نظر يك مرجع تقليد درباره فال نیک و بد
شاید همیشه در میان انسان ها و اقوام مختلف، فال نیک و بد رواج داشته است، امورى را به «فال نیک» مى گرفتند و دلیل بر پیروزى و پیشرفت کار مى دانستند، و امورى را به «فال بد» مى گرفتند و دلیل بر شکست و ناکامى و عدم پیروزى مى پنداشتند.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی در پاسخ به سئوالی پیرامون «فال نیک و بد زدن» پیشینیه آن و نگاه اسلام به این مقوله را مطرح کردند.
آنچه می خوانید پاسخ این مرجع تقلید به پرسشی پیرامون فال نیک و بد و یا«تفال و تطیّر» است که تقدیم می گردد.
هیچ گونه رابطه منطقى در میان پیروزى و شکست با این فال نیک و بد وجود ندارد، و مخصوصاً در قسمت فال بد، غالباً جنبه خرافى و نامعقول داشته و دارد.
این دو، گر چه اثر طبیعى ندارند، ولى بدون تردید اثر روانى مى توانند داشته باشند، «فال نیک» غالباً مایه امیدوارى و حرکت است ولى «فال بد» موجب یأس و نومیدى و سستى و ناتوانى.
شاید به خاطر همین موضوع است که: در روایات اسلامى از «فال نیک» نهى نشده، اما «فال بد» به شدت محکوم گردیده است.
در حدیث معروفى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده: تَفَأَّلُوا بِالْخَیْرِ تَجِدُوهُ: «کارها را به فال نیک بگیرید (و امیدوار باشید) تا به آن برسید» جنبه اثباتى این موضوع منعکس است.
و در حالات خودِ پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و پیشوایان اسلام(علیهم السلام) نیز دیده مى شود که گاهى مسائلى را به فال نیک مى گرفتند، مثلاً در جریان برخورد مسلمانان با کفار «مکّه» در سرزمین «حدیبیه» مى خوانیم هنگامى که «سهیل بن عمرو» به عنوان نماینده کفار «مکّه» به سراغ پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و حضرت(صلى الله علیه وآله) از نام او آگاه گردید، فرمود: قَدْ سَهُلَ عَلَیْکُمْ أَمْرُکُمْ: «یعنى از نام سهیل من تفأل مى زنم که کار بر شما سهل و آسان مى گردد».
دانشمند معروف «دمیرى» که از نویسندگان قرن هشتم هجرى است، در یکى از نوشته هاى خود اشاره به همین مطلب کرده مى گوید: این که پیامبر(صلى الله علیه وآله)فال نیک را دوست مى داشت، به خاطر آن بود که انسان هر گاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر گام برمى دارد و هنگامى که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شرّ خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختى کشیدن است.
اما از فال بد که عرب آن را «تطیّر» و «طیره» مى نامد، در روایات اسلامى ـ همان طور که گفتیم ـ شدیداً مذمت شده، چنان که در قرآن مجید نیز کراراً به آن اشاره گردیده و محکوم شده است.(۱)
از جمله در حدیثى مى خوانیم: پیغمبر(صلى الله علیه وآله) فرمود: اَلطِّیَرَةُ شِرْکٌ: «فال بد زدن (و آن را مؤثر در سرنوشت آدمى دانستن) یک نوع شرک به خدا است».
و نیز مى خوانیم: اگر فال بد اثرى داشته باشد، همان اثر روانى است، امام صادق(علیه السلام)فرمود: الطِّیَرَةُ عَلى ما تَجْعَلُها إِنْ هَوَّنْتَها تَهَوَّنَتْ وَ إِنْ شَدَّدْتَها تَشَدَّدَتْ وَ إِنْ لَمْ تَجْعَلْها شَیْئاً لَمْ تَکُنْ شَیْئاً:
«فال بد اثرش به همان اندازه است که آن را مى پذیرى، اگر آن را سبک بگیرى کم اثر خواهد بود، و اگر آن را محکم بگیرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نکنى، هیچ اثرى نخواهد داشت».
در اخبار اسلامى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل شده است که: راه مبارزه با فال بد، بى اعتنائى است.
از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: ثَلاثٌ لایَسْلَمُ مِنْها أَحَدٌ الطِّیَرَةُ وَ الْحَسَدُ وَ الظَّنُّ.
قِیلَ فَما نَصْنَعُ؟ قالَ: إِذا تَطَیَّرْتَ فَامْضِ وَ إِذا حَسَدْتَ فَلاتَبْغِ وَ إِذا ظَنَنْتَ فَلاتُحَقِّق:
«سه چیز است که هیچ کس از آن سالم نمى ماند (و وسوسه هاى آن در درون قلبِ غالب اشخاص پیدا مى شود) فال بد و حسد و سوء ظن.
عرض کردند: پس چه کنیم؟
فرمود: هنگامى که فال بد زدى اعتنا مکن و بگذر و هنگامى که حسد در دلت پیدا شد، عملاً کارى بر طبق آن انجام مده و هنگامى که سوء ظن پیدا کردى آن را نادیده بگیر».
عجیب این است که: موضوع فال نیک و بد، حتى در کشورهاى پیشرفته صنعتى و در میان افراد به اصطلاح روشن فکر، و حتى نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در میان غربى ها رد شدن از زیر نردبان، افتادن نمکدان و هدیه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته مى شود!
البته وجود فال نیک همان طور که گفتیم مسأله مهمى نیست بلکه غالباً اثر مثبت دارد، ولى با عوامل فال بد همیشه باید مبارزه کرد و آنها را از افکار دور ساخت و بهترین راه براى مبارزه با آن تقویت روح توکّل و اعتماد بر خدا در دل ها است، همان طور که در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است.(۲)
«تطیّر»نیز چنان که مى دانیم: از ماده «طیر» به معنى پرنده است، و چون عرب فال بد را غالباً به وسیله پرندگان مى زد، عنوان «تطیّر» به معنى فال بد زدن آمده است، در برابر «تفأل» که به معنى فال نیک زدن است.
در قرآن کراراً این معنى مطرح شده است که مشرکان خرافى در برابر پیامبران الهى به این حربه متوسل مى شدند، چنان که در مورد موسى(علیه السلام) و یارانش مى خوانیم: وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسى وَ مَنْ مَعَهُ:
«هر گاه ناراحتى به فرعونیان مى رسید آن را از شوم بودن موسى و همراهانش مى دانستند».(۳)
در آیه ۴۷ سوره «نمل» نیز همین عکس العمل را مشرکان قوم ثمود در برابر صالح(علیه السلام) نشان دادند.
و در سوره «یس» مى خوانیم: که در برابر رسولان مسیح(علیه السلام) (به انطاکیه) نیز مشرکان آنها را متهم به شوم بودن کردند.(۴)
اصولاً، انسان نمى تواند در برابر علل حوادث بى تفاوت بماند، سرانجام باید براى هر حادثه اى علتى بجوید، اگر موحد باشد و خداپرست، و علل حوادث را به ذات پاک او که طبق حکمتش همه چیز را روى حساب انجام مى دهد، بازگرداند و از نظر سلسله علل و معلول طبیعى نیز تکیه بر علم کند، مشکل او حل شده است و گرنه یک سلسله علل خرافى و موهوم و بى اساس براى آنها مى تراشد، موهوماتى که حدّ و مرزى براى آنها نیست و یکى از روشن ترین آنها همین فال بد زدن است.
فى المثل عرب جاهلى حرکت پرنده اى را که از طرف راست به چپ مى رفت به فال نیک مى گرفت، و دلیل بر پیروزى، و اگر از طرف چپ به راست حرکت مى کرد به فال بد مى گرفت و دلیل بر شکست و ناکامى! و از این خرافات و موهومات بسیار داشتند.
امروز نیز در جوامعى که به خدا ایمان ندارند ـ هر چند از نظر علم و دانش روز، پیروزى هاى فراوانى کسب کرده اند ـ این قبیل خرافات و موهومات فراوان است تا آنجا که گاهى افتادن یک نمک پاش بر زمین، آنها را سخت ناراحت مى کند، و منزل و اطاق، یا صندلى که شماره آن سیزده باشد، سخت در وحشتشان فرو مى برد، و هنوز هم بازار رمالان و فال گیران در میان آنها گرم و داغ است، و مسأله موهوم بخت و طالع در میان آنها مشترى فراوان دارد.
ولى قرآن با یک جمله کوتاه مى گوید: طائِرُکُمْ عِنْدَ اللّهِ: «بخت و طالع و پیروزى و شکست، موفقیت و ناکامى شما همه نزد خدا است»، خدائى که حکیم است و مواهبش را طبق شایستگى ها، شایستگى هائى که بازتاب ایمان و عمل و گفتار و کردار انسان ها است تقسیم مى کند.
و به این ترتیب، اسلام پیروان خود را از وادى خرافه به حقیقت، و از بیراهه به صراط مستقیم دعوت مى کند.(۵)
۱. مانند سوره یس، آیه ۱۹. نمل، آیه ۴۷. اعراف، آیه ۱۳۱.
۲. تفسیر نمونه، جلد ۶، صفحه ۳۷۸.
۳ـ اعراف، آیه ۱۳۱.
۴ ـ یس، آیه ۱۸.
۵. تفسیر نمونه، جلد ۱۵، صفحه ۵۲۰