صراط: در یک سند که دارای طبقه بندی «سرّی» و به تاریخ ششم ماه اوت 1979، [پانزدهم مرداد ماه 1358] می باشد، چنین آمده که :
«اگر کردها، آذربایجانیها، اعراب و سایر گروههای قومی تلاشهای خود را هماهنگ کنند (اغتشاش همزمان) و در جهت مشترک سرنگونی دولت کنونی با یکدیگر همکاری و از یکدیگر حمایت کنند، به عقیده ی ما آنها امکان موفقیت دارند.»
در یک سند دیگر نیز جاسوسان آمریکایی اذعان میکنند که با گروههایی که علیه دولت جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکنند، همکاری دارند، در این سند آمده :
«در تماس هایی که با ایرانیان تبعیدی در اروپا داریم، بسیار الزامی است که هیچ گونه اثری باقی نماند که حاکی از آن باشد که دولت آمریکا قصد مداخله در جریانات داخلی ایران را دارد، و یا با گروههایی که علیه دولت جدید ایران نقشه میکشند، همکاری میکند.»
اسناد فوق و بسیاری از دیگر اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا به خوبی گواه آن است که سفارت آمریکا نه یک مرکز دیپلماتیک، بلکه یک مرکز توطئه و دسیسه علیه جمهوری اسلامی ایران بوده که در بسیاری از حوادث تروریستی و اقدامات ضد انقلابی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دست داشته است.
حال با این اوصاف، آیا دانشجویان مسلمان ایرانی حق نداشتند تا این مرکز توطئه را اشغال و جاسوسان آمریکایی را برای جلوگیری از اقدامات ضد انقلابی آنان به گروگان بگیرند؟
باری روبین محقق و نویسنده آمریکایی ، در کتاب خود در این مورد میگوید :
«اولاً گروگان های آمریکایی به مفهوم همین کلمه برای جلوگیری از توطئه یا حرکتی علیه انقلاب ایران در بند نگاه داشته شده بودند. زیرا بسیاری از ایرانیها واقعاً بر این باور بودند که درواشنگتن نقشههایی برای سرنگونی رژیم جدید ایران طرح می شود و آمریکا آنها را راحت نخواهد گذاشت.
این نگرانی تا حدی هم از بی ثباتی اوضاع ایران و ادامه ی تشنج و ناآرامی در کشور ناشی می شد و رهبران جدید واقعاً تصور میکردند که آمریکا در پشت سر بسیاری از حوادث و تشنجاتی است که پایههای حکومت آنها را متزلزل ساخته است. حضور شاه در آمریکا، با همه ی شواهدی که درباره ی بیماری سخت او وجود داشت بر این نگرانیها می افزود و چنین تعبیر می شد که آمریکا در تدارک یک اقدام نظامی برای بازگردانیدن او به قدرت است.»
گرچه اشغال سفارت و گروگان گیری به نظر بسیاری از افراد، نقض قوانین و معیارهای بین المللی بود، اما فرانسیس آنتونی بویل در کتاب خود یعنی "سیاست جهانی و حقوق بین الملل"، استدلال میکند که بر طبق ماده 51 منشور ملل متحد، دستگیری دیپلمات ها را می توان ِاعمال حق مشروع ایران در دفاع از خود دانست. وی میگوید : « به نظر ایرانیان، دیپلمات های آمریکایی بحق و برای جلوگیری از کودتای حتمی و شاید مرگباری به گروگان گرفته شدند که دولت آمریکا، با نقض آشکار قوانین بین المللی هدایت آن را برعهده داشت. »
در مورد حجم و کیفیت اسناد منتشره شده، معصومه ابتکار میگوید :
«درمجموع، سه هزار صفحه شامل 2300 سند بازسازی و در 85 جلد منتشر شد. با این کار طیف وسیعی از منابع اطلاعاتی و جاسوسان در موقعیت های حساسی همچون ادارات دولتی و ارتش شناسایی شدند. چندین شبکه جاسوسی، از جمله یک توطئه کودتای تمام عیار کشف و نقش برآب شد.»
احمد علی مسعود انصاری مسئول امور مالی رضا پهلوی ، پیامدهای بحران گروگانگیری و ادامه تلاش های اطرافیان شاه برای بازگشت به قدرت را چنین نقل میکند:
«ماجرای گروگان گیری و بحران عظیمیکه به وجود آمد باعث شد که مستقیم و غیر مستقیم از شاه خواسته شود که آمریکا را ترک کند. ناگزیر شاه از آمریکا به پاناما رفت… هم زمان با رفتن شاه به پاناما، تیمسار اویسی و کامبیز آتابای نیز از آمریکا به پاریس رفته بودند. اویسی پیغام داده بود که هر طور شده در پاریس به دیدارش بروم. ظاهراً در این موقع عراقیها فعالانه با مخالفین جمهوری اسلامی تماس برقرار کرده بودند و از آن جمله با تیمسار اویسی و شاپور بختیار، و کمک مالی قابل توجهی هم در اختیار این دو نفر قرار داده بودند. شاید به همین خاطر بود که اویسی اصرار به دیدن و ملاقات با من داشت. اما مشکل این بود که من ویزای فرانسه نداشتم و مهم تر اینکه در فاصله ای که من برای شرکت در مراسم درگذشت پدرم در لندن بودم، شاه نیز به دنبال ماجراهای ناشی ازگروگان گیری ناگزیر شده بود که پاناما را به مقصد مصر ترک کند و در آن زمان در قاهره و در قصر قبه به سر می برد. انورسادات از هیچ پذیرایی و کوششی برای آرامش خاطر شاه کوتاهی نمیکرد. من با وجود پیغام های تیمسار اویسی ترجیح دادم که به قاهره و به دیدار شاه بروم، بخصوص که اعتبار پاسپورت ایرانیم نیز رو به اتمام بود و تمدید آن هم ممکن نبود. سفر قاهره این امکان را فراهم میکرد که از انور سادات یک پاسپورت مصری بگیرم. لذا از لندن به سوی قاهره پرواز کردم و مدت یک ماه در کنار شاه گذراندم ... بعد از مدتی من قاهره را ترک گفتم و هنگام ورود به پاریس اولین اقدام من دیدار با اویسی بود. قبلاً گفتم که در این زمان اویسی با پشتیبانی مالی عراق و پولی که در اختیار او گذاشته بودند، بیا و برویی به هم زده بود و احیاناً از سوی آمریکاییها نیز که از آزادی گروگانهایشان در تهران ناامید شده بودند، چراغ سبزی به او نشان داده شده بود. اویسی هم دست به کار شده عده ای را دور خودش جمع کرده بود که به اصطلاح مشاوران و همکارانی داشته باشد. تا آنجا که به خاطر دارم، کسانی که گرد اویسی جمع بودند یکی شهریار آهی بود که امور مالی را به دست داشت، بعد از او منصور رفیع زاده که زمانی رئیس ساواک در آمریکا بود
(و بعد کتابی به نام «شاهد» به زبان انگلیسی منتشرکرد و در آن به صراحت به عضویتش در سازمان سیا اعتراف کرد) در آن هنگام هم با آهی به طور مرتب در مورد آمریکا و سیا و نقشی که در توفیق اویسی خواهند داشت صحبت میکردند. علاوه بر این دو نفر، باید از عقیلی پور وابسته ی نظامی سابق ایران در فرانسه ، نام برد که دائم اظهار می داشت که من با کاخ الیزه در تماس هستم. برادران معین زاده (هوشنگ و جواد و کاظم) نیز در جمع یاران اویسی دیده می شدند. جواد معین زاده قبلاً در سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) بود.
«اگر کردها، آذربایجانیها، اعراب و سایر گروههای قومی تلاشهای خود را هماهنگ کنند (اغتشاش همزمان) و در جهت مشترک سرنگونی دولت کنونی با یکدیگر همکاری و از یکدیگر حمایت کنند، به عقیده ی ما آنها امکان موفقیت دارند.»
در یک سند دیگر نیز جاسوسان آمریکایی اذعان میکنند که با گروههایی که علیه دولت جمهوری اسلامی ایران فعالیت میکنند، همکاری دارند، در این سند آمده :
«در تماس هایی که با ایرانیان تبعیدی در اروپا داریم، بسیار الزامی است که هیچ گونه اثری باقی نماند که حاکی از آن باشد که دولت آمریکا قصد مداخله در جریانات داخلی ایران را دارد، و یا با گروههایی که علیه دولت جدید ایران نقشه میکشند، همکاری میکند.»
اسناد فوق و بسیاری از دیگر اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا به خوبی گواه آن است که سفارت آمریکا نه یک مرکز دیپلماتیک، بلکه یک مرکز توطئه و دسیسه علیه جمهوری اسلامی ایران بوده که در بسیاری از حوادث تروریستی و اقدامات ضد انقلابی پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، دست داشته است.
حال با این اوصاف، آیا دانشجویان مسلمان ایرانی حق نداشتند تا این مرکز توطئه را اشغال و جاسوسان آمریکایی را برای جلوگیری از اقدامات ضد انقلابی آنان به گروگان بگیرند؟
باری روبین محقق و نویسنده آمریکایی ، در کتاب خود در این مورد میگوید :
«اولاً گروگان های آمریکایی به مفهوم همین کلمه برای جلوگیری از توطئه یا حرکتی علیه انقلاب ایران در بند نگاه داشته شده بودند. زیرا بسیاری از ایرانیها واقعاً بر این باور بودند که درواشنگتن نقشههایی برای سرنگونی رژیم جدید ایران طرح می شود و آمریکا آنها را راحت نخواهد گذاشت.
این نگرانی تا حدی هم از بی ثباتی اوضاع ایران و ادامه ی تشنج و ناآرامی در کشور ناشی می شد و رهبران جدید واقعاً تصور میکردند که آمریکا در پشت سر بسیاری از حوادث و تشنجاتی است که پایههای حکومت آنها را متزلزل ساخته است. حضور شاه در آمریکا، با همه ی شواهدی که درباره ی بیماری سخت او وجود داشت بر این نگرانیها می افزود و چنین تعبیر می شد که آمریکا در تدارک یک اقدام نظامی برای بازگردانیدن او به قدرت است.»
گرچه اشغال سفارت و گروگان گیری به نظر بسیاری از افراد، نقض قوانین و معیارهای بین المللی بود، اما فرانسیس آنتونی بویل در کتاب خود یعنی "سیاست جهانی و حقوق بین الملل"، استدلال میکند که بر طبق ماده 51 منشور ملل متحد، دستگیری دیپلمات ها را می توان ِاعمال حق مشروع ایران در دفاع از خود دانست. وی میگوید : « به نظر ایرانیان، دیپلمات های آمریکایی بحق و برای جلوگیری از کودتای حتمی و شاید مرگباری به گروگان گرفته شدند که دولت آمریکا، با نقض آشکار قوانین بین المللی هدایت آن را برعهده داشت. »
در مورد حجم و کیفیت اسناد منتشره شده، معصومه ابتکار میگوید :
«درمجموع، سه هزار صفحه شامل 2300 سند بازسازی و در 85 جلد منتشر شد. با این کار طیف وسیعی از منابع اطلاعاتی و جاسوسان در موقعیت های حساسی همچون ادارات دولتی و ارتش شناسایی شدند. چندین شبکه جاسوسی، از جمله یک توطئه کودتای تمام عیار کشف و نقش برآب شد.»
احمد علی مسعود انصاری مسئول امور مالی رضا پهلوی ، پیامدهای بحران گروگانگیری و ادامه تلاش های اطرافیان شاه برای بازگشت به قدرت را چنین نقل میکند:
«ماجرای گروگان گیری و بحران عظیمیکه به وجود آمد باعث شد که مستقیم و غیر مستقیم از شاه خواسته شود که آمریکا را ترک کند. ناگزیر شاه از آمریکا به پاناما رفت… هم زمان با رفتن شاه به پاناما، تیمسار اویسی و کامبیز آتابای نیز از آمریکا به پاریس رفته بودند. اویسی پیغام داده بود که هر طور شده در پاریس به دیدارش بروم. ظاهراً در این موقع عراقیها فعالانه با مخالفین جمهوری اسلامی تماس برقرار کرده بودند و از آن جمله با تیمسار اویسی و شاپور بختیار، و کمک مالی قابل توجهی هم در اختیار این دو نفر قرار داده بودند. شاید به همین خاطر بود که اویسی اصرار به دیدن و ملاقات با من داشت. اما مشکل این بود که من ویزای فرانسه نداشتم و مهم تر اینکه در فاصله ای که من برای شرکت در مراسم درگذشت پدرم در لندن بودم، شاه نیز به دنبال ماجراهای ناشی ازگروگان گیری ناگزیر شده بود که پاناما را به مقصد مصر ترک کند و در آن زمان در قاهره و در قصر قبه به سر می برد. انورسادات از هیچ پذیرایی و کوششی برای آرامش خاطر شاه کوتاهی نمیکرد. من با وجود پیغام های تیمسار اویسی ترجیح دادم که به قاهره و به دیدار شاه بروم، بخصوص که اعتبار پاسپورت ایرانیم نیز رو به اتمام بود و تمدید آن هم ممکن نبود. سفر قاهره این امکان را فراهم میکرد که از انور سادات یک پاسپورت مصری بگیرم. لذا از لندن به سوی قاهره پرواز کردم و مدت یک ماه در کنار شاه گذراندم ... بعد از مدتی من قاهره را ترک گفتم و هنگام ورود به پاریس اولین اقدام من دیدار با اویسی بود. قبلاً گفتم که در این زمان اویسی با پشتیبانی مالی عراق و پولی که در اختیار او گذاشته بودند، بیا و برویی به هم زده بود و احیاناً از سوی آمریکاییها نیز که از آزادی گروگانهایشان در تهران ناامید شده بودند، چراغ سبزی به او نشان داده شده بود. اویسی هم دست به کار شده عده ای را دور خودش جمع کرده بود که به اصطلاح مشاوران و همکارانی داشته باشد. تا آنجا که به خاطر دارم، کسانی که گرد اویسی جمع بودند یکی شهریار آهی بود که امور مالی را به دست داشت، بعد از او منصور رفیع زاده که زمانی رئیس ساواک در آمریکا بود
(و بعد کتابی به نام «شاهد» به زبان انگلیسی منتشرکرد و در آن به صراحت به عضویتش در سازمان سیا اعتراف کرد) در آن هنگام هم با آهی به طور مرتب در مورد آمریکا و سیا و نقشی که در توفیق اویسی خواهند داشت صحبت میکردند. علاوه بر این دو نفر، باید از عقیلی پور وابسته ی نظامی سابق ایران در فرانسه ، نام برد که دائم اظهار می داشت که من با کاخ الیزه در تماس هستم. برادران معین زاده (هوشنگ و جواد و کاظم) نیز در جمع یاران اویسی دیده می شدند. جواد معین زاده قبلاً در سازمان اطلاعات و امنیت (ساواک) بود.