شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۱ اسفند ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۵
پاسخی به مقاله «اسلام و سکولاریسم» اشکوری در سایت جرس:

پاسخ به یک مقاله در سایت فتنه

اساسا موضوع سکولاریسم در جامعه ایرانی دارای «پیشینه تاریخی» و «قدمت اندیشه ای» نیست و امری است «وارداتی» از مغرب زمین که مانند بسیاری از مفاهیم و مسائل دیگر، ار عصر مشروطه به بعد، و تحت تأثیر تحولاتی که در اروپا و به ویژه انقلاب فرانسه افتاد، وارد ایران شد. بنابراین واضح است که اصلا «سکولاریسم»، «پرسش» انسان مسلمان ایرانی نبوده و...
کد خبر : ۱۶۵۲۴۲
صراط: حسن یوسفی اشکوری، از دگراندیشان ایرانی که در خارج از ایران به سر می برد، در مقاله ای که با عنوان «اسلام و سکولاریسم؛ آرای نواندیشان جهان اسلام» در سایت جرس منتشر کرده است، به طرح بحث پیرامون نسبت میان دین و حکومت پرداخت.

به گزارش بولتن نیوز، البته موضوع سکولاریسم، دیگر قدیمی شده و جای چنین حرف هایی مال بیست سال پیش، و اوائل دهه هفتاد شمسی است. در این بیست سال آنقدر به چنین مباحثی پاسخ داده شده است که دیگر نیاز چندانی به پاسخ دادن به آن نیست. این اتفاقا بزرگ ترین پاشنه آشیل جریان روشنفکری و دگراندیش ایرانی محسوب می شود که از طرح مباحث نو و جدید عاجزاند و همچنان در اندیشه های چندین دهه قبل زندگی می کنند. حال آنکه در خود مغرب زمین نیز، دیگر این بحث ها محلی از اعراب ندارد و موضوعات جدید دیگری مورد بحث است.

اما برای آن دسته از مخاطبینی که کمتر با این موضوعات ارتباط داشته اند، به اجمال نکاتی بیان می شود.

اشکوری در همان ابتدای مطلب خود جملاتی بیان می کند که اتفاقا اشتباه خود او در این نوشتار است. او می نویسد: «از آنجا که در ایران معاصر، موضوعات فکری و اجتماعی و سیاسی عمدتا برآمده از تأثیر پذیری ایرانیان و به ویژه روشنفکران و نظریه پردازان ایرانی از بیرون از مرزهای فکری و فرهنگی و جغرافیایی ایران است، موضوع سکولاریسم نیز با همین عنوان و یا عناوین مشابه و یا هم ارز آن مانند لائیسیته و لائیسیسم به عنوان مهمان (گر چه مهمان ناخوانده) از مغرب زمین وارد شده و در تعامل با محیط میزبان به گفتگو نشسته و در عین حال دیری است که میزبان را به چالش کشیده است.»

این سخن بدان معنا است که اساسا موضوع سکولاریسم در جامعه ایرانی دارای «پیشینه تاریخی» و «قدمت اندیشه ای» نیست و امری است «وارداتی» از مغرب زمین که مانند بسیاری از مفاهیم و مسائل دیگر، ار عصر مشروطه به بعد، و تحت تأثیر تحولاتی که در اروپا و به ویژه انقلاب فرانسه افتاد، وارد ایران شد. بنابراین واضح است که اصلا «سکولاریسم»، «پرسش» انسان مسلمان ایرانی نبوده و به همین علت هم هست علی رغم همه تلاش هایی که در 150 سال گذشته توسط منورالفکران وطنی و غیروطنی در ایران شده است، همچنان جز همین طیف معدود منورالفکر، کس دیگری با آن ارتباط برقرار نکرده و نمی کند.

اشکوری سپس معتقد است که می بایست به «سیر تاریخی» به وجود آمدن اصطلاح سکولاریسم یا لائیسیته توجه داشت و بدون آن نمی توان به تحلیل درستی در مورد این اصطلاح رسید. وی می نویسد:

«اصطلاح لائیسیته و لائیک، که ظاهرا قدیمی تر و زاییده تحولات عصر روشنگری فرانسه است، از تعیین نوع نسبت مسیحیت کاتولیک و پاپیسم با امر سیاست و دولت و فروعات آن مانند قانون و آموزش و پرورش و نهادهای مدنی و به طور کلی عرف و عرفیات حکایت می کند. در این دوگانه مذهبی/غیر مذهبی، مذهبی و دیندار کسی بود که به نظام دینی‌سیاسی کلیسایی حاکم و در واقع به همان «شهر خدا»ی سنت آگوستین باور داشت و پاپ را نماینده تام الاختیار خداوند در زمین و مفسر رسمی و نهایی دین و متون مقدس و مشروعیت بخش هر نوع اقتداری می دانست و فرمانروایان عرفی و دولت‌ها و حکومت‌ها و قوانین را در صورت تأیید مقام مذهبی و کلیسا مشروع و مقبول می یافت. در مقابل، لائیک کسی بود که در عین دیندار بودن به کلیسا و پاپیسم و نظام سلسله مراتبی رایج کلیسایی اعتقادی نداشت و یا در نهایت شرع و عرف را از همه تفکیک می کرد و باور داشت که دین و مقامات دینی فقط حق دخالت و نظارت بر امور دینی و حق تصدی امور معنوی و مذهبی خاص را دارند ولی امور عامه و مدنی و سیاست و قانون و حکومت و آموزش و پرورش و مانند آنها نه در حوزه دیانت اند و نه در اختیار مقامات دینی و کلیسایی. در این تفکیک، دین و نهادهای دینی و روحانی و سیاست و حکومت و امور مدنی و عرفی دو قلمرو مستقل پیدا می کنند و هر کدام به استقلال و خود مختاری لازم می رسند.»

او سپس در انتهای مقاله خود به موضوع نسبت میان سکولاریسم و دین اسلام پرداخته و با بیان دلائلی چنین نتیجه می گیرد:

«اگر مؤلفه اساسی اندیشه سیاسی اسلام همان است که تقریر شد، و دموکراسی و نظام سکولار همین است که مطرح است و اکنون مقبولیت جهانی و عمومی یافته است، طبعا این دو مقوله و این دو نوع نظام سیاسی و حکومتی با هم قابل جمع نیستند؛ به دیگر سخن، دو نظام الهی‌شرعی و عملا فقهی، که مشروعیت قوانین و اجرای قوانین را از خدا و دین و متون مقدس و کهن دینی اخذ می کند، و نظام بشری‌عرفی، که درست در برابر آن مشروعیت و مقبولیت قانون و اجرای قانون یا همان حق اعمال محدودیت و به تعبیر فقهی «اذن تصرف» خود را از مردم و جامعه و عرف زمانه با ساز و کارهای عرفی و تجربی کسب می کند، ناقض یکدیگرند و در نتیجه مانعه الجمع خواهند بود.»

برای پاسخ به دعاوی اشکوری حداقل می توان از دو زاویه به آن پاسخ داد:

1- نگاه تاریخی: در تحلیل تاریخی این موضوع چنانچه اشکوری نیز در مطلب خود بدان اشاراتی داشته است، چرایی به وجود آمدن یک «اندیشه» و «رخداد» از اهمیت زیادی برخوردار است. از این زاویه، پیدایش سکولاریسم بیش از هر چیز دیگری در نوع تعالیم و الهیات کلیسای قرون وسطی ریشه دارد. در دوران قرون وسطی، پاپ و کلیسا با تسلط همه جانبه بر زندگی جوامع اروپایی و ترویج خرافاتی به نام دین مسیحیت به مردمان جامعه، به قدرت بلامنازع عرصه سیاسی- اجتماعی تبدیل شدند. از سویی دیگر تعالیم کلیسا به نحوی بود که در ضدیت با عقل و خردگرایی قرار داشت تا جایی که فلاسفه مسیحی چون سنت آگوستین در پی حل این تضاد، یعنی تضاد بین دین (تعالیم کلیسا) و عقل برآمدند. نتیجه چنین اعمالی در کنار اشتباهات فاحشی چون فروش زمین های بهشت، دادگاه تفتیش عقائد و... موجب انزجار مردم از کلیسا شد. در چنین شرائطی بود که افرادی نظیر مارتین لوتر و ژان کالون جنبش اصلاح دینی را رقم زدند. نتیجه این امر در نهایت در قرون بعدی موجب انفکاک نهاد دین از نهاد دولت شد که البته در این میان نقش پادشاه و درباریان، اشراف و فئودال ها و تجار را نیز نباید نادیده گرفت که همگی به علت همان موضوعات گفته شده در بالا، در ضدیت با کلیسا بودند و دنبال فرصتی می گشتند تا از یوغ استبداد کلیسا خارج شوند.

این موضوع در قرن های بعدی موجب ترویج اندیشه ای به نام سکولاریسم شد و دولت های جدید اروپایی نیز که این موضوع به نفع شان بود، مبلغ سکولاریسم شدند و البته اصحاب اندیشه عصر روشنگری نیز کمک شایانی به آن کردند.

این موضوع در حالی است که اساسا چنین پیشینه ای هیچ ارتباط به دین اسلام و جهان اسلام ندارد. تعالیم اسلامی نه تنها در ضدیت با عقل قرار ندارند بلکه یکی از منابع اجتهادی شیعه، عقل محسوب می شود. آیات و روایات بسیاری از قرآن و حدیث، دلالت بر اهمیت عقل گرایی دارد تا جایی که از عقل تعبیر به «رسول باطنی» انسان می شود. بنابراین مقایسه بین دو دین مسیحیت و اسلام، اشتباه است و یقینا نتایج مستحصل از آن نیز اشتباه.

2- نگاه معرفت شناسانه: مبتنی بر نگاه معرفت شناسانه نیز باید گفت که جغرافیای فرهنگی- اجتماعی و سیاسی تأثیر زیادی بر تولید اندیشه ها و اپیستمه های مختلف دارد. اساسا بنا بر قول «توماس اسپریگنز»، اندیشمند سیاسی، اندیشه ها در پاسخ به بحران ها است که تولید می شوند. بدان معنا که فیلسوف یا اندیشمند سیاسی در ابتدا «مسأله» (یا بحران) را در جامعه خود دیده و برای خروج از آن مسأله یا بحران دست به اندیشه ورزی و تفلسف می زند. پس اندیشه ها در ارتباط تام با مسائل سیاسی- اجتماعی است.

از این حیث اگر موضوعی به نام سکولاریسم و امثالهم در جوامع اروپایی نضج و شکل پیدا کرد همانگونه که بیان شد در ارتباط با مسائل و بحران های سیاسی- اجتماعی جامعه آن زمان اروپا بوده است. اما متاسفانه منورالفکران و دگراندیشان، بدون توجه به این موضوع، با گرته برداری ناشیانه از اندیشمندان غربی، آاین مفاهیم و مسائل را وارد ایران کردند.

منقول است وقتی «جان هیگ»، فیلسوف انگلیسی به ایران آمده بود می گفت من تعجب می کنم از اینکه تا بدین حد نظریه پلورالیسم من در ایران بازخورد داشته است و حال آنکه این نظریه اصلا ارتباطی با فضای جامعه دینی ایران که در آن اسلام به عنوان دین اکثریت است ندارد!

جالب آنکه دگراندیشان که هماره در مواجهه عقل و دین، جانب عقل را گرفته و همیشه بر خردورزی و تعقل پافشاری می کنند، حتی تا بدین حد از کاربست عقل عاجزند که قدرت تشخیص موضوعات و مسائل جامعه ایران را ندارند و از سایر کشورها وام می گیرند. نتیجه آنکه علی رغم تاریخ حداقل 150 ساله منورالفکری در ایران، هنوز هم این طیف برای مردم بیگانه و بی اعتمادترین طبقه در جامعه هستند.


منبع: بولتن