پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۳ - ۱۴:۴۲

حاج احمد رضایت داد تا ابراهیم یزدی شلاق نخورد

به استناد قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام، مسئولین وقت قوه قضائیه اعلام نظر حاج احمد خمینی و موسسه نشر آثار حضرت امام را در این خصوص فصل الخطاب و نظر مرجع شرعی و قانونی می­دانستند اما یادگار امام برای رفع هرگونه شبه ه­ای، به اصرار خویش درخواست اعزام کارشناسان دادگستری را نمود
کد خبر : ۱۷۶۷۵۱
صراط: شکایت یادگار امام از تهمت زنندگان به ایشان در سال ۶۹ صورت گرفت ولی ارجاع پرونده برخلاف نص ماده ۴ «قانون الحاقیه موادی به قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام خمینی» که می بایست در شعب دادگاه انقلاب و خارج از نوبت رسیدگی می­شد با اعمال نفوذ متهم پرونده از طریق مسئول شعبه که از وابستگان فکری تشکیلات مذکور بود به یکی از شعب دادسرای عمومی وقت ارجاع شد. تعلل در رسیدگی به شکایت سید احمد خمینی بسیار طولانی شد که پس از شکایت مجدد موسسه، پرونده به شعبه دیگری ارجاع می­‌گردد.

به استناد قانون نحوه حفظ آثار و یاد حضرت امام، مسئولین وقت قوه قضائیه اعلام نظر حاج احمد خمینی و موسسه نشر آثار حضرت امام را در این خصوص فصل الخطاب و نظر مرجع شرعی و قانونی می­دانستند اما یادگار امام برای رفع هرگونه شبه ه­ای، به اصرار خویش درخواست اعزام کارشناسان دادگستری را نمود و دو نفر از سوی قوه قضائیه برای دیدن و کارشناسی خط و امضای این نامه اعزام شدند و پس از بررسی، نظر کارشناسی ایشان مبنی بر بدیهی بودن اصالت خط و امضای امام در مورد این نامه در پرونده مفتوحه، درج گردید.

جعلی دانستن نامه امام، هیچ کمکی به ابراهیم یزدی که تهمت زننده به احمد خمینی بود نمی­‌کرد چرا که بر فرض صحت ادعای وی، امام خمینی غیر از این نامه در موارد متعدد دیگر نیز عین و یا مضمون همان مطالبی که در این نامه درباره نهضت آزادی بیان کرده است را در سخنرانی­ها و برخی از دیگر پیام­های خویش و از جمله در پیام معروف به منشور روحانیت نیز بیان نموده بودند و در پایان وصتنامه نیز بر بخشی از آن تأکید کرده اند. این سخنرانیها و پیامها در زمان حیات حضرت امام بارها از رسانه ملی و مطبوعات انتشار یافته ­اند و هیچ جای شک و شبه ه­ای ندارند.





عده­ ای که به مظلوم واقع شدن امام و یگانه یادگارش در این قضیه ایمان داشتند از آقای محتشمی پور خواستند که او هم علیه نهضت آزادی شکایت کند تا حق آشکار شده و دروغگویان و تهمت زنندگان کیفر ببینند. اما محتشمی پور شکایت خود را منوط به اطمینان از پیگیری ماجرا تا انتها (ولو بلغ ما بلغ) نمود. او سپس نزد مرحوم سید احمد خمینی رفته و مطلب را چنین با ایشان در میان می‌گذارد: «رفتم پیش حاج احمد آقا و به ایشان گفتم: … من حاضرم پیگیری کنم … شما به من تضمین بده پس فردا مثلاً آقای هاشمی نیاید بگوید ما با غرب مسئله داریم، غرب و فشارهای بین المللی و سازمان حقوق بشر و غیره می آیند که حالا دست بردارید.‌… [حاج احمد آقا] گفتند: من خودم این کار را می کنم. حاج احمدآقا خودشان شکایت کردند و رسماً پیگیری کردند.»

مجید انصاری در این باره گفته است: «مرحوم حاج احمد آقا در جهت عمل به وصیت نامه حضرت امام (رحمه‌الله علیه) از دادگستری درخواست کارشناسی خط و امضای مبارک حضرت امام را نمودند و کارشناسان خبره دادگستری با استفاده از ابزار مخصوص و پس از چند روز کار تخصصی بر روی نامه مزبور، به اتفاق بر اصالت نامه و صحت صدور آن از طرف حضرت امام (رحمه‌الله علیه) رأی دادند.» (روزنامه کیهان، ۱۱ شهریور ۷۷؛ به نقل از در سراشیبی سقوط، انتشارات کیهان، صفحه ۸۵)

محتشمی­ پور در مصاحبه با ماهنامه یادآور در خرداد ۱۳۸۷ در محکومیت ابراهیم یزدی به شلاق به‎خاطر تهمت در مورد جعلی بودن نامه امام به حاج احمد خمینی می­گوید: «اما در مورد سندیت، نظر من این است که این نامه، خط شخص امام است. این حرف را به این دلیل می‎گویم که وقتی نهضت آزادی شکایت کرد، قرار شد کارشناسان دادگستری بروند و در مؤسسه حفظ و نشر آثار امام، خط‎‎های امام را کنار هم بگذارند و صحت مسئله را تأیید کنند که همین کار را هم کردند و ثابت شد که نامه به خط شخص امام است. متأسفانه این‎‎ها به‎دلیل سلطه‎ای که در دوره دولت موقت پیدا کردند، حتی در قوه قضاییه هم نفوذ پیدا کرده بودند و لذا رسیدگی به این پرونده را چندین بار به تعویق انداختند. به‎طوری که بالاخره مرحوم حاج احمد آقا، شخصا به دفتر آقای یزدی رفت و گفت که چرا به پرونده رسیدگی نمی‎‎کنید؟ پرونده را که آوردند، معلوم شد که سه برگ آن از جمله ورقه کارشناسی تأیید خط مفقود شده است. عوامل آن‎‎ها در قوه قضاییه جمهوری اسلامی می‎دانستند که اگر پرونده نهضت آزادی رو شود، دیگر چیزی برایش باقی نمی‎‎ماند! به هر حال با پیگیری مرحوم حاج احمدآقا، پرونده دنبال شد و آقای دکتر یزدی چون تهمت زده بود، محکوم به شلاق شد. این‎‎ها به دست و پا افتادند که حکم اجرا نشود، چون در آن شرایط، بدترین وضعیتی که برای نهضتی‎‎ها پیش می‎آمد، این بود که یزدی را بخوابانند و شلاق بزنند! این‎طور بود که مرحوم حاج احمد آقا رضایت داد که این حکم را اجرا نکنند.

مسئله بسیار روشن و واضح است، منتهی آقای دکتر یزدی یک ویژگی خاصی دارد و آن این‎که بسیار راحت دروغ می‎گوید و چنان قاطعانه و محکم هم دروغ می‎گوید که ممکن است کسی کوچک‎ترین شکی به او نکند. کد‎هایی را که در مورد نجف و نوفل لوشاتو و مسیر انقلاب داده، بررسی کنید، می‎بینید که همه آن‎‎ها دروغ است. در مصاحبه‎هایش هر چه را که ویژگی منحصر‎ به ‎فرد و ممتاز جمهوری اسلامی است، به خود نسبـت می‎دهد، می‎گوید تشکیل شورای انقلاب نظر من بود. دولت موقت نظر من بود، روز قدس را من پیشنهاد کردم، جهاد سازندگی را من پیشنهاد کردم، سپاه پاسداران را من پیشنهاد کردم. من به عمرم چنین آدم دروغگوی شارلاتانی ندیده‎ام. اگر من و آقای ناصری و آقای رحیمیان و دوستان دیگر مرحله به مرحله همراه امام نبودیم، شاید به شک می‎افتادیم که او دارد راست می‎گوید. یکی از حرف‎هایش این است که در نوفل لوشاتو، صبح‎‎ها که امام قدم می‎زدند، من با ایشان بودم و مسیر انقلاب را مرحله به مرحله برای امام تبیین می‎کردم! و امام می‎گفتند این‎‎ها را یادداشت کن و به من بده! از این جور دروغ‎‎های عجیب و غریب، در حالی‎که آقای یزدی حتی یک روز هم صبح‎‎ها با امام قدم نزده، محل سکونت امام باغچه آقای دکتر عسگری بود که دو تا اتاق داشت. یک اتاق که خود ایشان در آن‎جا ساکن بود، اتاق دیگر که ما طلبه‎‎ها آن‎جا بودیم. دکتر یزدی اصلا شب‎‎ها آن‎جا نبود. این‎‎ها می‎رفتند به ساختمان هتل گونه‎ای که چند تا اتاق داشت و به آن هتل طویله می‎گفتند و شب‎‎ها آن‎جا بودند و ساعت ۹ صبح می‎آمدند. امام نماز صبح و تعقیبات را که می‎خواندند، می‎رفتند در این باغچه قدم می‎زدند و تنها هم بودنـد. ما هم از داخل اتاق ایشان را تماشا می‎کردیـم. این‎‎ها ساعـت ۹، ۵/۹ می‎آمدند. اگر یک نفر حتی دیده که آقای یزدی صبح زود با امام مشغول قدم زدن بوده، بیاید بگوید.

ممکن است کسی ادعا کند که نهضت آزادی و ملی مذهبی‎‎ها در زمان امام آن‎گونه بودند که امام توصیف کرده‎اند ولی حالا به راه امام آمده‎اند. در این‎جا باز هم فقط به یک نمونه از جدیدترین افاضات آقایان آن هم درباره شخص امام که قلم از بازنویسی آن شرم دارد، توجه می‎کنیم: نامه سرگشاده مورخ ۶/۴/۸۹ آقای عبدالعلی بازرگان آکنده از اهانت‎های فراوان به امام است و با عرض معذرت در قسمتی از آن چنین نوشته است: «…اما مسئله آقای خمینی مسئله شخصی نیست، سایه سیاست‎‎های ایشان بیش از ۳۰ سال است بر سر این ملت سنگینی می‎کند و سرنوشت یک ملت بزرگ را با تاریخ و تمدنی درخشان زیر چتر سیاه گرفته و آزادی و امنیت را از این مرز و بوم سلب کرده است.»

این نامه بر خلاف عرف معمول در دیگر نامه هایی از این دست نه تنها در پیشنویس به خط خود امام بود بلکه با فراصتی الهی و برای جلوگیری از هرگونه شائبه­ی احتمالی در آینده، متن پاکنویس آن را هم امام به خط مبارک خود مرقوم کردند و لذا این نامه از معدود نامه هایی است که هم پیشنویس آن هم پاکنویس آن هر دو به خط مبارک شخص امام است. غیر از اعضای دفتر امام، آقای محتشمی پور هم در جایی به این مطلب اشاره کرده است: «آن نامه ­هایی که امام احتمال می دادند بعد از فوتشان یک مسئله ای ممکن است پیدا شود و حرفی و تفسیر و بحثی شود عنایت می کردند و با خط خودشان می نوشتند و این نامه یکی از آنهاست که به خط امام از اول تا آخر نوشته شده است.» (ماهنامه جام، شماره ۴۰، آبان و آذر ۷۴، صفحه ۵۶؛ به نقل از تکثرگرایی در جریان اسلامی، نوشته ی عباس شادلو، نشر وزراء، صفحه ۱۳۳)

نکته ی جالب دیگرآنکه حضرت امام (با دیدی الهی و احتمالاً با پیش بینی برخی مسائل) با آنکه این نامه فقط خطاب به وزیر کشور بود و تکلیف او و پاسخ سؤالش را روشن می کرد، از آن نامه ۵ نسخه دیگر هم تهیه کرده و برای سران قوا و نخست وزیر و وزیر اطلاعات هم ارسال نمودند. (همان؛ و تکثر گرایی …، صفحه۱۳۴)

مرحوم سید احمد خمینی در همان نامه خصوصی به عموی خود (آیت الله پسندیده) در دفاع از نامه و دست­خط امام دلایلی را مطرح می­کنند که بسیار برای روشن شدن ابعاد مساله مفید است: «اینان اعلامیه‌ای را که امام (قدس سره) با خط مبارکشان خطاب به آقای محتشمی نوشته‌اند، مجعول دانسته و در عین اینکه نسبت جعل را مستقیماً به من نداده‌اند ولی با قراردادن خط من بالای نامه امام به آقای محتشمی، جعل را از من دانسته‌اند و خطی از امام که شعر: «من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم» است را آورده‌اند و ادعا کردند که خط امام این است، در صورتی که حضرت امام (قدس سره) در موقع قدم زدن شعر می‌گفتند و خط مذکور، خط امام در موقع راه رفتن و یا ایستاده است. از این گذشته اینقدر خط امام روشن است که احتیاج به این حرفها ندارد. من یک صفحه از وصیت نامه امام و نامه مورد بحث را می فرستم، خود قضاوت فرمایید آیا من اینقدر بی دین و بی‌عقل هستم که چیزی، آن هم چنین مسئله مهمی را به امام نسبت دهم و از آتش قهر خدا در دنیا و آخرت نترسم. اگر من بناست بدین خاطر جهنمی شوم چرا چیزی را که به نفع خودم است به امام نسبت ندهم؟»