جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۳۰ شهريور ۱۳۹۳ - ۰۱:۰۹
رسول جعفریان

تاریخ مختصر اما جامع مدینه منوره از سال 1037 قمری

کد خبر : ۱۹۷۹۹۷
صراط: یک دوره تاریخ شهر مدینه منوره از حوالی چهارصد سال پیش که به اختصار اما کامل توسط یکی از علما اهل سنت فارسی زبان ماوراءالنهر نوشته شده است. با همه اختصار مفصل است و فقط افرادی که حوصله دارند مرور فرمایند. نام این رساله «ذراع مدینه» است.


درباره این رساله

نام رساله «ذراع مدینه» است؛ نامی که خودِ نویسنده به آن داده است. «ذراع» در مبحث تعریفها و مقیاس ها تعریف خاصی دارد، اما در اینجا، یک عنوان جغرافیایی است، درست مانند خطط در نام هایی مانند «الخطط المقریزیه» از مقریزی ،که به معنای تاریخ و جغرافیای مصر است. در اینجا ذراع مدینه، به معنای اثری است در تاریخ و جغرافیای شهر مدینه.

نگاهی به فهرست مطالب این رساله گویای این مطلب است. همین تعبیر در بارة مکه هم به کار رفته و تحت عنوان «ذراع مکه» هم رساله یا رسائلی وجود دارد. شاید بتوان گفت این تعبیر در چند مورد محدود توسط فارسی نویسان ماوراء النهری به کار رفته که یکی از آن­ها همین رساله است که در کتابخانة جامی شهر دوشنبه نگهداری می شود. رسالة دیگری هم با عنوان ذراع مدینه در شهر تاشکند ازبکستان (فهرست: 5/315) نگهداری می شود (فهرستواره، 1/218). تعبیر «مقدار ذراع مکه و بعضی از کیفیت مسجد الحرام» عنوان نسخه ای است باز در تاشکند (5/312). نسخه­ای هم با عنوان «ذراع مکه» در نشریه نسخه های خطی: 9/77 معرفی شده است.

واحدی که بیش از همه در این کتاب به­کار رفته «گز» است که خودش در این رساله مقدار آن را تعریف کرده است. البته از «ذراع» و «میل» و غیره هم استفاده شده است. گفتنی است که مؤلف مطلبی از «رسالة ذراع مکه» آورده که ممکن است‌‌ همان اثر الگویی برای کار وی بوده است. وی می‌نویسد:

«مخفی نماند که آنچه در این ولاء به تحقیق رسیده، و به گز عرفی موافق ساخته شده، هر قدمی که آن را گام نامند به رفتار متعارف، یک گز است؛ اما در «رسالة ذراع مکه» گفته است که دو صد و هشتاد خطوه، چهارصد و چهار گز است، و خطوه، گام را گویند. بر این تقدیر هر گامی قریب به دو گز می‌‏شود.»

تاریخ تألیف رساله

نویسنده در مقدمة کتاب «ذراع نوی» ‌ را تاریخ تألیف کتاب دانسته که سال ۱۰۳۷ می‌شود. در حالی که در میانة کتاب، از امارت مسعود بن ادریس یاد کرده که یک سال (۱۰۳۹ ـ ۱۰۴۰) شریف مکه بوده و طبعاً باید میان این دو جمع کرد. ممکن است تاریخ اول، تاریخ شروع نوشته باشد، و در مدت دو سال آن را نوشته باشد. وی در مقدمه نوشته است:

«چون سبب تحریر این تقریر و باعث بر تیسیر این تحریر ذراع مسجد مدینه بود، این رساله را ذراع مدینه نام نهادن مناسب نمود. و چون این ذراعی بود جدید، «ذراع نوی» [۱۰۳۷] تاریخ ابتدای آن گردید، چنانچه این قطعه یاد از نام [و] نشان و از تاریخ او می‌‏دهد.

در ذراع مدینـه از فـرشـی هسـت این مختـرع متاع نوی

چون ذراع نوی نوشت قلم گشت تاریخ سال مصطفوی»

بر اساس حروف ابجد، ذراع نوی ۱۰۳۷ می‌شود. با این حال،‌‌ همان طور که گفته شد در جایی از کتاب، از شریف وقت مکه، مسعود بن ادریس یاد کرده است. این مسعود در سال ۱۰۳۹ پس از سیل معروف مکه و آنگاه که شریف احمد توسط شخص قانصوه کشته شد، به امارت مکه رسید که فقط یک سال؛ یعنی تا ربیع الثانی سال ۱۰۴۰ امارت داشت و در این وقت مرد.[1] بدین ترتیب رساله باید در سال ۱۰۳۹ یا ۱۰۴۰ نوشته شده باشد.

در جایی هم در بارة «مسجد عتبان بن مالک» که در کنار مسجد جمعه بوده، گوید:

«در تاریخ هزار و سی و هشت [۱۰۳۸] از کتب تواریخ قدیم ملاّ احمد، سندی که از مورّخان مدینه بود بیرون آورد و تعمیر کرده مشهور گردانید.»

علاوه بر این، در جایی از این رساله، یادی از سال ۱۰۴۲ هم شده است:

«دیگر آنکه در اواخر ماه ربیع الأول که اوایل سال هزار و چهل و دو بود، خلیل بوستان‌چی پاشاه که از قبل سلطان مراد، حاکم مصر بود، از مصر رخام سیاه و سفید همراه معماران ماهر و استادان ماهر فرستاد تا فرش دور حجرة شریفه را که قدیم بر این اسلوب بود، جدید ساخت و آن بارگاه را از رخام سفید و سیاه همچون مردمکه دیده اهل نگاه گردانیدند.»

مؤلف کتاب

در رسالة موجود نشانی از مؤلف در آغاز یا انتهای آن، که ناقص هم هست، وجود ندارد. تنها چیزی که هست، تخلص شاعری است که احتمال زیاد می‌رود خود مؤلف باشد. این تخلص «فرشی» است. وی در بیشتر ابیات کوتاهی که از خود آورده، کلمه «فرشی» را به عنوان تخلص گنجانده است:

شاید که به فرش آستان تو رسد چشم و دل « فرشی» که سفید است و سیاه

و ضمن ابیاتی که در وصف مسجد ثنایا گفته، این ابیات آخر را سروده است:

عرض حال من به معرض‌گاه لطفش ره نیافت

نامه ‌بر مرغ مرا گویا که بال و پر شکست

می‌‏نوشت از سرگذشت حال خود «فرشی» شبی

صفحه جیب خودش زَد چاک قلم را سر شکست!

این‌ها تنها اطلاعایی است که از وی داریم. از رسالة حاضر بر می‌آید که وی از جماعت ماوراء النهری مقیم مدینه است که از قرن‌ها پیش همواره به خاطر حج به حرمین آمده و در آنجا رباط و خانقاه داشتند. بسیاری نیز در آنجا ساکن می‌شدند، اما هویت ماوراء النهری را حفظ می‌کردند. وی پس از یاد از قبر خواجه محمد پارسا، می­نویسد:

«پوشیده نماند که جماعت ماوراء النهری که ساکن مدینه سکینه‏اند، یا در ایام حج به زیارت آیند، چون وفات را دریابند، در جوار مزار آن بزرگوار مدفون گردند، و در آن منزل که بابی است از جنّت بی‏منّت، مکان گیرند. چون ماوراء النهر بهشت و اهل آن بهشتیان اند مناسب آن مکان ­اند.»

طبعاً نمی‌دانیم آثار دیگری داشته است یا نه، اما در جایی از این متن اشاره‌ای مبهم به رسالة دیگرِ خود دارد. زمانی که در باره آداب و رسوم مناجات از مناره‌های مسجد نبوی(ص) در پنج وقت نماز می‌گوید، از اوراد و اذکار روزهای مختلف یاد کرده و اینکه شنوندگان از روی آن‌ها می‌توانند تشخیص دهند که امروز چه روزی است. وی می‌نویسد:

«سامعان واقف از استماع دانند که امروز کدام روز است؛ یعنی یکشنبه یا دوشنبه، و بیان تذکر و تعین تهلیل ایام اسبوع در رسالة علی حده مشروح و مبین است».

بسا نکتة اخیر اشاره به رساله‌ای از خودش دارد که این مطالب را به صورت مشروح و مبین در آن آورده است. جای دیگری هم در بارة اذکار مؤذنان در شب‌های آخر رمضان گوید:

«چون دهة آخر رمضان شود مکبّران و مؤذنان در منار‌ها به جهت وداع رمضان این کلمات را به آهنگ خوانند که دل‏‌ها ریش گردد. آن کلمات این است: .... تتمة آن در رسالة دگر مذکور است.»

نویسنده از اهل سنت ماوراء النهری و البته دارای تمایلات صوفیانه است که در شرح بقیع، به خصوص، نسبت به زیارت قبر خواجه محمد پارسا، توضیحاتی دارد. تصلب وی در تسنن از همین رساله آشکار است و این را در بسیاری از جای‌ها نشان داده است. در وی، حتی نشان مختصری از تسنن دوازده امامی که آن روزگار در آن نواحی شایع بود دیده نمی‌شود، گرایشی که دست کم خود خواجه محمد پارسا در فصل الخطاب دارد و شرح حال امامان (علیهم السلام) را آورده است.

نسخه کتاب

نسخه رساله حاضر از مجموعة تاجیکستان است که شماره ۱۳۵۰ روی آن آمده و بجز دو برگ صفحات متفرقة اول آن، رسالة حاضر جمعاً ۴۹ فریم است که ۹۹ صفحه می‌شود. روی نسخه هم از ۴۹ شماره به عنوان برگ با دست نوشته شده است. محتمل است که این رساله از یک مجموعه جدا شده باشد.

صفحات از نظر نگارش به یک قیاس نبوده و سطور آن کم و زیاد است. همچنین در میان کتاب یکی دو مورد نیم صفحه‌ای سفید مانده است. به علاوه،‌‌ همان طور که در جای خود اشاره کرده‌ام، در میانة کتاب، گاهی مباحث ناقص مانده وپیداست که نقص کلی در این رساله وجود دارد. طبعاً به دلیل نداشتن خاتمه، معلوم نشد رساله توسط چه کسی و چه سالی کتابت شده است. در دو ـ سه مورد، اشعاری به دلیل بد خطی، توسط شخص دیگری در حاشیه بازنویسی شده است. همچنین خط خوردگی‌هایی در متن وجود دارد؛ با این حال نباید فکر کرد که کاتب نویسنده است؛ زیرا اغلاط فراوانی در آن وجود دارد. برخی از آن‌ها همچنان باقی ماند که اشاره کرده‌ام. برخی هم با توسل به منابع کتاب و آثار دیگر اصلاح شده است. این رساله می‌تواند‌‌ همان رساله‌ای باشد که منزوی در فهرستوارة ۱/۲۱۸ از کتابخانة جامی تاجیکستان معرفی کرده است. همو رساله‌ای با همین نام از کتابخانة تاشکند معرفی کرده که باید آن را هم دید و در بارة نسبتش با این متن قضاوت کرد. نکتة مهم آن­که در صفحة آغازین، از چهار صفحه‌ای که ربطی به رساله ندارد و مطالب متفرقه است، شعری کتابت شده:

[گرچه خوبان ز مه فزون باشند پیش دلدار من زبون باشند

مردمانی که روی او دیدند تا دم حشر در سکون باشند «محمدضیایی»]

و عدد ۹۶۵ روی آن آمده که ممکن است [به امکان بعید] تاریخ کتابت آن شعر باشد. اما اینکه این صفحه چه ربطی با اصل رساله دارد، و اینکه آیا تاریخ کتابت آن شعر است، باید بیشتر مورد بررسی قرار گیرد. شاید برگه‌ای با آن تاریخ بوده که بعد‌ها روی این نسخه چسبانده شده است.

درهم ریختگی بخشی از نسخه، به علاوه ناقص بودنِ آن از آخر، یک مشکل اصلی برای این نسخه است که فقط با یافت شدن نسخه‌ای دیگر می‌توان آن را تکمیل کرد.

باب اول، سوم و چهارم کتاب کامل است. اما باب دوم آن، که در بارة بقیع بوده، در دو ـ سه جا درج شده که سعی شد همة آن‌ها به ذیل باب مذکور منتقل شود، اما متأسفانه به دلیل اشتباهی که در استسناخ نسخة موجود پیش آمده بوده و به احتمال کاتب متوجه جابجایی صفحات در نسخه اصل خود نشده، بی‌نظمی‌هایی دیده می‌شود.

همچنین خاتمة کتاب سه فصل بوده که تنها فصل اول آمده و‌‌ همان هم، پایانش ناقص مانده است.

موارد ناخوانا نیز وجود دارد که بنده در حد توان تلاش کردم اشکالات را رفع و رجوع کنم. امیدوارم با پیدا شدن نسخه‌ای دیگر، این اشکالات به کلی رفع شود.

در بارة نثر رسالة حاضر، به دلیل نداشتن تخصص نمی‌توانم قضاوتی بکنم، تنها می‌توانم بگویم که نثر آن، فارسی ماوراء النهری است و بنابراین باید انتظار داشت که برخی از لغات و ترکیبات خاص آن ناحیه را داشته باشد.

بنای بنده توضیح مطالب مبهم یا مغلوط به لحاظ تاریخی نبوده و تنها مواردی که ممکن بوده با ارجاع، متن تصحیح شود، توضیحی یا ارجاعی در پاورقی داده‌ام. بنابراین معنای باقی ماندن برخی از اشکالات این نیست که از آن غفلت کرده‌ایم.

تاریخ مختصر اما جامع مدینه منوره از سال 1037 ق

منابع کتاب

به طور کلی این رساله شامل دو بخش است؛ بخش اول مطالبی است که از متون پیشین گرفته و به طور عمده از وفاءالوفای سمهودی و ترجمة خلاصة آن، با نام «اخبار حَسینه در اخبار مدینه» است. بخش دوم یافته‌ها، مشاهدات و تجربیات خودِ اوست. طبعاً قسمت ارزشمند رساله، همین بخش دوم است، جز آنکه ترکیب کلی کتاب، یک تاریخ ـ جغرافیای خوب برای شهر مدینه است و به همین دلیل، بدون آن اطلاعات، رساله کامل نمی‌شد.

نویسنده از چندین کتاب به عنوان مآخذ خود در چند مورد در کتاب اشاره کرده است؛ یکی از این آثار «فضائل الحرمین» است که چند حدیث از آن نقل کرده است. کتاب دیگری که از منابع اوست، «اخبار حَسینه در اخبار مدینه» است که مرتب از آن یاد کرده و در جایی نام مترجم را آورده است. این کتاب در اصل ترجمه «خلاصة الوفاء بأخبار دارالمصطفی» از نورالدین سمهودی (۹۱۱ ـ ۸۴۴) نویسندة کتاب «وفاء الوفا» است که چاپ اخیر آن به صورت مصحح، در پنج جلد، از سوی مؤسسة الفرقان در لندن چاپ شده است. از این ترجمه که در نیمة دوم قرن دهم هجری انجام شده، نسخه‌های مختلفی در شبه قاره و آسیای میانه در دست است که بر اساس شماری از آن‌ها، کتاب یاد شده تحت عنوان «اخبار مدینه» و توسط دکتر سید کمال حاج سید جوادی تصحیح و به سال ۱۳۷۵ توسط نشر مشعر در تهران منتشر شده است. مع الأسف، روی جلد نامی از مترجم نیامده، علاوه بر اینکه عنوان کتاب هم تحریف شده و می‌بایست «اخبار حَسینه در اخبار مدینه» می­شد که اخبار مدینه نوشته شده است! نویسندة ما که از این کتاب بهره گرفته، در بارة صورت قبر به نقل از آن کتاب گوید:

«...و نیز گفته است که این است صورتی که ما حجرة شریفه را بر آن یافتیم. اگر چه بعضی اهل تواریخ بر بیست گز یقین کرده‏اند و آن صورت، در «خلاصة الوفا» مسطور است، از کتاب اخبار حسینه در آثار مدینه که ترجمة خلاصة الوفا است؛ و آن تصنیف دولت ایشان سلطانی است که مشهور به آق سلطان از نسل چنگیز خان است، نقل نموده شده از نسخه‏ای که به خطّ مصنف است.»

بدین ترتیب، نسخة خط مؤلف کتاب اخبار حسینه در اختیار مؤلف ما بوده و مترجم را هم معرفی کرده است. نسخه‌ای از این اثر در دانشگاه تهران هست که بنده برخی از ارجاعات و یکی دو مورد نقشه‌ای که مؤلف از چگونگی قبر رسول الله(ص) را از آن استفاده کردم. البته باید یادآوری کرد که همة مواردی که وی از سمهودی نقل کرده، لزوما در اخبار حسینه نیامده و روشن است که وی از خود وفاء الوفا نیز بهره برده است.

یکی از مآخذ وی، کتاب منسک است که سه بار از آن یاد کرده و تنها در یک مورد از مؤلف آن نام برده است: «مولانا رحمت الله در منسک خود و صاحب تاریخ در خلاصة الوفا گفته که، دار سعد است و خلق، مسجد علی گویند، و جمع ممکن است... .» اینکه وی همزمان به دو کتاب ارجاع داده جالب است.

دست کم در یک مورد از شواهد النبوة جامی نقل شده است: «و از آن جمله است حنظلة بن ابی عامر که او را ملائکه غسل داده‏اند و دفن کرده‏اند. قصّة او در شواهد النبوه مذکور است.»

همچنین از «مشکات مصابیح»، روایتی نقل کرده و مطلبی هم در بارة ترتیب قبر رسول(ص) و خلفا از «دلائل الخیرات» آورده که اثری است مشتمل بر انشای صلواتی بر رسول(ص) که معمولاً در نسخه‌های آن نقاشی از مسجد نبوی هم هست و نمونه‌ای را در جای خود خواهیم آورد.

نقلی هم از کتاب مناسک امام ابوعمرو بن صلاح در این کتاب و باز هم در بار‌ة همان موضوع؛ یعنی صورت قبر رسول(ص) آمده است.

همچنین از «مناسک مولانا جامی» نیز موردی نقل شده است.

روایتی هم از کتاب «معجزات النبی(ص)» و حدیثی از «الدر المنثور» هم در موارد دیگری آمده است. دو مورد نیز از کتاب «شرح مشارق الأنوار» حدیث نقل شده است.

مشاهدات و تجربیات مؤلف

‌‌ همان طور که اشاره کردیم، بخشی از اطلاعات رسالة حاضر برگرفته از مشاهدات و تجربیات خود نویسنده است که در مدینه زندگی می‌کرده و از این جهت بسیار با ارزش است. وی در بسیاری از موارد، وقتی از مسجدی یا فضایی یاد می‌کند، نسبت به وضعیت موجودِ آن هم توضیحی مختصر یا مفصل می‌دهد. همچنین از برخی از سنت‌های مردم مدینه یا خدام حرم نبوی(ص) یاد می‌کند که روشن است مراسمی بوده که در زمان وی وجود داشته است. برای نمونه، چند مورد را یادآور می‌شویم:

وی در بارة محل نزول رسول(ص) در وقت ورود به مدینه می‌نویسد:

«در وقت نزول رسول ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلم ـ ‌ از هجرت مکه به مدینه، اول شتر مبارک آنجا خوابیده، و آن منزل ابو ایوب انصاری بوده که یکی از صحابة کبار است... در خانة او نزول کرده تا چند روز آنجا بوده‏اند و شباک مذکور در پایان پای قبر شریف است؛ و الیوم مردمی که به زیارت آیند، به جهت تبرک و تیمّن شتران خود را آورده و زبان آن را بیرون کرده، شباک جمل را لیسانند و از آن تفأل گیرند. و مقام ملائکة مقرّبین که بین الزائرین در این حین مشهور است در درون آن شباک است.»

در شمارش درهای مرقد مطهر حضرت رسول(ص)، از جمله دری را که از سمت حجرة فاطمه زهرا(س) است یاد کرده و می‌نویسد:

«سیوم، باب حجرة فاطمه است که آن محاذی باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ است در دیوار شرق حجرة شریفه است. مدخل خدّام فی کل ایام من الصبح والشام بر روضة کرام آن خیرالانام ـ علیه السلام ـ به جهت در آوردن شمع‏های عظام، و قندیل‏های رخام برای شب‏های ظلام آن مقام نورانی فام، از آن باب است.»

در بارة دری که از سمت قبله به مسجد باز می‌شده، با اشاره به این متن باغچه‌ای در آنجا بوده است. گوید:

«و در محاذی آن باب در دیوار قبلة مسجد، دری است که آن به جانب بوستان نبی انیس جان ـ صلی الله علیه [و آله و سلم ـ گشاده می‌‏شود. آن باغچه تخمیناً چهل در چهل گز بود، و انواع اشجار و ریاحین و ازهار در آن معدن انوار بسیار باشد. چاه آب شیرین و سقایه با تزیین بر در آن باغ است و دروازة آن باغ در محاذی خانة ایوب انصاری است که ـ رضی الله عنه ـ قبل از این در باب جبرییل ـ علیه السلام ـ مذکور شد و الیوم در آن منزل خانقاه و رباط که آن را زاویه جنیدیه و رباط ایوب انصاری نامند؛ و آن بوستان را باغ نبی گویند ـ صلی الله علیه [و آله و سلم ـ وگویند در زمان نبی ـ علیه السلام ـ نیز گویند همچنان بوده آنجا.»

و نیز گوید:‌

«بدان که در صحن حرم شریف نزدیک به ایوان شرق، نخلی است که گرد آن را پنجره گرفته‏اند و خدّام حرم شریف آن را ضبط نمایند و ثمرة آن را هر سال بلا نقصان به خونگار [خواندگار] روم فرستادند؛ و مشهور آن است که آن نخل را سیدة النساء فاطمة زهرا ـ رضی الله عن‌ها ـ به دست خود نشانده. و قریب آن نخل به میان صحن حرم، قبّة معظّمه است که آن را خزانة زیت گویند...»

و نیز گوید: «در این ایام و زمان، حرم شریف را پنج گلدسته بوَد.»

در بارة یکی از مناره‌های مسجد گوید:

«سیم: منار خشبیه است؛ و آن در رکن غربی دیوار مذکور است و طول آن هفتاد و دو گز است، و آن را در این ولا، شوکیلیه گویند؛ زیرا که مؤذن آن مناره منسوب است به جماعت شوکیلیه که قبیله‌ای است از اهل مدینه.»

از نکات جالب، ثبت تاریخ درگذشت خواجه محمد پارسا، از روی سنگ قبر اوست:

«دیگر جایی که در بقیع زیارت باید کرد، شیخ العجم خواجه محمد پارساست. مزار ایشان در جوار قبّة فیض آثار، با برکات ازواج ظاهرات طاهرات است. ایشان از اصحاب کبار خواجه بزرگ خواجه بهاء الدین نقشبند و یار غار خواجه علاء الدین عطارند ـ قدس الله سرّهم. وفات ایشان روز چهارشنبه بیست و سیم ذی الحجه است، هشتصد و بیست و دو. بر سر قبر ایشان دو لوح نمایان است از سنگ مرمر و رخام گذاشته‏اند که از سایر قبور در آن منبع پرنور ممتاز و نمایان است؛ و در لوح مقدم آن نوشته‏اند که هذا مرقد شیخ الاسلام وصفوة الاولیاء العظام جلال الدین والحق ابی الفتح خواجه محمد بن محمد بن محمود الجعفر الطیار الحافظی البخاری ـ قدس الله تعالی ارواحه ـ نقل الی جوار رحمة الله تعالی فی ذی الحجة اثنین و عشرین و ثمانمائه [۸۲۲] و در لوح مؤخر آن این عبارت نوشته‏اند که این قبر شریف و صریح لطیف مشهد منوّر و مرقد معطّر قطب آفاق حضرت خواجه حافظ الدین محمد بن محمد پارسای بخاری است ـ نوّر مرقده. پوشیده نماند که جماعت ماوراء النهری که ساکن مدینة سکینه‏اند، یا در ایام حج به زیارت آیند، چون وفات را دریابند، در جوار مزار آن بزرگوار مدفون گردند.»

مطلبی را هم که در سال ۱۰۴۲ در مدینه خود شاهد بوده، بدین ترتیب نقل کرده است:

«دیگر آنکه در اواخر ماه ربیع الأول که اوایل سال هزار و چهل و دو بود، خلیل بوستان­جی پاشاه که از قِبَل سلطان مراد، حاکم مصر بود، از مصر رخام سیاه و سفید همراه معماران ماهر و استادان ماهر فرستاد تا فرش دور حجرة شریفه را که قدیم بر این اسلوب بود، جدید ساخت و آن بارگاه را از رخام سفید و سیاه همچون مردمکه دیده اهل نگاه گردانیدند.»

یکی از بهترین قسمت‌های رساله، مطالبی است که وی در بارة نظافت مسجد النبی(ص) از اواخر ذی قعده و جهت آماده کردن مسجد برای ورود زائران و حجاج آورده است. به نظر می‌رسد این مطالب که از مشاهدات خود اوست، بسیار دقیق و جالب باشد:

«چون صباح هفدهم شهر ذی القعده شود، بعد از ادای فرض بامداد، شیخ الحرم به امداد قاضی اعظم و سایر خدّام حرم محترم و اکابر معظم، با هم فراهم آمده، هر یک جاروب به دست گیرند و اول به بام مسجد خیرالانام ـ صلی­الله علیه [و آله] و سلم ـ برآیند و آن بام را به تمام جاروب کنند و در آن هنگام بر سر خاص و عام از بالای طبق‏های مویز و خرما و بادام به صحن حرم محترم به اکرام پاشند و خلق بر آن ازدحام عام نمایند و به طریق تبرّک ربایند. بعد از آن فرود [در اصل: فروز] آمده، درون مسجد و صحن حرم را و اطراف جوانب حرم را جاروب کند و در ضمن جاروب کردن ذکر و تسبیح به آهنگ ملیح گویند. بعد از آن به حجرة شریفه درآیند و آن روز باب متهجّد را که طریق شمالی است گشایند و حجرة شریفه را جاروب کرده، مصحف‏‌ها و جزوه­ ‏‌ها و تسبیح‏هایی که در مسجد شریف باشد، همه را جمع ساخته، به درون حجرة منیفه درآرند و گلیم‏‌ها و بوریاهای مسجد را بردارند و گلیم‏‌ها را افشانند و ته [تا] کرده در خانه‏‌ها گذارند و بوریا‌ها را بعد از روفتن باز در حرم فرش کنند، بدان که هر سال، صد گلیم مصری و کرمانی در مسجد شریف اندازند و سال دیگر گلیم جدید فرش کنند، و کهنه‏‌ها را در زیرِ نو اندازند و پاره‏‏‌ها را خدّام و فرّاشین تقسیم کنند و مسجد شریف را از روز کنیس که هفدهم ذی القعده است تا آخر محرم الحرام باشد؛ یعنی فرش آن بوریا باشد. پپپ چون فراش حرم را جمع سازند، مصحف خوانی و تسبیح گردانی دروس و وعظ و غیرهم در این مدت سه ماه معطل باشد؛ چرا که ابتدای موسم حج است و آمدن قافله‏‌ها. و در روز بیست و پنجم ذی القعده، قاصد قافله شام به مدینه خیرالانام ـ صلی الله علیه [وآله] و سلم ـ خبر رسیدن محمل شام رساند، و در بیست و شش یا هفتم البته داخل شود. این ضابط هیچ وقت تخلف نکرده و نخواهد گردد.

و در روز کنیس اهل مدینه از صغیر و کبیر، به جبل سلع روند، و در هر گوشه‏ای از آن کوه مجمع سازند و کباب پزند از آن جهت آن کوه را کوه کباب گویند و در دامن آن کوه زاویه‏ای است که مشایخ در آن جمع آیند و مولود خوانند، و طعام‏‌ها در آنجا پزند و در آخر روز شیخ زاویه مع شیخان دگر، علَم‏‌ها برپا سازند و مولودخوانان و درودگویان به روضة رسول انس و جان ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلم ـ آیند و اطراف حرم را طواف کرده، شیخ زاویه را باز به‌‌ همان طریق به منزلش رسانند».

همچنین در بارة یک مصحف مهم که خط آن منسوب به عثمان بوده و در درون حجرة شریفة نبوی بوده، گوید:

«آن مصحف شریف در درون حجرة شریفه است، در بالای سر مبارک قبر شریف، بر کرسی زرین، آن را احیاناً بیرون آرند به جهت اکابر عظام و امرای کرام چون ایشان زیارت کنند حاضران طفیل آن نیز به آن سعادت مستسعد گردند. این بنده دو دفعه طفیل بعضی اکابر به آن دولت مشرف گشته، به مضمون کل شیء تثنی وتثلث نشسته، و چشم امیدش در انتظام سیوم بار چهار است.»

در بارة نخل متکلم در قبا هم که دست کم از قرن نهم ـ دهم مطرح بوده، و در نقاشی‌های قرن یازدهم در فتوح الحرمین مرتب به آن اشاره شده، می‌نویسد:

«اما نخل متکلم؛ آن در میان نخلستان قبا است، طرف شمالی مسجد، در راهی که به مدینه آیند یا از مدینه روند به قبا. و الحال از آن نخل، چوبی باقی مانده است و بر گرد آن چوب، دیواری کشیده و صفّه‏ بسته‏اند، و خلق آن را زیارت کنند، و بر آن صفّه نماز گزارند و طلب حاجت کنند. و در بیخ آن نخل، درخت‏های بزرگ سبز شده، و بار می‌‏دهد و میوه آن را تبرکاً به اطراف عالم برند، و برآن خرمای برنی بود، و برنی به فتح موحده و سکون را مهمکه و کثر نون و بعده یای تحتانیه ساکن، یکی از اقسام تمر‌ها است که در مدینه است، و فضیلت آن بسیار است.»

و در مورد چاه غرس می‌نویسد:

«در سال هشتصد و هشتاد و دو [۸۸۲] خواجه حسین بن خواجه شهاب الأحمد القادان اطراف آن چاه را خریده، باغ ساخته و عمارت کرد و در پهلوی آن مسجد بنا کرد و در آن هر دو دریچه وضع نهاد، و یکی از بیرون حدیقه و یکی از درون حدیقه. الیوم آن حدیقه خرابی است اما چاه و در باقی است و اهل مدینه منوّره خصوصاً سادات بنی حسین به جهت غسل اموات آب از آن چاه برند.»

نیز در باره چاه سقیا می‌نویسد:

«بئر سقیا؛ به ضمّ سین مهمله و سکون قاف، بر یسار سالک است به سوی بئر علی ـ رضی الله عنه ـ قریب به آن چاه مسجدی است که آن را مسجد سقیا گویند؛ چنان چه مذکور شد و در این زمان آن مکان السبیل قاسم مشهور است.»

جای دیگری در شرح قبور و مراقد موجود در بقیع گوید:

«بدان که در یلی قبّه امام عقیل، موضعی است که دعا در آنجا و در آن مکان مستجاب است. در آن مکان صفّه بسته‏اند و بر سنگی نوشته‏اند و کنده گذاشته‏اند تا از سایر مواضع ممتاز باشد. یکی از اماکن مستجابیه در مدینه است.»

این‌ها از مواردی بود که نویسنده، اطلاعاتی از مشاهدات خود در بارة آن‌ها به دست داده است. در دل این مطالب، آگاهی‌های تازه‌ای در بارة برخی از اماکن وجود دارد که می‌تواند مکمل مطالبی باشد که ما دربارة این اماکن در اختیار داریم. به عبارت دیگر، اطلاعات وی از روزگار خودش طبعا آگاهی‌های تازه است.

ثبت برخی از کتیبه ها

نویسنده در برخی از موارد، کتیبه‌هایی را که در بارة تاریخ بنای آن اماکن بوده، ثبت کرده که گرچه زیاد نیست، اما توجه وی را به امر «تاریخ» و نگارش آن نشان می‌دهد.

یک نمونه کتیبه، روی سنگ قبر خواجه محمد پارسا بود که پیش از این متن آن کتیبه را که شامل تاریخ دقیق درگذشت وی بود، آوردیم.

در باره کتیبه یکی از محراب‌های مسجد می‌نویسد:

«در دو طرف محراب دو باب گذاشته‏اند که امام در وقت قیام نماز از باب یمین محراب درآید و بعد از اکمال نماز از باب شمال بیرون آید، و در طاق آن، به آب طلا تاریخ تجدید آن عمارت را به خطّ جلی به رسم کتابت نوشته‏اند و آن این است:

و در عهد سلیمان پسندیده خصال تجدید حرم یافته بر وجه کمال

چون شیخ حرم کرد ز تاریخ سؤال گفتم که شدی مقیم جنّت فی الحال

و این رباعی در بالای باب‏های ثانی است و از بعض خادم مشهور مسموع است که قائل این تاریخ مولانا شهری است که یکی از موالی مشهور ماوراء النهر است، و شهرت دارد.»

نیز در بارة کتیبه‌ای از دورة سلطان مراد عثمانی و در خصوص تعمیرات وی در حرم نبوی در سال ۹۹۹ می‌نویسد:

«دیگر در تاریخ سنة «تسعة و تسعین و تسعمائة»، سلطان مراد که یکی از سلاطین با استعداد طبقة عثمانیه بود، به نیت اینکه مسجد شریف را نوعی وسیع سازد که حجرة شریفه همچون خانة کعبه در میان واقع شود، زر بی‏شمار به مدینة سید مختار ـ علیه السلام ـ فرستاد و کسان او به عمارت توجه داشته‏اند که عمارت وجود سلطان مراد در این دار بی‏بنیاد از پای درافتاده و مردی که از جانب او بر سر آن عمارت بوده، آنچه داشته خرج کرده، در ایوان مسجد نبی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ سه گنبد زیاده ساخته که عرضاً و طولاً بیست و هفت گنبد است و ایوان را نوعی کلان ساخته که آنچه در زمان نبی ـ علیه السلام ـ صحن بوده، همه را پوشانیده، الیوم عمارت او ممتاز و نمایان است؛ چرا که آنچه عمارت قایتبای سلطان است، چوب پوشش است، و آنچه او کرده، گنبد است و سقف آن گنبدان منقّش به ایوان آیة کریمة (قُلْ کُلٌّ یعْمَلُ‏ عَلى‏ شاکِلَتِهِ) [اسراء : ۸۴] را توّابین مدور در سقف کنند به آب طلا در زمین لاجوردی به خطّ ثلث نوشته‏اند که نسخ تعلیق را محقق و ابطال ریحان را متعلق است و آن آیت از چهار طرف خوانده می‌‏شود؛ نوعی که الف‌های آن در هر بار داخل، و تاریخ عمارت را در سنگی به خطّ جلی کنده‏اند، آن سنگ را در درون طاق، میانة آن ایوان وصل کرده‏اند و آن تاریخ این است:

بناء شریف لروض النبی بناه ابوالنصر خیر العباد

فقلنا علی الفور تاریخه مقامٌ بتجدید سلطان مراد»

در باره کتیبه موجود در مسجد قبا که حدود یک سال پیش از آغاز نگارش این رساله تعمیر شده بوده، نوشته است:

«پوشیده نماند که مسجد قبا در تاریخ هزار و سی و شش [۱۰۳۶] عمارت جدید یافت. سقف او چوبین بود، کهنه و فرسوده شده بود، قبّه‏ های خشتین شد، در ایام دولت سلطان مراد این مقصود حاصل شد و به جهت ضبط سال آن این مسکین چند تاریخ یافته بود از عربی و فارسی و در دیوار آن مسجد به خطّ جلی نوشته، از آن جمله، یکی این است:

تعمیر قبا شد گو یار که فیض حق جامی ز سر نو یافت فرسوده شده قالب

یارب پی‏تاریخش خواهم شود از لطفت تاریخ حساب سال تعمیر قبا یا رب

منهای کتیبه‌ها، ارزش این رساله در اطلاعاتی در بارة اماکن متبرکه مدینه که در روزگار وی توسط مردم زیارت می‌شده، جالب است. در این زمینه از محلی منسوب به محل کشته شدن عثمان هم یاد کرده که تقریباً بی‌سابقه است. همچنین جایی به عنوان «روضة منورة عبدالله بن خالد بن ولید و آن محاذی باب النساء است. میان او و دیوار حرم جز راه عام واسطه نیست».

نیز از زیارتگاه نفس زکیه یاد کرده که البته در جاهای دیگر هم اشاره شده است. برخی از اماکن منسوب به رسول (ص) هم آمده که کمتر در منابع دیگر قید شده است.

نگارش تاریخ اجتماعی مدینه

از آنچه در این رساله آمده، می‌توان حدس زد که نویسنده با تاریخ نگاری سنتی اسلامی به­خصوص در حوزة تاریخ شهر مدینه آشناست. وی آگاه است که برای نوشتن تاریخ و اماکن متبرکه شهر مدینه، چگونه باید به منابع مراجعه کند، چه ترتیبی در فصول بحث بدهد و البته برای مخاطبانش که افراد متدینی هستند، چه متنی فراهم آورد. تنها دیدن فصول فراوان کتاب، نشانگر تنوعی است که خود برخاسته از نگاه تاریخی او به این مبحث در تاریخ شهری مانند مدینه است. حتی اگر این کار با الگو برداری از کتابهایی چون «وفاء الوفا» هم صورت گرفته باشد، باز هم در نوع خود برای این اثر، حاکی از آن است که وی بدون آشنایی با این سبک از نگارش، دست به این کار نزده است.

اما آنچه در این اثر جالب است، جدای از ارائة اطلاعات و مشاهدات خود او از وضع موجود، توجه او به وضعیت اجتماعی شهر مدینه در سایة زندگی در یک شهر دینی و آداب و رسوم مربوطه است. طبعاً آداب و رسوم هم جنبة مذهبی دارد، اما از‌‌ همان دست اموری است که ترتیب و تنظیم آن را خود مردم انجام می‌دهند؛ از آن جمله، کارهایی است که مکبران و مؤذنان روی منابر مسجد نبوی(ص) در ادای اذکار و اوراد انجام می‌دهند. این کار‌ها از نظر ساعت و نوع ذکر، وضعیت ثابت و منظمی دارد: رییس آن‌ها که روی منارة اصلی مسجد است، ساعت به­دست، منتظر وقت است. سر وقت، نزد شیخ الحرم آمده، کلید مناره‌ها را می‌گیرد، هر کدام را به مؤذنی می‌دهد. خودش هم کلید منارة اصلی را گرفته آنگاه هر کدام «به آواز بلند و صوت دلپسند صلوات و تحیات فرستاند، بعد از آن به مناره برآید و اذان گوید.» هرکدام آن‌ها صلوات‌های مخصوصی هم بر رسول(ص) می‌فرستند که نویسنده متن آن را آورده است. آنگاه همین رسم نیمه شب هم دوباره اجرا می‌شود. رائس «چون از شب پاسی باقی ماند» به دروازه باب النساء آید و با صدای حزین «لا اله الا الله» ‌ گوید: «یکی از خدّام آید دروازه را گشاید، رائس همراه مؤذنان دیگر به درون درآید، باز دروازه را بندند». آنگاه با برنامه مرتبی شروع به ذکر و نعت نبی و جز آن می‌پردازند. معمولا این مطالب را رائس می‌گوید و بقیه تکرار می‌کنند. این اذکار به قدری منظم است که شنوندگان با شنیدن آن‌ها می‌توانند بدانند که امروز یکشنبه یا دوشنبه یا چه روزی از هفته است. تلاش مؤلف برای انعکاس این وضعیت، نشانگر‌‌ همان نکته‌ای است که در بارة درک وی از تاریخ اجتماعی و مذهبی، اشاره کردیم.

اما در این باره که روز نوروز هم در مدینة آن روزگار اهمیت داشته و اعلام می‌شده، نکته‌ای دارد که بس لطیف و تازه است:

«مخفی نماند که مهندسان معمار و واقفان نجوم فلک سیار در حاق وسط گنبد دوّار روضة رسول مختار، روزنه‌ای همچون دیدة اولوالابصار گذاشته‏اند که چون آفتاب جهان بعد از استکمال محل به برج حمَل انتقال کند، در نصف بهار روز نخستین شعاع جبین او از آن روزنه بر زمین روضه ناز نازنین نبی امین ـ صلی الله علیه [و آله] و سلم ـ افتد، آن زمان اهل عالم به واسطه خدّام حرم محترم دانند که امروز روز نوروز است، و ابتدای تحویل شمس به برج حمل دلفروز این روز است:

بر قبه شاه انبیا بدر دو جا آن روزنه چیست؟ چون دلُ دیدة ما

تا آنکه به رویش افتد هر سر سال خورشید به استعارة نور و ضیا».

یکی از بحث‌های مهم و جالب توجه این رساله مطالبی است که در بارة خواجگان حرم یا‌‌ همان آغاوات آورده و از اعمال و رفتار و رسوم آنان در حرم نبوی به تفصیل یاد کرده است. وی روی سیستم ادارة حرم تحت نظارت شیخ حرم و متسلم و نقش هشتصد نفر از خادمان حرم و اینکه آنان روزانه چه اقداماتی دارند، سخن گفته است؛ «خادم حرم محترم مجموع در این زمان هشتصد نفرند. رائس ایشان را شیخ الحرم نامند و بعد از او نایب الحرم است که قایم او است.» نصب شمعدانهای درون حجرة شریف بر عهدة اینهاست که روزانه انجام می‌شود. نقش بعدی بر عهدة «خزینه‌دار» است که «جمیع وظایف اهل مدینه در حوالة اوست.» مقصود گرفتن پولهایی است که بابت مردم این شهر از استانبول و نقاط دیگر می‌رسد و توسط او توزیع می‌شود. نقش بعدی را «متسلم» بر عهده دارد که عزل و نصب تمام خدام بر عهدة اوست. در این میان هشتاد نفر از خواجگان ادارة اصلی داخل حرم نبوی و مسجد را بر عهده دارند:

«خواجه سرایان که ایشان را آغوات گویند، و هر ده نفر را یک دهه باشی بود و از این هشتاد نفر آغوات، چهل تن در مسکن اصحاب صفّه نشینند و چهل تن دگر، خارج صفّه باشند و اکثر خدمات را ایشان بکنند. هرگاه یکی از ایشان وفات را دریابند یکی از این چهل را در مکان آن گذارند و بدل این از خارج حرم خواجه سرای دیگر آرند و عدد چهل را ناقص نگذارند... دگر سایر فراشان از عرب و عجم بیرون از حدّ رقم باشند و همیشه قدم در خدمات حرم محترم دارند و کلان ایشان را شیخ الفراش گویند.»

اما نظافت‌چیان حرم نبوی هم گروه ویژه‌ای هستند که «ایشان را کناس نامند و رائس ایشان را شیخ الکناسین گویند. در این جماعت هر روز بعد از اشراق، مسجد شریف را جاروب کنند و صفا دهند و هر شب چون جماعت‏‌ها از نماز عشا فارغ شوند، او را دعا ادا نمایند.»

جزئیات دیگری توسط مؤلف در بارة ادارة حرم داده شده که بسیار عالی و دقیق است؛ بخشی از آن‌ها در بارة چراغ و روغن چراغ و روشن کردن آنها است که خود آداب خاصی داشته و تعداد آن‌ها نیز بسیار زیاد بوده است؛ «چون جماعتی از نماز فارغ شوند، شیخ الحرم و بعضی خدّام محترم، از باب متهجّد که دروازة شمالی آن حجرة عالی است درون درآیند و آن شمع‏‌ها را بیرون آرند و شمع‏های درون مسجد را نیز از راه عاقب محراب به مواجه شریف آرند و سلام بر شیخین ادا نمایند و از پایان پای حجرة شریف پیش باب متهجّد جمع حضرت شوند و هر شمعی را با شمعدان یکی از اکابر بر دوش گرفته و دو نفر از خدّام اغوات حرم در یمین و یسار آن شخص باشند و شیخ الفراشین مقدّم بر همه چاوشان با عصاهای پرزیب در پیش از پی یکدیگر قطار شوند و آن چهل شمع را مع شمعدان برداشته، به تسکین و وقار تمام و حافظان خوش الحان صلوات خوانان به کنار حرم که زیر منار سلیمانیه باشد برند و در خانه‏ای که در آن کنج رسانیدند، اطفا نموده گذارند، و شب دیگر باز آن شمع‏‌ها را درگیرانند تا یک هفته‌‌ همان شمع‏‌ها هر شب سوزند. چون هفته تمام شود شمع دگر درگیرانند و آنچه از آن شمع‏‌ها باقی مانده باشد آن را تقسیم کنند. این چنین در هر اسبوعی چهل شمع درگیرانند که در مجموع ماه شریف رمضان یک صد و شصت شمع سوزند، غیر شمع‌های کلان. و هر شمعی از آن به وزن دو رطل بود.»

همین­طور داستان مئذنه‌ها و اذان گفتن و تکبیر و خواندنِ اوراد و اذکار نیز نظم و ترتیب خاص خود را داشته است. آداب رمضان هم خاص بوده و مؤلف در این باره نوشته است:

«بدان که طایفة عرب تمام شب در رمضان بیدار باشند و خواب اصلاً نکنند. نماز و تلاوت قرآن و تسبیح و زیارت شافی گزارند و اکثر اکابر و اعیان [از] ابتدا در رمضان در مسجد حرم محترم معتکف شوند، چون روز شود از ابتدا بعد از ادای نماز، به یک بار در میان کنار مسجد، مرده‏وار تا وقت زوال به یک منوال در خواب روند، مگر آن خوشخوان و خوشخوانان بلبل الحان به صوت‏های دلکش و لحن‏های بی‌غش از نیم شب تا وقت صبح پر انوار[2] در بالای منار این کلمات را تکرار کنند...»

در بخش نظافت و نظافتچیان حرم نبوی هم توضیحات جالبی دارد و پیداست که همة این‌ها با نظرم و ترتیب و آداب ویژه بوده است؛ به خصوص پیش از حج و در روز ۱۷ ذی قعده در آستان ورود محمل‌های مصری و شامی، نظافت آغاز می‌شده است:

«بدان که کنیس، روفتن حجرة شریفه و جاروب کردن مسجد نظیف را گویند و آن در هفدهم شهر ذی القعده منعقد شود. ابتدای آن از دوازدهم شهر شوّال باشد؛ به این کیف، در دوازدهم شهر مذکور آغوات مزبور که خدّام حرم پرنورند، در بوستان‏های قبا و نخلستان... جمع آیند و اسباب جشن بی‏حدّ و قیاس و مهمّات عیش گرد آرند و در آن نخلستان صحبت دارند و آن روز را به شوق و ذوق و طرب گذرانند و شاخه‌های خرما از نخل‏های خرما آنجا برند که آن را جرید گویند و بعد از نماز عصر... اسبان بادپای دونده سوار شوند و نیزه‏های بلند بر کتف نهند، به نقاره و نفیر به جانب قلعة مدینه متوجه شوند. چون به موضع بطحان که میان مدینه و قبا است آیند، و دو جماعت شوند، به طریق محاربه به جانب یکدیگر اسب اندازند و نیزه‏‌ها را حواله سازند، اسب تازی و چابک سواری و سلاح شوری آنچه دانند به جای آرند. بعد از آن قُبَیل شام به مدینة سکینة نبی کرام ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ با جاه و سلطنت تمام درآیند و هر کدام از خدّام به مقام خود آرام گیرند و بعد از آن، جرید‌ها را که آورده‏اند، از ابتدای بیستم آن شهر در حرم محترم با هم فراهم آرند و جاروب بندند و هر یک از آغوات یک شب و یک روز جشن دلفروز کرده، انواع طعام و فواکه و شیرة شربت حاضر کنند، مشایخ عظام و حفاظ شیرین کلام در آن مجمع آیند و مولود گویند و نعت نبی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ خوانند. هر یک از خدّام را از این طریق طعام نوبت رسد و در شب نوبت خود، به تعصّب یکدیگر، خانه و گذر خود را از یکدیگر بهتر چراغان کنند. لعب‏‌ها و طرب‏‌ها نمایند تا مدت دوازدهم ماه ذی القعده، این صحبت به طریق نوبت منعقده باشد، و جاروب چه مقدار که قصد کرده‏اند بسته شود و آن جاروب‏‌ها را به انواع تکلّف و زیب بندند. دور دشنة او پرچم‏های مخمل و قماش... اطلس زربفت و... طلا و نقره در هم بریده کار فرمایند، به مبلغ‏های گران به زائران فروشند و اکثر آن را به سرکار خونگار روم برند و در خانه‏های خود به اعزاز و اکرام نگاه دارند.... چون صباح هفدهم شهر ذی القعده شود، بعد از ادای فرض بامداد، شیخ الحرم به امداد قاضی اعظم و سایر خدّام حرم محترم و اکابر معظم، با هم فراهم آمده، هر یک جاروب به دست گیرند و اول به بام مسجد خیرالأنام ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ برآیند و آن بام را به تمام جاروب کنند و در آن هنگام بر سر خاص و عام از بالای طبق‏های مویز و خرما و بادام، به صحنِ حرمِ محترم به اکرام پاشند، و خلق بر آن ازدحام عام نمایند، و به طریق تبرّک ربایند، بعد از آن فروز آمده، درون مسجد و صحن حرم را و اطراف جوانب حرم را جاروب کنند و در ضمن جاروب کردن ذکر و تسبیح به آهنگ ملیح گویند. بعد از آن به حجرة شریفه درآیند و آن روز باب متهجّد را که طریق شمالی است گشایند و حجرة شریفه را جاروب کرده، مصحف‏‌ها و جزو‏‌ه ها و تسبیح‏هایی که در مسجد شریف باشد، همه را جمع ساخته، به درون حجرة منیفه درآرند و گلیم‏‌ها و بوریاهای مسجد را بردارند و گلیم‏‌ها را افشانند و تاکرده در خانه‏‌ها گذارند و بوریا‌ها را بعد از روفتن باز در حرم فرش کنند. بدان که هر سال، صد گلیم مصری و کرمانی در مسجد شریف اندازند و سال دیگر گلیم جدید فرش کنند و کهنه‏‌ها را در زیرِ نو اندازند و پاره‏‏‌ها را خدّام و فرّاشین تقسیم کنند و مسجد شریف را از روز کنیس که هفدهم ذی القعده است تا آخر محرم الحرام باشد؛ یعنی فرش آن بوریا باشد... و در روز کنیس اهل مدینه از صغیر و کبیر به جبل سلع روند و در هر گوشه‏ای از آن کوه مجمع سازند و کباب پزند، از آن جهت آن کوه را کوه کباب گویند و در دامن آن کوه زاویه‏ای است که مشایخ در آن جمع آیند و مولود خوانند، و طعام‏‌ها در آنجا پزند و در آخر روز شیخ زاویه مع شیخان دگر، علَم‏‌ها برپا سازند و مولودخوانان و درودگویان به روضه رسول انس و جان ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آیند و اطراف حرم را طواف کرده شیخ زاویه را باز به‌‌ همان طریق به منزلش رسانند.»

مسجد قبا نیز روزهای جمعه مراسم ویژة خود را داشته که نویسندة رساله گوشه‌ای از آن را بیان کرده است:

«بدان که چون روز جمعه شود، دروازة حرم شریف و محراب‏‌ها و رواق‏‌ها و شباک‏های اطراف حجرة لطیف را پرده ابریشمی گیرند و دو عَلَم به کسی طویل القامت در دو پهلوی منبر منیر برپا سازند. چون وقت نماز شود، دروازه‏های قلعة مدینه را بندند و شروع به نماز کنند. بعد از فراغ مقصورة قرآن، رییس مؤذنان بر بالای مئذنه که آن را محفل نامند و در میان مسجد قریب به منبر منیر است، اشعار در لغت سید مختارـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بخواند و دعای پادشاه و ارکان دولت و سایر مسلمین را به تقدیم رساند. بعده، یکی از حافظان خوش الحان، یک عُشر قرآن از روی مصحف کبیر که در باب السلام است و کلام از آن سبقت یافت، بخواند؛ و بعده خطیب....»

اطلاعاتی هم در بارة مبالغ هنگفتی که از طرف استانبول برای تقسیم میان مردم می‌آمد و به آن «صُرّة همایون» گفته می‌شد، آورده که آن‌ها مهم‌ترین منبع مالی برای تأمین هزینه‌های ساکنان مدینه، به خصوص اشراف و بزرگان این شهر بود. این کمک تقریباً به صورت جنسی شامل مقداری گندم، نصیب تمامی ساکنان شهر می‌شده است.

نقادی اخبار

نکتة دیگر این است که وی صرف نظر از روال کلی در استناد به اخبار دیگران، گهگاه نقدی‌هایی هم دارد که باز نشانگر آن است که وی کم و بیش از نقادی اخبار تاریخی هم بی‌بهره نبوده است؛ از جمله در بارة جایی که از آن به عنوان رباط عجم یاد شده، از محلی یاد می‌کند که «الیوم در اطراف آن مدرسه ساخته‌اند و جماعت مغاربه آنجا می‌باشند و آن موضع را مقاعد نامند، جمع مقعد؛ یعنی مکان نشستن قدم رسول الله ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ آن سنگی است نقش پای خاتم الانبیا ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ بر آن سنگ خارا همچنان که خاتم بر موم نشیند نشسته.»

پس ابیاتی در وصف آن سنگ آورده اما سپس می‌نویسد:

«بدان که در کتب تواریخ مدینه، از سنگی که نقش قدم رسول ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ­ـ در آن است و الیوم نزد اهل مدینه مشهور است، خبری مذکور نیست و از بعضی اهل تحقیق نیز به تحقیق کرده شد، معلوم شد که حقیقت آن محقّق نیست؛ اما آن سنگی که در مکة معظمه در بیت الله الحرام است، در قُبّة حضرت عباس ـ رضی الله عنه ـ در کتب مذکور است و حقیقت آن مشهور.»

همچنین در بارة «مسجد رأس» گوید:

«مسجد رأس آن موضعی است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در زمان شدّت حرب، به جهت آسایش، ساعتی آنجا در سایة سنگ نشسته‏اند و بر سنگ آن کوه پرشکوه سر مبارک ایشان از ضیق مکان رسیده و نقش سر آن سرور ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بر آن حجر، همچون سکّه بر زر نشسته و آن سنگ بی‏بها گوهر قیمت بها گشته.»

در اینجا ابیاتی هم در وصف این مسجد آورده، اما در ‌‌نهایت گوید:

«مخفی نماند که در کتب تواریخ مدینه و بعضی از رسایل معینه، مسجد رأس و مسجد ثنیه که الیوم موجود است، مذکور نیست و آنچه در اینجا نوشته شده مسموع است از افواه است.»

وی در این باره که مردم زیارت مساجد اربعه را روز چهارشنبه مستحب می‌دانند قبول نکرده و اصل آن را ناشی از عدد چهار می‌داند که مشترک میان مساجد اربعه و چهارشنبه است. در ضمن گوید که مردم خواسته برای هر روز چیزی داشته باشند:

«مخفی نماند که مشهور در نزد اهل عبور و مذکور در السنة اناث و ذکور آن است که [اینکه] زیارت مساجد اربعه روز چهارشنبه مستحب است، همانا که مناسب لفظ است، اصلی ندارد و می‌‏شاید که رعایت ترتیب را مرعی داشته باشند؛ چرا که روز پنجشنبه زیارت سید الشهدا حضرت امیرحمزه است ـ رضی الله عنه ـ و یوم الجمعه ملازمت اهل بقیع و شنبه نماز مسجد قبا که به منزله عمره است.»

در باره مسجد قبلتین و روایات مربوط به تغییر قبله هم گوید: «و اختلاف در این باب بی‏حساب است.»

در مجموع به نظر می‌رسد با توجه به تاریخ تألیف این رساله که در سال ۱۰۳۷ [تا ۱۰۴۲] است. ما با متن ارجمندی در تاریخ شهر مدینه روبرو هستیم.

رسول جعفریان / 25 مرداد 1393

بسم الله الرحمن الرحیم

[مقدمه مؤلف]

حمد مر صانعی را که گردانید مدینة سکینه را افضل و اشرف مداین روی زمین و مشرّف ساخت او را به تشریف قدوم شریف رسول امین ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم.»

ای کوی تو آستانة ردّ و قبول وی سوی تو خاطر همة اهل عقول

از امر تو گشته مکه محراب نماز وز لطف تو شد مدینه مأوای رسول

درود نامعدود و ثنای نامحدود رسول، او را که دین لطیفش ناسخ جمیع ادیان است و شریعت شریفش، ماحی کفر و عصیان است و تشریف قدوم نظیفش پاک کنندة مدینه از طاعون و طغیان است.

ای حد شرافت تو زاندیشه برون از ضابطه قیاس [و] ادراک فزون

از مقدم تو مدینه گردید مصون از آفت حماء [و] ز رنج طاعون

صلّی الله علیه و علی آله و اصحابه و ازواجه و اولاده و انصاره و اتباعه و اعوانه و سلّم.

یا رب به نبی [و] احترامش صلوات با آل و صحابة کرامش صلوات

ازواج مطهّرات [و] اولاد عظام بر تابع تابعان نامش صلوات

اما بعد این رساله‏ای است در بیان فضیلت مدینة نبوی و تعیین حدود حرم محترم مصطفوی ـ علیه أفضل الصّلوات و أکمل التسلیمات ـ و آنچه متعلق است به آن مکان عالی شأن شریف، و بعضی از حالات عالی بذروة الوفا[3] و غیرهم من الملکات والاحادیث والتواریخ والتفاسیر و حواشی آن، آنچه به قدر امکان به این ناتوان رسیده بود و از آن به قدر استعداد و توانایی کشیده بود؛ وَ مِنَ اللهِ العِصمَة وَ التَّقدِیر وَ إِنَّهُ عَلَى كُلِّ شَیءٍ قَدِیر.

[نام رساله و تاریخ تألیف آن]

چون سبب تحریر این تقریر و باعث بر تیسیر این تحریر ذراع مسجد مدینه بود، این رساله را «ذراع مدینه» نام نهادن مناسب نمود و چون این ذراعی بود جدید، «ذراع نوی» [۱۰۳۷] تاریخ ابتدای آن گردید، چنانکه این قطعه یاد از نام [و] نشان و از تاریخ او می‌‏دهد.

در ذراع مدینه از فرشی هست این مخترع متاع نوی

چون ذراع نوی نوشت قلم گشت تاریخ سال مصطفوی[4]

[فهرست رساله]

فهرست کتاب در بیان فصول ابواب که بابی است از فضایل مدینة منوّره، همچون قلعة کثیر الثواب او مشتمل است بر چهار باب، معه مقدمه، و خاتمة الکتاب.

اما مقدمه، در بیان فضایل این مکان عرش آستان.

باب اول، در بیان حرم محترم شریف و آنچه متعلق است به آن مکان لطیف و این باب مشتمل است بر پانزده فصل:

فصل اول: در بیان ابواب حرم محترم.

فصل دوم: در بیان ذراع عرض و طول مسجد معظم.

فصل سوم: در بیان تعیین عدد ستون‏های حرم.

فصل چهارم: در بیان محراب‏های نبی مکرّم ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ .

فصل پنجم: در بیان روضة شریف میان منبر و قبر منیف است.

فصل ششم: در بیان حدود حجرة مطهّره

فصل هفتم: در بیان ابواب حجرة شریفه[5]

فصل هشتم: در بیان بعض احوال متفرّقه که متعلق است به حرم شریف.

فصل نهم: در بیان مناره‏های حرم شریف.

فصل دهم: در بیان امامان و مؤذنان مسجد منیف.

فصل یازدهم: در بیان آنکه حرم شریف چند بار عمارت یافته.

فصل دوازدهم: در بیان عدد خدّام مسجد نبی کرام ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ .

فصل سیزدهم: در بیان احوال ماه شریف رمضان و آنچه متعلق است به آن.

فصل چهاردهم: در بیان کنیس[6] و آنچه مناسب آن است.

فصل پانزدهم: در بیان مصاحیف و اجزاء و کتابخانه و غیرهم.

باب دوم، در بیان بقیع و آنچه متعلق است به آن مکان رفیع؛ و این باب مشتمل است بر سه فصل:

فصل اول: در بیان بقیع و زیارت آن و تعیین مقابر اصحاب عالیشان ـ رضوان الله تعالی عنهم اجمعین ـ .

فصل دویم: در بیان مقابر اصحاب که داخل قلعه مدینه‏اند و بعضی از زیارتگاه دیگر.

فصل سیوم: در بیان ابواب قلعه مدینة سکینه.

باب سیوم، دربیان احد و غیره وآنچه متعلق است به آن واین باب مشتمل است بر پنج فصل:

فصل اول: در بیان فضیلت احد و زیارت حضرت امیر حمزه ـ رضی الله تعالی عنه.

فصل دوم: در بیان زیارت شهدای احد.

فصل سیوم: در بیان مساجد و مواضعی که در احد است.

فصل چهارم: در بیان مساجد اربعه.

فصل پنجم: در بیان مسجد قبلتین و سبب آن.

باب چهارم، در بیان فضیلت مسجد قبا و آنچه متعلق است به آنجا و این باب مشتمل است بر چهار فصل:

فصل اول: در بیان فضیلت مسجد قبا و تعیین روز زیارت آن بنا.

فصل دوم: در بیان مواضعی که در قبا زیارت باید کرد.

فصل سیوم: در بیان نخل متکلّم و سایر مواضع.

فصل چهارم: در بیان چاه‏های نبی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ .

خاتمه، در بیان بعضی از احوالات متفرّقة متعلقه با مدینة منوّره و آن مشتمل است بر سه فصل:

فصل اول: در بیان وظایف اهل مدینة منوّره.

فصل دوم: در بیان تقسیم گندم که آن را تفرقه نامند.

فصل سیم: در بیان مدارس و رباط و غیرهما.[7]

اما مقدمه در بیان فضیلت آن مکان عرش آستان

بدانید که ـ الله تعالی [اعلم] ـ که افضل بقاع روی زمین و اشرف الأماکین[8] فی العالمین بعد از حرم محترم بیت الحرام؛ یعنی مکه معظّمه، مدینة منوّرة نبی کرام است ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلم ـ و به حدیث صحیح و روایت صریح ثابت شده است که یک رکعت نماز در حرم محترم مدینة مکرّم ـ صلّی الله علیه [وآله] وسلّم علی ساکنها و سلّم ـ برابری می‌‏کند به هزار رکعت؛ به روایتی پنجاه هزار رکعت نمازی که در جای دگر است از غیر مکة معظّم؛ و این چنین است روزه‌ای که در مدینه داشته شود و هر حسناتی که در این مکان عالی­شأن به وقوع آید، یکی را هزار ـ به روایتی پنجاه هزار ـ اجر ثواب بود؛ چه، در این باب روایات بسیار و اقوال بی‏شماری است، اما به جهت اعتبار و اختصار و اقتصار به قولین مذکورین نمود و انحصار به روایتین مزبورتین کرده شده، والله أعلم بالصواب.

مخفی نماند زیارتی که در مسجد اوّل است که در زمان نبی بوده ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ به حکم حدیثی که در کتاب فضایل الحرمین[9] مذکور است و هو هذا:

«حدثنی محمد بن سعید عن...[10] عن أبی هریرة أنّ رسول الله ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ قال: لو بنی مسجدی هذا إلى صنعاء کان مسجدی.[11] فکان أبوهریرة یقول: والله لو مد هذا إلى باب داری ما غدوت أن اُصلی فیه».[12]

أیضاً: قال: «حدثنی محمد، عن محمد بن اسماعیل عن أبی زبیر قال: قال عمر بن خطاب: لو یمدّ مسجد رسول ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ إلى ذوالحلیفة لکان منه».

اما اهل حدیث برآن­اند و امام نَوَوی در شرح مشارق نیز می‌‏گویند که تضعیف ثواب در‌‌ همان مسجد است که در زمان نبی بوده ـ علیه السلام ـ نه در زیادت آن. مولانا و حجت الله از این جهت تأکید کرده که سعی باید نمود که نماز در مسجد اصل که در زمان نبی بوده ـ علیه السلام ـ گزاریده شود که مکان نزول وحی است.

به هر تقدیر تا ممکن است نماز در مسجد قدیم بلکه در روضة شریف بلکه در محراب نبی ـ­ صلّی الله علیه [وآله] و سلم ـ یا در زیر ستون‏های معروف گزاریده شود و اگر محراب یا روضه منبر [کذا] میسّر نشود، مسجد قدیم اولی است از ما زادَهُ علیه، لعدم الاختلاف فیه؛ و اگر این نیز میسّر نشود و باری ما زادَهُ علیه را مغتنم باید داشت که حکم آن دارد و اگر همیشه میسّر نشود چهل وقت نماز که در هشت روز ادا می‌‏شود، متصل باید گزارد؛ چرا که در حدیث وارد است که «من صلّی فی مسجدی اربعین، کتب الله له براءة من النار»

وفی روایات: «کتب الله له برءاة من النفاق». و در روایت دیگر آمده است که: «من صلّی فی مسجدی اربعین صلاة لایفوته صلاة کتب الله له براءة من العذاب».[13]

و مشهور آن است که هر کس چهل نماز در مسجد نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بی‏واسط [بدون فاصله] گزارد او را از اهل مدینه می نویسند.

فایده :

ائمة اربعه را ـ رضی الله عنهم ـ در فضیلت میان حرمین الشریفین اقوال است؛ قال الثلاثة: مکّة أفضل من المدینة إلاّ مالکاً. و هو مروی عن بعض الصحابة الکبار، و أدلّتهم کثیرة». اما نزد مالک، مدینه منوّره افضل است از مکه معظّمه. و این روایتی است [نیز] از امام احمد بن حنبل و بعضی ائمة شافعیه و داله [= دلایل] ایشان لا یعدّ و لا یحصی است. و یکی از آن جمله دلیل جلی به روایت طبرانی و غیره، قول نبی است ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ که: «المدینة خیر من مکة» و به روایتی: «أفضل من مکة». به آنکه حسب نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ مدینه را و اختیار آن سرور ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در دعا مکان بهتر از مکه و غیره برهانی است قاطع در افضلیت این مکان عرش آستان، و ادلّه دیگر بیرون از حدّ بیان است.

اما مکانی که خاک پاک آن مخاطب «لولاک لما خلقت الافلاک» است به اتفاق جمیع اهل آفاق، افضل و اشرف از مکه بل عرش و کرسی و افلاک است؛ چرا که آن شفیع امت به لسان مرحمت ـ علیه السلام ـ چنین فرموده است که: «مَنْ‏ زَارَ قَبْرِی‏ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی»، مکانی که زیارت آن سبب وجوب شفاعت آن حضرت شود ـ صلّی الله علیه [وآله] وسلّم ـ نه مکه است و نه غیر آن؛ عرش آستان خصوصاً موضع قبر مقدّسه او که ضمّ اعضای شریفش کرده باشد ـ علیه الصلاة و السلام.

خاکی که درو ذات تو دارد مأوا افضل باشد ز عرش کرسی پیما

هان! چون نبوَد که هر کجا کردی جا کرسی گردد ز فخر خاک کف پا

و نیز فرموده است ـ علیه السلام ـ : «من زار بعد وفاتی فقد زار فی حیاتی» یکی از ادلّه ائمة ثلاثه بر فضل مکه بر مدینه آن است که رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در مکه معظمه مدت پنجاه سال بوده‏اند و در مدینة منوّره سیزده سال. کثرت بودن آن سرور ـ صلّی الله علیه [و آله] ‌ و سلّم ـ دلیلی است مقرّر بر افضلیت به آن مکان قیاس بجایی کرد. ائمة مالکیه ردّ این دلیل بدین قبیل کرده‏اند که مکة معظّمه اگر چه مدت پنجاه سال شرق و مشرق آن آفتاب جهان‏تاب بود، اما مدینة منوّره از زمان او تا قیام قیامت، مغرب آن شمس سعادت است، و محلّ نزول آن خورشید دولت گردید.

از دیده خیال یار بر دل پیوست پس فرق میان دیده و دل‏ها است

آری آری و گرنه خورشید چرا برخاست ز مشرق و به مغرب بنشست

***

باب اول

در بیان حرم شریف و آنچه متعلق است به آن

و این باب مشتمل است بر پانزده فصل:

فصل [اول در] ابواب حرم محترم

بدان که مسجد شریف مدینه منوّره را که روضه مطهّره و قبر مقدّسه در آن است چهار باب است: یکی باب السلام مردمی که به سلام سید الکرام ـ صلی الله علیه [و آله] و سلم ـ آیند، از آن باب درآیند؛ و خانة سیدنا ابابکر ‌ که آن را خانة صدیق اکبر گویند در یلی [کذا] آن باب است و اسم شریف صدیق اکبر را در بالای آن در، به آبِ زر، به خطّ جلی نوشته‏اند و در آن خانه، در این زمان گلیم‌های حرم محترم را گذارند و آن خزانه گلیم‌های شریف است.

دوم باب الرحمة؛ از این [باب] تا باب السلام هفتاد گز است و این دو باب در دیوار مغربی مسجد آن آفتاب جهانتاب است. جنازة اموات مطیع و عصات را از این باب داخل حرم کثیر الثواب سازند تا از این باب، مقارن رحمت ربّ الارباب گردد.

سیم باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ ؛ مدخل جبرئیل ـ علیه السلام ـ نزد حبیب ربّ جلیل ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ آن مقام بوده است. مقام جبرئیل ـ علیه السلام ـ‌ که در درون مسجد حبیب ربّ جلیل حجرة شریفه است، محاذی آن باب است، و شباک جَمَل در یلی آن باب است از جانب جنوب و آن منزلی است در وقت نزول رسول ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ‌ از هجرت مکه به مدینه اول شتر مبارک آنجا خوابیده و آن منزل ابو ایوب انصاری بوده که یکی از صحابة کبار است، و از نسل تبع که پادشاه یمن است بوده؛ و حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در خانة او نزول کرده تا چند روز آنجا بوده‏اند و شباک مذکور در پایان پای قبر شریف است؛ و الیوم مردمی که به زیارت آیند به جهت تبرک و تیمّن شتران خود را آورده، و زبان آن را بیرون کرده، شباک جمل را لیسانند و از آن تفأل گیرند و مقام ملائکة مقرّبین که بین الزائرین در این حین مشهور است در درون آن شباک است.

چهارم باب النساء؛ میان این باب و باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ بیست گز است. مدخل نساء و به مسجد حرم مصطفی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ از این باب است. و این دو باب در دیوار مشرق حرم محترم کثیر الثواب و آیات ربّ الارباب ـ جلّت سلطانه ـ بر فوق هر یک از این دو باب به آب طلا و سیمآب بی‏حساب مکتوب است؛ و الله اعلم بالصواب.

فصل دوم در بیان طول و عرض مسجد شریف

بدان که طول مسجد شریف از جانب جنوب که قبلة آن کعبه است تا دیوار شمالی، دویست و پنجاه قدم است و هر قدم یک گز شرعی است و صد و بیست گز از آن زیر ایوان و گنبدهاست؛ باقی همه صحن است.

و عرض آن از دیوار شرقی تا دیوار غربی صد و پنجاه گز است. و مسجدِ اصل که در زمان نبی ـ علیه السلام ـ بوده طولاً و عرضاً صد در صد گز است، و میان منبر و شباک حجرة شریفه که آن را «روضه» نامند، طولاً سی و پنج گز است و عرضاً ده گز و به روایتی بیست گز و به روایتی طولاً پنجاه گز و شبری، عرضاً ده گز یا بیست است، نزد اکثر اهل تحقیق چون ابن همام و غیره.

روضة شریف، مربعی است عرضاً و طولاً مساوی است. پس سی و پنج گز در سی و پنج گز است یا پنجاه و سه گز در پنجاه و سه گز است؛ چرا که مضمون حدیث صحیح ما بین قبر و منبر روضة من ریاض الجنة صریح است که یک حدّ آن قبر شریف و حدّ دیگر منبر منیر است. چون آن مربع باشد، هر چهار طرف آن برابر خواهد بود و از منبر تا مقام آن سرور ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ طرف یمین محراب است از جانب؛ اما زیادتی حضرت عثمان طولاً صد [و] پنجاه گز و عرضاً هفت گز است، و صفّه که مقام اصحاب صفّه بوده طولاً پانزده و عرضاً ده گز است.

صحن حرم نبی که بر عرش فزود ممکن بودش ز روی ظاهر پیمود

گر حد معانیش ببینی دانی عاری باشد ز حد بیرون ز حدود

مخفی نماند که آنچه در این ولاء به تحقیق رسیده و به گز عرفی موافق ساخته شده، هر قدمی که آن را گام نامند به رفتار متعارف، یک گز است؛ اما در «رساله ذراع مکه» گفته است که دو صد و هشتاد خطوه چهارصد و چهار گز است و خطوه، گام را گویند. بر این تقدیر هر گامی قریب به دو گز می‌‏شود.

بدان که گز در شرع به عدد حروف کلمه «لا اله الاّ الله، محمد رسول الله» است، چهار انگشت مضمومه است و آن را ذراع محمدی گویند. کما قال الزیلعی «طُولُها أَرْبعةُ و عشْرُون‏ إصْبَعاً» وعرضها کل اصبع بستة حباب من شعر یلصّق ظهرها ببطنها.

فصل سیوم در تعیین عدد ستون‏های حرم محترم شریف

مجموع سیصد و پانزده ستون است بدین تفصیل که هشتاد و شش ستون در مسجد اصلی نبی است که ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ طولاً و عرضاً نُه قطار در نُه قطار است الاّ آنکه در چند جا دو ستون با هم ملصق است و در زیادتی حضرت عثمان هژده ستون که آن از باب السلام تا مواجه نبی الکرام است ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ تا حدّ شامی که عرضاً چهار ستون، طولاً بیست و سه ستون نود [و] دو ستون است؛ و در جانب شرق از باب النساء تا کُنج دیوار شامی عرضاً سه ستون، طولاً پانزده ستون چهل [و] پنج ستون است و در جنب شمالی که کنج دیوار عبارت از آن است پنجاه و پنج ستون است، عرضاً چهار ستون، طولاً چهارده الاّ یک قطار که سیزده ستون است؛ و در صفّه مقام اصحاب صفّه است، پنج ستون است. و در مسجد نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ چهار ستون است و در درون حایطه حجرة شریفه، ده ستون است.

هر ستون کش به مسجد نبوی است چون الف در میانة جان است

مرشد کاملی است هان بنگر جن از جان، انس از انسان است

فصل چهارم در بیان محراب‏های حرم محترم

بدان که مسجد شریف حرم منیف مشتمل بر پنج محراب است؛ دو محراب در مسجد قدیم است و منبر منیر در میانه آن دو محراب است.

محراب قدیم که در زمان نبی ـ علیه السلام ـ بوده، در میان منبر شریف و حجرة نظیف است.

و محراب دویم میان منبر منیر و ضلع مغربی مسجد قدیم است و این محراب را متأخرین در تاریخ هشتصد و یک [801] به[14] جهت نزاع و مصالحه میان جماعت حنفیه و شافعیه ساخته‏اند تا هر کدام از این دو جماعت، روز در میان، در محراب نبی ـ علیه السلام ـ قیام به جهت اقدام صلات نمایند.

و محراب سِیم در عقب محراب نبی است ـ علیه السلام ـ از جانب حیات آن مسجد که آن را سیدنا عثمان در ایام خلافت خود از کثرت جمعیت بنا کرده و در این ولاء[15] نیز در ایام خلافت قافله‏ها و موسم حج مصر و شام، از کثرت ازدحام ایام در آن مقام نموده، نماز را به اقدام می‏رساند.

چهارم محراب متهجد است که در خلف حجره سیدنا فاطمه است ـ رضی الله عنها ـ از جانب شمالی حجرة شریفه که رسول ـ علیه السلام ـ نماز تهجّد اکثر آنجا می‏گزارده‏اند.

محراب پنجم در باب حجرة حضرت فاطمة زهرا است ـ رضی الله عنها ـ محاذی باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ ، زائرین چون آنجا رسند متوجه قبله شده دعا کنند.

صورت محراب‏ها در دیوار و ستون‏ها بسیار است که اکثر ناس آن را نیز محراب قیاس می‏کنند و آن اعتبار ندارد.

فرش نبی که مرآت صفا است

بنگر اگرت دیدة بینای خداست[16]

هر یک سنگش قبله نمایی است یقین

هر یک بابش هزار محراب دعا است

فصل پنجم در بیان روضه شریفه که میان منبر منیر و قبر منیف است

بدان که میان منبر شریف و حجرة لطیف را که حدود آن سابقاً بیان یافت، «روضه» می‏نامند؛ چرا که حدیث صحیح وارد است که قال رسول الله ـ‌ صلی الله علیه [وآله] و سلم ـ «ما بین منبری و قبری روضة من ریاض الجنّة» نماز و دعا در آنجا مقبول و مستجاب است. قال فی تنبیه الأنام: «جَعَلَ اللهُ تُرعَةَ الفِردَوس بَینَ قَبْرِهِ وَ مِنْبَرِهِ».

و در روایت مشارق مذکور است که: «مَا بَینَ بَیتِی وَ مِنْبَرِی رَوْضَةٌ مِنْ رِیاضِ الْجَنَّة» و در روایتی «مَا بَینَ قَبْرِی وَ مِنْبَرِی‏» است؛ و معنی او این است که عبادت در آن مکان موجب دخول به روضة جنّت است.

بعضی گفته‏اند همان مکان، بعینه، در جنّت است و بعضی گفته‏اند: آنچه سؤال کرده شود از الله تعالی در آن مکان، میسّر است، همچنان که در جنّت؛ و بعضی گفته‏اند که باب جنّت از آنجا است. در «تنبیه الانام» است: «ترعة الفردوس» الی آخره؛ التُرعة: باب قبل مَفتح الماء.

و این مکان جنّت نشان مشتمل است بر پنج ستون:

اوّل ستون، در یلی منبر است و آن مقام عبدالله بن عباس و زید بن حارث است ـ رضی الله تعالی عنهما ـ و بر آن ستون به طلا و لاجورد به خط نوشته‏اند که: «هذا اسطوان عبدالله بن عباس و زید بن حارث ـ رضی الله عنهم ـ».

ستون دوم، محاذی محراب نبی است ـ‌ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ که آن مقام خلفای راشدین و ائمه مهدیین است؛ و بر آن ستون نوشته‏اند که: «هذا اسطوان سیدنا ابابکر و عمر و عثمان و علی ـ رضی الله تعالی عنهم اجمعین».

ستون سیوم را ستون عایشه نامند و در آن ستون نوشته‏اند: «هذا اسطوان حضرت عایشه ـ رضی الله عنها ـ و آن را ستون عایشه به سبب آن گویند که آن فخر النساء شب‏ها در آن، نماز می‌گزاردند و فضیلت آن مکان عالی‏شأن را بیان می‏کرده و می‏فرموده‏اند که رسول الله ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ صفت آن مکان بسیار است [کذا] و آن ستون در میان مسجد است؛ چرا که در «تاریخ مدینه» گفته است: او ستون سیوم است از منبر منیر، و سیوم است از قبر معطر منوّر، و سیوم است از دیوار قبله، و سیوم است از رحبة مسجد که در زمان نبی ـ علیه السلام ـ بوده است و بعد از تحویل قبله، مدت ده روز رسول ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ نماز فرض را در زیر آن ستون گزارده‏اند و بعد از آن تقدم کرده‏اند.

ستون چهارم، ستون ابو لبابه است که آن را ستون توبه گویند و در آن نوشته‏اند: «هذا اسطوان ابو لبابة المعروف باسطوان التوبة».

نقل است ابو لبابه که یکی از صحابه است ـ رضی الله عنه ـ [به] سبب جریمه، خود را در آن ستون بسته بود و او در آن جایگاه از آن گناه توبه کرده، جبرییل ـ علیه السلام ـ و ربّ جلیل ـ جلّت سلطانه ـ‌ وحی رسانیده که توبه او قبول کرده و گناه او را بخشیده، از آن جهت آن را ستون توبه نامیدند.

ستون پنجم: ستون سریر است و آن به شبّاک حجرة شریفه متصل است، محاذی ستون توبه گویند؛ چون حضرت ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ معتکف می‏شده‏اند، سریر شریف خود را در زیر آن ستون می‏نهاده‏اند و مکان اعتکاف ایشان میان آن ستون، ستون توبه است.

اما اساطینی که وراء روضة شریف در اطراف حجره مُنفیه است، نیز پنج است:

ستون اول، ستون حرَس است، و آن را ستون علی ـ رضی الله عنه ـ نامند و آن در عقب ستون سریر است از جانب شمال. گویند هر وقت که حضرت ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ در حجرة شریفه می‏بوده‏اند، سیدنا علی ـ رضی الله عنه ـ در زیر آن ستون می‏نشسته‏اند.

ستون دوم، ستون وفود است و آن خلفِ ستون علی است ـ رضی الله عنه ـ از جانب شمال ملصق است به شبّاک حجرة شریفه، و باب وفود در میان آن دو ستون است و اکثر اجتماع صحابه کبار به جهت مشاورة هر کار در زیر آن ستون واقع می‏شده‏ است.

ستون سیوم، ستون مربعه است و آن را «مقام جبرئیل» گویند و آن ستون مابین ستون وفود و استوان متهجّد است.

ستون چهارم، ستون تهجّد است و آن مقام نماز تهجّد نبی ـ‌ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ و در او محرابی است که چون بر آن محراب استقبال کرده شود، باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ در یسار می‏شود.

پنجم ستون حنّانه است، و آن در خلف محراب نبی است ـ‌ صلّی الله علیه [وآله] وسلّم ـ و آن چوب خرمای بوده است که حضرت ـ‌ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بر بالای آن خطبه می‏خوانده‏اند، بعد از مدتی که به جهت ایشان شخصی منبری ساخته آورده و حضرت ـ‌ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آن منبر را قبول کرده‏اند و به جای آن چوب خرما گذاشته‏اند. نقل است که چون آن چوب را برداشتند. او همچون شتر بچه‏ای که از مادرش جدا سازند، فریاد می‏کرده. حضرت(ص) دست مبارک بَر او کشیده، او را نوازش کرده به بهشت بشارت داده، در عقب محراب نشانده‏اند. بعد از مدتی که عمارات در مسجد شریف واقع شده، بر بالای آن چوب، ستون سنگین گذاشته‏اند. ستون حنانه که مشهور است، عبارت از آن است، اما در این ولا آن ستون را ستون مخلّق گویند، و بر آن نوشته‏اند که «هذا استوان المخلق». مخلّق معجمه و تشدید لام و قاف بعده، رنگ کردن چیزی به زعفران گویند و آن ستون را به جهت آنکه عثمان [بن] مظعون که یکی از صحابة کبار است، آب دهن بَر او انداخته بوده، به زعفران رنگ کرده بوده و بیان آن واقعه در کتب حدیث مذکور است.

این است بیان ستون‏هایی که دعا در آنجا مستجاب است خصوصاً، و الاّ عموماً جمیع ستون‏هایی که در مسجد نبوی است عمود نور و محلّ فیض ربّ غفور است.

هر یک ز ستون مسجد خواجه ما نوری است که رفته‏ از زمین تا به سما

بگذار به زیر هر یکی روی نیاز بگشای به سوی هر یکی دست دعا

فصل [ششم] در بیان حدود حجره منیفه و کیفیت قبور شریفه

بدان که حجرة شریفه از حدّ شرق تا دیوار غربی، هفت و نیم گز است و ثمن گز است؛ و از حدّ شمالی تا جانب جنوبی، یازده [و] نیم گز است و در تصویر حجرة شریفه «صاحب تاریخ» گفته است، شک نیست در آنکه بنایی که در درون خانه ظاهر است مربع است و ابن‌نجار و اتباع او که مخمّس تصویر کرده‏اند، خطا است و گفته است که حجرة شریفه را از درون گز کردم، مقدم او که طرف قبله است ده گز و ثلث گز بود و عرض او از جانب مشرق هفت گز و نصف و ثمن گز است و عرض دیوار او از همه جانب یک و نیم گز و دو قیراط است مگر جانب شرق که یک ذراع و ربع و ثمن است و ارتفاع آن سیزده گز و ثلث گز است و بعضی جهات از سیزده زیاده است.[17]

و نیز گفته است که این است صورتی که ما حجرة شریفه را بر آن یافتیم، اگر چه بعضی اهل تواریخ بر بیست گز یقین[18] کرده‏اند و آن صورت، در «خلاصة الوفا» مسطور است از «کتاب اخبار حسینه در آثار مدینه» که ترجمة «خلاصة الوفا»ست؛ و آن تصنیف دولت ایشان سلطانی است که مشهور به آق سلطان از نسل چنگیز خان است، نقل نموده شده از نسخه‏ای که به خطّ مصنف است.[19] و این که صاحب تاریخ گفته است این است صورت حجرة شریفه بعد از حریق اول و حریق آخر بدان قرار یافته، بدان که خطّ سرخ بیرون، نشان حایط[20] عمر بن عبدالعزیز است و خطّ سیا[ه] علامت بنای درون است و خط که بر سر قبور شریف حدّ قبّة منیفه و خطوط دیگر که در دیوار قبله است علامت این است که او را از زمین حجره نیست و آن صورت، این است.

اما صورت قبور پر نور شریفة مذکوره را بعضی مستقیم گفته‏اند و بعضی مسطح، و جمع بین القولین ظاهر است؛ چرا که می‏تواند که اول مسطح بوده باشد، بعد از افتادن دیوار حجرة شریفه مستقیم ساخته باشند.

اما در کیفیت قبور ثلاثه، اقوال سبعه است و مجموع آن اسنادش در کتاب «خلاصة الوفا» مذکور است، و مصنف آن کتاب از آن جمله سه قول را اعتبار کرده‏اند و باقی را معتمد نیست؛ گفته:

قول اول آنکه، اصحّ اقوال است و جمهور اهل حدیث و ارباب تواریخ برآن­اند، این است که سر مبارک آن حضرت ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ به جانب مغرب است، متوجه قبلة شریفه جانب قبله است که جنوبی مدینه است، و آن در قبله قبر شیخین است و بر وجهی که سر ابوبکر مقابل دوش آن سرور ـ‌ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ و سر عمر محاذی دوش صدیق اکبر است.[21]

قول دوم آنکه، قاسم [محمد] بن ابابکر از عایشه روایت کرده است: ام­المؤمنین بر من کشف کرد آن سه قبر شریفه را دید که نه بر زمین چسبیده بوده و نه از زمین بالا و انداخته بود بر آن ریگ سرخ و سر ابوبکر میان دو کتف آن سرور، و سر عمر نزد پای مبارک پیغمبر بود ـ‌ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ .

قول سیوم آنکه، عروة بن زبیر نیز از عایشه ـ رضی الله عنهماـ روایت کرده است که سر مبارک ابوبکر نزد پای آن سرور ـ‌ صلی الله علیه [و آله] و سلم ـ و قبر عمر در خلف پیغمبر است ـ‌ صلی الله علیه [و آله] و سلم ـ و موضع یک قبر دگر در خلف ابوبکر خالی است بدین صورت.[22]

قول چهارم آنکه، در کتاب «دلایل الخیرات»[23] مذکور است که: «جاء فی الخبر، ذکر عروة بن زبیر ـ رضی الله عنه ـ قال دفن رسول الله ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ فی السهوة، و دفن أبوبکر خلف رسول الله ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ دون عمر عند رجل أبی بکر و بقیت السهوة الشریفة فارغة فیها موضع یقال والله أعلم عیسی بن مریم ـ علیه السلام ـ یدفن فیه انتهى کلامه» و صورت آن قبور مذکور است.

پوشیده نماند که در احادیث مزبور اگرچه والله اعلم مذکور است، اما در احادیث «مشکات مصابیح» تصریح مسطور است آنکه قبر عیسی ـ علیه السلام ـ در آن مقام است؛ چنانچه در باب علامات ساعت و نزول عیسی ـ علیه السلام ـ آورده است که «عن عبدالله بن عمر ـ رضی الله عنه ـ قال، قال رسول الله: ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ ینزل عیسى بن مریم إلى الأرض، فیتزوّج، ویولد له، ویمکث خمساً و أربعین سنة، ثم یموت فیدفن معی فی قبری، فأقوم أنا و عیسى بن مریم فی قبر واحد بین أبی بکر و عمر. روایت ابن جوزی فی کتاب خلاصة الوفا».

مخفی نماند که از ظاهر حدیث شریف صورت دیگر از صورت سبعه مستفاد می‏شود و آن این است که قبر مطهر آن خیر البشر ـ صلّی الله علیه [و آله]‌ و سلّم ـ در میان قبر أبی بکر و عمر باشد ـ رضی الله عنهما ـ بدین صورت و این قول پنجم است از اقوال سبعه.

و صورت دیگر آنجا از بعضی مردم معتبر استماع افتاده، یکی آن است که قبر شیخین...[24] در تحت رجلین رسول ثقلین است ـ صلّی الله علیه [و آله]‌ و سلّم و رضی الله تعالی عنهما ـ بدین صورت.

صورت دگر آنکه سر مبارک ابوبکر تحت قدم شریف آن سرور ـ صلّی الله علیه [و آله]‌ و سلّم ـ و فرق سیدنا عمر زیر رِجل ابوبکر است ـ رضی الله تعالی عنهما ـ بدین صورت.

اما حجرة شریفه، مقتضی این صورت هست چنانچه ظاهر است، و در «مناسک امام ابوعمرو بن صلاح» دو صورت دگر یافته شد که غیر آن هفت مذکور است و در بعضی رسائل صورت دیگر که غیر اینها است نیز دیده شده و صاحب «رسایل» گفته: «وفی روایة هکذا». صورت دگر این است در کتاب «دلایل الخیرات» مذکور است که «جاء فی الخبر عن عایشة ـ رضی الله عنها ـ أنّه قالت: أ رأیت ثلاث أقمار سقطن فی حجر لی، فقصصت رؤیای على أبی بکر، فقال: یا عایشة! لیدفن فی بیتک ثلاثة هم خیر أهل الأرض، فلما توفّى رسول الله ـ صلّى الله علیه [و آله] و سلّم ـ و دفن فی بیتی، قال أبوبکر: هذا واحد من أقمارک، وهو خیرهم ـ صلّى الله علیه [و آله] و سلّم ـ »

فصل هفتم در بیان ابواب حجره شریفه

بدان که حجرة شریفه را نیز همچون مسجد منیفه چهار باب است:

اول وفود؛ این باب در جانب مغرب حجره آن آفتاب جهانتاب است. رسول ربّ الارباب نزد احباب و به صحبت اصحاب به مسجد کثیر الثواب خود، از این باب بیرون می‏آمده‏اند، و خواجه ابوبکر که قبل از این مذکور شده، محاذی این باب است. آورده‏اند[25] که ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ همیشه بر در خواجه خود می‏نشسته و منتظر خروج آن سرور می‏بوده، تا هرگاه آفتاب جهانتاب برج نبوّت از مطلع آن باب طلوع کنند، ایشان خود را همچون سایه در قدم آن سرو بی‏سایه اندازند.

سایه پرور سرو ما را سایه‌ای بالا نبود آفتابی بود زال و سایه‏اش پیدا نبود

هر کجا او بود فوق بخت او از نور بود سایه را اندر میان نور آری جا نبود

سایه در جسم است وآن گوهرکه عین جوهر است پای تا سر نور بود و جسمیت او را نبود

سایه هر شخص باشد از شعاع آفتاب آفتاب از خاک پایش ذره‌ای بالا نبود

سایه افتد بر زمین و غیر فرش حزین بر زمین افتاده‌ای جز او در آن ماوا نبود [26]

و له ایضاً

آنی که ز عرش است فزون پایه تو جز تو نبود کسی به پیرایه تو

ذات تو از آن میان ندارد که بود خورشید به صد امید در سایة تو

دوم باب متهجد است؛ و این باب شمالی حجره آن عالی جناب است. آن شفیع یوم الحساب از این باب به مسجد متهجّد بیرون می‏آمده و آن را باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ گویند؛ چرا که مقام جبرئیل ـ علیه السلام ـ در دل آن باب است و صفّه که مقام اصحاب صفّه بوده، در پیش آن است.

سیوم باب حجرة فاطمه است ؛ که آن محاذی باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ است در دیوار شرق حجرة شریفه است. مدخل خدّام فی کل ایام من الصبح والشام بر روضه کرام، آن خیرالأنام ـ علیه السلام ـ به جهت در آوردن شمع‏های عظام و قندیل‏های رخام برای شب‏های ظلام آن مقام نورانی فام، از آن باب است.

چهارم باب صغیر است؛ و آن در مواجه منبر آن رسول صغیر و کبیر است به جانب قبله، آن را باب توبه نیز گویند؛ چرا که توبه از هر باب در آن باب مقبول است و باب اجابه نیز گویند که چون واقعة صعب پیش آید و حاجت قوی افتد، آن باب گشایند، آنگاه اشراف و مشایخ بی‏کبرُ لاف به نیاز برآن در آیند و گشایند و به تضرع تمام دعا کنند و دعا در آنجا مستجاب است.

هر دعایی کش بود در آستان مصطفی مستجابست گر بود از هر آستان با صفا

دیگ درباب صغیرش کز صغیر وزکبیر [مستجابست] هرچه می‏جویند از شه تا گدا

و در محاذی آن باب در دیوار قبله مسجد، دری است که آن به جانب بوستان نبی انیس جان ـ صلّی الله علیه [و آله و سلّم ـ گشاده می‏شود. آن باغچه تخمیناً چهل در چهل گز بود و انواع اشجار و ریاحین و ازهار در آن معدن انوار بسیار باشد. چاه آب شیرین و سقایه با تزیین بر در آن باغ است و دروازه آن باغ در محاذی خانة ایوب انصاری است که ـ رضی الله عنه ـ قبل از این در باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ مذکور شد و الیوم در آن منزل خانقاه و رباط که آن را زاویه جنیدیه و رباط ایوب انصاری نامند؛ و آن بوستان را باغ نبی گویند ـ صلّی الله علیه [و آله و سلّم ـ وگویند در زمان نبی ـ علیه السلام ـ نیز گویند همچنان بوده آنجا.

ای خاک درِ تو سرمه چشم جهان وی کوی تو تکیه‌گاه آسوده دلان

در باب تو آستانه عرش برین در منزل تو نشانه باغ جنان

فصل هشتم در بیان احوالات متفرّقه که متعلق است به حرم شریف

بدان که در صحن حرم شریف نزدیک به ایوان شرق، نخلی است که گرد آن را پنجره گرفته‏اند و خدّام حرم شریف آن را ضبط نمایند و ثمرة آن را هر سال بلا نقصان به خونگار [خواندگار] روم فرستانند و مشهور آن است که آن نخل را سیدة النساء، فاطمه زهرا ـ رضی الله عنها ـ به دست خود نشانده و قریب آن نخل به میان صحن حرم، قبّة معظّمه است که آن را خزانة زیت گویند. از اسباب مُطلاّ و آفتابه‏های طلا و شمعدان‏های ملوّن به ذهب و فضّه آنجا است و در میان آن گنبد، حوضی بزرگ که اطراف آن را از هفت جوش برآورده‏اند و آن مملو از زیتون خالص باشد؛ و هر سر ماه درِ آن خانه را گشایند؛ شیخ الحرم و خدّام محترم آنجا نشینند و از آن حوض مقدار یک ماه روغن برآرند و آن را هر شب به قندیل‏های حرم شریف اندازند تا آخر ماه درِ آن خانه بسته باشد؛ باز در غرّه ماه جدید، کلید آن را آرند و به دستور مذکور روغن از آن مسکن برآرند و روغن زیتون همیشه از مصر محروسه آید و آن حوض همواره مملو باشد و بانی آن قبّه مادر خلیفه ناصرالدین است که مزار فیض آثار سیaدنا حمزه را نیز او عمارت کرده، گنبد عالی ساخته در سال پانصد و هفتاد از هجرت.

دگر خانه های عالی در اطراف حرم متعالی باشد و همیشه مملو از گلیم‏های کرباسی و بوریاهای مصری و یمانی که هر سال در حرم شریف فرش کنند و همیشه این بساط‏ها از مصر محروسه آید و آن بود که هر شب از آن شمع‏ها روشن سازند. در شب‏های ماه شریف رمضان هر شب چهل شمع مومی که هر یک در طول به قدّ آدمی برابر و در سطبری از قبضه‌ای بزرگ‏تر گرانند و در تمام سال دو شمع کلان که در طول ده گز و در مقدار چهار گز و در سطبری دو مقدار چهار گز بود و در دو طرف محراب گذارند و به نردبان هشت زینه‌گی [نردبان هشت پله] برآمده او را درگیرانند و چهار شمع دیگر نیز هر شب از غیر آن در پیش آن دو محراب نهند.

و سبب گذاشتن شمع متعدداً و مبالغه در دو طرف محراب، آن است که نور و ضیا زیاده از مدّعا بود احتیاطاً لخوف الأعداء؛ و این قاعده از زمان... خلیفة ثانی سیدنا عمر ـ رضی الله عنه ـ منعقد گشت؛ زیرا که ایشان در نماز فجر در محراب بودند و محراب تاریک بود، آن ملعون سیاه دل، در پهلوی شریفش درآمده، به ضرب خنجر به هلاکت رسانید؛ چنان چه این قصّه مشهور است.[27]

و در درون حجرة شریفه نیز از شمع‏های کلان دو شمع و صد قندیل درگیرانند. در مجموع حرم شریف، هزار قندیل هر شب برپا سازند. از آن جمله سیصد و نود قندیل در مسجد قدیم نبی است ـ صلّی الله علیه وآله و سلّم ـ و از باب السلام تا مواجهة نبی ـ علیه السلام ـ دویست قندیل است و از باب السلام تا باب الرحمه صد قندیل است. باقی تا هزار در تمام حرم محترم سید مختار است ـ صلّی الله علیه وآله و سلّم. در محاق هر قبّه، یک زنجیر و در میان هر دو ستون سه زنجیر معلّق است که بر آن قندیل آویزند و آن زنجیرها همه از برنج خالص است به وزن هرکدام دو ده سیر زیاده است. بیت:

حرم سقف پر قنادل او هر شب اندر خیال روزافزون

آسمانها پر از ستاره بود با گلستان لاله‏های نگون

فصل نهم در بیان مناره‏‏های حرم شریف

بدان­که ابوداود بیهقی روایت کرده است که زنی بود از قبیلة بنی نجار که او گفته: خانه من بلندترین خانه‏های اطراف حرم شریف بود و بلال ـ رضی الله عنه ـ اذان صبح را در بالای آن می‏گفت. و ابن زباله از محمد بن اسماعیل و غیره روایت کرده است که در خانة عبدالله بن عمر ستونی بود در قبلة مسجد؛ بلال ـ رضی الله عنه ـ اذان بر آن ستون می‏گفت، اما در این ایام و زمان، حرم شریف را پنج گلدسته بوَد.

اول بالای قبّه روضة شریفه؛ که آن را «رأسه» گویند؛ چرا که به غیر از رائس مؤذنان آنجا، کس دیگر نتواند برآمدن؛ و این منار از بنای ولید بن عبدالملک بن مروان است که والی شام بوده، و از جانب او عمر بن عبدالعزیز که حاکم مکه و مدینه بود، به امر او، عمارت مسجد حرم مدینه کرد و چهار منار در چهار کنارِ حرم محترم بنا کرد که هر یک ششصد گز بود؛ اما منار رائسه به امر قایتبای سلطان، بعد از مدتی صد و بیست گز شد به اتمام شیخ الخدام شاهین الجمال در سنة اثنین و تسعین و ثمانمائه [892].

دویم: منار سنجاریه است؛ در برج دیوار شمالی حرم محترم، و طول آن هشتاد گز است. چون آن منار از آثار سلیمان بن عبدالملک بن مروان است و سلیمان پادشاه که از سلاطین روم است و بانی قلعة مدینه نیز تعمیر آن کرده، مسمّی و مشهور گشته به سلیمانیه.

سیم: منار خَشبیه است؛ و آن در رکن غربی دیوار مذکور است، و طول آن هفتاد و دو گز است، و آن را در این ولا شوکیلیه گویند؛ زیرا که مؤذن آن مناره منسوب است به جماعت شوکیلیه که قبیله‌ای است از اهل مدینه.

چهارم منار سلطانیه است؛ و آن در بالای طاق رواق پرطمطراق یگانه آفاق قایتبای سلطان است که در باب الرحمه بر بالای قبّه و طاق دروازه آن یگانه آفاق است.

پنجم مناره باب السلام است؛ و آن بنای محمد قلاوون بود. ثانیاً چنانچه مذکور شد و آن مناره مسمّی به طوالیه است، لطوله من سایره اولا و طولها خمسه و تسعون ذراعاً.

فرش حرم نبی که خلد است یقین طاق است رواق نازنینش به زمین

هر یک ز منار مسجد حضرت او نوریست ز روضه‏اش سوی عرش برین

فصل دهم در بیان امامان و مؤذنان مسجد شریف

بدان که مسجد شریف را شانزده امام است؛ چنان که هشت امام در مذهب امام ابوحنیفه کوفی و هشت امام در مذهب امام شافعی ـ رحمه الله ـ است و هر یک از این ائمة هشت گانه را هفت روز نوبت است؛ چنان که ابتدای نوبت ایشان از عصر یوم الجمعه تا فجر جمعه دیگر و هشت خطیب است چنان که سه در حنفی و سه در شافعی ـ رحمه الله ـ و یکی در مالکیه و یکی از حنابله که هر یک به طریق نوبت، یک جمعه خطابت کند و هشت نفر رائس است؛ یعنی سردار مؤذنان که او را مکبّر گویند؛ چرا که بعد از اذان گفتن در محفل که منزلی است پیش منبر بایستند، چون امام به جهت اقدام نماز در محراب قیام نمایند، یکی از مکبّران یا دوی از ایشان تکبیر فروز آرند، آیند و به آواز بلند به جمیع حرم اعلام رسانند. چون از نماز فارغ شوند، مکبّران این اوراد بخوانند. اوراد صلوات خمس:

«استغفرالله العظیم» سه بار، «اللهم انت السلام و منک السلام» الی آخره، و «فاتحة الکتاب» یک بار، و «آیة الکرسی» تا آخر، و «سبحان الله» سی بار، «الحمد لله» سی و سه بار، «لا اله الاّ الله وحده لا شریک له، له الملک وله الحمد و هو على کلّ شیء قدیر» یک بار، «اللّهم لا مانع لما أعطیت، و لا معطی لمامنعت، و لاراد لما قضیت، ولا ینفع ذالجد منک الجد. اللهمّ صل على محمد وآل محمد ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ کلما ذکرک الذاکرون وغفل عن ذکره الغافلون و سلّم و رضی الله عن ساداتنا أصحاب سیدنا رسول الله أجمعین حسبی الله و نعم الوکیل. ولا حول ولا قوة إلاّ بالله العلی العظیم أستغفرالله یا لطیف یا کافی یا حفیظ یا شافی» دو بار؛ در سیم بار: «یا لطیف یا شافی یا کریم یا الله لا إله إلاّ الله» دوازده بار بگوید؛ «محمد رسول الله» یک بار گوید؛ و بعد از دعا بگوید:

اللهم صلّ وسلّم و بارک علی سیدنا و مولانا محمد و علی آل سیدنا محمد و أصحابه وسلّم المهاجرین والأنصار، خصوصاً خلفاء ذوی القدر العالی والفخر الجلی ساداتنا أبی بکر و عمر و عثمان و علی، والذین یتبعوهم باحسان إلی دارالقرار و فی صحائف عبدک و ابن عبدک المولانا خادم الحرمین الشریفین. اللّهمّ انصر عساکره و احفظ عبدک و ابن عبدک مولانا شریف الحسیب النسیب مولانا مسعود بن ادریس بن حسن، اللهم احرسه لعینک التی لا تنام واکتب السلامة والعافیة علینا، و علی الحجاج والغزاة والمسافرین فی البرّ و البحر من المسلمین بهذه النیة الشریفة الفاتحه ویقول صلّى الله علیه [و آله] ‌و سلّم ـ .

بدان که رائس را در روز نوبت ششة ساعت مدام در دست باشد تا وقت را دانسته اذان گوید و اذان بی‏وقت نگوید. ابتدای نوبت ایشان از وقت نماز پیشین است تا بامداد. چون آفتاب از خطّ استوا که نقطه حاق وسط است تجاوز کند، رائس پیش شیخ الحرم آید و صلوات بر سرور کاینات ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ فرستد و کلیدهای منارها را بگیرد و هر یک را با مؤذنی بدهد و خود مفتاح رائس گرفته به مواجه شریفه آید و به آواز بلند و صوت دلپسند صلوات و تحیات فرستاند، بعد از آن به مناره برآید و اذان گوید. این چنین در هر پنج منار از چهار کنار به یکبار اذان گویند بعد از آن، پنج دور صلوات فرستد و آن صلوات این است: «صلوات».

بعد از آن: «الصلاة والسّلام علیک یا سیدنا یا رسول الله؛ الصلاة والسلام علیک یا من بِبدر نصره الله، الصلاة والسلام علیک یا نور عرش الله، الصلاة والسلام علیک یا جمال ملک الله، الصلاة والسلام علیک یا أکرم الخلق على الله، الصلاة والسلام علیک یا من به جدانا الله، الصلاة والسلام علیک یا خیرة خلق الله، الصلاة والسلام علیک یا محمد بن عبدالله، الصلاة والسلام علیک یا من اصطفاه الله، الصلاة والسلام علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته، الصلاة والسلام علیک، و صلّى الله على آله و أصحابه و رضی الله تعالى عن ساداتنا ذوی القدر العالی أبوبکر وعمر وعثمان وعلی ورضی الله عن کلّ الصحابة أجمعین؛ إنّ الله وملائکته یصلّون على النبی، یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً برحمتک یا أرحم الرّاحمین».

و این چنین در هر پنج وقت نماز بدین دستور عمل نمایند، چون از شب پاسی باقی ماند، رائس به دروازة باب النساء که خدّام در آن مقام آرام دارند، به آواز حزین لین، کلمة لا اله إلاّ الله را گوید، یکی از خدّام آید دروازه را گشاید، رائس همراه مؤذنان دیگر به درون درآید، باز دروازه را بندند. رائس به رائسه و دیگر مؤذنان هر یک به مناره‏ای برآیند و ساکت باشند تا مقدار یک رائس یک ساعت طویل به ذکر و تهلیل بکوشد و نعت رسول ربّ جلیل ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ به ترتیل بخواند، بعد از آن مؤذن منارة سلیمانیه نیز مثل او مقدار یک ساعت طویل تهلیل و آیات تنزیل ادا نماید و این را تذکر نامند؛ و بعد از آن باز رائس، ابتدا تهلیل کند به طریق تدویر با همة مناره‏ها نوبت رسد که پی در پی یکدیگر تهلیل گویند، صفات وحدانیت ایزد متعال و نعت رسول [رب] ذوالجلال را ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و سلام در آن حال بیان کنند و در آن پنج منار مقدار پنج دور بگردد و این را تهلیل گویند و تهلیل در هر روزی نوع دیگر باشد. سامعان واقف از استماع دانند که امروز کدام روز است؛ یعنی یکشنبه یا دوشنبه، و بیان تذکر و تعین تهلیل ایام اسبوع در رساله علی حده مشروح و مبین است. و بعد از تهلیل به مذهب امام شافعی ـ رحمه الله ـ و روایت امام ابو یوسف قبل از صبح به جهت صلات فجر در هر پنج منار یک بار اذان گویند، بعد از آن رائس تنها صلوات مذکور که در اوقات دیگر می‏گویند بخواند و آیة کریمة (فالِقُ‏ الْإِصْباحِ‏ وَ جَعَلَ اللَّیلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ).[28] رابعه آیات دیگر تلاوت نماید تا زمانی که ابتدا صبح صادق شود و این را تسلیم نامند و بعد از تسلیم بی‏واسطه به مذهب امام اعظم اذان نماز بامداد در اول صبح گوید و فرود آید.

فصل یازدهم در بیان آنکه حرم شریف چند بار عمارت یافته

چنان که در رسالة «فضایل الحرمین» آورده است و گفته است که مسجد نبی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ اولاً عمارت که یافته، کم از صد گز بود و ثانیاً: بعد از فتح خیبر عمارت کردند و زیاده ساختند در آن مثل آن در دور.

در بنای اوّل، از جرید بود و در ثانی از خشت خام بود؛ بعد از چهار سال از هجرت؛ اما در ایام خلافت خلیفة پیغمبر ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ ابوبکر در مسجد آن سرور ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ هیچ عمارتی و زیادتی نشد إلاّ آنکه به روایتی آمده که ستون‏های کهنه شده بود به جذوع جدید مبدّل ساخت، اما در زمان خلافت امیرالمؤمنین عمر از جانب مغرب مقدار دو ستون زیاده شد و از جانب قبله دو گز افزود، اما از جانب مشرق رعایت حجره‏های شریف کرده تغییر نداد و از جانب شام چهل گز افزود. در زمان ایشان طول آن مکان عالیجاه از جانب قبله تا حدّ شام صد و چهل گز بود و عرضش صد و بیست گز و در روایتی آنکه ستون‏هایی که از چوب بود، از خشت بنا کرد، امّا در زمان خلافت سیدنا عثمان از جانب قبله افزوده شد تا حدّی که الیوم باقی است و آن چنان که عرضاً هفده گز و طولاً صد و پنجاه گز است و از طرف مغرب مقداری که ستون زیاده ساخت که آن ستون هشتم است از منبر شریف، و از جانب شام پنجاه گز و به روایتی ده گز افزود که با چهل گز زمان حضرت عمر پنجاه گز می‏شود. و از جانب مشرق نیز رعایةً للادب تغییر نداد إلاّ آنکه در روایتی آمده که خانة حفصه را داخل مسجد ساخت و ستون‏ها را به سنگ منقّش بنا کرد و سقف حرم را از چوب ساج ساخت. ابتدا این عمارت در سال بیست و نهم از هجرت بود و در سال سی‏ام تمام شد.

آورده‏اند که در زمان عمر ـ رضی الله عنه ـ قنادیل و بعضی زینت‏ها در مسجد رسول الله ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ پیدا شد که پیش از آن نبود، چون عثمان به مسجد آمدند و این زینت را دیدند، گفتند: یا عمر! مسجد نبی را ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ امروز پرزیب و زینت می‏بینم. الحمد لله که در ایام شما زیب و زینتی شد. عمر فرمودند که، بعد از ما عن قریب مردمی باشند بیشتر از بیشتر زیب دهند و زیادت‏ها کنند. چون در زمان سیدنا عثمان ازدحام خلایق از سابق زیاده شد، لاچار ایشان در زیادتی و زیبایی کوشیدند و گفتند: صدیق ما عمر، ما را به این معنی خبردار کرده بودی.

و بعده در سال نود و یکم که ولید بن عبدالملک بن مروان والی شام بود، از قِبَلِ خود عمر بن عبدالعزیز را حاکم مکه و مدینه ساخته بود، امر به عمارت مسجد شریف کرد. و روایتی آنکه در سال هشتاد و هشت شروع به عمارت کرد و در سال نود و یکم تمام شد. در جانب مغرب دو ستون زیاده ساخت و در جانب مشرق چهار ستون و بعض حجره‏های شریفه را نیز داخل ساخت و در جانب شام چهار ستون افزود و چهار از آن در زیر سقف متّصل به مربعه قبر شریفه و در رحبه مسجد به روایتی چهارده در رحبه و چهار در زیر سقف و به اعانت او ملک روم هشتاد هزار دینار و ده نفر استاد گِلکار و شیشه‏ساز فرستاد که یک سال تمام گل شیشه را خمیر کردند و اساس مسجد را به آن گل و سنگ برآوردند، و دیوارها از سنگ و گچ بنا کردند، و ستون‏ها نیز از سنگ ساخت و میان ستون‏ها عمود آهن و رصاص نمودند و در مسجد شریف محراب گذاشتند.

اوّل کسی که در مسجد محراب وضع کرد عمر بن عبدالعزیز بود و چهار منار در چهار کنار مسجد بنا کردند، هر یکی ششصد گز و منع دخول جنازه از مسجد کرد که سابقاً رسم بود چنانچه از این قصه شمّه‌ای مذکور شد.

و بعده در سنه یک صد و شصت که مهدی بن منصور خلیفه والی شام بود، جعفر بن سلیمان را حاکم مدینه ساخت و امر به عمارت مسجد شریف کرد. از جانب شام مسجد ده ستون زیاده کرد و بس، و از جانب دیگر هیچ تغییری نداد و ستون نهم از مربعه قبر شریف آن مقدار جلسة مربع است نزدیک به دیوار مشرقی و در ضلع شامی علامت ابتدا زیادتی مهدی است و از این جا تا آخر مسجد بنای او است.[29] و بعد از او، کسی به مسجد شریف چیزی نه افزوده. ابتدا عمارت او در سنة صد و شصت بود و فراغ آن در سال صد و شصت و پنج بوده.

و در سال هشتصد و هشتاد و دو [882] قایتبای سلطان که از سلاطین چراکسه و صاحب مصر بوده، تعمیر آن مکان عالی شأن نمود.[30] نقل است که چون سلطان مذکور از عمارت مکه معظمه فارغ شد، به تمنّای آنکه مسجد مدینه منوّره را نیز عمارت کند به مدینه آمد و قصد عمارت کرد. حکّام و اشراف و اکابر راضی نشدند و گفتند دستور العمل می‏شود که از برای هرکه بعد از این آید؛ الحال مسجد شریف احتیاج به عمارت ندارد که مشار الیه مأیوس گشته از مدینه متوجه مصر محروسه شد.

مخفی نماند که مهندسان معمار و واقفان نجوم فلک سیار در حاق وسط گنبد دوّار روضة رسول مختار، روزنه‌ای همچون دیدة اولوالابصار گذاشته‏اند که چون آفتاب جهان بعد از استکمال محل به برج حمَل انتقال کند، در نصف بهار روز نخستین شعاع جبین او از آن روزنه بر زمین روضة ناز نازنین نبی امین ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ افتد، آن زمان اهل عالم به واسطة خدّام حرم محترم دانند که امروز روز نوروز است و ابتدای تحویل شمس به برج حمل دلفروز این روز است:

بر قبه شاه انبیا بدر دو جا آن روزنه چیست؟ چون دل و دیدة ما

تا آنکه به رویش افتد هر سر سال خورشید به استعارة نور و ضیا

در سنة هشتصد و هشتاد و هشت در اطراف حجرة شریفه، قایتبای سلطان مذکور شباک‏های آهنین و هفت جوش در حجره را از زمین تا سقف شباک گرفته و روی آن را ملوّن به ذهب و فضّه کرد و در طرف قبله، سه شبّاک بزرگ است و باب توبه ملوک در میان شبّاک میان است و الماس گرانبها که چند ساله خراج روم است در دیوار حجرة رسول مختار ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ محاذی آن باب است که همچون چراغ در آن منزل آفتاب شعاع شعله می‏زند و روشنایی می‏دهد، به نوعی که دیده ناظران از دیدن آن روشن و منوّر است. و باب باغچه نبی ـ علیه السلام ـ در محازی آن باب است از جانب قبله و در طرف مغرب شش شباک است و باب وفود در میان شباک سیوم است و تاریخ بنای آن پنجره‏ها را در بالای این باب و باب متهجّد که بعد از این مذکور خواهد شد، در هفت جوش بریده داخل نقش شباک کرده‏اند، بدین صورت: «عام فی ثمان و ثمانین و ثمانمائه من الهجرة النبوّة»؛ و در بالای آن تاریخ نام قایتبای سلطان را در نقش شباک داخل ساخته به خطّ ریحان بریده‏اند در هفت جوش بدین صورت.[31]

و در طرف شام که دیوار شمالی است سه شباک است و باب متهجّد در میان شباک اول است در محراب متهجّد؛ در یلی آن باب است از جانب یسار داخل و صفّه‏ای که مقام اصحاب صفّه بوده است، محاذی آن باب است. دور جانب مشرق نیز شش شباک است و شباک جَمل محاذی شباک دوم است، از جانب پای قبر شریف و باب حجرة فاطمه که الحال مدخل خدّام است، در آن طرف است. دیگر در سنة سبع و خمسین و تسعمائه در عهد یکی از سلاطین آل عثمان تجدید عمارت حرم کرده، بعضی از جدار مسجد را احیاء داده‏اند و در عقب محراب در جای دیوار قدیم از حجره شریفه تا حدّ مسجدی که در زمان نبی بوده، پنجره بسته و بر فوق آن پنجره، صندوق‏ها ساخته‏اند و مصاحف و اجزایی که در حرم محترم خوانند در آنجا گذارند و در دو طرف محراب دو باب گذاشته‏اند که امام در وقت قیام نماز از باب یمین محراب درآید و بعد از اکمال نماز از باب شمال بیرون آید و در طاق آن، به آب طلا تاریخ تجدید آن عمارت را به خطّ جلی به رسم کتابت نوشته‏اند و آن این است:

و در عهد سلیمان پسندیده خصال تجدید حرم یافته بر وجه کمال

چون شیخ حرم کرد ز تاریخ سؤال گفتم که شدی مقیم جنّت فی الحال

و این رباعی در بالای باب‏های ثانی است و از بعض خادم مشهور مسموع است که قائل این تاریخ مولانا شهری است که یکی از موالی مشهور ماوراء النهر است و شهرت دارد.

دیگر در تاریخ سنة تسعه و تسعین و تسعمائه [999]، سلطان مراد که یکی از سلاطین با استعداد طبقة عثمانیه بود، به نیت این که مسجد شریف را نوعی وسیع سازد که حجره شریفه همچون خانة کعبه در میان واقع شود، زر بی‏شمار به مدینه سید مختار ـ علیه السلام ـ فرستاد و کسان او به عمارت توجه داشته‏اند که عمارت وجود سلطان مراد در این دار بی‏بنیاد از پای درافتاده و مردی که از جانب او بر سر آن عمارت بوده، آن چه داشته خرج کرده، در ایوان مسجد نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ سه گنبد زیاده ساخته که عرضاً و طولاً بیست و هفت گنبد است و ایوان را نوعی کلان ساخته که آنچه در زمان نبی ـ علیه السلام ـ صحن بوده، همه را پوشانیده، الیوم عمارت او ممتاز و نمایان است؛ چرا که آنچه عمارت قایتبای سلطان است، چوب پوشش است و آنچه او کرده گنبد است و سقف آن گنبدان منقّش به ایوان آیه کریمة: (قُلْ كُلٌّ یعْمَلُ‏ عَلى‏ شاكِلَتِه)[32] را توّابین مدور در سقف کنند به آب طلا در زمین لاجوردی به خطّ ثلث نوشته‏اند که نسخ تعلیق را محقق و ابطال ریحان را متعلق است و آن آیت را از چهار طرف خوانده می‏شود، نوعی که الف های آن در هر بار داخل و تاریخ عمارت را در سنگی به خطّ جلی کنده‏اند آن سنگ را در درون طاق میانه آن ایوان وصل کرده‏اند؛ و آن تاریخ این است:

بناء شریف لروض النبی بناه ابوالنصر خیر العباد

فقلنا عَلى الفور تاریخه مقامٌ بتجدید سلطان مراد

و ستون‏های حرم محترم را نیز قصد کرده بوده که به کاشی سبز پوشاند که هر کدام همچون سروی در آن بوستان نمایان باشد و آنچه کاشی سبز از مصر آورده، در بعضی از ستون‏ها تا ربع کفایت کرده و باقی موقوف بوده تا آن زمان آوردن کاشی، چون سلطان مذکور مرحوم گشت، آن خیالات همه موقوف شد، و الیوم اکثر از ستون‏های حرم محترم از آن جهت سبز و خرّم است.

ز سروستان جنّت می‏دمد باد ستون‏های حرم با سبز کاشی

و از آثار عمارت آن نکوکردار است مسجد مصدر به...[33] نبی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ که در بیرون باب مصری است و سقایه باب مصری و سقایه و طهارت خانه عالی که در باب الرحمه است و آن طهارت خانه مشتمل است بر سی حجره و در دیوار آن حجره آب همیشه جاری است. و در دیوار هر مسحب خانه،[34] میلی مجوّف[35] گذاشته‏اند که آن میل چون به راست تافته شود آب بیرون آید و چون به چپ گردانده شود راه آب مسدود گردد و در صحن آن، گنبدی مثمّن از سنگ بنا کرده‏اند که درون آن همیشه پرآب است و در هر دیوار آن سی چهار میل است که آن را پرابز[36] گویند؛ به دستور مذکور به راست و چپ تافته، خلق طهارت کند و این چنین موضع را عرب حنیفه گویند.

دیگر آنکه هر سال لایزال مبلغ سه هزار دیناری که هر دیناری یک اشرف سرخ از سرکار خونگار روم به جهت عمارت حرم شریف در روضه منیف می‏آید و صرف می‏شود و همیشه در تجدید و تعمیر آن مکان منیر تقصیر تجویز نمی‏دارند.

دیگر آنکه در اواخر ماه ربیع الأول که اوایل سال هزار و چهل و دو بود، خلیل بوستان‌چی پاشا که از قبل سلطان مراد، حاکم مصر بود، از مصر، رخام سیاه و سفید همراه معماران ماهر و استادان ماهر فرستاد تا فرش دور حجرة شریفه را که قدیم بر این اسلوب بود، جدید ساخت و آن بارگاه را از رخام سفید و سیاه همچون مردمکه دیده اهل نگاه گردانیدند. اگر در حقیقت آن مکان ندیدة روشنی بود، باطناً و ظاهراً نیز همچون بدیده دیده که بدو گردید![37]

فرش درِ بارگاهت ای نور اله از سنگ سفید در سیاه آمده آه

شاید که به فرش آستان تو رسد چشم و دل فرشی که سفید است و سیاه

فصل دوازدهم در بیان عدد خدّام حرم محترم نبی صلی الله علیه [و آله]‌ و سلم

مخفی نماند که خادم الحرمین الشریفین ـ زاده الله شرفاً ـ اوّل خونگار که سلطان اقصای روم و عراق عرب و عجم و یمن و اکثر مرز و بوم است؛ بعده وزیران اعظم و غیره از امرای عظام و اکابر کرام است که هر کدام در استنبل و مصر مقام دارند از جانب آن جماعت نایب که در حرم شریف و به طریق نیابت خدمت می‏کنند؛ و آن جماعت اسم فراشی این آستان فلک آشیان را افتخار با خود گذاشته‏اند تا یوم الحشر از جمله فراش این آستان محشور شوند.

ای کوی تو کعبه، هم کون و مکان وی سوی تو قبله دل دیده جان

چون هر دو جهان طفیل ذات تو بود فراش در تو پادشاه دو جهان

خادم حرم محترم مجموع در این زمان هشتصد نفرند. رائس ایشان را «شیخ الحرم» نامند و بعد از او نایب الحرم است که قائم او است؛ و این هر دو شیخ بزرگ شمعدان‏های درون حجرة شریف را بیگاه و بیگاه به دست خود درآرند و برآرند، شیخ الحرم از جانب سر شریف قبر منیف و نایب الحرم از جانب پا هر دو شمعدان‏های طلا مع شمع‏های مصفّا در دست گرفته به آداب تمام درآیند و به بالای سر و به پایان پا گذارند؛ صلوات و سلام گویان بیرون آیند. این چنین بعد از «اقدام آن»[38] آن هر دو درآمده، سلام و تحیت به جای آورده، شمعدان‏ها را بیرون آرند و خدّام تمام صف بسته در باب حجره بایستند؛ چون شیخ الحرم از حجرة محترم بیرون آید، خدّام به تواضع تمام شمعدان‏ها را از دست ایشان بگیرند و به فراش خانه برند و بعد از شیخ و نایب الحرم، خزینه‏دار است که جمیع وظایف اهل مدینه در حواله او است و هر معلوم که هر سال از ملک روم به جهت اهل این مرز و بوم آید او قبض نماید.

و بعد از او «متسلّم» است که عزل و نصب و تغیر و تبدّل سایر خدّام از جانب شیخ الحرم مفوض به اوست و بعد از او نقیب است و او کسی است که چون از خدّام جریمه واقع شود، او تأدیب نماید.

دیگر هشتاد نفرند از خواجه سرایان که ایشان را آغوات گویند و هر ده نفر را یک دهه باشی بود و از این هشتاد نفر آغوات، چهل تن در مسکن اصحاب صفّه نشینند و چهل تن دگر، خارج صفّه باشند و اکثر خدمات را ایشان بکنند. هرگاه یکی از ایشان وفات را دریابند یکی از این چهل را در مکان آن گذارند و بدل این از خارج حرم خواجه سرای دیگر آرند و عدد چهل را ناقص نگذارند و هر کدام قابلتر باشند از یکدیگر، آن و این جماعت همیشه در درون حرم محترم باشند، و ریاضات شاقّه و خدمات لایقه به جا آرند و اکثر به تحصیل علوم دینی و قرائت قرآن و مطالعه حدیث نبوی و علوم فقه اشتغال نمایند. و مفاتیح حجرة شریفه در میان هفت کس از آن چهل تن اول باشد که هر کدام به نوبت یک هفته یک هفتة تمام بوّاب باب ....[39] آفتاب باشند. دگر سایر فراشان از عرب و عجم بیرون از حدّ رقم باشند و همیشه قدم در خدمات حرم محترم دارند و کلان ایشان را شیخ الفراش گویند.

و جماعت دیگرند که ایشان را کنّاس نامند و رائسِ ایشان را شیخ الکناسین گویند. در این جماعت هر روز بعد از اشراق، مسجد شریف را جاروب کنند و صفا دهند و هر شب چون جماعت‏ها از نماز عشا فارغ شوند او را دعا ادا نمایند.

آغوات فانوس‏های رنگین گرفته دو جماعت شوند؛ جماعتی به مواجه منوّره آیند و جماعتی به صحن مسجد حرم برآیند. آن جماعت در مواجه درود فرستند و این جماعت همه یک بار صلوات گویند تا هر کس در حرم شریف است بیرون آید. چون مردم بیرون آیند، دوم بار صلوات فرستند و فانوس‏ها را گرفته چهار دور حرم و درواز‏ه ها و درهای مناره ها را احتیاط کنند، و باب‏ها را مسدود گردانند و بعد از بستن باب، به آواز بلند همه یک بار صلوات بر رسول ـ علیه السلام ـ فرستند. این چنین هر شب تا سه بار فریاد کنند. سبب این قانون در کتب تواریخ مذکور است و این در سال پانصد و پنجاه و هفت در ایام دولت نورالدین محمود بن زنگی آق سنقر که والی شام بوده واقع شده، وقتی که در خواب دید رسول ـ علیه السلام ـ را که اشارت می‏کردند به دو مرد سُرخینه[40] که مرا از اینها خلاص ساز. تفصیل قصه در تاریخ شیخ سمهودی به شرح است[41] والله اعلم شرعنا الی مقصود.

و بعد از آنکه رائس به در باب النساء آید و دروازه را گشاید و رائس را مع سایر مؤذنان داخل سازند، دروازه را بندند، چنان که بیان یافت و قنادیل حرم را روشن می‏سازند و تا روز به عبادت اشتغال نمایند و چون از نماز اشراق فارغ شوند و شیخ الفراشین به در خزانة زیت مع جماعت فراشان جمع شوند دعا و تکبیر به جای آرند و روغن قنادیل را پیمانه کرده به فراشان بدهد و آغوات قنادیل را به دو شاخه‏های پرگار از زنجیرهای معلق زرنگار گرفته انتظار باشند و سایر فراشان در آن قنادیل فتیله گذارند و روغن ریزند و روغن او از زیتون خالص باشد که از مصر آرند و روغن در قنادیل ریختن را تعمیر نامند و بعد از آن قُبیل نماز شام نیز، اغوات آن قنادیل را به دو شاخه های مذکور گرفته فراشان شمع‏ها را گیرانده در دست گرفته، آتش در آن فتیله‏های روغن خورده گذارند و آن همه قندیل‏ها در ساعت روشن شود.

و رائس به جهت گفتن اذان مغرب مفاتح منارها را از نزد شیخ الحرم بگیرد. آغوات شروع به روشن ساختن قندیلها کنند. چون فارغ شوند رائس مناره آمده، بی‏واسطه اذان گوید و هیچ وقت این معیار تغییر نیابد. محترم[42] جمع آید و از هر گوشه آواز تکبیر و تسبیح برآید. تسبیح ماه رمضان بین... :[43]

سبحان الملک المعبود، سبحان الملک الموجود، سبحان الحی الذی لا یموت أبداً، سبوح قدوس، ربّ الملائکة والروح، سبحان الله والحمد [لله] ولا إله إلاّ الله والله أکبر ولا حول ولا قوة إلاّ بالله العلی العظیم».

چون جماعتی از نماز فارغ شوند، شیخ الحرم و بعضی خدّام محترم از باب متهجّد که دروازه شمالی آن حجره عالی است درون درآیند و آن شمع‏ها را بیرون آرند و شمع‏های درون مسجد را نیز از راه عاقب محراب به مواجه شریف آرند و سلام بر حضرت شیخین ادا نمایند و از پایان پای حجرة شریف پیش باب متهجّد جمع حضرت شوند و هر شمعی را با شمعدان یکی از اکابر بر دوش گرفته و دو نفر از خدّام اغوات حرم در یمین و یسار آن شخص باشند و شیخ الفراشین مقدّم بر همة چاوشان با عصاهای پرزیب در پیش از پی یکدیگر قطار شوند و آن چهل شمع را مع شمعدان برداشته، به تسکین و وقار تمام و حافظان خوش الحان صلوات خوانان به کنار حرم که زیر منار سلیمانیه باشد برند و در خانه‏ای که در آن کنج رسانیدند، اطفا نموده گذارند و شب دیگر باز آن شمع‏ها را درگیرانند تا یک هفته همان شمع‏ها هر شب سوزند. چون هفته تمام شود شمع دگر درگیرانند و آنچه از آن شمع‏ها باقی مانده باشد آن را تقسیم کنند. این چنین در هر اسبوعی، چهل شمع درگیرانند که در مجموع ماه شریف رمضان یک صد و شصت شمع سوزند، غیر شمع های کلان و هر شمعی از آن به وزن دو رطل بود.

و چون از شب، نصف گذرد، رائس برآمده تذکیر و تهلیل بخواند، بعد از آن دروازه‏های حرم را گشایند و شافعی مذهبان باَجْمعهم جمع آیند، و شانزده رکعت نماز به جماعت و تکبیر و اقامت در محراب نبی ـ صلی الله علیه [وآله] و سلم ـ گزارند و نیم سِپاره[44] قرآن در این نماز قرائت نمایند با نماز تراویح یک جزء تمام شود؛ و این نماز را نماز ستّه عشریه گویند و آن مخصوص به شافعیه [است] که ساکنین مدینه سکینه‏اند و سبب این نماز آن است که در زمان حضرت ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ اصحاب ـ رضی الله عنهم ـ تمنّی می‏کردند که اگر در مکه می‏بودیم در اول رمضان به واسطة عمره و طوایف، زیادتی ثواب و اجر بلاحساب می‏داشتیم، اما در مدینه از آن محرومیم. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ فرمودند که شما در هر نیم شب رمضان شانزده رکعت نماز گزارید تا اجر شما به ایشان برابر شود. چون این حدیث نزد ائمة حنفیه ثبوت نرسیده، حنفی مذهبان استحباباً گزارند.

آن­گه ختم قرآن در شهر رمضان، جماعت حنفی شب بیست و نهم شود و در امام شافعی بیست و هفتم و در ختم، زیادتی در چراغان کنند. اکابر و اشراف در محراب نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ جمع آیند و مولود خوانند. شربت و خوش بوی‏ها صرف کنند؛ اما در مکّة معظمه در مقام حنفی شب بیست و هفتم ختم شود و در مالکی شب بیست و نهم و در مقام امام شافعی شب بیست و پنجم و در مقام حنبلی بیست و یکم.

بدان­که طایفة عرب، تمام شب در رمضان بیدار باشند و خواب اصلاً نکنند. نماز و تلاوت قرآن و تسبیح و زیارت شافی گزارند و اکثر اکابر و اعیان [از] ابتدا در رمضان در مسجد حرم محترم معتکف شوند. چون روز شود از ابتدا بعد از ادای نماز، به یک بار در میان کنار مسجد، مرده‏وار تا وقت زوال به یک منوال در خواب روند، مگر آن خوشخوان و خوشخوانان بلبل الحان به صوت‏های دلکش و لحن‏های بی غش از نیم شب تا وقت صبح پرانوار[45] در بالای منار این کلمات را تکرار کنند. چون شب قریب به صبح شود، این کلمات را بخوانند که «ما بقی من اللیل إلاّ قلیل، اشربوا الماء بالتعجیل». چون دهة آخر رمضان شود مکبّران و مؤذنان در منارها به جهت وداع رمضان این کلمات را به آهنگ خوانند که دل‏ها ریش گردد. آن کلمات این است:

یا امّة اشرف الانامی! قد ودّعکم شهر الصیامی!

فابکوه بدمع من السجامی، ثم اغتنموا فضل القیامی

تتمة آن در رساله دگر مذکور است.

مخفی نماند که اکثر اهل مدینه به رخصت شیخ الحرم یا متسلّم، در عشر آخر رمضان موافقت به سنّت نبی آخر الزمان ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ نموده در حرم محترم معتکف شوند.

فصل چهاردهم در بیان حالات کنیس و آنچه مناسب این است

بدان که کنیس، روفتن حجرة شریفه و جاروب کردن مسجد نظیف را گویند و آن در هفدهم شهر ذی القعده منعقد شود. ابتدای آن از دوازدهم شهر شوّال باشد، به این کیف، در دوازدهم شهر مذکور آغوات مزبور که خدّام حرم پرنورند، در بوستان‏های قبا و نخلستان...[46] جمع آیند و اسباب جشن بی‏حدّ و قیاس و مهمّات عیش گرد آرند و در آن نخلستان صحبت دارند و آن روز را به شوق و ذوق و طرب گذرانند و شاخه‌های خرما از نخل‏های خرما آنجا برند که آن را جرید گویند و بعد از نماز عصر... اسبان بادپای دونده سوار شوند، و نیزه‏های بلند بر کتف نهند، به نقاره و نفیر به جانب قلعه مدینه متوجه شوند. چون به موضع بطحان که میان مدینه و قبا است آیند، و دو جماعت شوند به طریق محاربه به جانب یکدیگر اسب اندازند، و نیزه‏ها را حواله سازند، اسب تازی و چابک سواری و سلاح شوری آنچه دانند به جای آرند. بعد از آن قُبَیل شام به مدینه سکینه نبی کرام ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ با جاه و سلطنت تمام درآیند، و هر کدام از خدّام به مقام خود آرام گیرند و بعد از آن جریده ها را که آورده‏اند، از ابتدای بیستم آن شهر در حرم محترم با هم فراهم آرند و جاروب بندند و هر یک از آغوات یک شب و یک روز جشن دلفروز کرده، انواع طعام و فواکه و شیره شربت حاضر کنند، مشایخ عظام و حفاظ شیرین کلام در آن مجمع آیند و مولود گویند و نعت نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ خوانند. هر یک از خدّام را از این طریق طعام نوبت رسد و در شب نوبت خود، به تعصّب یکدیگر، خانه و گذر خود را از یکدیگر بهتر چراغان کنند، لعب‏ها و طرب‏ها نمایند تا مدت دوازدهم ماه ذی القعده، این صحبت به طریق نوبت منعقده باشد و جاروب چه مقدار که قصد کرده‏اند بسته شود و آن جاروب‏ها را به انواع تکلّف و زیب بندند، دور دشنه او پرچم‏های مخمل و قماش ناجل اطلس زربفت و کیمثانهای[47] طلا و نقره در هم بریده کار فرمایند، به مبلغ‏های گران به زائران فروشند، و اکثر آن را به سرکار خونگار روم برند، و در خانه‏های خود به اعزاز و اکرام نگاه دارند.

آن خاک رهت تاج شرفْ کیوان را جاروب درِ تو تازه سازد جان را

تا با مژه، آستانه‏ات را روبیم در دیده خود نهاده‏ایم مژگان را

چون صباح هفدهم شهر ذی القعده شود، بعد از ادای فرض بامداد، شیخ الحرم به امداد قاضی اعظم و سایر خدّام حرم محترم و اکابر معظم با هم فراهم آمده، هر یک جاروب به دست گیرند و اول به بام مسجد خیرالأنام ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم برآیند ـ و آن بام را به تمام جاروب کنند و در آن هنگام بر سر خاص و عام از بالای طبق‏های مویز و خرما و بادام به صحن حرم محترم به اکرام پاشند و خلق بر آن ازدحام عام نمایند و به طریق تبرّک ربایند، بعد از آن فرود آمده، درون مسجد و صحن حرم را و اطراف جوانب حرم را جاروب کند و در ضمن جاروب کردن ذکر و تسبیح به آهنگ ملیح گویند. بعد از آن به حجرة شریفه درآیند و آن روز باب متهجّد را که طریق شمالی است گشایند و حجرة شریفه را جاروب کرده، مصحف‏ها و جزو‏ه ها و تسبیح‏هایی که در مسجد شریف باشد، همه را جمع ساخته، به درون حجره منیفه درآرند و گلیم‏ها و بوریاهای مسجد را بردارند و گلیم‏ها را افشانند و ته [= تا] کرده در خانه‏ها گذارند و بوریاها را بعد از روفتن باز در حرم فرش کنند، بدان که هر سال، صد گلیم مصری و کرمانی در مسجد شریف اندازند و سال دیگر گلیم جدید فرش کنند و کهنه‏ها را در زیرِ نو اندازند و پاره‏‏ها را خدّام و فرّاشین تقسیم کنند و مسجد شریف را از «روز کنیس» که هفدهم ذی القعده است تا آخر محرم الحرام باشد؛ یعنی فرش آن بوریا باشد.

بدان که فرش بساط در مسجد شریف، در زمان نبی(ص) و بعده نیز نبود و فراش مسجد همان ریگ بیابان بود. پس چنانچه الحال نیز شایع است، سبب ریگ انداختن در مسجد آن شد که شبی باران باریده بود و زمین‏ها تمام گِل شده بود. مسجد شریف در آن زمان از برگ خرما پوشیده بود. چون سحر بعضی از اصحاب معتبر که به مسجد آمدند زمین مسجد پرگِل دیدند، ناچار از بیرون مسجد در دامن خود با ریگ آوردن، آن مقدار زمین که توانند نماز گزاریدن ریگ انداختن و نماز گزارند. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بیرون آمدند و آن عمل را دیدند و پسندیدند. چون پسندیدة آن پسندیده گشت، پسندیده هر دیده گردید.

تو چون خود پسندیده‏ای هر چه آن را پسندیده باشی، پسندیده باشد

چون فراش حرم را جمع سازند، مصحف خوانی و تسبیح گردانی دروس و وعظ و غیرهم در این مدت سه ماه معطل باشد؛ چرا که ابتدای موسم حج است و آمدن قافله‏ها. و در روز بیست و پنجم ذی القعده، قاصد قافله شام، به مدینه خیرالانام ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ خبر رسیدن محمل شام رساند و در بیست و شش یا هفتم البته داخل شود. این ضابط هیچ وقت تخلّف نکرده و نخواهد گردد.

و در «روز کنیس» اهل مدینه از صغیر و کبیر، به جبل سلع روند و در هر گوشه‏ای از آن کوه مجمع سازند و کباب پزند از آن جهت آن کوه را کوه کباب گویند و در دامن آن کوه زاویه‏ای است که مشایخ در آن جمع آیند و مولود خوانند و طعام‏ها در آنجا پزند و در آخر روز شیخ زاویه مع شیخان دگر، علَم‏ها برپا سازند و مولودخوانان و درودگویان به روضه رسول انس و جان ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آیند و اطراف حرم را طواف کرده شیخ زاویه را باز به همان طریق به منزلش رسانند.

فصل پانزدهم در بیان مصاحیف و اجزای کتابخانه‏های حرم شریف

بدان که مصحف‏های وقف حرم محترم نبی مختار ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ زیاده از هزار است، اما آنچه بر کرسی‏ها و لوح‏ها گذارند و هر روز تلاوت کنند، چهل مصحف است. باقی در درون حجرة شریف و در خانه‏های آغوات و زاویه‏های مشایخ باشد. از آن جمله سه مصحف کلان است: یکی قریب به باب السلام است بر کرسی بزرگ است که قاری بر آن کرسی به زینه برآید و در روز جمعه پیش از خطبه یک عشر از آن بخواند. قَطع آن مصحف طولاً سه گز و شبری است، عرضاً دو گز و یک شبر و این مصحف از اوقاف قایتبای سلطان است که در مدرسه خود گذاشته بود، بعد از مدتی قاضی ایوانی که از اکابر قضات بوده، آن را از مدرسه بیرون آورده در حرم شریف گذاشته و مبلغ سی اشرفی وقف آن کرده و قرائت آن را به شیخ مبارک که رائس القراء بوده تعیین کرده و الآن آن خدمت مبارک به اولاد صاحب فضیلت مبارک نهاد رواست و یا هر جمعه می‏خوانند. مصحف دگر از آن خردتر در محراب سیدنا عثمان است که بر کرسی بزرگ و از آن هر روز پیش از پیشین نیز یک عشر بخوانند و مصحف دیگر مثل آن بر سر لوح کلان در متهجّد نبی است که حُسن خطش نسخ تعلیق یاقوت نموده و خطّ رقاعش صورت ریحان را محقق گردانیده، سه قلیم که آن ثلث و تعلیق محقق است نوشته شده، هفت قلمی که در چهار رکن هفت اقلیم و شش جهت عالم از پنج انگشت بنی آدم بیرون آید به یک حرف او نشاید.

دیگر از حدّ شباک حجرة شریفه تا باب محراب نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ دوازده مصحف بر دوازده لوح عالی گذارند و از محراب تا منبر کثیرالثواب سه مصحف، از منبر تا محراب دیگر دو مصحف و از این محراب تا حدّ غربی مسجد کثیر الثواب سیزده مصحف گذارند.

و در متهجّد پنج مصحف بود، همه مصحف‏های مکلف و مطلا بود و خط‏های زیب دارد. هر روز بعد از اشراق، این مصاحف را بر لوح گذارند تا هر کس بخواند؛ و بعد از عصر جمع سازند، در مخازن و صنادیق گذارند، و دیگر مصحف‏هایی که به خطّ استادان معتبر است مثل یاقوت مستعصمی و احمد سهروردی که از استادان سبعه‏اند، در حجره شریف است و آن را بیرون نه آرند. و آنچه بعد از این آید نیز بر بالای آن گذارند.

دیگر نزد آغوات و خدّام و فقیران بی‏چاشت و شام به مصحف‏های حرم کرام بسیار باشد که اکثر در آخر حرم محترم نشسته تلاوت کند و بعضی به خانه‏ها به جهت اطفال بی‏مال گذاشته باشند. ایشان در همان مکان می‏خوانند باشند. دور زاویه‏ها و مدارس و مساجد نیز این چنین مصحف‏های پربها بود. دور مسجد سیدنا ابابکر دو مصحف است. یکی از آن دو که به انواع زینت و تکلف آراسته است وقف امیر کبیر میر علی شیر وزیر سلطان حسین میرزای بایقرا است. دیگر مصحف آن جامع قرآن یعنی سیدنا عثمان به خطّ شریف ایشان است و هم رسم خط کوفه و ایشان در زمان تلاوت آن شهید شده‏اند و خون ایشان به روی آیت کریمة اعوذ بالله من الشیطان الرجیم: (فَسَیكْفیكَهُمُ‏ اللهُ‏ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ)[48] ریخته و صبغة الله محقق گشته است. آن مصحف شریف در درون حجرة شریفه است در بالای سر مبارک قبر شریف، بر کرسی زرین، آن را احیاناً بیرون آرند به جهت اکابر عظام و امرای کرام چون ایشان زیارت کنند حاضران طفیل آن نیز به آن سعادت مستسعد گردند. این بنده دو دفعه طفیل بعضی اکابر به آن دولت مشرّف گشته، به مضمون «کل شیء تثنی وتثلث» نشسته و چشم امیدش در انتظام سیوم بار چهار است.

یکبار ز تو نمودن دید است در دیدن دویمت دلم ناچار است

دو بار چو دیدمت به مضمون حدیث چشمم را انتظار سیوم جاراست

دیگر قرب صد صندوق از مربّع و مسدّس و مثمّن است که آن صندوق‏ها را بر بالای پنجره محراب گذاشته‏اند و در بعضی سه مصحف است که مصحف شریف را سه پاره ساخته و هر پاره را جلد علی حِدَه کرده‏اند و هر جلدی را به یکی از اهل احتیاج داده‏اند تا از آن شخص هر روز به وقت معین آن را بخواند و ثواب آن را به صاحب جزو بخشد و به جهت خواندن آن علوفة هر سال به او دهند. بعضی اجزا را بعد از نماز فجر، قبل از طلوع شمس و بعضی را بعد از ظهر و بعضی را بعد از عصر بخوانند. این است که به جهت خواندن اجزای سلطانی مالی[49] آن را هر سال دوازده اشرفی دهند که آن مبلغی است ابراهیمی عددی شانزده کبیر شود و هر ابرهیمی چهل کبیر شود و هر پنج کبیر یک مثقال نقره بود آن در اجزای امرا و غیره، ده ابراهیمی و در بعضی نُه ابراهیمی بدهند.

و دیگر تسبیح‏های هزار دانگی و پانصدی نیز در حرم بود که در این سه وقت مذکور قبل از اجزا بخوانند. به جهت خواندن تسبیح نیز همان معیار در اعطای دینار مرعی باشد.

دیگر کتابخانه‏ها در حرم محترم و خارج حرم باشد که اهل عالم هر کتابی که خواهند از آنجا بردارند، چون فارغ شوند باز آرند به جایش.

دو کتابخانه در حرم است؛ یکی سلطانی است، دویم از سلطان سید صبغة الله است و شیخ شناوی که یکی از مشایخ کبار نامی مصر است و از اصحاب.[50]

باب دویم [51]

[فصل اول: در بیان بقیع و زیارت آن و تعیین مقابر اصحاب عالی شان ـ رضوان الله تعالی عنهم اجمعین.]

[حضرت رسول لباس] شریف خود را به جهت فاطمه [بنت اسد] کفن ساخته‏اند و او را به دست شریف خود در روضه منوّر گذاشته‏اند ـ رضی الله عنها ـ .

بعضی گفته‏اند مقبرة سعد بن معاذ است که یکی از اکابر انصار است و قبر فاطمه بنت اسد در دار عقیل است که فرزند او است ـ رضی الله ـ ‌و بعضی در جوار حضرت عباس ـ رضی الله عنه ـ و بعضی قریب به قبّة ابراهیم گفته والله اعلم.

دیگر قبر حلیمة سعدیه است که مرضعة نبی بوده ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ .

در قبر حلیمه اختلاف است، بلکه در اسلام او، و بعده مقابر شهداست. نقل است که هفتاد نفر از صحابة معتبر در غزوة احد به درجه شهادت رسیده‏اند؛ از آن جمله، آنها که در احد وفات یافتند همان جا زخم منکر داشتند، چون به مدینه انتقال یافتند وفات را دریافتند در بقیع مدفون گشتند.

دیگر قبّة ابراهیم بن نبی است ـ علیه السلام ـ و رقیه بنت نبی ـ علیه السلام ـ نیز در آن گنبد است. و ابراهیم از ماریة قبطیه تولد کرده است که جاریه حبشیه است که نجاشی که پادشاه حبش بوده به رسم هدیه فرستاده بود. ابراهیم بعد از یک سال و شش ماه وفات یافته. و در باب او حضرت فرموده‏اند که: «لَوْ عَاشَ‏ إِبْرَاهِیمُ لَكَانَ نَبِیاً».[52] در سال دهم از هجرت وفات یافته و در گنبد ابراهیم، شش تن از کبار آسوده‏اند؛ عثمان بن مظعون، عبدالرحمان بن عوف، سعد بن وقاص، عبدالله بن مسعود، خنیس [بن عبدالله بن] حذافه، سعد بن ابی زراره.

بعده، قبّة امام نافع است، قریب به گنبد ابراهیم. بعضی گویند نافع مولای ابن عمر است که راوی حدیث است. بعضی گویند امام نافعی است که از قرای سبعه است. و بعضی گفته‏اند آن قبّه موضع قبر ابی شحمه است که ولد عمر بن خطاب است که به ضرب دُرّه وفات یافته.[53]

در پهلوی آن قبّه امام مالک است که یکی از ائمة اربعه صاحب مذهب است.

و دیگر قبّة عقیل بن ابی طالب است و برادر حضرت علی ـ کرّم الله وجهه ـ نیز در آن گنبد است. و بعضی گفته‏اند قبر عقیل در خانة عقیل است و بعضی گفته‏اند در شام است، والله اعلم.

بدان که در یلی[54] قبّة امام عقیل، موضعی است که دعا در آنجا و در آن مکان مستجاب است. در آن مکان صفّه بسته‏اند و بر سنگی نوشته‏اند و کنده گذاشته‏اند تا از سایر مواضع ممتاز باشد. یکی از اماکن مستجابیه در مدینه است.

دیگر گنبد ازواج مطهّرات است که غیر حضرت خدیجة کبری ـ رضی الله عنها ـ که در [قبرستان] معلاّ آسوده‏اند [به جز میمونه که در منطقة] سرف یک منزل است[55] در [= به] مکه مقدار چهار میل بعید به جانب راه مدینه، باقی ازواج در بقیع در قبّه‏اند. روایتی آنکه چهار نفر از امّهات المؤمنین در آن قبّه به آن زمین آسوده‏اند؛ آن، عایشه و حفظه و امّ حبیبه و امّ سلمه‏اند ـ رضی الله عنهنّ ـ . در کتب صحاح عایشه و امّ حبیبه و امّ سلمه به تصریح مذکور است و حفصه بین الناس مشهور. آن قبّه را امیر بردبیک معمار در سنة ثلث و خمسین و ثمانمائه بنا کرده است که اول، بنای آن از چوب بوده؛ بعد از آن در سال هشتصد و نود و پنج جمال شاهین شجاع آن را بزرگ ساخته.

دیگر گنبد بنات طاهرات است که در آنجا زینب و امّ کلثوم ـ رضی الله عنهما ـ آسوده‏اند. رقیه ـ رضی الله عنها ـ در قبّه ابراهیم، و فاطمه ـ رضی الله عنها ـ در گنبد حضرت عباس است.

دیگر «قبّة حضرت عباس» است. در آن گنبد است مقبرة شریفة امام حسن و امام زین العابدین ابن امام حسین و و فرزندان ایشان محمد باقر و فرزند ایشان امام جعفر صادق ـ رضی الله عنهم ـ . و بعضی گفته‏اند که نعش مبارک حضرت علی نیز آنجا است ـ رضی الله عنه ـ و سر مبارک حضرت امام حسین [ع] نیز در آن قبّه است. و مقبرة فاطمه زهرا ـ رضی الله عنها ـ به روایتی آنجا است، در محراب آن قبّه کثیر الثواب. بعضی در دارالحزن گویند. دارالحزن صومعه‌ای است که حضرت فاطمة زهرا ـ رضی الله عنها ـ بعد از وفات رسول ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ مدت شش ماه در آنجا معتکف بوده‏اند. شبی در آن موضع انتقال فرموده‏اند. هم در آن شب حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ تکفین و تجهیز و غسل و جنازه تنها بجا آورده‏اند. در جوار عمّ بزرگوار یا در همان دارالحزن دفن کرده‏اند. بعضی گویند قبر شریف ایشان در حرم نبی است ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ عقب حجرة شریفه، و غیر آن نیز گفته‏ اند.

دیگر در بقیع، قبّة صفیه بنت عبدالمطلب است که عمة نبی است ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ و خواهر سیدنا امیر حمزه و حضرت عباس ـ رضی الله عنه ـ و مادر زبیر بن عوام است ـ رضی الله عنها ـ قریب به دروازه شهر در یسار خارج از باب؛ و قولی است که عاتکه خواهر صفیه است ـ رضی الله عنها ـ نیز آنجا است.

دیگر «گنبد سیدنا امام اسماعیل» ابن امام جعفر صادق [علیه السلام] نیز آنجا در داخل قلعه به جانب قبله دروازه و آن خانة امام زین العابدین بوده. بنای آن قبّه را ابن ابی هیجاء وزیر عبیدیین[56] در سال پانصد و چهل کرده است.

دیگر مواضعی که در بقیع زیارت باید کرد، یکی «مسجد ابی ابن کعب» است که حضرت ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ آنجا نماز کرده‏اند، یک بار یا دو بار. و آن مسجد بر دست راست کسی است که از باب بقیع بیرون آید، محاذی قبّة امهات مؤمنین و امام عقیل ـ رضی الله عنه ـ .

قبر خواجه محمد پارسای بخاری

دیگر جایی که در بقیع زیارت باید کرد، شیخ العجم خواجه محمد پارساست. مزار ایشان در جوار قبّة فیض آثار با برکات ازواج ظاهرات طاهرات است. ایشان از اصحاب کبار خواجه بزرگ خواجه بهاء الدین نقشبند و یار غار خواجه علاء الدین عطارند ـ قدس الله سرّهم ـ . وفات ایشان روز چهارشنبه بیست و سیم ذی الحجه است هشتصد و بیست و دو [822] . بر سر قبر ایشان دو لوح نمایان است از سنگ مرمر و رخام گذاشته‏اند که از سایر قبور در آن منبع پرنور ممتاز و نمایان است؛ و در لوح مقدم آن نوشته‏اند که: «هذا مرقد شیخ الاسلام وصفوة الأولیاء العظام جلال الدین والحق أبی الفتح خواجه محمد بن محمد بن محمود الجعفر الطیار الحافظی البخاری ـ قدس الله ُ تعالى‏ ارواحه ـ نقل إلى جوار رحمة الله تعالى فی ذی الحجة اثنین و عشرین و ثمانمائه [822] ـ» و در لوح مؤخر آن این عبارت نوشته‏اند که این قبر شریف و صریح لطیف، مشهد منوّر و مرقد معطّر، قطب آفاق، حضرت خواجه حافظ الدین محمدبن محمد پارسای بخاری است ـ نوّرمرقده ـ .

پوشیده نماند که «جماعت ماوراء النهری» که ساکن مدینه سکینه‏اند، یا در ایام حج به زیارت آیند، چون وفات را دریابند، در جوار مزار آن بزرگوار مدفون گردند و در آن منزل که بابی است از جنّت بی‏منّت، مکان گیرند. چون ماوراء النهر بهشت و اهل آن بهشتیان اند مناسب آن مکان اند، کما قال ظهیر الدین الفارابی:

ماوراء النهر خطه‌ای است عجیب که در او نیست شیعة دهری

چون بهشت بهشتیان باشند مارواء النهر ماوراء النهری

فصل دویم در بیان زیاراتی که داخل قلعة مدینة منوّره است

مقتل امیرالمؤمنین عثمان بن عفّان یعنی خانه‏ای که ایشان را در آن شهید کرده‏اند[57] و آن نزدیک به حرم محترم است، محاذی باب جبرئیل ـ علیه السلام ـ و رباط عجم و بعضی عمارات معظم در میان آن خانه و حرم شریف واسطه است و الیوم در اطراف آن مدرسه ساخته‌اند و جماعت مغاربه آنجا می باشند و آن موضع را مقاعد نامند، جمع مقعد؛ یعنی مکان نشستن قدم رسول الله ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ . آن سنگی است نقش پای خاتم الانبیاء ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ بر آن سنگ خارا همچنان که خاتم بر موم نشیند نشسته.

نقش پای رسول را خوش بوسه می ده که خود نجات دراوست

وی چه سنگی است ثابت کاین دیده می نه که کاینات [ازوست]

سر ما کاش همچو خاک بُوَد زیر سنگی که نقش پات دروست

بدان که در کتب تواریخ مدینه، از سنگی [که] نقش قدم رسول ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ در آن است و الیوم نزد اهل مدینه مشهور است، خبری مذکور نیست و از بعضی اهل تحقیق نیز به تحقیق کرده شد، معلوم شد که حقیقت آن محقّق نیست؛ اما آن سنگی که در مکة معظمه در بیت الله الحرام است، در قُبّه حضرت عباس ـ رضی الله عنه ـ در کتب مذکور است و حقیقت آن مشهور.

«روضه منوره عبدالله بن خالد بن ولید» و آن محاذی باب النساء است. میان او و دیوار حرم جز راه عام واسطه نیست. قبر خالد بن ولید ـ رضی الله عنه ـ در روم است.

«مزار مالک بن سنان»، ایشان والد بزرگوار ابوسعید خدری‌اند و عَلَمدار نبی ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ بوده اند و در جنگ احد شهید شده اند و مزار فیض آثار ایشان در جوار سرای مرزوقی است در پیش دروازة آن، سراسر او. آن موضع را حجار زیت نامند؛ و در آن دعا مستجاب است . آنجا سنگی که قبل از اسلام بر آن سنگ روغن گذاشته می‌فروختند و الیوم آن سنگ در دیوار مزار آن بزرگوار است و مشهور آن است که حضرت ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ آنجا می رسیده‌اند و دعا می­کرده‌اند، و یکی از اماکن که در آنجا دعا مستجاب است آن است و یکی نزد دار حضرت عقیل ـ رضی الله عنه ـ و یکی مصلاست.

دیگر از اماکن متبرّکه در مدینة منوّره، خانه‌ای است که در رباط عجم است در منتهای ذقاق طوال در سوق بلاط؛ و آن خانه‏ای است که رسول الله ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلم ـ مدت یک ماه در آن جایگاه از ازواج مطهّرات ـ رضی الله عنهنّ ـ عزلت نموده، معتکف نموده‏اند. و هر جلوه که از آبار مأثور است، در آن رباط است و آن قصّه مشهور است و در کتب حدیث و تواریخ مدینه مذکور است و سبب کم آمدن ماه از آن روز است؛ نقل است که چون آن بدر تمام، مدت دو چهارده که بیست و هشت روز است در آن برج سعادت استقامت نمود، روز بیست بیست و نهم، اصحاب عالی جناب مشتاق آن آفتاب گشته با دیده‏های پرآب بر در باب آن خانه همچون پر پروانه آمدند، و مترنّم این مقال بودند؛ بیت:

ای رخ تو شمع شب افروز ما بی‏رخ تو تیره بود روز ما

بس که تو روح دل و جان و تنی بی‏تو جهان را نبود روشنی

رسول ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ فرموده‏اند که مرا مدت یک ماه عهد است و امروز از ماه یک روز کم است، چون ماه تمام شود و هلال ماه دیگر روی نماید، من نیز با قامت چون هلال از این زاویه پرملال بی‏قیل و قال بیرون خواهم آمد. اصحاب گفتند: یا رسول الله! اشتیاق ما به حدّی رسیده است که لحظه‏ای طاقت فراق نداریم. روز ما بی‏آفتاب جمال تو شب گشته و شب ما بی‏ عارض تو پر تعب شده، سحر ما بی‏روی تو همچون شام سیاه است و شام ما و چاشت ما بی‏تو ناله و آه است. بیت:

روز و شب بی‏روی تو گشته سیاه شام هجر ما است همه ناله و آه

شد بی‏رخ تو تیره دل ما چون شب بنما به اسیران خود آن عارض ماه

در چنین وقت جبرئیل امین ـ علیه السلام ـ از نزد ربّ العالمین ـ جلّت قدرته ـ نازل گشته گفت: یا محمد! ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ : الله تعالی ـ جلّت سلطانه ـ می‏گوید.[58]

[فصل سیوم: در بیان ابواب قلعه مدینه سکینه]

«بسم[59] الله الرحمن الرحیم»، مقصود تاریخ بنا است و این تاریخ در جانب بقیع قریب به باب طرف شمالی در دیوار قلعه است.

قلعة مدینة منوّره را چهار باب است:

اوّل باب مصری، آن دروازه‏ای است که خلق چون از جانب مکة معظمه آیند، از آن در درآیند و آن را باب مصری از آن گویند که قافلة مصری چون به زیارت آیند، در بیرون آن باب نزول نمایند و بلدة مصر محروسه نیز جانب آن باب است. در قدیم آن را سویقه گفتندی، به جهت آنکه سوق مدینه متصل به آن باب است و آن باب در جانب غربی قلعه است.

منازل متبرّکه و عمارات عالیه از مدرسه و زاویه و رباط و حمام و غیره در بیرون آن باب بیرون از حساب است؛ و تکیه و مدرسه خاصگی سلطان و تکیه امراوی که متکفل غذا و نامرادان است، بگاه و بیگاه آش نان به محتاجان دهد، نیز آنجاست. شب‏های جمعه در تمام سال و شب‏های ماه شریف رمضان به تمام و کمال برنج مقلا ورده[60] و پلاو برای فقیران آنجا پزند، و از هر تکیه سه هزار نان هر روز به اهل استحقاق دهند. چون نان باعث معیشت زندگانی است، نان تکیه را عیش نامند.

بیان منازل متبرکه

در آنجا است «مسجد مصلا»،[61] آن مسجدی است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آنجا نماز عید گزارده‏اند و هر زمان که به سفر می‏رفته‏اند یا از سفر می‏آیند مرور به آن مسجد می‏کرده‏اند و مستقبل قبله شده دعا می‏کرده‏اند. یکی از منازلی[62] که دعا در آن مستجاب است، آن است. از در مسجد نبوی که ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ باب السلام است تا مسجد مصلاّ هزار گز است. طول مسجد پنجاه گز است و عرض آن سی و هفت گز.

«مسجد سیدنا ابی بکر ـ رضی الله عنه ـ » در یلی مسجد مصلاّ است و در اطراف آن مدرسه عالی است و رباط متعالی است. در منسک گفته که ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ در ایام خلافت خود آنجا نماز عید گزاردند. طول آن مسجد بیست و پنج گز است و عرض آن هفده گز.

«مسجد سیدنا عمر» آن مسجد در عقب مدرسه خاصگی است، آنجا عمارت شاید و باید مکروه‏اند، ظاهراً معتمد نیست، طول آن مسجد سی گز و عرض بیست گز است.

«مسجد سیدنا عثمان ـ رضی الله عنه ـ» آن مسجد در پهلوی مدرسه خاصگی است از جانب مغرب در کنار سَبیل مسجد است، طولانی بی‏سقف. طولاً چهل گز و عرضاً ده گز است. از بعضی اهل مدینه شنوده شده که آن مسجد منسوب است به حضرت عثمان والله اعلم.

«مسجد سیدنا علی ـ رضی الله عنه ـ » آن مسجد شمالی [مسجد] ابوبکر است به اندک واسطه. و مدرسه در پهلوی آن مسجد است. در« منسک» مذکور نیز مسطور است که حضرت ـ صلی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آنجا نماز گزارده‏اند و سیدنا علی نیز در ایام خلافت خود نماز عید آنجا ادا کرده‏اند. و عین زرقا در میان دو مسجد است. طول آن مسجد شصت [در اصل: شصد] گز است و عرض او چهل گز.

«مسجد سقیا» به ضم سین و سکون قاف. آن مسجد است و زیر سقیا که در این ولا آن را سبیل قایم گویند، و آن مسجد صغیر، طول آن مسجد هفت گز و عرض نیز هفت گز است. در وقت بیرون آمدن به غزوة بدر، عسکر مبارک را آنجا جمع ساختند و در آنجا در حقّ اهل مدینه دعا کرده‏اند که در مد و صاع و کل امور ایشان برکت شود.

از بعضی ثقات مسموع است که حضرت ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ به استقبال حاجی تا مسجد سقیا رفته‏اند و از حاجی، دعا طلب کرده‏اند! و گفته‏اند دعای حاجیان قبل از نزول به منازل خود مستجاب است؛ چنانکه در احادیث مصابیح و غیره وارد است که: «إِذَا لَقِیتَ الْحَاجَّ فَسَلِّمْ عَلَیهِ وَصَافِحْهُ وَمُرْهُ أَنْ یسْتَغْفِرَ لَكَ قَبْلَ أَنْ یدْخُلَ بَیتَهُ فَإِنَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ».[63]

«باب شامی»؛ آن باب در دیوار شمالی قلعه مدینه است. قافلة شامی وقت رجعت از طواف بیت الله در این مقام آرام گیرند.

«منازل متبرّکه و نخلستان با هوا و بوستان با صفا و حدایق پر شقایق در آنجا بی‏حد است؛ از جمله منازلی که بیرون آن باب است»:

«یکی مزار فیض آثار محمد زکّی است ـ رضی الله عنه ـ . محمد زکی ولد عبدالله بن حسن [در اصل:‌ حسین] بن حسن بن علی بن ابی طالب است ـ رضی الله عنهم ـ . و او در ایام ابی جعفر المنصور شهید شده و مشهد شریفش شرقی جبل سلع است و در قبلة قُبّه شریفش عین زرقا است. نخلستان و بوستان وسیع نیز آنجاست. در «خلاصة الوفا» گفته است که شهید شد امام محمد زکی در احجار زیت نزد قبر مالک بن سنان. او را دفن کردند در بقیع و ذوالفقار علی ـ رضی الله عنه ـ با او همراه بود. برای هارون الرشید بردند.»

«مسجد فاطمه زهرا ـ رضی الله عنها ـ » آن در میان مقبرة امام زکی و باب شامی است و آن مکانی است که روز حرب احد، فاطمه ـ رضی الله عنها ـ تا آنجا رفته اند و سبب آن، آن است. گویند وقتی که دندان مبارک حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ شهید شد، شیطان لعین در مدینه در آمد، در کوچه و بازار، زار زار می گریست، و فریاد و نعره می زد، می‌گفت: «وامصیبتا، وامحمدا، رسول خدا ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ شهید شد. این خبر وحشت اثر، به سمع شریف فاطمة زهرا ـ رضی الله عنها ـ سید[ة] النساء رسید. ایشان بی‌اختیار از شهر بر آمده متوجه کوه احد شد؛ چون به آن مکان رسیدند خبر خوشحالی رسید. ایشان آنجا توقف کردند. اول ماتم داشتند، آخر بی غم گشتند.

در سال هزار و سی [1030] در زمان دولت سلطان مراد در آنجا مسجدی بنا کردند تا زائرین به زیارت آیند و از آنجا فیض ربایند و آن معروف است به «مسجد رایت»، قریب به مشهد محمد زکی است. در بالای قلعه، کوهی است در یسار از مدینه به اُحد. در آنجا روز خروج به غزوة احد، رایت مبارک را وضع کرده‌اند، بدان سبب مسمّی گشته به مسجد رایت، و الا آن را مسجد ابی‌ذر می‌گفته­اند، و وحی نیز در آن مکان نازل شد.

«باب الصغیر» در میان باب مصری و باب شامی است و آن را «باب مکه» گویند؛ چرا که به جانب قبله گشاده می شود. و قلعه حاکم نشین آن را [که] ارگ نامند، در یلی اوست. در میان آن باب و باب شامی که حاکم آنجا نشیند، از جانب سلطان روم بوَد، مع عسکر و جماعت. حفظ و حراست مدینة شریف متعلق به آن جماعه بود. و طبقة یمین دروازة آن قلعه، طبقة دروازة خیبر است که امیر المؤمنین حیدر ـ رضی الله عنه ـ در وقت فتح خیبر آن را کنده، چنانکه مشهور است آن طبقه از تنگة آهن پوشیده شده است. طول او مقدار دو قدم آدم است و طبقة یسار نیز به همان معیارست. بعضی گویند آن را در مدینه موافق اوّل ساخته‌اند. بعضی گویند همان جفت اصل اوست، ثانیاً: از خیبر آورده اند.

«باب بقیع» آن در جانب شرقی شهر است و گورستان بقیع در بیرون آن دروازه است بی‌واسطه و آن را «باب جمع» نیز گویند؛ چرا که روزهای جمعه جمع جماعت به جهت زیارتی اهل بقیع در آنجا جمع آیند و مجمع سازند و اجتماع نمایند.

باب بقیع است در آنجا نشین خلد برین را تو برین در ببین

هر که درین باب گذارد سری واشود از خلد برینش دری

صحن بقیع است به هر سو حبور جنّت فردوس هزاران قصور

حفره هر قبر که باشد در آن روزن نور است به سوی جنان

«مسجد اجابه» و آن در میان نخلستان شمالی بقیع است. حضرت ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ در آن مکان به جهت امّتان دعا کرده‏اند و مستجاب شده است؛ به جهت آن «مسجد اجابه» نامیده‏اند والاّ قبل آن را مسجد [بنو] معاویه گفتند که قومی از بطن انصارند که رائس ایشان معاویة بن مالک بن عوف است. طول آن مسجد بیست و پنج گز است و عرض آن بیست گز است.

«مسجد بغله»، آن منتهای نخلستان شرق بقیع است آن را «مسجد ظفر» گویند که قبیله‌ای از بطن انصار است؛ و در آنجا آثار سُم بغل نبی است ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ در سنگ نشسته است و آن سنگ بر دست راست کسی است که به مسجد داخل می‏شود. طول و عرض آن مساوی است و هر کدام بیست و یک گز است.

«مسجد مائده» و آن در یلی مسجد بغله است.[64] مشهور این است که در آن مکان از آسمان خان مائده به جهت رسول انس و جان به انواع اطعمه نعمت الوان و اطعمه فراوان فرود آمده و زائران تبرّکاً آنجا انواع اطعمه برند و تناول نمایند.

باب سیوم

[باب سیوم در بیان اُحد و غیره و آنچه متعلق است به آن و این باب مشتمل است بر پنج فصل:][65]

فصل اول: در بیان فضیلت احد و زیارت سیدنا حمزه ـ رضی الله عنه تعالی ـ

بدان که جبل احد، کوهی است از کوه‏های جنّت؛ و فی روایة: «هو رکن من أرکان الجنّة» و در روایتی آنکه باب جنّت در او است. در روایتی آنکه او دربان جنّت است.

در اخبار آمده که احد یکی از آن هفت کوه است که از جبل طور حاصل شده.

نقل است که جبل طور، حین تجلّی ربّ غفور ـ جلّت سلطانه ـ هفت پاره شد؛ به آسمان صعود کرد. سه قسم از آن در مکه افتاد و سه دیگر در مدینه افتاد و یکی به حال خود ماند. آن سه که در مکه است: جبل ثور و کوه نور که غار حِرا در آنجاست، و جبل ثبیر است که عقب مسجد خیف و غار والمرسلات در دامن آن کوه است و آن که در مدینه افتاد جبل احد و کوه رضوی و جبل یرقان [ورقان] است. در روایتی به جای رضوی وعری است.

در احادیث مصابیح به روایت صریح از بخاری و مسلم مروی است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بر بالای احد برآمدند و فرمودند: «هَذَا جَبَلٌ‏ یحِبُّنَا وَ نُحِبُّهُ»؛ یعنی «این کوهی است که دوست می‏دارد ما را، ما دوست می‏داریم او را.» و ابن همام گفته‏اند که جبل احد را هم زیارت باید کرد که رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ او را دوست داشته.

جبل احد در میان کوه‏های مدینه، یکتا و تنها واقع شده، اطراف او از هر چهار طرف صحن و هموار است، و رنگ او همچون لعل سرخ و نورانی است و قبر هارون ـ علیه السلام ـ که برادر مهتر موسی ـ علیه السلام ـ در بالای آن کوه است و حدیث دالّه بر این، در کتاب «فضائل الحرمین» و «خلاصة الوفا» و «ترجمة الخلاصه» مذکور است.

و مشهد مقبرة سید الشهدا حمزه ـ رضی الله عنه ـ نیز در دامن آن کوه است و مستحب آن است که هر روز پنجشنبه زیارت شهدای احد را مداومت داشته‏اند.

در روایت دیگر آمده است که روز پنجشنبه هرگز ترک نکرده‏اند. چون به زیارت رفتی، گفتی: (سَلامٌ عَلَیكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ).

روایت کرده است ابن سیرین مرفوعاً که: سید الشهداء یوم القیامة حمزة بن عبدالمطّلب.

در کتاب «معجزات النبوی» مذکور است: «قال رسول الله ـ صَلَّى‏ الله علیه [وآله] و سلّم ـ : والذی نفسی بیده، أنه مکتوب عندالله عزّوجل فی السماء السابعة: حمزة أسدالله و أسد رسوله».[66]

در سنه ثالث ایشان شهید شده‌اند. مادر خلیفه الناصرالدین در سنه پانصد و نود و سه [593] بر قبر آن بزرگوار قبّه‏ای بنا کرد.

و از صحابة کبار که به درجة شهادت رسیده‏اند در جوار آن شهسوار و در جنب صندوق مزار آسوده‏اند، نُه نفرند. به روایتی دو تن یکی عبدالله بن جحش که برادر زینب که از ازواج مطهّره می‏شود و والدة او عمّة رسول است ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ و او همشیره زادة سیدنا حمزه می‏شود ـ رضی الله عنه. دوم مصعب بن عمیر است. سیوم شماس بن عثمان است و سهیل بن قیس.

و مسافت میان روضة سیدنا حمزه ـ رضی الله عنه ـ و کوه احد مقدار هزار گز است تخمیناً[67] و مسجد فتح و مسجد ثنیه [الوداع] و مسجد رأس در آن میان است.

احد در شمالی روضه شریف است و قبلة روضه به جانب قلعة مدینه است که جانب جنوب است و در اطراف آن روضه، عمارت عالیه از مسجد و زاویه و مطبخ و سبیلی که آن را دابه گویند، بسیار است.

فصل دوم در بیان زیارت شهدا ـ رضی الله عنهم ـ

بدان که در غزوة احد هفتاد نفر معتبر از اصحاب آن سرور ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ به درجة شهادت رسیده‏اند که چهار تن از مهاجرین‏اند که آن حضرت حمزه و عبدالله بن جحش و مصعب بن عمیر و شماس بن عثمان است. باقی همة انصار سید مختارند ـ صلّی الله علیه [و آله] و سلّم ـ ؛ از آن جمله یکی سهیل بن قیس است که قبر او در میان روضة سیدنا حمزه و جبل اُحد است بر یسار سالک سوی شعب مهراس.

و جماعت دیگر که آن عبدالله بن عمرو بن حرام و عمرو بن جموح و عبدالله بن ...[68] و ابو ایمن و خلاد بن عمرو،[69] و خارجة بن زید و سعد بن الربیع[70] و نعمان بن مالک است در یکجایند، مقدار پانصد گز دور از قبر حضرت حمزه ـ رضی الله تعالی عنه ـ در طرف غربی آن روضه، در کنار سبیل؛ و از این جمله است: مالک بن سنان و مجذر بن زیاد و عبدالله بن سلمه که در قبا آسوده است، و رافع بن مالک زَرقی از بنی زُرَیق؛ و از آن جمله است حنظلة بن ابی عامر که او را ملائکه غسل داده‏اند و دفن کرده‏اند. قصّه او در شواهد النبوه مذکور است.[71]

اما قبری که زیر پای حضرت حمزه است ـ رضی الله تعالی عنه ـ قبر متولّی عمارت است.[72]

و قبری که در صحن مزار است یکی از شرفای کبار است و قبر امیر مدینه بوده و قبوری که در شمالی قبّه سیدنا حمزه است ـ رضی الله عنه ـ آن از اعراب است. در زمان خالد ـ رضی الله تعالی عنه ـ و خلافت هشام بن عبدالملک واقع شده است.

فصل سیوم در بیان مواضع که در اُحد زیارت باید کرد از مساجد و غیره

«مسجد فسح» بفتح فاء و سکون سین مهمله، به معنی وسیع است؛ آن موضع است که آیت فتح آنجا نازل شده، نماز پیشین و صلات عصر را بعد از فراغ جنگ آنجا گزارده‏اند و آن محل نزدیک به جبل است، وقتی که به جانب کوه روز شود و آن مکان را شعب مهراس نامند و آیت فتح که آنجا نازل شده این است: «أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم، (یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا قِیلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِی‏ الْمَجالِسِ‏ فَافْسَحُوا یفْسَحِ اللَّهُ لَكُمْ).[73]

«مسجد ثنیه [ثنایا]» آن موضعی است که دندان مبارک آن حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آنجا شهید شده و آن قریب به جبل است.

سنگ تا دردانة دندان آن دلبر شکست قیمت گوهر نخواهد در شکستن کم شدن

تا جهان را رونقی باشد بود او در شکست قدر سنگ افزون نگرددگرچه صدگوهر شکست

هرکه سازد بر شکست طره‏اش ایمان دُر است عقده‌های تازه می‏بندد بدین دُر هر شکست

عرض حال من به معرض‌گاه لطفش ره نیافت نامه‌بر مرغ مرا گویا که بال و پر شکست

می‏نوشت از سرگذشت حال خود فرشی شبی صفحه جیب خودش زَد چاک قلم را سر شکست[؟]

«مسجد رأس» آن موضعی است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در زمان شدت حرب، به جهت آسایش، ساعتی آنجا در سایة سنگ نشسته‏اند و بر سنگ آن کوه پرشکوه سر مبارک ایشان از ضیق مکان رسیده و نقش سر آن سرور ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بر آن حجر، همچون سکّه بر زر نشسته و آن سنگ بی‏بها گوهر قیمت بها گشته.

سنگی که در او نقش سر برگ تو باشد آن سنگ نباشد که بود گوهر نایاب

یاقوت و زبرجد که نشان از تو ندارد باشند چو خاک خس و خاشاک بر باب

مخفی نماند که در کتب تواریخ مدینه و بعضی از رسایل معینه، مسجد رأس و مسجد ثنیه که الیوم موجود است مذکور نیست و آنچه در اینجا نوشته شده مسموع است از افواه است.

«مسجد صرعه» آن موضعی است که در کنار جبل که در قبلة قبّة سیدنا حمزه است ـ رضی الله تعالی عنه ـ گویند سیدنا حمزه ـ رضی الله تعالی عنه ـ از آنجا به مقابله درآمده آن را مسجد رکن جبل نیز گویند و آن جبل را عینین گویند و در روز محاربه تیراندازان لشکر اسلام در آن کوه می‏بوده‏اند و آن را جبل رمات[74] نیز گویند.

«مسجد وادی» آن قریب به مسجد مذکور است و آن موضعی است که سیدنا امیر حمزه ـ رضی الله تعالی عنه ـ آنجا به درجة شهادت رسیده‏ اند. و اوّل نعش مبارکش را آنجا گذاشتند، بعد از آن به امر حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از آن مکان انتقال به مکانی که الحال در آن است و قریب آن مکان است، دفن کردند ـ رضی الله تعالی عنه ـ .

نقل است که چون جسد مبارک سیدنا حضرت امیر حمزه را از آن جا بیرون آورده خواسته‏اند که به جانب بقیع برند، جبل احُد به آن عظمت در حرکت آمده است. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ فرموده‏اند که عمّ مرا اینجا گذارید که اگر او را به بقیع برید، کوه احد همراه او می‌رود و مدینه گنجایش او ندارد، ناچار در آن جوار گذاشته‏اند.

«مسجد ورعه[75] [الدرع]»؛ آن در میانه راه احد است از مدینه. گویند ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آنجا نشسته و سلاح حرب آماده کرده، شجاعان را زره پوشانیده اند. دعا در آنجا مستجاب است.

«متّکا»؛ آن سنگی است بزرگ در میان راه، قریب به مسجد مذکور از جانب احد. گویند حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آن سنگ تکیه کرده‏اند و استراحت نموده، از آن جسته در کِزدان سنگ دیواری کشیده و محرابی گذاشته‏اند تا زائرین آنجا نماز گزارند و دعا کنند.

فصل چهارم در بیان مساجد اربعه و غیره

بدان که مساجد اربعه در زمان جنگ خندق پیدا شده؛ چرا که هر یک از رؤوس در موضع خود مسجدی علی حِدَه ساخته‏اند و نماز به جماعت می‏گزارده‏اند و حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ نیز در آن مساجد نماز کرده‏اند.

و سبب انعقاد خندق آن شد که چون در سال پنجم از هجرت، کفار از مکه بی‏حد و غایت آمدند، لشکر جرّار اسلام کم بوده‏اند. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ به موجب امر «و شاورهم فی الامر» به اصحاب در آن باب مشورت نمود، هر کسی تدبیری می‏فرمودند و رأی می‏نمودند. و رأی سلمان ـ رضی الله عنه ـ به کندن خندق بود. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ رأی او را پسندیدند و در حقّ او دعا کردند و او را به شرف «سلمان منّا[76] أهل بیت»، مشرف گردانیده، امر به کندن خندق نمودند.

و آن موضع در جانب مغربی قلعه مدینه است در دامنه جبل سلع. در میان مساجد و قلعه، مسجد انصار و غار کهف است. مسجد انصار آن را مسجد بنی حرام گویند. چون انصار سید مختار ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آن کنار به جهت حراست لشکر جرار از کفار استقرار داشتند، انصار به مسجد اشتهار یافت. بنی حرام اسم قبیله است و حرام ضدّ حلال است و این اسم است شایع میان عرب.

کهف بنی حرام در کنار آن کوهی که در یلی مسجد مذکور است، غاری است که آن را «کهف بنی حرام» نامند. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آن غار شب‏های حفر خندق می‏بوده‏اند و وحی آنجا نازل می‏شد.

اما بیان مساجد اربعه[77]

مسجد سیدنا ابابکر در کمر کوه است؛ در ابتدای آن موضع است، در یمین رونده از جانب مدینه. اما صاحب تاریخ تصریح بر تصحیح این مسجد نکرده است و گفته که مردم آن را مسجد ابابکر می‏نامند، شاید که خوابی، سبب تسمیه او باشد به این اسم، چرا که مجدد این مسجد از مبتدعان بوده.

مسجد سیدنا علی ـ رضی الله عنه ـ آن در صحن آن موضع نزدیک به مسجد مذکور و نزدیک به او جانب شمالی مسجد نیست، در بالای سردابه از قدیم نیست. و طول مسجد سیدنا علی ـ رضی الله عنه ـ شانزده گز و عرضش سیزده گز است.

مسجد سلمان فارسی ـ رضی الله عنه ـ ، آن قریب به مسجد فتح است، طول آن هفده گز و عرضش چهارده گز است.

«مسجد فتح» آن مسجد در کنار قلّة کوهی است. جانب شمالی آن مسطح و هموار است. چون فتح کفار در زیر آن مسجد شده، مسمّی به فتح گشته و الاّ آن را مسجد احزاب گویند. در «مناسک مولانا جامی ـ قدس سره ـ » مذکور است که سورة «اذا جاء نصرالله» آنجا نازل شده و مسجد نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ نیز گویند؛ چرا که نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آنجا می‏بوده‏اند و مسجد اعلی درج نیز نامند، چرا که درج‏های متعدده از هر دو طرف دارد. در سال پانصد و هفتاد و هفت [577] ، امیر سیف الدین که یکی از امرای عبیدیین[78] که از ملوک مصر بود، مسجد فتح را و دو مسجد دیگر را تجدید کرد و دعا در آن مسجد مستجاب است.

و «منزل جابر» که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آنجا مهمان شده‏اند و معجزه به ظهور آمده و در حقّ تمر [خرمای] او دعا کرده‏اند که ادای دیون خود کرده، نزدیک به مساجد است و بیان آن در بئر قراضه مذکور است.[79]

مخفی نماند که مشهور در نزد اهل عبور و مذکور در السنة اناث و ذکور آن است که [این که] زیارت مساجد اربعه[80] روز چهارشنبه مستحب است، همانا که مناسب لفظ است، اصلی ندارد و می‏شاید که رعایت ترتیب را مرعی داشته باشند؛ چرا که روز پنجشنبه زیارت سید الشهدا حضرت امیرحمزه است ـ رضی الله عنه ـ و یوم الجمعه ملازمت اهل بقیع و شنبه نماز مسجد قبا که به منزله عمره است و این مجموع زیارات ثلاث در ایام مختصه به احادیث صحیحه ثابت شده. پس زیارت...[81] متصل به آن زیارات شود. چهارشنبه مناسبتی لفظاً نیز دارد، به جهت مساجد اربعه اختیار کرده‏اند؛ اگر چه در روایتی آمده است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ روز چهارشنبه در جبل سلع نماز گزاردند و دعا کرده و اربعه مساجد در کنار آن جبل است و حدیث مروی در مسند امام احمد در بیان مسجد فتح به صریح دلالت می‏کند که به آنکه زیارت مساجد اربعه روز چهارشنبه مستحب است.

فصل پنجم در بیان قبلتین

آن، مسجدی است [در] جانب غربی مدینه، قریب به نواحی جرف، آن را «بنی سلمه» گفتندی. مشهور است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آن مسجد نماز می‏گزاردند و آن زمان قبله به جانب بیت المقدس بوده؛ در حین نماز وحی نازل شده و امر تحویل قبله به جانب کعبه آمده؛ ایشان همان زمان در حین نماز روی مبارک به جانب مکة معظمه کرده‏اند و آن نماز در دو قبله گزارده‏اند.

الیوم در آن مسجد دو محراب است؛ یکی در جانب شمالی که طرف بیت المقدس است و دیگر به جانب جنوب که جنوب کعبه است.

بدان که علما را اختلاف است در آنکه تحویل قبله در کدام نماز و در چه مکان است؛ بعضی در نماز پیشین و بعضی در عصر گفته‏اند و بعضی در مسجد مذکور و بعضی در قبا و بعضی در همان مسجد رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ که در مدینه است گفته‏اند؛ و هر کدام را دلیل است و آن ادلّه در کتب حدیث در تفسیر مبین است و نیز اختلاف است در آن که بعد از چند ماه تحویل واقع شد.

در تفسیر «درّ المنثور» مذکور است که بعد از هژده ماه تحویل قبله واقع شد، روز سه شنبه نصف شعبان. در «حاشیه کشاف» و غیره آورده است که بعد از شانزده ماه. بعضی نیز کمتر و بعضی بیشتر و بعضی هفده ماه گفته‏اند. و بعضی در نصف رجب و بعضی ربیع الاول نیز گفته‏اند و اختلاف در این باب بی‏حساب است، والله اعلم بالصواب.


باب چهارم

در بیان فضیلت مسجد قبا و آنچه متعلق است به آنجا و این باب مشتمل بر چهار فصل است:

فصل اوّل در بیان زیارت مسجد قبا

بدان که افضل روی زمین بعد از مسجد الحرام و مسجد نبی الکرام ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ و مسجد اقصی، مسجد قبا است. اگرچه در حدیث وارد است از سعد بن ابی وقاص ـ رضی الله عنه ـ در مسند ابن ابی شیبه و حاکم که دو رکعت نماز که در مسجد قبا گزارم دوست‏تر دارم از آنکه بیایم دو مرتبه به بیت المقدس را. و نیز وارد است که دو رکعت نماز در مسجد قبا به منزلة عمره است؛ «کما قال الترمذی عن رسول الله ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ أنّه قال: الصلاة فی مسجد قبا کعمرة».

و احادیث کثیر در فضیلت مسجد قبا وارد است و هر کدام در محلش مذکور خواهد شد. اما طول و عرض آن مسجد از آنچه ابن نجار گفته، شصت گز در شصت گز است.

در «شرح مشارق الأنوار» مذکور است که زمین مسجد قبا از بنی نجار بوده است [؟]. رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آن جماعت را گفتندی که ثمن این زمین را از من بگیرید که من در این زمین مسجد می‏سازم. ایشان گفتند: یا رسول الله! ـ صلی الله علیه [وآله] و سلم ـ آن را لِله به تو بخشیدیم، بها نمی‏گیریم. در روایتی آنکه بهای آن عشرة ذهب مقرر شده آن را حضرت ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ دادند. بعد از آن عمارت مسجد کردند. افضل آن است که روز شنبه زیارت قبا کرده شود؛ چرا که از ابن عمر مروی است که گفت: «کان النبی ـ صلّى الله علیه [وآله] و سلّم ـ یأتی بمسجد قبا کلّ سبت ماشیاً و راکباً و یصلی فیه رکعتین».

روز دوشنبه و صباح هفدهم رمضان، هر روزی که باشد، مثل روز شنبه است در فضیلت نماز قبا. تخصیص به آن ایام زیادتی در فضیلت به جهت سنّت و اختیار اکابر است و الاّ در جمیع ایام همین فضیلت است؛ چرا که حدیث مطلق است و شامل است بر همة روزها.

مخفی نماند که صاحب «تاریخ خلاصه» گفته‏ که از در مسجد شریف نبوی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آن [که] باب جبرییل است ـ علیه السلام ـ تا در مسجد قبا از راهش می‏پیمودم، هفت هزار و دویست گز بود به اندک زیادتی. آن دو میل و خُمسا سُبع میل می‏شود.[82]

پوشیده نماند که مسجد قبا در تاریخ هزار و سی و شش [1036] عمارت جدید یافت.[83] سقف او چوبین بود، کهنه و فرسوده شده بود، قبّه‏ های خشتین شد، در ایام دولت سلطان مراد این مقصود حاصل شد و به جهت ضبط سال آن، این مسکین چند تاریخ یافته بود؛ از عربی و فارسی و در دیوار آن مسجد به خطّ جلی نوشته؛ از آن جمله یکی این است:

تعمیر قبا شد گو یار که فیض حق جامی ز سر نو یافت فرسوده شده قالب

یارب پی‏تاریخش خواهم شود از لطفت تاریخ حساب سال تعمیر قبا یارب

فصل دوم در بیان مواضع که در مسجد قبا است

و زیارت باید کرد محراب صغیر؛ آن محراب است که کوچک در ستونی بزرگ که پیش منبر است. گویند آن مکانی است که رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ ابتدا در این محل نماز گزارده‏اند قبل از تحویل قبله و بعده در محراب کبیر که قدام آن مقام است گزارده‏اند، اکبر محراب‏های آن مسجد است.

و منبر منیر در یلی آن محراب است و بر رواق طاق آن محراب این حدیث که نصّ جلی است به خطّ جلی مکتوب است: «قَالَ رَسُولُ اللهِ ـ صلّى الله علیه [وآله] وسلّم ـ : مَنْ تَطَهَّرَ فِى بَیتِهِ ثُمَّ أَتَى مَسْجِدَ قُبَاءٍ فَصَلَّى فِیهِ صَلاَةً كَانَ لَهُ كَأَجْرِ عُمْرَةٍ».

دیگر محراب برج شرقی مسجد است. نقل است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از آن مقام در وقت وضع قبله، کعبه را معاینه دیده‏اند؛ و احادیث دالّه بر رؤیت کعبه بسیار است و بی‏حساب؛ و ایراد آن موجب اطناب، والله اعلم بالصواب.

و محراب دیگر در محاذی محراب قدیم است در جانب شمالی که طرف بیت المقدس است. آن علامت محراب است که قبل از تحویل قبله بوده و تحویل قبله به روایت «قیل» آنجا واقع شده.

و محراب دیگر در خلف آن است و آن موضعی است که آیت (لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى)‏[84] آنجا نازل شده و آن آیت را در سنگی کنده، بر آن محراب وضع کرده‏اند.

و محراب دیگر در صحن مسجد است در پهلوی مقام مذکور و در یلی آن، چاه آب است که همیشه از آن آب کشند. آن موضعی است که ناقة حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آنجا خوابیده، وقتی که از مکة مشرّفه تشریف آورده‏اند و آن مکان را مبرکه ناقه نامند.

مسجد حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ آن مسجدی است که در بیرون مسجد قبا جانب قبله، مقدار بیست گز از مسجد دور، آن را حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ بنا کرده‏اند. مولانا رحمت الله در منسک خود و صاحب تاریخ در خلاصة الوفا گفته که، دار سعد است و خلق، مسجد علی گویند و جمع ممکن است.

«مسجد حضرت فاطمه زهرا» ـ رضی الله عنها ـ آن در قبله مسجد مذکور است و آن دار امّ­کلثوم است؛ «نزل النبی ـ صلّى الله علیه [وآله] وسلّم ـ و أهله و أهل أبی بکر معه».

دیگر برار بس است [؟] در قبا که بیان آن عن قریب مذکور خواهد شد ان شاء الله.

فصل سیوم در بیان نخل متکلم و سایر مواضع متبرکة متفرقه

اما نخل متکلّم: آن در میان نخلستان قبا است طرف شمالی مسجد، در راهی که به مدینه آیند یا از مدینه روند به قبا. و الحال از آن نخل، چوبی باقی مانده است و بر گرد آن چوب دیواری کشیده و صفّه‏ بسته‏اند و خلق، آن را زیارت کنند و بر آن صفّه نماز گزارند و طلب حاجت کنند و در بیخ آن نخل درخت‏های بزرگ سبز شده و بار می‏دهد و میوة آن را تبرکاً به اطراف عالم برند، و برآن خرمای برنی بود، و بَرنِی به فتح موحده و سکون را مهمکه و کسر نون و بعده یای تحتانیه ساکن، یکی از اقسام تمرها است که در مدینه است، و فضیلت آن بسیار است.

در اخبار وارد است که هرکس در ناهار هر روز از خرمای برنی هفت عدد بخورد، زهر مار در او کار نکند و از جمیع امراض مصون باشد.

از امام احمد مروی است که: قال رسول الله ـ صلّى الله علیه [وآله] وسلّم ـ : «خَیرُ تَمْرِكُمُ‏ الْبَرْنِی‏ یذْهَبُ بِالدَّاءِ وَ لاَ دَاءَ فِیهِ».

«مسجد جمعه»؛ آن است که قریب به نخل متکلّم [است]، چون رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ به مدینه تشریف فرمودند، نماز جمعة اوّل در آنجا گزارده‏اند؛ و آن را مسجد بنی‌نجار گویند؛ نام قبیله‏ای است از انصار که آن زمان در آن مکان قرار داشته‏اند. ایشان خال حضرت‏‏اند ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از جانب پدر؛ چرا که مادر عبدالله پدر آن حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از قبیلة بنی عدی بن بنی نجار است، اما صاحب تاریخ آن را [= مسجد جمعه را] بنی سالم گفته، و نوشته [است] که: چون حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بعد از مدتی که در میان بنی عمرو بن عوف ـ که ساکن قبا بودند ـ اقامت داشتند، به سوی بنی نجار که قبیلة پدر ایشان‏اند، متوجه شدند؛ چون در میان بنی سالم رسیدند وقت نماز جمعه شد، در بطن وادی اقامت نماز جمعه نمودند و از آنجا متوجه مدینه شدند. اما طول مسجد جمعه بیست گز و عرضش شانزده گز است.

بدان که چون روز جمعه شود، دروازة حرم شریف و محراب‏ها و رواق‏ها و شباک‏های اطراف حجرة لطیف را پردة ابریشمی گیرند و دو عَلَم به کسی طویل القامت در دو پهلوی منبر منیر برپا سازند. چون وقت نماز شود، دروازه‏های قلعة مدینه را بندند و شروع به نماز کنند، بعد از فراغ مقصوره قرآن، رییس مؤذنان بر بالای مئذنه که آن را محفل نامند و در میان مسجد قریب به منبر منیر است، اشعار در لغت سید مختار ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بخواند و دعای پادشاه و ارکان دولت و سایر مسلمین را به تقدیم رساند. بعده یکی از حافظان خوش الحان، یک عُشر قرآن از روی مصحف کبیر که در باب السلام است و کلام از آن سبقت یافت، بخواند؛ و بعده خطیب به جاه و تقطیع عجب معه [؟] چاوشان فاخر لباس که ایشان را مسند نامند، به مواجه شریف آید و به حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ و اصحاب کرام ـ رضی الله عنه ـ سلام گوید و دستور طلبد. چون به جانب منبر توجه نماید، یکی از حفاظ در پیش خطیب به آواز بلند آیتِ (إِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ یصَلُّونَ‏ عَلَى‏ النَّبِی‏ یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً)[85] را بخواند و رائس مؤذنان از بالای مئذنه که در میان مسجد است به آهنگ نیکو این صلوات را بخواند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم‏، اللَّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ عَلَى‏ أشرَفِ العَرَبِ وَ العَجَمِ سَیدنَا وَ مَولاَنَا مُحَمَّدٍ. یا رَبّ شَرَفاً وَکَرَماً وَمَهَابَةً وَ بِرّاً وَ تَعظِیماً». تا زمانی که خطیب بر منبر شریف برآید، مکبّران این صلوات را تکرار کنند. چون خطیب بر منبر شریف برآید، روی به جانب چهرة شریف کرده به حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ سلام کند و بنشیند و دعا کند که در آن زمان گویند، و بعده رائس برخاسته این حدیث بخواند: «عَنْ أَبِی هُرَیرَةَ، عَنْ النَّبِی ـ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ [وَآلِهِ] وَ سَلَّمَ ـ : إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِكَ یوْمَ الْجُمُعَةِ وَ الْإِمَامُ یخْطُبُ، أَنْصِتْ، فَقَدْ لَغَیتَ» فَانصُتُوا رَحِمَکُمُ اللهُ. بعد از آن خطیب خطبه خواند.[86]

«مسجد عتبان[87] بن مالک»، آن مسجد در یلی مسجد جمعه است. رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ نماز در آنجا گزارده‏اند و آن مسجد سابق معین نبود. در تاریخ هزار و سی و هشت [1038] از کتب تواریخ قدیم ملاّ احمد، سندی که از مورّخان مدینه بود بیرون آورد و تعمیر کرده مشهور گردانید.

«مسجد شمس»، آن در حد شرقی قبا است، جانب عوالی. مشهور آن است که نماز دیگر در اول وقت از حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ فوت شده بود و آفتاب به حدّ غروب رسیده، حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ به آفتاب توجه کرده‏اند، از محل خود رجعت کرده به جایی که نماز عصر را در وقت مستحبّه توان ادا کرد رسیده و ایستاده. ایشان در آن مکان صلات عصر را در وقت مستحبّه به ارکان ادا کرده‏اند. بعد از فراغ نماز آن آفتاب کمال این آفتاب زوال شده، و بی‏واسطه آن همان جا به غروب رفته و آن را مسجد فضیح[88] گویند به فای مفتوحه و به سکون ضاد معجمه، به معنی وضوح و ظهور، چنانچه در قاموس گفته که فضح الصبح؛ أی ظهر و بدأ و ابتدأ.

مولانا علی می‏فرمایند که به جهت ضیای او و به جهت آنکه در مشرق شمس واقع شده است او را مسجد شمس گویند و الاّ آنکه مشهور است که رد آفتاب در آنجا شده است اصلی ندارد نزد محدّثین، و مولانا رحمت الله نیز فرموده: لا وجه له؛ و آنکه ردّ شمس واقع شده است در راه خیبر است.[89] اما طول مسجد شمس یازده گز و عرضش نیز یازده گز است.

«مسجد مشربه» در عوالی است. آن را مسجد ابراهیم گویند؛ زیرا که ابراهیم ابن نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در آنجا تولد کرده. مشربه به معنی موضع است یا به معنی محلّ شرب؛ و عوالی، قریه‌ای است از قراء مدینة منوّره در جانب جنوبی نخلستان عالی در عوالی و حوض‏های مالامال و عمارات متعالی دارد و انگور خوب شیرین و خرمای مرغوب رنگین در آنجا و در قبا بی حد و بی‏بهاست، قدر آن می‏نشناسی به خدا تا نچشی.

اما طول مسجد مشربه چهارده و عرضش یازده گز است.

«مسجد بنی قریظه»،[90] قریظه اسم قبیله است از یهودان در انتهای عوالی است. طول او چهل و چهار گز است و عرضش نیز همچنان. آن مسجد مثل قبا بوده در وسعت و رواق‏ها و طاق‏ها داشته و مناره در او بوده. در این ولا ویران بوده الاً حایطی و محرابی بس خاک شفا آن موضع است قریب به مسجد شمس و آن موضع را صعیب نامند به فتح صاد مهمله و عین مهمله و سکون یای تحتانیه، و بعده موحده؛ و یقولون فی الافواه صهیب، بالهاء، مکان العین و هو غلط و اصله بالعین. خلق از آن خاک پای ـ بقول أن قائل: لَوْلَاكَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاكَ ـ تبرکاً گرفته، شهر به شهر می‏برند. نقل است که وقتی که از غزوه ای به مدینة منوّره می‏آمده‏اند، مجروح بسیار در آن لشکر جرّار همراه رسول مختار ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از صغار و کبار پیاده و سواره بود؛ چون به آن موضع رسیدند، فرمودند که مجروحان از خاک این مکان بر زخم‏های خود پاشند؛ همچنان کردند؛ دفعتا نیک شدند و شفا یافتند. الیوم نیز از آن خاک برند و بر هر زخمی که نهند بِه شود و بر هر مرضی که دهند شفا یابد و به هر دوایی که همراه سازند مفید آید.

در حدیث وارد است که خاک مدینه منوّره شفاست و یکی از اسماء مدینة منوّره شافیه است. و گفته‏اند که تعلیق اسماء مدینه بر محموم، موجب عافیت او است از حمی او. نیز آمده است که مدینه منوّره...[91] ذنوب می‏کند؛ بس او شفا و دعا بوده باشد ذنوب و بلای گناه را. در اخبار حسینیه که ترجمه «خلاصة الوفا» است گفته است که صعیب، عبارت از بطحان در پایان ماجشونیه است و آن باغ است معروف مدشونیه و در آنجا مغاکی است که مردم از آنجا به جهت معالجه [و] استشفا خاک برمی‏دارند و بر جای‏هایی می‏برند.[92]

صاحب «خلاصة الوفا» گفته است تخصیص این فایده به خاک مکان مذکور مشهور شده است از متقدّمین بر متأخرین و الاّ در تمام زمین مدینة منوّره همین فایده هست و همة خاک آن منزل سکینه این چنین است؛ چنانچه ابراهیم نخعی گوید: «بلغنی أنّ النبی ـ صَلَّى اللهُ عَلَیهِ [وَآلِهِ] وَ سَلَّمَ ـ قال غبار المدینة تطفیء الجذام.»[93] وعن أبی هریره ـ رضی الله عنه (مرفوعاً) ـ «تراب أرضنا شفاء لقَرحنا، بإذن رَبِّنَا».[94]

فصل چهارم در بیان چاه‏هایی که منسوب است به نبی ـ صلی الله علیه [وآله] وسلّم

بدان که چاه‏هایی که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از آن آب خورده‏اند و وضو ساخته‏اند و غسل کرده‏اند در مدینة منوّره شانزده چاه است و به روایتی هفده. در باب آب آن‏ها فرموده‏اند که در فضیلت، همچون آب زمزم است و در خاصیت بر همة امراض دواست و به هر نیتی­که خورده شود موجد مدعاست. بعضی از آن معروف است و مکان معین دارد و بعضی را جهتش مشهور است و مکانش غیر مذکور؛ اما آنچه الیوم مشهور است و در السنه اهل مدینه مذکور است، هفت چاهی است که در آن اصل خلافی نیست جهت و عیناً معین است و بی‏شک چنانچه علامه نامی ابو ایمن المراغی در شعر خود سبع ساخته و گفته:

اذا رمت آبار النّبی بطیبة فعدتها سبع مقالا بلا وهن

اریس و غرس رومة و بضاعة کذا بصة قل بئر حاء مع العهن[95]

«رمت» به ضم راء، به معنی قصدْتَ است و «طیبه» اسم است از اسماء مدینه است بلا وهن یعنی بلا شک.

«اریس» به فتح همزه، و کسر راء مهمله و سکون یای تحتانیه، و سین مهمله، اسم یهودی است که بانی آن چاه است. آن چاه قریب به مسجد قبا است؛ جانب غربی مسجد. آب برکه محمود پادشاه از نخلستان و حدایق پرشقایق و باغ‏های انگور عبور کند و جاری شود، خاتم آن خاتم انبیا ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در ایام خلافت سیدنا عثمان ـ رضی الله عنه ـ از دست نایب ایشان در آن چاه افتاد،[96] و هر چند طلبیدند نیافتند. چون خبر به سمیع شریف عثمان ـ رضی الله عنه ـ رسید گفت: صدق رسول الله ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بگذارید و تعب نکشید، رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ مرا از این خبر داده است، آن را به عرش بردند، نخواهید یافت.

و در این چاه است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آمده در آن چاه پاهای شریف خود را در آب آن چاه انداخته نشسته بودند که ابابکر ـ رضی الله عنه ـ آمده، دستوری طلبیده درآمدند و به دستور نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ همچنان پا آویزان بر لب آن چاه نشستند، و رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ ایشان را بشارت به جنّت دادند و بعده عمر ـ رضی الله عنه ـ‌ آمده طلب اذن کردند، و بواب آن باب سعادت مآب در آن روز بلال بن [ابی] رباح بوده. عمر ـ رضی الله عنه ـ نیز دستور یافته و بشارت به جنّت رسانیدند و به دستور ابوبکر نشستند، و بعده عثمان ـ رضی الله عنه ـ آمده، دستوری خواستند. ایشان را نیز دستور دادند و بشارت به جنّت رسانیدند و صبر بر بلال و تحمل و فتنه امر کردند.

«غَرس»؛ به فتح عین معجمه و سکون را و سین مهملتین آن چاه شرقی مسجد قباست. حضرت ـ صلَی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از آن آب خورده‏اند، وضو ساخته، و بقیه وضو را در آن چاه انداخته‏اند و آب دهان شریف نیز در آن افکنده‏اند. وصیت کرده‏اند که جسد مبارک شریف ایشان را در روز آخر به آن آب شویند. گویند هفت قربه آب از آن چاه آوردند و ایشان را غسل دادند و در حقّ آن چاه، رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ فرموده‏اند: «عین من عیون الجنّة».

در سال هشتصد و هشتاد و دو [882] خواجه حسین بن خواجه شهاب الاحمد القادان اطراف آن چاه را خریده، باغ ساخته و عمارت کرد و در پهلوی آن، مسجد بنا کرد و در آن هر دو دریچه وضع نهاد و یکی از بیرون حدیقه و یکی از درون حدیقه. الیوم آن حدیقه خرابی است اما چاه و در باقی است و اهل مدینه منوّره خصوصاً سادات بنی حسین به جهت غسل اموات آب از آن چاه برند.

«رومه»؛ آن چاهی است که قریب به مسجد قبلتین در جانب شمالی آن مسجد آن را چاه جنّت گویند و بئر عثمان نیز نامند؛ زیرا که رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ فرموده‏اند که: «مَنْ حَفَرَ بِئْرَ رُومَةَ فَلَهُ الْجَنَّةُ»، فحفرتها عثمان ـ رضی الله عنه ـ نقل است که نصف آن را عثمان ـ رضی الله عنه ـ به صد شتر از یهودی خرید، و حصّة خود را وقف آن [کرد]. یهودی از آن بیع پشیمان شد و نصف دیگر نیز فروخت. بعضی گفته‏ اند نصف اوّل را به دوازده هزار درهم خرید و نصف ثانی را به هشت هزار.

«بئر بُضاعه»؛ به ضم موحده و کسر آن نیز آمد و فتح ضاد معجمة آن. آن چاهی است در نخلستان خارج باب شامی میان حدیقه‌ای [که] آن چاه در آن است و قلعة مدینة منوّره واسطة راه است و بس. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از آن چاه آب خورده‏اند وضو ساخته‏ اند و بقیه آب وضو را و آب دهن شریف در آن چاه انداخته‏اند؛ و هر مریض که به آب آن غسل کند شفا یابد.

«بصّه»؛ بضم با و تشدید صاد مهمله و بعضی به تخفیف نیز گفته‏اند. آن چاه است که در میان نخلستان شرقی بقیع در راهی که از بقیع به جانب عوالی و قبا روند و یسار ما به سوی بطحان. در آنجا دو چاه است؛ کبیر و صغیر. بعضی کبیر را بصه گفته‏اند و بعضی صغیر را. اصحّ آن است که چند زینه دارد. رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ موی سر مبارک به آن آب چاه شسته‏اند و آب غساله را در آن چاه انداخته و چند موی شریف از آن تارک مبارک در آن افتاده است.

غُساله به ضم غین معجمه و فتح سین مهمله آب بقیه وضو را گویند.

والشمس نشان آفتاب رویت واللیل سواد حلقة گیسویت

خورشید بود فتاده در کویت کونین بود مقابل یک مویت

«بئر برحاء»؛ به فتح باء و کسر حاء و فتح راء و المد فیهما و بفتحها و القصر. موضع [فی] المدینة علی ما قال فی النهایة. آن چاهی است قریب به قلعة مدینه، نزدیک به بئر بضاعه. شامی قلعه و شرقی بضاعه است. می­روم

«بئر عهن»؛ بکسر عین مهمله و سکونِ هاء. آن چاهی است در نخلستان عوالی که جنوبی مدینه است. آب دهان شریف در آن چاه انداخته‏اند و دعا در حقّ آن کرده و آب آن را کشیده تا زیر کوه برده‏اند.

اما بیان چاه هایی که در نظم مذکور نیست و به اسم مشهور است و میان مؤخرین اختلاف در جهت آن است:

بئر اعواف: در خلاصة الوفا[97] گفته است که گمان من آن است بئر اعواف در عوالی است؛ در موضعی که آن را عتبی گویند، در پهلوی خناقه و آن چاه، از جمله صدقات نبی است ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ .

بئر انا: به ضمّ همزه و تخفیف نون، همچون منا. بعضی به فتح و تشدید نون گفته‏اند همچون حتی. آن در جانب مسجد بنی قریظه است، در منتهای عوالی. خیمة مبارک در غزوه بنی قریظه بر سر آن چاه برپا شد و دابه خود را رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بر شاخ درخت آن چاه بسته، آب از او خورده‏اند.

بئر انس بن مالک بن نصر:‌ آن را در جاهلیت برود گفتند. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ از آن دلو آب طلبیده‏اند و از آن آب خورده‏اند و آن در شامی بقیع است، محاذی قبّة ابراهیم ابن نبی ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ در پهلوی بئر ایوب انصاری.

بئر اهاب: به کسر همزه، مشهور است الیوم به بئر زمزم. جانب غربی مدینه است. آب در آن چاه افتاده و آب آن را همچون زمزم به اطراف عالم برند.

بئر جاسوم: آن چاه جانب شرقی مسجد ذباب است، حایل به شمال.

بئر جمل: بالجیم به معنی ابل؛ بعضی گویند آن در عقیق است، در ناحیة جرف. منسوب است به مردی که اسم آن جمل بوده و حفر آن، او کرده. بعضی گفته‏اند در ناحیة بقیع است، محاذی بئر ایوب. بعضی گویند در خرق جمل است و خرق جمل موضعی است متصل به آخر حرم از تحت منار سلیمانیه تا قلعة مدینه آن را شق خرق جمل نامند.

بئر حلوه: بالحاء المهمله، غیر معروفة العین. مشهور آن که در رباط عجم است که در آخر زقاق طول در منتهای بلاط و آن خانة آمنه بنت سعد بوده است که آنجا حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بیست و نه روز عزلت اختیار کرده‏اند؛ یعنی قصة ایلاء آنجا واقع شده است؛ چنانچه سابق ذکر یافت.[98]

بئر ذرع: به ذال معجمه. آن چاه است که بعضی در ماجشونیه که آخر بطحان است گفته‏اند، و بعضی در مسجد شمس و بعضی در عوالی گویند. حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ بر کنار آب نشسته، آب از آن چاه خورده‏اند.

بئر سقیا: به ضمّ سین مهمله و سکون قاف، بر یسار سالک است به سوی بئر علی ـ رضی الله عنه ـ قریب به آن چاه مسجدی است که آن را مسجد سقیا گویند؛ چنانکه مذکور شد و در این زمان آن مکان به «السبیل قاسم» مشهور است.[99]

بئر زمزم که مذکور شد و چاه دیگر ذکر یافت. قرب آن بئر سقیا است.

بئر عقبه: به عین مهمله و قاف. بعضی گویند آن بئر اریس است؛ چرا که افتادن خاتم و نشستن حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم در کنار همراه ابوبکر ـ رضی الله عنه ـ و عمر و عثمان ـ رضی الله عنهما ـ را نیز در این چاه عقبه نقل می‏کند. پس هر دو اسم یک چاه باشد؛ بعضی گویند قصه متعدده است.

بئر قراضه: به قاف مضمومه، بعد از آن راء مهمله و ضاد معجمه بعد الالف و در بعضی نسخ عراضه به عین مهمله و صاد مهمله. جهت او غربی مسجد فتح است، اما عین او معین نیست و قراضه اسم ارض جابر است ـ رضی الله عنه ـ که در آنجا رسول ـ علیه السلام ـ نزول فرموده‏اند و دعا در حقّ خرمای او کرده‏اند تا چندان برکت شده است که قرض‏های خود را ادا کرده زیادتی کثیر باقی مانده.

بئر ابی عنبه؛[100] صاحب تاریخ گفته که گمان می کنم آن، بئر ودی باشد.[101] روز خروج به غزوة بدر خیمة عسکر همایون را در آنجا بر پاساخته بودند. آن در میان چاه زمزم و بئر سقیا است.

بئر قریضه: صاحب تاریخ گفته تصغیر «قراضه» است.[102] سید علی العادلی گفته: شرقی مدینه مایل به شمال، موضع است از سعد که آن را قریظه گویند. این چاه در آنجاست و در حدیث وارد است که رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] وسلّم ـ وضو ساخته­اند از آب او.

بئر یسره: از یسر ضد عسر است، آن در عوالی است. از جماعت بنی امیه [بن زید] بوده و نام آن را بئر عسیره می گفتند. چون رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ آنجا نزول فرمودند، پرسیدند که چه نام است این چاه را؟ گفتند: عسیره. فرمودند: لا بل یسره. آب دهن مبارک که در آن انداخته اند، وضو ساخته و دعای متبرّکه در حق او کرده‌اند. گفته که این همان بئر عهن است که مذکور شد.

بئر حضرت علی ـ رضی الله عنه ـ آنجا هست در ذی الحُلیفه که از مدینة منوره مقدار یک فرسخ است و آن میقات اهل مدینه و احرام گاه حاج است. آنجا مسجدی است که حضرت ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم در آن مسجد نماز گزارده‌اند.

بئر معاویه: آن چاه قریب به مسجد است، شرقی بقیع است، در حدیقه‌ای که منسوب است به سید صبغة الله.

بدان که آبار بسیار بحکم ...[103] در مدینة منوّره بی شمار است که هر یک خاصیت وافی و فضیلت کافی دارد ولیکن آنچه مشهور است و در السنة اهل مدینه مذکور گردید، در کتب معتبر به نقل رسیده، و الله اعلم بالصواب.

خاتمه در بیان بعض احوال متفرقة متعلقه به مدینة منوره علی ساکنها الف الف الصلوات و السلام و التحیة و آن مشتمل است بر سه فصل:

فصل اول، در بیان وظایف اهل مدینه

بدان که وظایف اهل مدینة منوره از اوقاف و غیره، هر سال از ملک روم و مرز و بوم ولایت مصر و شام بی حد و مالاکلام آید؛ و اهل مدینه را در مدینه امری که بر آن توکل کند، از کسب و زراعت و غیرهما نباشد. معیشت ایشان را ایزد متعال ـ جلّت سلطانه ـ سال به سال بی قیل و قال بی کسب فعال از مسافت های بعید نوعی رساند که ایشان در گمان نداشته باشند؛ چنان که در باب فضیلت اهل مدینه گفته اند: «ساکنها سعید و میتها شهید، و رزقها یصل من القریب و البعید».

مسموع است که هر سال در ایام حج، همراه محمل شام، مبلغ سیصد هزار اشرفی که آن را لک گویند، به مدینة شریفه آید؛ و آنچه از مصر آید از نقد و اجناس، بی حد و قیاس است.

چون بیست و هشتم ذی القعده شود، امیر حاج محمل شریف را به مدینه رساند و سه روز در مدینه مقام کند. شخصی که زرها حوالة اوست و [او را] امین صرّه گویند، آنچه آورده باشد، در حضور قاضی و شیخ الحرم به خزانه دار تسلیم کند و نویسندگان در دفتر خود نویسند و دیگر صندوق های پر از درّ، میان در میان حاضر کند که به نام هر کس، گرهی[104] بسته علی حده برآید. امین صرّه خود به دست خود به آن کس دهد؛ بعده قاضی و شیخ الحرم بنشینند و آن مبلغ مذکور را به مردم آن روز تقسیم نمایند؛ بدین طریقه دفتر خود را گشایند؛ از ابتدای آن ترتیب اسامی مکتوبه را خوانند، به نام هر کس که مبلغی که مکتوب باشد بدهند و اگر آن کس حاضر نباشد به یکی از یاران و مصاحبان او دهند و اگر آن هم موجود نشد، پیش امینی امانت گذارند. چون زر صاحب زر حاضر شود و نداند که زر او را که قبض کرده است، با نویسندگان رجوع شود و کشف گیرد. کشف، آن باشد که امام آن کس که زر گرفته و عدد مبلغ را و اسم آن صرّه و صاحبش را در قطعه کاغذ صغیر نوشته دهند آن کس به موجب کشف زر خود را از جا باشد، بی مناظره و مجادله بگیرد.

اما مبلغی که از مصر آید به حدّ بیان ندارد ولیکن آن مقدار استماع یافته که محصولات ولایت مصر از نقد سوای جنس هر سال، بیست و هشت لک اشرفی است شریف است [کذا] که از آن جمله یک هفت لک که هفت صد هزار است، خالصه خونگار روم است که آن را به استنبل [استانبول] برده، داخل خزانة سلطانی سازند و هفت لک دیگر در وجه علوفة سپاه و عسکر و اوقاف مسجد و خانقاه آن شهر و زاویه‏ها ... و مدارس معتبر و موالی مقرّر صرف شود و هفت لک دیگر در وجه علوفه حاکم مصر مع اتباعش معین و مقرر بود و باقی هفت لک دگر خاصه حرمین الشریفین ـ زادهما الله شرفاً ـ باشد که امیر حاج مصری همراه محمل آن مبلغ را آرد و به اهل مکه معظّمة و مدینة منوّره صرف کند.

بدان که در دریای نیل که در بلدة مصر محروسه است، میلی وضع کرده‏اند و نشان در آن میل بحر نیل گذاشته‏اند که هرگاه آب نیل به نشان آن میل رسید، مبلغ چهار هفت لک مذکور از نقد و جمیع اجناس از جنس محصولات ولایت مصر به حصول پیوندد و کلام مشهور است «استوى هما و الخشبة» که در السنه مذکور است، عبارت از آن است؛ و اگر آب مقدار یک اصبع از نشان کم شود ـ عیاذا بالله ـ قحط و قیمتی و غلا پیدا شود، [غله ناپیدا شود] و اگر زیاده آید، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء، اَلّلهُمَّ أوسع لنا من کلّ أمور فی الدنیا والآخرة، و أوصلنا إلى مقاصدنا باطنة وظاهرة شرع بالمقصود.

بدان که در مدینة رسول ـ صلّی الله علیه [وآله] و سلّم ـ‌ از وجه علوفة سپاه و متقاعدین آن جایگاه از نقد و اجناس بی‏حد و قیاس آید، لیکن آن مقدار به قیاس می‏درآید مقدار هژده هزار نفر در دفتر گندم مرقوم و مقررند که آن را از صغیر و کبار، غنی و فقیر، نیک و بد، بنده و آزاد، رجال و نساء، وضیع و شریف باشند و بر سر هر دو ماه یک ماه بر هر نفر سه مد گندم که هر مدی که چهار کیله باشد، ناچار دهند، و هر دو کیله پنج سیر بود. پس در تمام سال که دوازده ماه است، شش دفعه و گاه هفت مرتبه دهند که آن یک حمل شتر شود و هر سال از مصر محروسه، به جهازهای کبار، موازی بیست و چهار هزار شتر بار گندم به جهت این وظیفه آید و مبلغ بیست و چهار هزار ابراهیمی که چهل... بود به جهت کرای شتر که از بندر ینبوع تا مدینة منوّره که چهار روزه راه است، نیز آید، و به عدد هر نفری نیز یک اشرفی به جهت اجرت آرد کردن گندم نیز آید و این همه، از اوقاف قایتبای سلطان باشد به جهت فقرای مدینة منوّره؛ اگر چه ابتدای آن وقف و اختراع حصة گندم در تاریخ سال هشتصد و یک [801] در دور سلطان سلیم خان ـ علیه الرحمه والرضوان ـ واقع شد و تعین قرائت اجزاء و غیره نیز در زمان او شده. اما سلطان ـ طاب ثراه ـ بر آن افزوده و بیشتر از بیشتر ساخته.

دیگر مقدار از آنچه مذکور شد در وجه علوفة رؤسا و چون قاضی و شیخ الحرم و آغاسی عسکر و آغاسی قلعه و سایر سپاه و عسکر پادشاهی، از مصری محروسه آید که آن را «جرایه» نامند و آنچه نقد در وجه علوفه جماعت مذکور آید، آن را جامکیه گویند و وظیفة نقد بعضی از متقاعدین را که از مصر و شام آید، آن را «حوالی» خوانند.

دیگر از روغن زیتون به جهت قنادیل حرم و شمع مومی وگلیم های مصری و بوریای رنگین عددی و حساب ندارد، سال به سال بیرون از فکر و خیال آید، به تاریخ هزار مبلغ سه هزار اشرفی به جهت عمارات حرم شریف هر سال آید غیر از آنکه هر سال از قدیم مبلغ بیست هزار و گاهی سی....[105]

پاورقی ها



[1] . بنگريد: تاريخ مکه، احمد سباعي، ترجمه رسول جعفريان، صص 437 ـ 435

[2] . کلمه­اي شبيه الوار!

[3]. در اينجا گويا از اين تعبير به عنوان نثر ادبي استفاده شده اما دانسته است که «ذروة الوفاء» نام کتابي است از نورالدين سمهودي (م 911) در تاريخ مدينة منوره.

[4]. «ذراع نوي» مي شود 1037. با اين حال در جايي از کتاب، از شريف وقت مکه، مسعود بن ادريس ياد کرده است. اين مسعود در سال 1039 پس از سيل معروف مکه و آنگاه که شريف احمد به وسيلة شخص قانصوه کشته شد، به امارت مکه رسيد که فقط يک سال؛ يعني تا ربيع الثاني سال 1040 امارت داشت و در اين وقت مرد. بنگريد: تاريخ مکه، احمد سباعي، ترجمة رسول جعفريان، صص 437 ـ 435 بدين ترتيب رساله بايد در سال 1039 يا 1040 نوشته شده باشد.

[5]. عنوان اين فصل در اينجا افتاده و از متن کتاب گرفته، آورديم.

[6]. روز نظافت که بعدا به تفصيل از آن سخن گفته است.

[7]. متأسفانه اين باب آخر که مي توانست مهم باشد، از نسخة حاضر سقط شده است.

[8]. کذا.

[9]. کتابهاي متعددي با اين نام هست، اما کتابي با عنوان فضائل الحرمين، مجهول المؤلف در تاشکند (فهرست، ج6 ، ص77 و به نقل از آن: فهرستواره منزوي، ج1، ص240) هست که مي­تواند اثر مورد استفاده از مؤلف ماوراءالنهري اين رساله باشد.

[10]. در اصل: عن أخيه ابنه!

[11]. جامع الصغير سيوطي، ج2، ص430

[12]. کشف الخفاء، العجلوني، ج2، ص 27

[13]. مسند احمد، ج3 ، ص155

[14]. در اصل:‌ کز به!

[15]. اين کلمه «در اين ولاء» که چندين بار در اين رساله به کار رفته، معنايش «در اين زمان» است.

[16]. کلمه­اي «خداست» حدسي است.

[17]. اخبار حَسينه، نسخه دانشگاه، 7467، فريم 166

[18]. سه کلمة اخير حدسي است.

[19]. اخبار حسينه در اخبار مدينه، ترجمه تاريخ مدينة سمهودي. از اين اثر نسخه­هاي فراواني، به خصوص در کتابخانه­هاي ماوراءالنهر بوده و هست. يک نسخه ترجمه شهاب الدين دولت آبادي دانسته شده [که در متن هم گويا به همين نام اشاره شده: «تصنيف دولت ايشان سلطاني است که مشهور به آق سلطان از نسل چنگيزخان». نسخ فراوان ديگر با قيد مترجم ناشناخته معرفي شده و ابواب هشت­گانه آن هم آمده است. بنگريد: فهرستواره کتابهاي فارسي، ج1، ص167 و 168. از اين اثر دو فيلم در دانشگاه تهران، يک نسخة اصل به شماره 7496 و نسخه­اي در کتابخانه امام صادق7 اردکان يزد هست. فهرست دنا، ج1، صص411 و 412

[20]. در اصل: حائز، در نسخة اخبار حسينه هم حائز آمده است.

[21] . این القاب بر اساس روایاتی است که نسبت آنها به رسول (ص) مشکوک، بل قطعا محل تردید است، نسبت داده می شود، اما ما بر اساس آنچه در نسخه بود عمل کردیم.

[22]. از عبارت معلوم مي­شود که شکل قبور در منبع آمده بوده است. اين اشکال را در کتاب اخبار حسينه، نسخة دانشگاه، فريم166 ـ 169

[23]. اثري است از ابوعبدالله محمد بن سليمان بن ابي بکر جزولي سملاني شريف حسني (م 854) که انشايي بلند در صلوات بر پيامبر است. جملات آن نيکوست و در شمال آفريقا و بلاد عثماني مورد توجه مردم در فرستادن صلوات بر محمد9 است. در اين کتاب، چند نقاشي از مسجد الحرام و مسجد النبي و ايضا از کيفيت قبور رسول9 و خلفا هست که مؤلف اشاره به آنها دارد.

[24]. يک کلمه ناخوانا.

[25] . روشن است که این روایت ساختگی و عوامانه است، اما بر حسب آنچه در نسخه بود آورده شد.

[26]. موارد نقطه چين نامفهوم است.

[27] . چنان که مکرر گفته شد این کتاب توسط یکی از علمای اهل سنت و بر مذاق مذهبی ایشان تالیف شده و بنابر آن بوده که متن بدوسن دستکاری انتشار یابد.

[28]. انعام : 96

[29]. عبارت اخبار حسينه که بايد مأخذ اين نقل باشد اين است: و در حد عمارت مهدي مي گويد که در سقف شرقي ستوني است که اسفلش مربع است به قدر جلسه‌اي و آن نهم ستون است از مربعة قبر شريف و آن علامت ابتداي زيادتي مهدي است که از آنجا تا آخر مسجد همه بناي اوست و بعد از آن علي الصحيح کسي در آن مسجد شريف چيزي زياده نساخته و فراغ از بناي زيادي مهدي در سنة خمس و ستين و مائه بوده. (نسخة دانشگاه، فريم 162).

[30]. شرح اقدامات قايتباي در مدينه، در اخبار حسينه فريم 194 ـ 195 به تفصيل آمده است.

[31]. به کدام صورت؟ به نظر مي­رسد در اينجا هم کتيبه­اي يا نقشي بوده که نيامده است.

[32]. اسراء : 84

[33]. کلمه­اي شبيه «ني».

[34]. چنين کلمه­اي نيافتم. به معناي دستشويي بايد باشد و عبارت نشان مي­دهد که شير آب بوده است.

[35]. ظاهراً مقصود لوله آب است.

[36]. حدسي است. «پرانبر» هم شايد خوانده شود.

[37]. کذا.

[38]. يک کلمة ناخوانا. شبيل باندام آن [بدون نقطه روي نون اول] شايد: با اقدام آن!

[39]. يک کلمه ناخوانا. شبيه «عبه» شايد: قبه!

[40]. يک کلمة ناخوانا. در متن عربي «رجلين اشقرين» آمده است.

[41]. وفاء الوفا، ج2 [چاپ الفرقان]، صص 433 ـ 431] اين حکايت ضمن خاتمه پس از فصل 29 کتاب آمده است.

[42]. حدسي است.

[43]. يک کلمه ناخوانا شبيه «الرويحتن»

[44]. سپاره، مخفف سي پاره و مقصود يک جزو از قرآن است.

[45]. کلمه­اي شبيه الوار!

[46]. در اينجا دو کلمه به اين صورت آمده: «زنها بهوا». ممکن است اسم جايي باشد بدين صورت نقاشي شده. شايد هم...

[47]. کذا ؟

[48]. بقره : 137

[49]. اين کلمه حدسي است.

[50]. اينجا آخر برگ است و ادامة آن نيامده. همان طور که مشاهده مي فرماييد، ادامه در بارة قلعة مدينه است.

[51]. بر اساس تقسيم بندي مؤلف در ابتداي کتاب، باب دوم آن اختصاص به بقيع داشته و شامل سه فصل بوده به اين شرح:

باب دوم؛ در بيان بقيع و آنچه متعلق است به آن مکان رفيع؛ و اين باب مشتمل است بر سه فصل:

فصل اول؛ در بيان بقيع و زيارت آن و تعيين مقابر اصحاب عالي شأن ـ رضوان الله تعالي عنهم اجمعين ـ .

فصل دويم؛ در بيان مقابر اصحاب که داخل قلعة مدينه‏اند و بعضي از زيارتگاه ديگر.

فصل سيوم؛ در بيان ابواب قلعة مدينة سکينه.

مطالب مربوط به بقيع در داخل باب اول پس از فصل دوازدهم آمده که آشکار است که به خطا در آنجا آمده و البته همانجا هم تا حدودي در هم ريخته است. ما آن مطالب را به اينجا منتقل کرديم و تا حدي که ممکن بود بر اساس سه فصل باب مربوط بقيع تنظيم نموديم.

[52]. معمولا از اين حديث در کتابهاي اخبار موضوعه ياد شده است. بنگريد:‌ «الأسرار المرفوعة في الاخبار الموضوعة»، ص 283

[53]. ابن عبدالبرّ نوشته است: او ابوشحمه است که عمرو بن عاص در مصر به خاطر شرابخواري او را حد زد. وقتي به مدينه آمد، پدرش هم با شلاق او را ادب کرد. بيمار شد و بعد از يک ماه مرد. اين روايت زهري است از سالم و او از پدرش. (الاستيعاب، ش 1443، ج2، ص843

[54]. از اين تعبير فراوان در اين کتاب استفاده شده و به معناي «پهلوي» است.

[55]. اين مزار تا روزگار ما در هشت کيلومتري مسجد تنعيم در راه هجرت به سمت مدينه، در کنار بزرگراه باقي مانده و در خرداد 1393 من آن را زيارت کردم.

[56]. فاطميان.

[57] . اشاره شد که نویسنده کتاب از علمای اهل سنت است.

[58]. اينجا مطلب ناقص است.

[59]. شروع اين بحث در ميانة صفحه­اي ديگر بود که در وسط مباحث مربوط به مسجد النبي9 به اشتباه کتابت شده و بنده آن را به اينجا منتقل کردم. بحث مربوط به فصل سوم باب دوم در بارة بقيع و مسائل متعلق به آن است.

[60]. کذا.

[61]. مقصود مسجد غمامه است.

[62]. در اصل:‌ مناري.

[63]. مسند احمد، ج2 ، ص69

[64]. ظاهراً مسجد مائده همان مسجد البغله يا مسجد بنوظفر باشد. بنگريد: تاريخ معالم المدينة المنورة قديماً و حديثاً، (ص170. نام مسجد مائده و داستاني که در بارة مائده عيسي در آن گفته شده، کهن نيست.

[65]. تيتر از فصل بندي مؤلف در اول کتاب در اينجا اضافه شده است.

[66]. مستدرک حاکم، ج3 ، ص199

[67]. عبارت در متن چنين است: تخمينا سهيل بن قيس و مسجد فتح ... (اين که نام سهيل بن قيس وسط اين عبارت براي چيست، نامفهوم به نظر مي رسد).

[68]. يک کلمه ناخوانا. دو شهيد عبدالله نام ديگر در احد؛ يکي عبدالله بن سلمه عجلاني انصاري (استيعاب، ج3، ص932) و ديگري عبدالله بن قيس بن خالد انصاري (همان، ج3 ، ص978) است.

[69]. خلاد فرزند عمرو بن جموح، همراه با پدرش عمرو و برادرش ابو ايمن [که برخي او را از موالي عمرو بن جموح دانسته‌اند] در احد به شهادت رسيدند. استيعاب، ج2 ، ص452

[70]. خارجة بن زيد و سعد بن ربيع در يک قبر گذاشته شدند. استيعاب، ج2، ص417

[71] . متأسفانه در نسخه، بيشتر اين اسامي به شکل نادرست درج شده بود که بر اساس مصادر درست شد.

[72] . واقدي در مغازي (ترجمه فارسي، ص226) نوشته است: گويند: شهداى مسلمانان در صحرا به خاك سپرده شدند. بعد از آن، هرگاه از طلحة بن عبيد الله دربارة اين گورهايى كه در يكجاست مى‏پرسيدند، مى‏گفت: اينها قبور گروهى از اعراب است كه به روزگار عمر بن خطاب مرده و در اين­جا دفن شده‏اند. ابن ابى ذئب و عبد العزيز بن محمد هم مى‏گفتند: ما اين گورها را كه در يكجاست نمى‏شناسيم. اينها گورهاى اهل باديه است. قبور شهيدان احد پنهان است و ما در صحرا و مدينه و اطراف آن گورى از ايشان سراغ نداريم، فقط قبر حمزة بن عبد المطّلب و سهيل بن قيس و عبد الله ابن عمرو بن حرام و عمرو بن جموح را مى‏شناسيم. پيامبر9 سالى يك بار به زيارت آنها مى‏آمد و چون به اولين نقطة گورستان مى‏رسيد، با صداى بلند مى‏فرمود: سلام بر شما باد به واسطة پايدارى و شكيبايى كه كرديد و خانة آخرت چه نيكوست! ابو بكر و عمر و عثمان هم هر سال يك بار همين كار را مى‏كردند و معاويه هم هر وقت براى حج يا عمره از مدينه مى‏گذشت، به زيارت ايشان مى‏رفت.

پيامبر9 مكرر مى‏فرمود: اى كاش من هم با شهيدان كوه [احد] شهيد مى‏شدم. فاطمه3 دختر رسول خدا9 هر دو ـ سه روز يك بار به زيارت شهدا مى‏رفت و كنار قبور ايشان مى‏گريست و دعا مى‏كرد. سعد بن ابى وقاص هم هرگاه براى سركشى از اموال خود به بيشه مى‏رفت، از پشت قبور شهدا مى‏گذشت و سه مرتبه مى‏گفت: سلام بر شما باد! آنگاه روى به همراهان خود مى‏كرد و مى‏گفت: آيا به قومى كه پاسخ سلام شما را مى‏دهند، سلام نمى‏كنيد؟ هركس تا روز قيامت به ايشان سلام كند، پاسخش را مى‏دهند. پيامبر9 بر گور مصعب بن عمير گذشت، توقف فرمود و براى او دعا كرد و آيه بيست و چهارم، از سوره احزاب را تلاوت فرمود: «از مؤمنان، مردانى هستند كه راست كردند آن عهدى كه با خداى تعالى كرده بودند، از ايشان كسانى هستند كه پيمان خود را تمام كردند و جان خويش را فدا كردند و از ايشان كسانى هستند كه منتظرند و از ايشان تغييرى نمى‏آيد.» آنگاه فرمود: گواهى مى‏دهم كه در روز قيامت ايشان شهيدان راه خدايند، به زيارت اينها بياييد و به ايشان سلام دهيد. سوگند به آن كس كه جان من در دست اوست، تا روز قيامت هر كس به ايشان سلام دهد، پاسخش را مى‏دهند. ابو سعيد خدرى كنار گور حمزه مى‏ايستاد و دعا مى‏كرد و به همراهان خود مى‏گفت: هركس بر ايشان سلام دهد، پاسخش را خواهند داد، زيارت و سلام كردن بر ايشان را رها مكنيد. ابوسفيان، خادم ابن ابى احمد مى‏گفت كه همراه محمد بن مسلمه و سلمة بن سلامة بن وقش در هر ماه يك بار به زيارت شهيدان اُحد مى‏رفتند، نخست بر گور حمزه سلام مى‏کردند و كنار گور او و گور عبد الله بن عمرو بن حرام و قبور ديگرى كه آنجاست، توقف مى‏كردند. ام سلمه همسر گرامى پيامبرخدا هم در هر ماه يك روز به زيارت شهداى احد مى‏رفت، بر آنها سلام مى‏داد و تمام روز را آنجا مى‏ماند، روزى همراه غلام خود نبهان آمده بود و نبهان بر قبور شهدا سلام نداد، ام سلمه گفت: اى بدبخت، به ايشان سلام نمى‏دهى؟ به خدا سوگند، تا روز قيامت، هركس به ايشان سلام كند، پاسخ او را مى‏دهند. ابو هريره هم بسيار به زيارت ايشان مى‏رفت. عبد الله بن عمر هم هرگاه براى رفتن به بيشه سوار مى‏شد، چون به ذباب مى‏رسيد، به سوى قبر شهدا بر مى‏گشت و به ايشان سلام مى‏داد و دوباره به ذباب بر مى‏گشت و دوست نداشت كه از گورستان شهدا به عنوان راه استفاده كند. فاطمة خزاعى را ديدم كه مى‏گفت: روزى هنگام غروب آفتاب با خواهرم از آنجا مى‏گذشتيم، گفتم بيا به قبر حمزه سلامى بدهيم و برگرديم. گفت: بسيار خوب. ما كنار گور حمزه ايستاديم و گفتيم: سلام بر تو اى عموى پيامبر، شنيديم كه كسى پاسخ ما را داد و گفت: سلام و رحمت خدا بر شما باد! در حالى كه هيچ كس نزديك ما نبود.

[73]. مجادله : 11

[74]. در اصل : رماد

[75]. ظاهراً غلط املايي و کتابتي.

[76]. در اصل: «مني» است.

[77]. جايي که در حال حاضر آنها را مساجد سبعه مي­خوانند و روشن است که سه مسجد ديگر در طول قرون بعد از اين تاريخ افزوده شده است.

[78]. در اصل: عبدين! مقصود دولت فاطمي است که مورخان اهل سنت معمولا از آنها با عنوان عبيدين ياد مي­کنند منسوب به عبيدالله مهدي بنيانگذار آن دولت.

[79]. مؤلف ضمن فهرست چاه­هاي مدينه، از بئر قراضه هم ياد کرده که خواهد آمد.

[80]. همان جايي که الآن به مساجد سبعه مشهور است و معلوم مي شود که از پس از تأليف اين رساله، سه مسجد ديگر بر آن افزوده شده است.

[81]. يک کلمة ناخوانا. ولي علي القاعده بايد چهارشنبه باشد، گرچه کلمه­اي که هست شبيه «بستين» است. مي­تواند کلمة «اربعه» هم جاي آن گذاشته شود!

[82]. و قد ذرعت الطريق من هذه الجهة فكان بين عتبة باب المسجد النبوي المعروف بباب جبريل و عتبة باب مسجد قباء سبعة آلاف‏ ذراع‏ و مائتا ذراع بذراع اليد المتقدم تحريره يشفّ يسيراً، و ذلك ميلان و خُمسا سبع ميل.‏ (وفاء الوفا، ج3 ، ص27). در متن اصلا مشخص نيست چه نوشته و طبعاً از روي منبع معلوم مي شود که عبارت چه بوده است.

[83] . يعني يک سال پيش از نگارش اين رساله.

[84]. توبه 108

[85]. احزاب : 56

[86]. مسند احمد، ج2، ص244

[87]. در اصل: عطفان!

[88]. نام اين مسجد فضيخ است نه فضيح. بنابراين اين استناد به لغت نيز از اساس نامربوط است.

[89] . در باره حدیث رد شمس و طرق آن در منابع مربوطه به تفصیل بحث شده و روشن است که این اظهار نظر با مراجعه به آن منابع، قابل بررسی است.

[90]. در اصل: قريضه!

[91]. يک کلمه ناخوانا.

[92]. اخبار مدينه [اخبار حسينه]، ص 59 (به کوشش سيد کمال حاج سيد جوادي، تهران، 1375)

[93]. در کافي، ج6 ، ص503 آمده: تربة مدينة رسول الله تنفي الجذام. در صورة الأرض، ج1، ص22 آمده: غبار المدينة دواء من الجذام.

[94] . وفاء الوفا، ج1، ص61

[95] . وفاء الوفا، ج3، ص147

[96]. اين مطلب هم از توجيهات عجيب است. ابن سعد در طبقات (ج1، ص366) نوشته است: «ثم کان في يد عثمان، حتي وقع في بئر أريس». نقشه محمد رسول الله و در ص 369 : «فلما کان في الست الباقية کنّا معه علي بئر أريس، و هو يحرک خاتم رسول الله9 في يده، فوقع في البئر».

[97] . وفاء الوفا، ج3 ، ص124

[98]. وفاء الوفا، ج3، ص135

[99]. نام ديگر آن بئر الاعجام بوده، چاه عجم­ها. علت هم آن که روزگاري اين چاه از بين رفته و در سال 778 يکي از فقراي [صوفيه] عجم آن را تعمير کرده و آن را بئر الاعجام ناميدند. وفاءالوفا، ج3، ص140، اخبار مدينه، ص 314

[100]. در اصل: بئر غيبه به لفظ واحده غيب!

[101]. وفاء الوفا [چاپ الفرقان]، ج3، ص387

[102]. بيم آن مي رود که مقصود «عريض» باشد، جايي در شمال شرقي مدينه و مدفن علي بن جعفر عريضي. هرچند در منابع تصريح به قريضه شده است. بنگريد: اخبار مدينه، ص 316. اشاره به شمال مدينه آن سخن را تأييد مي کند.

[103]. يک کلمه ناخوانا. شبيه «انهار»

[104]. مقصود کيسه­اي سربسته است.

[105]. متن در اينجا پايان مي­يابد. فصل سوم خاتمه که در بارة مدارس مدينه بوده به کلي نيامده و فصل دوم هم محتملاً بدون تيتر، بخشي از آن در ادامه فصل اول خاتمه آمده است.

منبع: میقات شماره 87 _ 88 (بهار و تابستان 1393)