروشهای آنچنانی هم دارند، چراکه تبللیغات بسیاری از آنها میشود. حتی در نمایشگاه بینالمللی کتاب هم از این آثار تبلیغات بسیاری میشود در حالی که از نویسندگان کتابهایی همانند ما، خیلی کم تبلیغ میشود.
دلیل آن چیست؟
دقیق نمیدانم و تاکنون هم نرفتهام بر روی این موضوع تحقیق و پرسش و جو داشته باشم و باید از خود ناشران این سوال را پرسید. که چرا درباره آثار ادبیات دفاع مقدس تبلیغی صورت نمیگیرد. حتی روی اسم کتاب نیز ناشر دخالت میکند که چنین عنوانی برای این کتاب درست نیست. حتی برخی از ناشران میگویند که اگر فلان اسم را برای این کتاب انتخاب کنید، بیشتر فروش میکند. در حالی که من به ناشرم میگویم، من که این کار را نوشتهام و همه احساسم را روی این کار گذاشتم اگر طرح جلد به روشی که میگویم باشد، مخاطب بیشتری را جذب میکند. آخرین کاری را که به چاپ رسید، اصلاً از طرح جلد آن راضی نبودم.
کتاب «آخرین قزاق» را میگویید؟
بله، چندین بار هم به ناشرم گفتم که حس من را به این کار شما تلقین نکردید. حسی که بنویسد دارد حتماً باید بر روی طرح جلد آن کتاب، لحاظ شود چراکه خود نویسنده بیشتر از هر کسی میفهمد که روی جلد اگر این رنگ و زمینه را داشته باشد، قطعاً فروش بیشتری خواهد داشت و به جذاب مخاطب میپردازد اما برخی از ناشران آن را دوست ندارند که نویسنده دخالتی بر طرح روی جلد داشته باشد یا حتی تعداد صفحات.
گاهی اوقات برخی از ناشران کتاب را بسیار فشرده و با فونت ریز مینویسند، که هزینه کار کمتر شود که همین امر به کار لطمه خواهد زد.
* معراجیپور: خانمها خیلی ریزبینتر از آقایان هستند
خانم معراجیپور شما درباره تفاوت آثار نویسنده آقا و خانم سخن بگوئید؟
خانمها خیلی ریزبینتر از آقایان هستند و به جزییات توجه بسیاری میکنند. همین امر باعث میشود که همه چیز به همه زوایای یک کار، دقت بیشتری داشته باشند و علاوه بر آن، به خاطر آن حس زنانه و عاطفهای که دارند در نتیجه صفا و صمیمیت در کارشان بیشتر است. و این واقعاً موج میزند. یعنی وقتی بخوانی و ببینید که از چه جنبهای خانمها به موضوع نگاه کردهاند، به دقت نظر آنها پی خواهید برد.
در رادیو اصفهان برنامهای بود آن آقا یک سوال جالبی از بنده پرسید که تاکنون هیچ کسی نپرسیده بود، اینکه ما کتابی را از شما خواندیم. و واقعاً خانم شما رفتهاید به فضای مردانه و مردانه نوشتید درباره یک آقا (کتاب «عباس دست طلا»). شما درباره یک مرد نوشتید و اگر اسم شما روی کتاب نبود، فکر میکردم یک آقا نوشته است. در حالی که بنده چنین چیزی را قبول ندارم. چراکه گاهی اوقات یک خانم خیلی بهتر از یک آقا مینویسد.
* اگر برای نویسنده خانم شرایط فراهم شود، خلاقیت فوقالعادهای در آثارش خواهید دید
برخی اوقات بعضی چیزها ذهن نویسنده را به خود مشغول میکند در صورتی که ذهن ما باید آزاد باشد. یعنی ناشر سعی میکند که همه چیز را به نفع خودش تمام کند. بعد هیچ ذهن بازی برای نویسنده باقی نمیماند که بخواهیم خلاقیت داشته باشیم.
اگر برای یک نویسنده خانم شرایط همه جوره برایش فراهم باشد، واقعاً خلاقیت آن فوقالعاده خواهد شد و کارهایی را انجام میدهد که کارستان میشود.
انیسی: ناشران خانمها خیلی دست کم میگیرند. آن هم غیر از مسئله حقوقی. به طور مثال چندین کار بنده اینگونه بوده است. کارهایی که مینویسم دوست دارم که پشتوانه حقیقی داشته باشد حتی در زندگینامه داستانی هم به این مقوله توجه بسیاری دارم. میبینم که وقتی یک کار انجام میشود، طرف میبیند که چون آن کار را فلانی انجام داده است، و انیسی انجام داده و اینقدر او را نمیشناسند که آقای فلانی را میشناسند. همان کار را پیشنهاد به آقای فلانی میدهند. شاید آن کار نصف تحقیقات من را هم انجام نداده است. چون یک کتابی همانند کتاب من پشتوانهاش بود و بعد من گفتم که نه این خیلی نامردی است یعنی کار انجام شده است و همین کار را بگیرید و چاپ کنید. دیدم که ناشر جلوی کار را گرفته و میایستد و میگوید که ما میخواهیم سری دیگری را داشته باشیم.