جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۴ فروردين ۱۳۹۳ - ۰۹:۰۶

ماجرای مهاجرت باباپنجعلی به آمریکا

«علیرضا خمسه» گفت: ما هنرمندان همه دوست داریم در ایران کار کنیم، اگر به کشورهای دیگر می‌رویم، بحث کسب تجربه و ارتقاء کاری است.
کد خبر : ۱۷۳۳۳۴
صراط: «علیرضا خمسه» سوپر استار دهه‌ 60 سینمای ایران است که همه او را با ایفای نقش‌های پرتحرک و شاد به یاد دارند و بیشتر دوستداران و مخاطبان او با دیدنش لبخند بر لبشان می‌نشیند.

این هنرمند البته روحیه‌ای شاد هم دارد و لابه‌لای گفته‌های جدی ما درباره نقشش در سریال پایتخت و حضورش در سینما، کلماتی نغز و شیرین به کار می‌برد و مثال‌های شیرینش باعث می‌شود زمان طولانی گفت‌وگو را از یاد ببری. مثل ماجرای لیلا زن فوت شده بابا پنجعلی که هیچ وقت نمی‌تواند او را فراموش کند... موضوعی که خمسه نیز پیشنهاد می‌دهد گفت‌وگو با همین موضوع آغاز شود.

**چرا بابا پنجعلی مدام به فکر لیلاست و او را فراموش نمی‌کند آن هم با وجودی که فراموشی دارد؟

-(خنده آغازگر گفت‌وگو است) اتفاقا خیلی از مخاطبان هم می‌گویند این همه آدم زنده، چرا باباپنجعلی آنها را نمی‌بیند؟ یک عده‌ای هم می‌گویند که نسل مردان وفادار منقرض شده است و اکثر مردها بعد از فوت همسرشان می‌گویند خدا بیامرزدش و اصطلاحا می‌گویند پهلوان زنده را عشق است. لیلا موجودی خیالی است که بابا پنجعلی عاشق اوست و نشان می‌دهد که مردان قدیم به یار دیرینه خود دلبستگی همیشگی دارند. چیزی که در نسل جدید کمتر یافت می‌شود. می‌خواهد بگوید که اگر کسی یاری دارد او را دریابد. حتی مرده هم که باشد باید قدر آن را دانست و خاکش را طوطیای چشم کرد. پیام بابا پنجعلی به یاران بی‌وفاست.

**امسال که آلزایمرش شدیدتر شده بود، عشقش هم شدیدتر شده بود.

-آلزایمر یک بیماری جبران ناپذیر است و بهبودی وجود ندارد و فقط می توان جلوی سرعت و رشد آن را گرفت. باباپنجعلی فقط این بیماری را ندارد. بیماری پندارگرایی و توهم هم دارد. بیشتر هم روی جنبه‌های علمی ماجرا تمرکز نشد بلکه روی جنبه‌های نمایشی آن کار کردیم.

**بحث عاطفی و رابطه پدر و پسری؟

-بله. می‌خواستیم که حتما یک شخصیت شیرینی باشد که مردم دوستش داشته باشند. اگر شخصیت سالمی بود، باید حتما اکتیو هم می‌بود اینکه در تضاد با شخصیت‌های دیگر هم بود، بابا پنجعلی را جالب و مورد توجه‌اش کرد.

**شما در سری سوم مدام نام عباس معصومی را بر زبان می‌آوردید، عباس معصومی کیست؟

-اشاره به شخص خاصی نیست. او هم جزو توهمات باباپنجعلی بود. شخصیتی که از دست رفته ولی مرگ او هم باور نکرده است. از دوستانش است. او هم مدام به یاد می‌آورد. حتی یادش نیست که عباس معصومی چه سنی دارد. یکبار به بچه می‌گفت عباس معصومی، یک به پیر می‌گفت. همه مقاطع سنی او را به خاطر می‌آورد. اسم بچه هم که می‌خواستند بگذارند، می‌گفت بگذارید عباس معصومی.

**محوریت این سریال روی دوش جوان‌ترهاست ولی باباپنجعلی هم که پدر پیری است،‌علی‌رغم سریال‌های دیگر جایگاه دارد و با اینکه زیاد حرف نمی‌زند و حرکت هم ندارد، توانسته مخاطبان خود را پیدا کند.

-بیشتر به خاطر حضوری است که دارد و همان‌طور که گفتم در تضاد قرار داشتن با شخصیت‌هایی که پرچانه هستند. شخصیت‌هایی که پر از کلام هستند و سر هر چیزی یکدیگر را بمباردمان کلمه و واژه می‌کنند. در کنار این ها یک شخصیتی وجود دارد که هیچی نمی‌گوید، یکهو جذاب می‌شود. توجیه و توضیح باباپنجعلی همین تضاد با سایر نقش‌هاست.

**آن هم با تکه کلام‌های خاص.

-چون سکوت می‌کند و وقتی چیزی می‌گوید، آن مهم می‌شود.

**تکه‌کلام‌ها را شما پیدا می‌کنید، در فیلمنامه نوشته شده یا آقای مقدم آنها را به شما می‌گوید؟

-ما جمعی اتفاقات را بررسی می‌کنیم. مثلا در کار من نکته‌ای به ذهنم می‌رسد و پیشنهاد می‌کنم. مثل زمانی که باباپنجعلی دختر چینی را می بیند و می‌گوید خوابت می‌آد؟ این پیشنهاد مورد استقبال قرا گرفت اما آقای تنابنده درباره به کارگیری آن نظر می‌داد. کجا بگویم که بهتر جواب بدهد. موقعیت‌ها را آنها ارزیابی می‌کردند. یک موقع آنها چیزی را پیشنهاد می‌دادند و گاهی هم در فیلمنامه نکته‌ای آمده بود.

**شما وقتی نقش باباپنجعلی را بازی می‌کنید، واقعا خود را در جایگاه این فرد قرار می‌دهید و آن را لمس می‌کنید یا نه، فقط برحسب توانایی و تسلطی که دارید، آن را ایفا می‌کنید؟

-اگر در جایگاه نقشت قرار نگیری و صرفا آن را بازی کنی که تماشاگر آن را باور نمی‌کند. بازی‌هایی که انجام می‌دهی، اول باید برای خودت قابل باور باشد. باباپنجعلی هم ابتدا برای خود ما قابل باور شد و بعد آن را اجرایی کردیم.

**شما از بازخوردها هم آگاهی دارید؟ یکی از نقش‌های تاثیرگذار که برای شما تکه کلام به همراه آورد، همین نقش باباپنجعلی بود.

-بله. تماشاگر دوست داشت، خودم هم باباپنجعلی را دوست دارم. فکر می‌کنم هنوز جای کار دارد و می‌تواند در قصه‌های جدید و ماجراهای جدید حضور داشته باشد. هنوز می‌تواند با مخاطب ارتباط بگیرد. ما همه تلاشمان معمولا این است که شخصیتی بسازیم که تماشاگر دوست داشته باشد. حالا اگر این شخصیت با قصه‌های جدید بیاید، خوب است که ادامه پیدا کند.

**یعنی می‌توان به این فکر کرد که پایتخت 4 با محوریت باباپنجعلی ساخته شود؟

-همه جای دنیا اساسا شخصیت‌هایی هستند که ماندگار و ادامه‌دار می‌شوند. مثلا ولگرد کوچک چاپلین از یک تیپی شروع شد و به یک کاراکتر اسطوره‌ای تبدیل شد. یک موقع‌هایی می‌بینید که شخصیت‌هایی مثل خانم مارپل و پوآرو، 25 سال است که در قصه‌های مختلف حضور دارند و در تمام این مدت هم مردم آنها را دوست دارند. بعد از 25سال هم که خداحافظی می‌کنند، مردم ناراحت می‌شوند. نه مردم انگلیس، بلکه مردم همه‌جای جهان. می‌شود از شخصیت‌ها، قصه‌های ماندگار و تاثیرگذار ساخت.

**فیلم‌های سینمایی که در دهه 60 با حضور شما ساخته شد، فیلم‌های کمدی با ریتم تند هستند، چه مسیری است که یک بازیگر با این میزان تحرک را به سمت ایفای نقشی مانند باباپنجعلی می‌برد؟

-درست است. همه فیلم‌هایی که من بازی می‌کردم، فیلم‌های پرتحرکی بودند. آدم‌های اکتیو با صورتی که همیشه گشوده بود و دست‌هایی که همیشه حرکت می‌کرد. بیشتر شخصیت‌ها این‌طور بود. یکهو قالب باباپنجعلی از راه آمد. یک قالب منفعل، پسیو، غیر متحرک و ساکن. کاراکتر کاملا ساکنی است.

**این اتفاق چرا می‌افتد؟ اگر الان به شما پیشنهاد بدهند، شما باز هم آن را ایفا می‌کنید؟

-نه الان این مدل ایفا نمی‌کنم. عوضش شخصیت‌های جدید می‌خواهم بازی کنم. حتی پیشنهادهایی هم داشته‌ام که همه چیز کاملا تغییر می‌کند. شخصیت جدی که نمی‌توان فعلا درباره آن توضیح بدهم.

**احتمال دارد که یک نقش جدی بازی کنید و به یکباره دیگر سمت ایفای نقش‌های طنز نروید؟

-بحث روی کار اثرگذار است که می‌تواند کمدی باشد و می‌تواند غیر کمیک باشد. البته ما کارهای کمدی داریم که کاملا بیهوده هستند. یک موقع کارهای جدی هم داریم که آنها هم بیهوده هستند. دنبال یک کار تاثیرگذار می‌کردم.

**در سریال عصرپاییزی هم نقشی داشتید که به خاطر تقارن با روزهای پایانی سال خیلی دیده نشد.

-بله. تهیه‌کننده آن سریال هنوز هم به من بدهکار است و این طرف و آن طرف که می‌رویم هم می‌گوییم. اینجا هم به شما می‌گویم که عصر پاییزی دستمزد بازیگران و عواملش را نداده است. آقایون تلویزیون چاره‌ای بیاندیشید. 6 ماه است که بچه‌های ما طلبکارند. زندگی‌شان از همین راه می‌گذرد. خدا بگویم چکارتان کند؟

**مصاحبه‌ای هم از شما منتشر شده بود که گفته بودید تصمیم دارید از ایران مهاجرت کنید. این موضوع صحت دارد؟

-خیر. این ماجرا دروغ 13 سال گذشته بود. دروغ 13 امسال هم این بود که نخیر. قرار نیست جایی بروم.

**بالاخره کدامش راست است، کدامش دروغ است؟

-عملا هردو. (می‌خندد) شما ببینید عملا کجا هستم. اگر عملا الان آمریکا بودم، معلوم بود که رفته‌ام.

**شاید تا سال آینده کارها انجام شد و رفتنی شدید.

-هیچکس نمی‌داند. دعوت‌نامه از عزرائیل آمده است، دعوت حق را هنوز من لبیک نگفته‌ام. دعوت باطل را می‌خواهم لبیک بگویم... (باز هم از ته دل می‌خندد) همیشه کسی فوت می‌شود می‌گویند آخی... دعوت حق را لبیک گفت. فعلا که حق دعوت نکرده. به هر حال که شما می‌دانید، به مصداق مال بد بیخ ریش صاحبش هستم.

**شکسته نفسی می‌فرمایید. شما یکی از ستارگان سینما و تلویزیون ایران هستید.

-البته من خانه اول خودم را تئاتر می‌دانم.بعد از تئاتر به تلویزیون و بعد هم به سینما رفتم. خانه آخرمان هم که معلوم است کجاست. قطعه هنرمندان... (باز هم می‌خندد)

**کار جدیدی در سینما، تئاتر  یا تلویزیون دارید؟

-یک تئاتر با رضا کیانیان و آتیلا پسیانی کار کردم و تجربه تئاتری داشتم. امسال هم که یک کمدی تک نفره دارم که تصمیم دارم آن را دور اروپا بچرخانم کمدی زبان بدن است. برای نشان دادن کمدی ایران. از هلند شروع می‌کنم و معلوم نیست کجا به پایان برسانم. به جای کار کلنگی، کار هلندی گرفته‌ام...

**بعد از آن چه؟

-بعد هم که مهاجرت می‌کنم به آمریکا (می‌خندد).

**شما گه گفتید دروغ 13 بود.

-شوخی می‌کنم. ما هنرمندان همه دوست داریم در ایران کار کنیم. الان صحبت از رضا کاهانی بود که یک سال به فرانسه رفت، یک فیلم هم آنجا ساخت ولی دوباره به ایران برگشت. ما اگر هم برویم، یک سال برای کسب تجربه تئاتر و سینماست و برمی‌گردیم. در سطوح دیگر هم می‌توانیم برویم. تئاتر و نمایش برویم. تجربیات کمک می‌کند که کارهایمان بهتر شود. بحث مهاجرت برای همیشه نیست. (سرفه می‌کند) معرفی کمدی‌هایمان خیلی مهم است. کمدی خارجی‌ها بیشتر مبتنی بر مسائل جنسی و شوخی با مذهب و سیاست و این چیزهاست. ما هیچکدام از این موارد را نداریم و همین موضوع برایشان خیلی جالب است که بدانند کمدی‌های ما چیست... من به بهار آلرژی دارم و مدام سرفه می‌کنم. یکبار هم خزان تشریف بیاورید. دخترانم هم همینطور هستند و مدام چشم‌هایشان را می‌مالند.

منبع: فارس