چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۷ خرداد ۱۳۹۳ - ۰۶:۱۱

گزیده‌ای از سرمقاله روزنامه‌های چهارشنبه

سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت و ...رامیتوانید در این قسمت بخوانید.
کد خبر : ۱۷۹۵۳۰
صراط: سرمقاله روزنامه های کیهان،خراسان،رسالت و ...رامیتوانید در این قسمت بخوانید.

در ابتدا مطلبی را از سعدالله زارعی با عنوان«مصر، فردای انتخابات»میخوانید که در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رسید:

انتخابات ریاست جمهوری در مصر طی دو روز گذشته برگزار شد تا مردم این کشور در فاصله دو سال، دو بار به پای صندوق‌های رای بروند. در انتخابات خرداد 1391، محمد المرسی دقیقاً با 882751 رای افزوده یعنی کمتر از 900 هزار رای بر رقیب اصلی خود «احمد شفیق» چیره شد. در آن موقع مرسی در نهایت نماینده انقلاب مصر و شفیق نماینده رژیم گذشته به حساب می‌آمدند. پیروزی کم‌رمق اخوان، خود آغاز یک چالش فراگیر شد و در نهایت او را در نهم تیر ماه 1392 ساقط کرد. اگر چه روی کار آمدن مرسی مرهون نیروهای انقلاب بود ولی واژگونی دولت او در نتیجه تشدید نارضایتی مدنی و جدا شدن بخش‌های عظیمی از نیروهای انقلاب بود و البته در این میان ارتش هم بهره خود را برد و با استناد به همین مخالفت‌ها دولت مرسی را برکنار کرد.

هم اینک فرمانده اصلی نظامیان و یکی از اعضای کابینه محمد المرسی یعنی سرلشکر عبدالفتاح السیسی به میدان آمده تا دو سال پس از انتخابات خرداد 91، کفه را برگرداند و همه جمعبندی‌ها نیز از پیروزی او در انتخابات دیروز و پریروز مصر حکایت می‌کنند اما در این بین نکات قابل ملاحظه‌ای وجود دارند که به بعضی از آنها اشاره می‌شود:
1- ژنرال سیسی طی یکی دو سال اخیر تلاش زیادی کرد تا «رفیق همه» دیده شود و از این رو با استثنا کردن اخوانی‌ها و سلفی‌ها با همه گروه‌ها و شخصیت‌ها و کشورهای خارجی سطحی از روابط و در واقع داد و ستد به قصد جلب نظر آنان را  دنبال کرد. در سطح داخلی سیسی می‌دانست که «گرایش به اسلام» و الگوهای اسلامی در میان مردم قوی است. از این رو ادبیات مذهبی را برگزید و در سخنرانی‌ها، مصاحبه‌ها و دیدارهای خویش از نمادها و شعارهای اسلامی استفاده می‌کرد این در حالی است که می‌دانست تنها رقیب او «حمدین صباحی ناصریست» علاقه‌ای به استفاده از ادبیات مذهبی نخواهد داشت و صادقانه استفاده از ابزار مذهب را کنار خواهد گذاشت و البته از آنجا که از قبل مشهور شده بود که سیسی حافظ کل قرآن است، استفاده از آیات قرآن در مراودات مذهبی او طبیعی جلوه کرد و حال آنکه این یک دستور کاربردی او بود و بسیار هوشمندانه هم انتخاب شده بود.

نکته دیگر این است که سیسی از مدت‌ها قبل و به صورت نمادین از تصاویر «جمال عبدالناصر» استفاده می‌کرد و ستادهای انتخاباتی او تبلیغ می‌کردند که سیسی میراث‌دار واقعی ناصر و احیاکننده مجد «مصر ناصری» خواهد بود. این شعار و تصویر البته برای توده‌های مذهبی مصر انتخاب نشد چرا که ناصر در بین نیروهای مذهبی مصر وجاهت نداشته و مظهر سکولاریزم و چپ‌گرایی شناخته می‌شود. سخن گفتن از ناصر در ستادهای مشیرالسیسی برای آن بود که پایگاه رای رقیب او «حمدین صباحی» را حتی در بین ناصریست‌ها و پان‌مصری‌ها متزلزل و راه را برای  آراء بیشتر وزیر مستعفی دفاع هموار نمایند.
سیسی همراه با این اقدامات به بخش‌هایی از نیروهای انقلاب مصر و بخصوص طیف‌هایی از جوانان «جبهه تمرد» نزدیک شد تا در عرصه افکار عمومی مصریان بعنوان نماد رژیم گذشته شناخته نشود این البته دشوارترین بخش کار او به حساب می‌آمد چرا که اصلی‌ترین نیروهای حامی او را آشکارا طیف اجتماعی حامی رژیم حسنی مبارک تشکیل می‌دادند. بنابراین در عرصه داخلی تلاش کرد تا از سه ضلع اصلی تحولات مصر یعنی اسلام، انقلاب و توده‌های فقیر تا آنجا که می‌تواند استفاده کند.

در عرصه سیاست خارجی نیز سیسی و دولت او در فاصله 30 ژوئن (9تیر 92) تاکنون سعی کرده‌اند همه را راضی نگه دارند بعنوان مثال در حالی که ارتش مصر وابستگی عجیبی به آمریکا دارد، سیسی با سفرهایی که به مسکو داشت، سعی کرد علاوه بر ارائه یک وجهه مستقل ازخود روسیه را نیز با خود همراه کند کما اینکه متقابلا روس‌ها اعلام کردند که از ثبات و آرامش مصر حمایت می‌کنند و در پاسخ به منتقدان می‌گفتند فضای مناسب آمریکایی‌ها برای سیطره بر مصر هرج‌ومرج است و ما می‌توانیم در مصر با ثبات روابط مناسبی با قاهره برقرار نمائیم. نمونه دیگر: سیسی تلاش وسیعی کرد تا روابط مصر و عربستان را توسعه دهد و از این رو هیئت‌های مصری و عربستانی طی این یک سال به ریاض و قاهره در حرکت بودند اما با این وجود مواضع مصر و عربستان در این دوره در خصوص سوریه کاملا متفاوت از یکدیگر بود. در حالیکه عربستان از هر جنایتی علیه دولت و مردم سوریه حمایت می‌کرد اما مصر سیسی روابط مناسبی با دولت دمشق داشت به عبارت دیگر سیسی سعی کرد ایران و عربستان را توامان راضی نگه دارد.

2- حمدین صباحی در این انتخابات شانسی برای پیروزی نداشت چرا که نه در ساختار حکومت و نه در ساختار حزبی جمعیتی مصر دارای جایگاه برجسته‌ای نبود. صباحی در این انتخابات چشم به شکسته شدن قهر اخوانی‌ها و سایر طیف‌های اسلام‌گرا و بخشی از نیروهای جوان جبهه تمرد دوخته بود و گمان می‌کرد این‌ها برای آنکه وضع بدتر نشود، سکوت و قهر را شکسته و به سمت او می‌آیند اما این انتظار و تلاش‌های مبتنی بر آن به نتیجه نرسید البته در این میان آمادگی‌هایی در طیف‌های سلفی و جوانان 6 آوریل وجود داشت ولی این دو معتقد بودند بدون اخوان این حمایت‌ها سودی برای صباحی نخواهد داشت. با این وصف صباحی اگرچه با شعار «مبارزه با فساد و تروریزم» وارد میدان گردید اما نتوانست متناسب با آن یک جبهه قوی انتخاباتی را آرایش دهد. در عین حال برخلاف آنچه بعضی از رسانه‌های عربی تبلیغ کرده‌اند، حضور حمدین صباحی یک حضور جدی و اثرگذار بود چرا که از یک سو بدون او رژیم ناچار بود به جای انتخابات به برگزاری رفراندم که از قضا در مصر مرسوم هم هست تن دهد که این مشروعیت دولت را با دشواری مواجه می‌کرد و لذا آنچه طی دو روز گذشته در مصر برگزار شد واقعا یک انتخابات بود هرچند می‌توان درباره مشروعیت دولت برگزارکننده به دلیل آنکه از مجرای قانونی روی کار نیامده تردید کرد. از سوی دیگر حضور صباحی سطح مشارکت را تا حد قابل قبولی افزایش داد و کاندیدای ناصر‌ی‌ها هم برای پیروزی آمده بودند برای آرایش صحنه انتخابات. اما با این همه صباحی به هر میزان از آراء که دست یافته باشد، پیروز به حساب می‌آید چرا که او با حضور در انتخابات جایگاه خود را در مصر تثبیت کرد و به یک آلترناتیو ملی تبدیل گردید. صباحی می‌داند که رای واقعی ناصریست‌ها در مصر بسیار کم است و در شرایط عادی قادر به ایفای نقش جدی نخواهند بود و ناچارند همواره از طریق ائتلاف‌ها وارد عمل شوند. هم‌اینک در این انتخابات صباحی توانست جایگاه خود را از یک «مؤتلف» به یک «آلترناتیو» ارتقا دهد و این برای آینده او کارساز خواهد بود.

3- اخوان‌المسلمین در این انتخابات بازی پراشتباهی را ارائه کرد کمااینکه در دوره یک ساله حکومت خود خطاهای زیادی مرتکب شد. اخوانی‌ها باید همه حواس خود را روی شکستن فضای فعلی متمرکز می‌کردند فضایی که در آن اخوان به گوشه رینگی با چند حریف جا داده شده است. اخوان‌المسلمین باید می‌دانست که شرکت مردم در انتخابات یک پروسه سیاسی است که فعالان اجتماعی از ورود به آن چشم‌پوشی نمی‌کنند و با کسانی که به انتخابات روی خوش نشان نمی‌دهند، دوستی نخواهند داشت. اخوانی‌ها گمان می‌کردند که در این انتخابات اکثریت حدود 13 میلیون نفری که در خرداد 91 به کاندیدای آنان رای دادند، از شرکت در این انتخابات اجتناب ورزیده و سبب متلاشی شدن مشروعیت رژیم نظامی می‌شوند.

با وجود آنکه باطل بودن این نظریه حتی برای ناظران خارجی هم آشکار بود، اخوان بر نتیجه‌بخش بودن آن تاکید می‌کرد. اما انتخابات برگزار شد و همان کسانی که دو سال پیش به محمد المرسی رای دادند هم به صحنه آمده، بخشی به سیسی و بخشی هم به صباحی رای دادند. اگر اخوانی‌ها در این انتخابات مشارکت کرده بودند می‌توانستند بخش زیادی از آراء مرسی را به سمت صباحی سوق دهند البته ممکن بود این اقدام نیز مانع پیروزی سیسی نشود اما در نهایت اخوان و توده‌هایی که به صباحی رأی داده بودند، یک جبهه مشترک شده و در ادامه از حمایت آنان در مواقع فشار بهره‌مند می‌شدند و این تا حد زیادی دست دولت سیسی را در آینده از افزایش تضییقات علیه اخوان‌المسلمین می‌بست. در واقع می‌توان گفت در دوره بیداری اسلامی، استراتژی مردمی، مشارکت و هجوم به صندوق‌های رأی است و کسانی که این فراست را ندارند از حامیان بیداری اسلامی هم جا می‌مانند هرچند در صحنه‌ای مظلوم هم واقع شده باشند. با این وصف همانطور که سیسی هم در ایام تبلیغات انتخاباتی بیان می‌کرد، دوره سخت‌تری در انتظار اخوان‌المسلمین است.

4- مصری‌ها در این دو سال مشکلات عدیده امنیتی داشتند و تعداد کشته‌های آنان در این دو سال چند ده برابر شهدای آنان در انقلاب بهمن 89 بود و از این رو به طور طبیعی آنان در پی «چهره‌ای مصمم» با ابزارهای لازم امنیتی بودند تا بر بحران ناامنی‌های موجود غلبه نمایند. این در حالی است که ارتشی‌ها در حوزه اقتصادی نیز طی 30 سال گذشته چهره بالنسبه موفقی را از خود نشان داده بودند از این رو وقتی السیسی شعار «همه علیه فقر و ناامنی» سر می‌داد، مصریان تا حد زیادی باور کردند.

 اما در عین حال باید گفت که به احتمال بسیار زیاد، رفتار همه‌گرایانه سیسی در دوره قبل از ریاست جمهوری با رفتار او در دوره پس از انتخابات تا حد زیادی متفاوت باشد و این شامل دو عرصه داخلی و خارجی می‌شود. خیلی بعید است که سیسی گروه‌های داخلی را در حکومت خود به اندازه‌ای که آنان را راضی کند، مشارکت دهد و نیز خیلی بعید است که روابط با عربستان و روسیه به این شکل باقی بماند. روابط مصر و عربستان از این پس به همان سطح روابط این دو کشور در دوره حسنی مبارک خواهد رسید یعنی «نه چندان گرم و موثر» و روابط با روسیه نیز به ضعف خواهد گرائید. درباره رابطه با ایران نیز نمی‌توان از سیسی پس از آن که به قدرت رسید، انتظار چندانی داشت.

روزنامه وطن امروز در مطلبی با عنوان«زلزله ملی‌گرایان در اروپای بینوایان»که در ستون یادداشت روز خود به قلم شروین طاهری منتشر کرد چنین نوشته است:

 پاییز 1849، هنوز مدرنیته سربالایی نفسگیر نیمه اول قرن نوزدهم را به پایان نبرده بود که اروپای رمیده از انقلاب صنعتی و تنیده در امواج انقلاب‌های اجتماعی، سومین کنفرانس صلح را پس از لندن و بروکسل در پاریس منعقد کرد. پشت تریبون کنفرانس پاریس بود که خالق شاهکار «بینوایان» متاثر از 2 انقلاب بزرگ در دو سوی اقیانوس اطلس - انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب ایالات متحده علیه بریتانیا- پیشنهادی تاریخی را با هم‌قاره‌ای‌ها در میان گذاشت: ایالات متحده اروپا! وحشت از آتش جنگ‌های بی‌انتها میان اشراف جاه‌طلب روسیه، پروس، بریتانیا و حتی نوادگان ناپلئون در فرانسه پس از انقلاب، پیرمرد نوع‌دوست را به فکر اتحادی صلح‌طلبانه میان ملل متخاصم اروپایی انداخته بود، ملت‌هایی که نمی‌دانستند چهارنعل به سوی چهار جنگ خونین تاریخ بشر در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم  می‌روند البته هوگو که  قلب یک پیشگام حقوق بشر را داشت، سری هم داشت که هنوز هوای امپراتوری اروپای  واحد  را داشت که  ناپلئون بناپارت وعده داده بود. نباید فراموش کرد که کنفرانس صلح پاریس کمتر از یک سال پس از انقلاب دوم فرانسه (انقلاب فوریه 1848) برگزار می‌شد که جمهوری دوم و بلافاصله بازگشت امپراتوری توسط ناپلئون سوم را در پی داشت.

پاریس مبدأ صدور انقلاب به سراسر اروپا بود اما همزمان پاریسی‌ها، حتی هوگوی خوش‌قلب و بینوایان مورد علاقه‌اش، خود را در پایتخت امپراتوری آینده براساس ارزش‌های فرانسوی نوین آن زمان تجسم می‌کردند. در همان کنفرانس صلح،  پس از ویکتور هوگو، «ویلیام ولس براون» ادیب و تاریخدان دورگه آفریقایی-آمریکایی از ایالت کنتاکی پشت تریبون رفت و نخستین بیانیه بین‌المللی در رد برده‌داری را قرائت کرد و می‌دانیم که او و دوستان آنگلوساکسونش خیلی زودتر به رویایشان دست یافتند تا نویسنده سرشناس فرانسوی که رویایش،یک قرن و نیم برای تشکیل نخستین پارلمان فراملیتی اروپایی خاک خورد.

آن زمان امپراتوری فرانسه زیرپای هوگو، حکم امپراتوری امروز آمریکا زیر پای سلف دورگه ویلیام براون در کاخ سفید؛ باراک اوباما را داشت. بزرگ‌ترین مرجع قدرت کره خاکی اما بدون ثبات و آینده‌ای تضمین شده. ایده ایالات متحده اروپا فقط از صلح‌طلبی نشأت نمی‌گرفت که نشانه جاه‌طلبی هم بود، مشابه جاه‌طلبی بی‌پایان ایالات متحده امروز. اروپا ظاهرا متحد شد اما غافل از اینکه اتحادیه اروپا نه مطالبه اصلی ملت‌های مختلف اروپایی که ایده امپراتوری‌خواهان غرب است برای تحمیل ارزش‌ها و سیستم خود به سایرین. اما یک امپراتوری بدون امپراتور و بدون متولی به چه کار می‌آید؟ حقیقتا چه کسی مسؤولیت رهبری این اتحادیه  و دروغ‌های بی‌پایان سیاستمداران دست‌نشانده و بی‌بنیه‌اش مبنی بر آینده بهتر شهروندان غرب و شرق اروپا را برعهده دارد؟ ضامن سند چشم‌انداز اتحادیه اروپا کدام فرد،حزب یا جریان است؟

اینها پرسش‌هایی بود که ذهن دست‌کم یک‌چهارم رای‌دهندگان فرانسوی  انتخابات پارلمانی اروپا و کمی بیش از این را در میان رای‌دهندگان بریتانیایی به خود مشغول کرده بود اما متاسفانه رسانه‌های ما هم با ادعای حاکمان فعلی اتحادیه اروپا همنوا شده‌اند که گرایش یافتن مردم فرانسه به حزب بشدت ملی‌گرای جبهه‌ملی، یا انگلیسی‌ها به حزب ضد اروپای استقلال (یوکیپ) و اقبال دیگر جریان‌های دست‌راستی و چپی و ملی‌گرای افراطی صرفا به خاطر نارضایتی مردم اروپا از وضعیت کار و معیشت ناشی از بحران اقتصادی بوده است حال آنکه این بحران، کاتالیزور قیام بخشی از اروپا که بخش بسیار مهمی از آن نیز هست، علیه اتحادیه اروپا بوده است نه برانگیزاننده آن. سیاستمداران حاکم اروپا مدعی هستند که اگر مشارکت عمومی در انتخابات پارلمانی 2014 اروپا بیشتر بود، به زعم ایشان افراطی‌ها چنین توفیقی کسب نمی‌کردند اما به این نکته اشاره نمی‌کنند که اصلا چرا مشارکت در اتحادیه‌ای چنین نوپا که قاعدتا هنوز نباید شور دهه نخست تشکیل خود را از دست داده باشد، اینقدر پایین (میانگین 43 درصد) است. در برخی کشورها درصد مشارکت بینوایانی که تا یک دهه پیش رویای اروپایی داشتند به زحمت به 20 درصد واجدین شرایط می‌رسد (مثلا اسلواکی 13 درصد) پس این اکثریت بینوایان خاموش و ناراضی بوده‌اند که راه را برای زلزله ملی‌گرایان در اروپا گشوده‌اند. نفی امپراتوری پر مدعا و سلطه‌گر اما بی‌مسؤولیت اروپایی بیش از آنکه مساله‌ای معیشتی باشد، جنبه هویتی دارد.

 مارین لوپن، رهبر جبهه ملی فرانسه و پیروز انتخابات در کشوری که مبدأ تشکیل اتحادیه اروپا بوده است، می‌گوید: «مردم ما فقط نوعی از سیاستی را می‌طلبند که در آن سیاستمدارانش فرانسوی و برای فرانسه باشند. مردم ما دیگر نمی‌خواهند فردی خارج از فرانسه برایشان قانون وضع کند». منظور او مشخصا فقدان رهبران مسؤولیت‌پذیر در اروپاست تا جای امپراتوری که دیگر مرده است را پر کنند. رهبرانی که اگر شخصیت محکم و با اراده ولادیمیر پوتین را ندارند لااقل شبیه میتران و هلموت کهل، از نسل سپری شده سیاستمداران باشند، نه مثل فرانسوا اولاند، رئیس‌جمهور کوتوله فرانسه، حتی کوتوله‌تر از سارکوزی که در نخستین واکنش به پیروزی جبهه ملی در پارلمان اروپا، مثل یک بچه حسودی می‌کند و  اتحادیه را از اعتبار می‌اندازد و می‌گوید اتحادیه اروپا  باید «جایی که نیاز نیست» نقش خود را کمرنگ کند یا به زبان بی‌زبانی: دیگی که برای من نجوشد کله سگ در آن بجوشد!

مطلبی که بخش ادب و هنر با عنوان«چه كسي پاسخگوست؟»در ستون سرمقاله روزنامه رسالت به چاپ رساند به شرح زیر است:

طليعه انقلاب اسلامي ايران كه تقويت فرهنگ و معارف اصيل ديني را در كنار ديگر اصول و شعائر حيات‌بخش خود به همراه آورد، از همان روزهاي آغازين مورد هجمه استكبارگران خارجي و عناصر تطميع شده‌شان در داخل كشور قرار گرفت. تاريخ پرفراز و نشيب معاصر كه افق روشن نهضتي مبتني بر سيره رسول‌الله (ص) در دعوت جهانيان به بيداري اسلامي بر تارك آن مي‌درخشد، توطئه‌ها و دسيسه‌هاي خرد و كلان متعددي را تا به امروز شاهد و ناظر بوده كه ملت هوشمند به حول و قوه الهي و با هدايت‌هاي امام و رهبري،‌ يكي پس از ديگري از آنها عبور كرده است.

نگاهي از سر تامل به رويدادي كه اخيرا با بهره‌گيري از عنوان مقدس "فجر"، با صرف هزينه از امكانات عمومي ملتي كه در شرايط دشوار اقتصادي و... متين و سربلند رودرروي استكبار و استكبارگران ايستاده است، گوياي اين مهم است كه توطئه‌ها و تحركات كوته‌فكرانه پايان نگرفته، بلكه با ترفندهاي دنياي مدرن و تقلا براي نفوذ در نسل‌هاي جديد انقلاب اسلامي نيز توام گرديده است، هر چند تنها نقطه اشتراك اقدام مضحك اخير كه سبكسرانه نيز از آن دفاع مي‌شود، نافرجام ماندن و رو شدن دست عوامل آن براي مردم و مسئولان نظام بويژه دغدغه‌مندان فرهنگ انقلاب اسلامي است.

صرف نظر از ايرادات فراواني كه اهل فرهنگ و ادب به بخش علمي هشتمين جشنواره شعر فجر وارد دانسته و به تناوب در رسانه‌هاي كشور منعكس شده و در اين مجال، قصد ورود به آن نيست، ميدان دادن به كساني كه با بيتوته در اين جشنواره ملي به نيشخند ارزش‌هاي والاي انقلاب و ايثارگران بي‌ادعاي دفاع مقدس پرداخته‌اند جاي تامل و تاسف بسيار دارد. جالب آن است كه در پاسخ به انتقادهاي گسترده اهل فرهنگ، رسانه‌ها و مسئولان، به جاي عذرخواهي، القابي ناروا و هدفدار نثار منتقدان و دلسوزاني مي‌شود كه صداهاي آنان از مركز، شهرها و استان‌هاي كشور به گوش مي‌رسد و متوهم بودن دبيرخانه جشنواره را در برگزاري رويدادي چندصدايي، بر افكار عمومي و آگاهان حوزه فرهنگ آشكار مي‌سازد. كما اينكه اگر چنين مي‌بود، صداي منتقدان خود را شنيده و به تصحيح عملكرد مخرب و دشمن‌شادكن خود مي‌پرداختند، اما اين اتفاق نيفتاد.

از همان آغاز كار، دعوت از چهره‌هاي به زوال آمده خارج‌نشين كه حتي در وادي شعر هم ديگر حرفي براي گفتن ندارند (در كشور خودمان ظرفيت‌ها و سرمايه‌هاي بزرگ ادبي كم نداريم) به رويدادي كه با مديريت و هزينه‌كرد دولت جمهوري اسلامي اداره مي‌شود، زنگ خطر را در
به انحراف رفتن اين حركت به صدا درآورد كه خوشبختانه با تكذيب رسمي وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي كه صيانت از فرهنگ و هنر اسلامي و انقلاب را برعهده دارد،‌ اين پرونده مشكوك بسته شد.

اما دبير جشنواره با گفته‌ها و نوشته‌هاي جهت‌دار و با نثار القابي ناروا به منتقدان و رسانه‌هاي پرسشگر كه تنوير افكار عمومي را به عنوان رسالتي مهم مي‌نگرند، تاخته و قصد تحميل صداي خود را بر همه صداها دارد. اين در حالي است كه ژست‌هاي دموكراتيك مدعي محترم در چند سال گذشته به كرات از تريبون‌هاي منتسب به نظام شنيده شده است! جشنواره شعر فجر 27 ارديبهشت در فرهنگسراي ارسباران كليد مي‌خورد. كار به جايي مي‌رسد كه مديريت فرهنگسرا از اكران فيلم جشنواره ممانعت مي‌كند. پاسخ دبيرخانه جشنواره به پرسش رسانه‌ها، مطلبي قريب به اين مضمون است: "چون فرهنگسرا تحت مديريت سازمان فرهنگي، هنري شهرداري تهران است، فيلم جشنواره اكران نشد...!"

بعدها اخباري مبني بر وجود نوعي اعوجاج فكري در فيلم و برخي اظهارنظرهاي خاص و... به گوش رسيد و معلوم شد چه خبر است.
در همان مراسم يك عضو شوراي سياستگذاري جشنواره پشت تريبون جشنواره‌اي ملي قرار گرفته و سرود ملي جمهوري اسلامي ايران را با آثار يكي از زنان كه فعاليت سياسي و ضديت وي با نظام اسلامي بر شهرت ادبي‌اش غلبه نموده، مقايسه مي‌كند!

كمي كه جلوتر مي‌رويم، خبرسازي‌ها و تلاش‌هايي در جهت پررنگ جلوه دادن جشنواره‌اي كه با ژست چندصدايي قصد دارد مقابل طنين پرشكوه ادبيات و هنر انقلاب اسلامي قد علم كند، بيشتر و بيشتر مي‌شود.

تعدادي از شاعران با درك شرايط و با وجود تمايل براي حضور در جشنواره‌اي كه مكلف به پاسداشت ارزش‌هاي ادبي برآمده از انقلاب و نسل‌هاي جديد ادب و فرهنگ است، به ارتباط خود با دبيرخانه جشنواره پايان مي‌دهند و خبر همكاري خود را در رسانه‌ها تكذيب مي‌كنند.
 نهايت بي‌ادبي به الگوهاي برگزيده اين ملت يعني جانبازان و ايثارگران در آثاري است كه جوايزي را به خود اختصاص مي‌دهند! در پس پرده اين جايزه دادن‌ها البته اعتراضاتي نيز هست مبني بر اينكه تقديرها نثار شاگردان در "محافل ترانه" شده و... الخ، يا بستگان عوامل جشنواره كه جاي تاسف دارد.  سرانجام با اختتاميه جشنواره، منتقدان از نگاه دبيرخانه جشنواره به عوامل و گماردگاني تشبيه مي‌شوند كه موظف به مخالفت هستند! در حالي كه دستيابي شخص دبير به چنين جايگاهي، قطعا بدون زحمت و تلاش همين سرويس‌هاي ادبي در رسانه‌ها كه امروز ناسزاهاي وي نثارشان مي‌شود، ميسر نبوده است.

نكته تاسف‌انگيزتر اينكه اين اقدامات وهن‌آميز به ارزش‌ها و الگوهاي سربلند ملت ما و همچنين اهانت به منتقدان در حضور شخص وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي و معاونان وي در تالار وحدت صورت مي‌گيرد و رسانه‌ها روز بعد به نقل از وزير ارشاد مي‌نويسند: در اين جشنواره، تمام صداها شنيده شد.

 بايد پرسيد كدام صدا؟! و در كدام شرايط؟! آيا موكدات مكرر رهبر معظم انقلاب در پرده برداشتن از اقدامات نظام استكباري كه به زور و تزوير آلوده است و تذكرات آگاهان و دلسوزان عرصه فرهنگ بايد مورد غفلت و تجاهل قرار گيرد؟

به راستي مسئولان و دلسوزاني نظير سرلشكر فيروزآبادي كه طي سال‌هاي انقلاب و دفاع مقدس، از پس آزمون‌هاي بزرگ برآمده‌اند و يا آقاي حبيبي دبير كل حزب موتلفه اسلامي و فرهيخته فرهنگي كه از عملكرد نامتعادل و غيرفرهنگي جشنواره شعر فجر انتقاد كرده‌اند، چه پيامي مي‌تواند داشته باشد؟

آيا صداي ضدارزش‌هاي الهي، ضدرزمندگان دلير اسلام و نيز صداي حمايت از اهل فتنه را مي‌توان به رسميت شناخت و به بهانه مقبوليت چند صدايي آن را(1) ترويج داد. آيا كژ راهه رفتن برخي متصديان جشنواره براي توجيه رفتار غيرفرهنگي خود و دست به دست شدن حرف‌ها و مطالبي كه خوشايند دشمنان اين ملت است، راهبرد فرهنگي و حركت در جهت "اعتدال" فرهنگ است؟ چه كسي پاسخگوست؟!

آيا جولان دادن به نامحرمان با انقلاب و تكريم آنها آن طور كه دبير جشنواره مي‌گويد، نامش مي‌باشد "تمرين مدارا" براي رسيدن به جامعه آرماني؟!

مراقب باشيم نهادهاي تصميم‌ساز در حوزه فرهنگ، كار را به نااهلان نسپارند، زيرا اين ملت به فضل الهي مرعوب شعارهاي كاسبكارانه و مغاير با اصول نخواهد شد.

پي‌نوشت:

1- نگاه كنيد به گزارش كيهان و جوان از كژراهه جشنواره شعر فجر، شنبه سوم خرداد 93

مهدی حسن زاده ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«آدرس غلط درباره شکل گيري پديده «مه آفريد»»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

مه آفريد پس از گذشت ۱۰۲۰ روز از دستگيري و سپري شدن فرآيند زمانبر تحقيقات اوليه، تشکيل پرونده، بازپرسي، برگزاري دادگاه، اعلام محکوميت، تقاضاي تجديدنظر و بررسي مجدد پرونده در ديوان عالي کشور، سرانجام به دار مجازات آويخته شد تا پديده تاسف بار فساد مالي ۳ هزار ميليارد توماني با فرجام اميدوارکننده برخورد قاطع با چهره اصلي اين فساد پايان پذيرد. فارغ از اثرات سياسي و اجتماعي مهم اين واقعه ضروري است براي آسيب شناسي و جلوگيري از بازتوليد موارد مشابه، ريشه هاي اقتصادي وقوع اين فساد بررسي و نسخه هاي شفابخشي براي درمان آن تجويز شود و البته نگارنده ضروري مي داند تعريضي بر تحليل‌هاي مندرج در برخي نشريات درباره ريشه هاي اين فساد نيز داشته باشد.

زمينه هاي فساد آفرين تورم

اقتصادهايي که همواره از تورم مزمن رنج مي برند، مستعد بروز فساد نيز هستند، چرا که تورم، انگيزه سوداگري را در اقتصاد افزايش مي دهد و رشد بخش سوداگري مقدمه شکل گيري کانون هاي فساد در اقتصاد است. در شرايط تورم فزاينده هرگونه سرمايه گذاري در بخش هاي مولد به اين دليل که معمولا زود بازده نيستند در برابر سرمايه گذاري هايي که يک شبه در بازارهاي مسکن، ارز و طلا و حتي بورس سودهاي نجومي کسب مي کنند، رنگ مي بازند.

در چنين شرايطي تب رقابت سوداگرانه حتي بخشي از فعالان اقتصادي در بخش هاي توليدي را نيز فرامي گيرد و اين افراد براي کسب سود در شرايط تورم بالا ترجيح مي دهند که با لطايف الحيل منابع بانکي کلان را به شکل غيرقانوني به بازي بگيرند که نتيجه آن بروز افرادي چون مه آفريد و پديده هايي چون معوقات بانکي ۸۰ تا ۱۰۰ هزار توماني است.

تورم از سوي ديگر با برهم زدن تعادل بازارهاي مختلف از جمله بازار پول فضا را براي فساد اقتصادي مهيا مي کند. چرا که در شرايط تورم هاي بالا نظير تورم حدود ۴۰ درصد سال گذشته از يک سو سپرده گذار با نرخ سود حدود ۲۰ درصد متضرر مي شود و از سوي ديگر افزايش نرخ سود سپرده به ارقامي بيش از ۲۰ درصد موجب افزايش نرخ سود تسهيلات و در نتيجه تاثيرات تورمي از ناحيه افزايش هزينه هاي توليد و رکود بيشتر در بخش هاي توليد و بازارهايي نظير بورس مي شود، در اين ميان سياست گذار در انتخاب بين دو گزينه بد (افزايش نرخ سود بانکي و جلوگيري از فرار منابع از بانک ها) کمتر به سراغ افزايش نرخ سود بانکي مي رود. چنان که در ماه هاي اخير نيز افزايش نرخ سود بانکي دوام چنداني نيافت و سياست گذار مجبور به بازنگري در سياست افزايش نرخ سود شد. اين سير ۲ گزينه اي خود فسادآفرين است و هر کدام انگيزه هاي نوعي از فساد را ايجاد مي کند.

 نرخ سود کمتر از تورم موجب افزايش تقاضا براي تسهيلات بانکي و مسابقه رانت جويان و فرصت طلبان براي بهره گيري از منابع بانکي ارزان است، اما آيا ظهور مه آفريدها و معوقات فقط با همين پديده قابل توجيه است و آيا در شرايط تورم بالا به راحتي مي توان نسخه افزايش نرخ سود براي کاهش تورم را تجويز کرد، چنان که بخشي از مدافعان اقتصاد بازار آزاد وقوع پديده معوقات و مه آفريد را بر اين اساس تحليل کرده اند؟!

چشم بستن بر زمينه هاي نهادهاي فساد

اين جاست که استدلال هايي از جنس نهادگرايي در برابر مدافعان اقتصاد بازار آزاد مطرح مي شود و يادآوري مي کند که پديده مه آفريد تنها به دليل فرصت رانتي منابع بانکي ارزان تر از نرخ تورم نبود بلکه پديده مه آفريد و معوقات علاوه بر جذابيت منابع بانکي و فساد ناشي از آن، به دليل روابط نهادينه شده مبتني بر سفارشي و زد و بند از يک سو و فقدان نظارت و شفافيت فعاليت هاي بانکي از سوي ديگر ايجاد شده است. مروري بر مشروح جلسات دادگاه فساد بزرگ ۳ هزار ميلياردي نشان مي دهد که چگونه نظام بانکي کشور، برخلاف حتي اقتصادهاي مبتني بر بازار آزاد، با کمترين نظارت ها و ضعيف ترين سيستم هاي کنترلي مواجه بوده است. به گونه اي که شعبه اي کوچک از يک بانک ماه ها بدون هيچ مانعي اعتبارات اسنادي هزار ميلياردي براي مشتري صادر مي کرد.

از طرف ديگر فرصت هاي داده شده به گروه آريا براي تصاحب برخي شرکت هاي دولتي و همکاري غيرمعمولي که از سوي برخي عناصر دولتي با اين گروه و سرکرده آن مه آفريد اميرخسروي، که با توجه به محکوميت برخي عناصر دولتي در حد معاون وزير غيرقابل کتمان است نشان مي دهد پديده مه آفريد و مه آفريدها صرفا ناشي از نرخ سود بانکي غيرواقعي و پايين نبوده و نيست بلکه ردپاي خصوصي سازي هاي غيرقانوني و بدون نظارت و ياري گرفتن از عناصر درون دولت و برخي قواي ديگر نيز در بروز اين پديده موثر بوده است.

در هر صورت انتظار مي رود پس از اعدام مه آفريد تحليل ها و تفسيرهاي پيرامون شکل گيري اين پديده، منجر به نسخه هايي که با ساده انديشي راه درمان فساد را آزادسازي اقتصاد مي داند، نشود، چرا که در هر اقتصادي به ويژه اقتصاد در حال گذاري نظير اقتصاد ايران که پديده هايي نظير تورم و فقدان تعادل در بازارهايي نظير پول و ارز همچنان در آن وجود دارد نمي توان به راحتي از افزايش نرخ سود بانکي با هدف حذف رانت منابع بانکي حرف زد و به تبعات سنگين آن توجه نکرد و ظهور پديده مه آفريد را صرفا به عدم تعادل در اين بازارها مربوط دانست اما از زمينه هاي نهادي فساد، ضعف جدي نظارت در بخش هاي حساسي نظير نظام بانکي و رانت هايي که از دل نهادهاي دولتي به فرصت طلبان داده مي شود، چشم پوشي کرد.
 
«معجزه بعثت2»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله خود اختصاص داد:

در قسمت اول اين مقاله يادآور شديم كه پيروزي انقلاب اسلامي،‌ معجزه بعثت در عصر جديد بود، معجزه‌اي كه قدرت‌هاي جهاني مجهز به سلاح‌هاي اتمي و حكومت تا دندان مسلح محلي نتوانستند در برابر آن مقاومت كنند و مجبور شدند اين قدرت جديد، كه قدرت دين است، را باور نمايند. اين واقعيت را نيز افزوديم كه اين معجزه معنوي در منطقه و جهان، طوفاني به راه انداخت و راه را براي آزاد شدن ملت‌ها از زنجير اسارت‌هاي فكري هموار كرد و مسير تاريخ را كه با سرعت به سوي فرو رفتن در ظلمت مطلق به پيش مي‌رفت، تغيير داد. طبيعي بود كه اين كار بزرگ، حساسيت شديد دشمنان خدا را بر انگيزد و آنان را به تكاپو وادارد. تكاپوئي كه هم اكنون براي مقابله با فلسفه بعثت در جريان است و بخش‌هائي از جهان را درگير كرده است. اين تكاپو، برخلاف ظاهري كه دارد، به نفع دشمنان بعثت تمام نخواهد شد بلكه قطعاً زمان را آبستن حادثه‌اي كرده است كه به نفع دين‌داران رقم خواهد خورد.

اكنون به چگونگي حادثه مهمي مي‌پردازيم كه در راه است.

از 35 سال پيش، يعني در روزهاي آغازين استقرار نظام جمهوري اسلامي، سران قدرت‌هاي جهان درصدد بر آمدند با اين نظام و انقلابي كه زمينه ساز شكل گيري آن بود مقابله كنند. اين مقابله، دو هدف را دنبال مي‌كرد؛ اول آنكه نظام جمهوري اسلامي شكست بخورد و با سرعت به پايان عمر خود برسد و دوم آنكه اگر هدف اول محقق نشد، لااقل جلوي گسترش آن به ساير كشورها گرفته شود.

براي تحقق هدف اول، شورش‌هاي داخلي ضد انقلاب، ترور شخصيت‌هاي برجسته نظام، حمايت از سازمان تروريستي منافقين، جنگ تحميلي 8 ساله و فشارهاي سياسي و اقتصادي و تبليغاتي طراحي و اجرا شد اما به نتيجه نرسيد و نظام جمهوري اسلامي توانست از تمام اين گردنه‌ها عبور كند و حتي قوي‌تر شود. اينها توطئه‌هاي بزرگي بودند كه هر نظام حكومتي نوپائي را مي‌توانستند از پا در آورند ولي نظام جمهوري اسلامي به دليل برخورداري از رهبري همچون امام كه علاوه بر روشن بيني سياسي از ايماني قوي به خدا برخوردار بود و همچنين به دليل برخورداري از پشتوانه مردمي، توانست اين توطئه‌ها را خنثي كند و بالنده و سربلند به پيش برود و ريشه‌هاي خود را مستحكم‌تر نمايد.

ناكامي دشمنان از دست يابي به هدف اول، آها را براي تحقق هدف دوم مصمم كرد و آنها براي رسيدن به اين هدف سرمايه‌گذاري فراواني كردند. تأسيس گروه‌هاي متحجري همچون طالبان با هدف متهم ساختن اسلام به ضديت با كرامت انساني، طراحي برنامه‌هاي اختلاف افكني ميان شيعه و سني، برنامه ريزي براي اهانت به مقدسات اسلامي، توسل به شيوه‌هاي سخيف اسلام هراسي، درگير ساختن كشورهاي اسلامي به مسائل فرعي با هدف تحليل بردن امكانات و نيروهاي مسلمانان و ايجاد حوادث تروريستي در نقاط مختلف جهان و نسبت دادن آن به ايران يا مسلمانان با هدف خشن جلوه دادن اسلام و مخدوش ساختن چهره نظام جمهوري اسلامي نمونه‌هائي از توطئه‌هاي دشمنان عليه نظام جمهوري اسلامي با هدف جلوگيري از گسترش نفوذ اين نظام و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي به خارج از مرزهاي ايران بود.

عليرغم تمام اين توطئه‌هاي سنگين، انقلاب اسلامي به خارج از مرزها راه يافت، نظريه صدور انقلاب محقق شد و در نقاط مختلف جهان آرمان‌هاي مطرح شده توسط امام خميني بر سر زبان‌ها افتاد، به رسانه‌ها راه يافت و در افكار عمومي مردم جا باز كرد. انقلاب اسلامي در كشورهاي عربي جوانه زد، مردم فلسطين در برابر صهيونيست‌ها ايستادند و به همراه حزب‌الله لبنان محور مقاومت در برابر صهيونيست‌ها و حاميان آنها شدند. همين موج مقاومت بود كه منشأ بيداري اسلامي شد و در سال‌هاي پاياني دهه سوم از عمر نظام جمهوري اسلامي به بار نشست و ديكتاتورهاي جهان عرب را يكي پس از ديگري به سقوط كشاند.

آنچه امروز در جهان اسلام از خاورميانه عربي تا شبه قاره هند و آسياي جنوب شرقي و تا آفريقا از درگيري و كشتار و شورش و كودتا جريان دارد، تماماً دست پخت سردمداران قدرت‌هاي غربي است كه نقشه خود براي جلوگيري از نقوذ انقلاب اسلامي در خارج از مرزهاي ايران را نيز نقش بر آب مي‌بينند. همانطور كه دولتمردان آمريكائي اعتراف كرده‌اند طالبان و القاعده گروه‌هائي هستند كه توسط آمريكا تأسيس شده‌اند تا براي مقابله با امواج انقلاب اسلامي از آنها استفاده شود، گروه‌هاي تكفيري امروز نيز به سفارش آمريكا و انگليس و رژيم صهيونيستي تشكيل شده‌اند و به نسخه‌هاي نوشته شده توسط سازمان‌هاي اطلاعاتي و جاسوسي آنها عمل مي‌كنند تا افكار عمومي جهان اسلام را از امواج گسترده بيداري اسلامي منصرف كنند و متوجه امور ديگر سازند.

 اين درگيري كه امروز در مصر، ليبي، نيجريه، سوريه، لبنان، عراق، افغانستان، پاكستان و حتي در مالزي به اشكال مختلف در جريان است، هر چند در هر كشور يك هدف را دنبال مي‌كند، اما وجه مشترك همه آنها مبارزه با اسلام و رسالتي است كه پيامبر گرامي اسلام با بعثت براي بشريت به ارمغان آورده است. سردمداران قدرت‌هاي زياده خواه جهان، هر حركت انقلابي و ضداستعماري با محتواي اسلامي را عليه منافع سلطه طلبانه خود مي‌دانند و با آن مقابله مي‌كنند. شيوه امروزين مقابله آنها با اسلام، درگير ساختن مسلمانان با همديگر، به خود مشغول ساختن مسلمانان در كشورهاي اسلامي و خشن جلوه دادن چهره اسلام در افكار عمومي مردم جهان به ويژه در غرب است تا توجيهي باشد براي سركوب كردن انقلاب‌ها و حركت‌هاي آزاديخواهانه.

خوشبختانه برخلاف برنامه ريزي‌هاي سردمداران غرب و بازيگران منطقه‌اي اجير شده توسط آنها، معجزه معنوي بعثت همچنان در همه جا به پيش مي‌رود و نه تنها حتي لحظه‌اي دچار وقفه نمي‌شود بلكه با سرعت بيشتري به راه خود ادامه مي‌دهد. اين، معجزه بعثت است كه عليرغم آنهمه اسلام هراسي در غرب، باز هم هر روز تعداد مشتاقان گرويدن به اسلام در همان غرب بيشتر مي‌شود. اين، معجزه بعثت است كه در برابر سنگين‌ترين فشارهاي مثلث شوم غرب و ارتجاع عرب و صهيونيسم هر روز قدرت مقاومت اسلامي افزايش مي‌يابد. و اين، معجزه بعثت است كه عليرغم خيانت‌هاي هر روزه سران اكثر كشورهاي اسلامي، ملت‌هاي مسلمان همواره بيدارتر و براي تمسك به اسلام مصمم‌تر مي‌شوند.

اين واقعيت‌ها خبر نزديك بودن حادثه مهمي را بشارت مي‌دهند. در صدر اسلام نيز بعد از به اوج رسيدن فشارها بود كه اسلام پيروز شد و در عصر ما نيز بعد از متراكم شدن فشارها بر مسلمانان و حاكم شدن ظلمت و جاهليت مدرن بود كه با اراده الهي انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و اسلام توانست بار ديگر تجديد حيات كند. اكنون نيز تمام شواهد و قرائن نشان مي‌دهند قرار است با واقعه‌اي مهم، مسير تاريخ برخلاف اراده و طراحي سردمداران قدرت‌هاي شيطاني به پيش برود. گوئي اين اراده خداست كه بعثت باز هم معجزه كند و پرده‌هاي ظلم و جهالت مدرن را نيز كنار بزند.

مطلبی که شايان ربيعي با عنوان« کدام بهشت، کدام جهنم؟ »در ستون سرمقاله روزنامه ابتکار به چاپ رساند به شرح زیر است:

دين، به عنوان بخش لاينفکي از فرهنگ ايراني، اگر تا به امروز زنده و پابرجاي مانده به علت نهادينه شدن آن در قلب مردم و لايه‌هاي دروني جامعه است، نه خط و نشان‌هاي دولت‌هاي حاکم که از بيش از 2500 سال پيش تاکنون بر سرير پادشاهي ايران نشسته‌اند.
چه بسا بسيار پادشاهاني که سعي داشته‌اند براي تقويت بنيان‌هاي حکومتي خود دين را از جامعه ايراني بزدايند اما آمال و آرزوهايشان هيچ وقت به سرانجام نرسيده است.

دين و به ويژه دين اسلام که با بعثت نبي اکرم (ص) منادي رهايي در جهان بشريت بوده است، از ابتداي ورودش به ايران با همراهي فرهنگ غني ايراني در جغرافياي فرهنگي ايران به عنوان الگوي زندگي ايرانيان تعريف و تبيين شده است.

همچنان که گفته شد عجين شدن دين با فرهنگ زندگي ايراني چنان مستحکم بوده که نه حمله مغول آن دو را از همديگر تفکيک کرده و نه کشف حجاب رضا خاني.

تا اين که همزمان با پيروزي انقلاب اسلامي، فرهنگ و ديانتي که در بطن جامعه ايراني در طي سال‌هاي بسيار پرورش يافته بود بر مسند راهبري جامعه تکيه زد و شکاف روزافزون و تاريخي موجود در دوگانه مردم و حکومت، روندي کاهشي به خود گرفت.سخنان اخير حسن روحاني، رييس جمهوري، مبني بر اين که نمي‌توان مردم را با زور به بهشت فرستاد و حواشي و پاسخ‌هايي که برخي از چهره‌هاي مذهبي به آن دادند با اين مقدمه قابل تحليل است.

مصاديق جمله دکتر روحاني و جملات منتقدان آنها در قبال اجبر در به بهشت فرستادن چيست؟ درواقع رييس جمهور با اين بيان خويش به چه موضوع يا رفتاري واکنش نشان داده است و منتقدان وي از اين گفته‌هاي وي چه برداشتي دارند؟

نکته قابل توجه اين است که بدانيم نظام جمهوري اسلامي به عنوان نظامي برآمده از دل ارزش‌هاي اسلامي و ايراني خود قائل به اين امر مهم و خطير است که هيچ کسي را نمي‌توان به زور به بهشت فرستاد يا جهنمي کرد و حتي سيد احمد خاتمي، امام جمعه موقت تهران، نيز در واکنش به سخنان روحاني خود بر اين امر تاکيد کرد که «نمي‌خواهيم کسي را به زور به بهشت بفرستيم.»

اما نکته مهم در اين ميان آن است بدانيم مصاديقي که براي اين بهشت يا جهنم برشمرده مي‌شود بيش از آن که جنبه معرفتي و اعتقادي داشته باشد، مبتني بر ظواهر است.

در واقع در واکنش‌ها به اين سخنان روحاني، چيزي که بيان مي‌شود ناظر به روابط دختران و پسران جوان، حجاب دختران و زنان، برگزاري کنسرت‌هاي موسيقي و... است. جالب اين که به نظر نمي‌رسد اين قبيل امور، خصلت تعيين کنندگي در ورود افراد به بهشت يا جهنم داشته باشند.

از اين نظر بايد توجه داشت که در يک مملکت اسلامي کرامت و آزادي انسان، ارزش بسيار مهم و غيرقابل انکاري دارد و به هيچ نحو و در هيچ شرايطي نبايد از رعايت آن غفلت ورزيد، بنابراين ضمن حفظ اصول متعارف اسلامي در جامعه بايد به اين امر مهم و خطير نيز توجه جدي داشت که نبايد به نام دفاع از ارزش‌هاي اسلامي کرامت انساني را زير سئوال برد.

سوي ديگر موضوع آن است که به جاي توجه به ظواهر و اصلاح نما، بيش از پيش به درونيات توجه کنيم. زيرا ظواهر را هرکسي – مسلمان و غيرمسلمان- مي‌توانند رعايت کنند اما ريا بورزند. بهتر است بيش از هر چيزي بر حجاب دروني افراد تاکيد کنيم زيرا آنچه هم اکنون جامعه ما گرفتار آن است دروغگويي، فساد اقتصادي، بي اخلاقي سياسي، زدوبندهاي اقتصادي و... است.

همانگونه که پيش از اين گفته شد مردم ايران مردمي هستند که دين خود را از گذرگاه چنگيزها و رضاخان‌ها و... به سلامت به امروز رسانده‌ و در بهمن 57 ثمره مقاومت‌هاي خود را جهاني کرده‌اند. بنابراين نيازي نيست هر روز نگران خال و ابروي اين مردم باشيم که 1400 سال در برزخ‌هاي پرخطر تاريخ، بيش از جانشان از ايمانشان محافظت کرده‌اند و نبايد به نام دفاع از ديني که سربازان اصلي محافظت از آن، خود مردم بوده‌اند، در زندگي‌شان دست ببريم و کرامت انساني‌شان را به مخاطره بيندازيم.

در واقع بهشتي که کليد آن ايمان به خداوند و اصول مقدس اسلام، تقوا، صداقت، تعهد، خوشرويي، اعتماد متقابل، برابري و هم‌افزايي و... باشد، موعود ماست، نه بهشتي که تنها يک در براي ورود دارد و آن حفظ ظواهر است. همانطور که رهبر انقلاب نيز روز گذشته تأکيد کردند نياز امروز ما انديشه و تفکر اسلامي است.

در واقع اگر همه ما ايمان راستين داشته‌باشيم و تقوا پيشه کنيم، نياز به گشت‌هايي نداريم که به زور ظواهر را نگاه‌ دارند؛ به قول مولانا چون که صد آمد، نود هم پيش ماست.

روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی را با عنوان«امکان‌پذیری خروج از رکود» به قلم دکتر احمد مجتهد در ستون سرمقاله اش به چاپ رساند:

آیا در سال 93 رشد اقتصادی ایران مثبت می‌شود؟ این سوالی است که جواب آن چندان آسان نیست. به طور بالقوه ایران دارای این امکان است که به رشد مثبتی در سال 93 دست یابد، اما به چه میزان؟ جواب آن از نظر اقتصاددانان یکسان نیست.

شکی نیست با توجه به شرایط امروزی در ایران، خوش‌بینی زیادی نسبت به مدیریت اقتصادی دولت در مقایسه با سال‌های قبل وجود دارد. مدیریت ضعیف و عدم اعتقاد دولت قبلی به نقش اقتصاد و اقتصاددانان و توجه بیش از اندازه به روش‌های عامه پسند توزیع درآمد و علاوه بر آن بدبینی مردم نسبت به آینده تحت شرایط عدم ثبات سیاسی، اقتصادی و تشدید تحریم‌های بین‌المللی به نابسامانی‌ها دامن زده بود. در شرایط فعلی که دولت با برنامه منطقی و اقتصادی صحیح در رابطه با مبارزه با تــورم، فساد، بهبود روابط بین‌المللی و استفاده از مدیران متخصص و با تجربه، فعالیت‌های خود را آغاز کرده است، زمینه مساعدی را برای فعالان اقتصادی و سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی فراهم کرده است و در نتیجه مردم و سرمایه‌گذاران به شرایط اقتصادی کشور خوش بین شده‌اند.

ذخایر ارزی ایران که در حال حاضر مبلغ قابل توجهی است در صورت رفع تحریم‌های بین‌المللی پشتوانه خوبی برای اجرای طرح‌های توسعه اقتصادی در کشور خواهد بود. با توجه به امکانات نسبی خوب زیربنایی کشور در زمینه انرژی، مخابرات، حمل‌و‌نقل و بنادر ایران می‌تواند به سرعت با بهره‌برداری صحیح از این منابع و استفاده از آن ظرفیت‌های تولیدی در بخش صنایع و کشاورزی رشد اقتصادی را افزایش دهد که به تبع آن کاهش تورم و افزایش اشتغال حاصل خواهد شد.

با توجه به منفی بودن یا رشد ناچیز بهره‌وری در گذشته می‌توان با استفاده از تکنولوژی‌های جدید و به روز کردن دانش فنی زمینه را برای افزایش بهره‌وری بیشتر در کشور فراهم کرد.

به علت مشکلات تحریم در سال‌های گذشته ورود تکنولوژی‌های جدید کند شده و این امر منجر به بهره‌وری پایین در اقتصاد کشور شده است.

وجــود نیروهای جوان و تحصیلکرده بیکار اجازه می‌دهد، رشد اقتصادی با کمترین هزینه تورمی صورت گیرد. وجود همه عوامل فوق هرچند به صورت بالقوه امکان رشد اقتصادی را فراهم می‌کند، ولی تحقق آن مشروط به درنظر گرفتن روش‌های صحیح اقتصادی و سیاست‌های پولی و مالی صحیح است. به نظر می‌رسد که ساماندهی طرح‌های پرهزینه گذشته از جمله هدفمندی یارانه‌ها، مسکن مهر و هزاران پروژه ناتمام از اولویت بالایی برخوردار است. برخورد محافظه‌کارانه دولت در رابطه با این پروژه‌ها و ادامه بی‌توجهی به آنها می‌تواند به اقتصاد کشور آسیب برساند و رسیدن به اهداف اقتصادی را ناموفق سازد.

تاخیر در اجرای تعدادی از پروژه‌های توسعه زیربنایی مثل گاز، نفت، پتروشیمی، پالایشگاه‌ها، نیروگاه‌ها، فولاد، راه آهن و مخابرات که به علت عـدم تامین اعتبارات به موقع متوقف یا با کندی همراه بوده، موجب شده است که بسیاری از سرمایه‌گذاری‌ها در زمینه فعالیت‌های صنعتی به انتظار دسترسی به برق و گاز معطل بمانند. ضروری است که دولت برای این نوع پروژه‌ها اولویت بالایی در تامین اعتبار چه از منابع داخلی یا خارجی قائل شود تا زمینه برای رشد اقتصادی و ایجاد اشتغال فراهم شود. در همین رابطه با بهبود فضای کسب‌و‌کار، ثبات اقتصادی و ایجاد تسهیلات مالی برای سرمایه‌گذاران، امکان دستیابی به رشد مثبت اقتصادی به ویژه با توسعه صنعت گردشگری در کوتاه‌مدت میسر می‌شود.

با توجه به نکات فوق، دستیابی به رشد مثبت ممکن و نرخ رشد 2 تا 3 درصدی و حتی بیشتر نیز امکان‌پذیر است.