صراط: زمانی که بحران سوریه به تهدیدهای نظامی و اولتیماتوم «حمله» منتهی شد، آمریکاییها شاید تصور آن را هم نمیکردند زمانی برسد که هجوم گستردهی تروریستهای القاعده به این کشور، بازگشت «بشار اسد» و ماندن وی در قدرت را تبدیل آرزویی برای آنها کند. این «آرزو» ابتدا از زبان رئیس سابق آژانس مرکزی آمریکا «سیا» بیان شد. مایکل هایدن در بیان احتمالات دربارهی سرنوشت سوریه اعلام کرد که بهترین احتمال برای این کشور باقی ماندن بشار اسد در قدرت است و دو سناریوی دیگر، که برای سوریه پیشبینی شده است، چنان وحشتناک است که نمیتوان تصور کرد برای مردم این کشور چه اتفاقی میافتد. وی، که در هفتمین نشست سالانهی تروریسم مرکز «جیمز تاون» با موضوع تروریسم سخن میگفت، سه گزینهی احتمالی برای آیندهی سوریه را پیروزی اسد، تجزیهی سوریه و ادامهی درگیریهای موجود میان تندروهای سنی و شیعه در این کشور دانست و افزود در میان این سه سناریو، هیچ یک پیروزی مخالفان را شامل نمیشود.[1] در این مطلب، قصد واکاوی علل چرخش 180درجهای غرب در این باره را داریم.
پیروزی و تسلط نسبی اسد بر کشور
دولت سوریه و ارتش این کشور، طی قریب به سه سال، توانستهاند با گروههای مختلف مخالف، معارض و تکفیری بجنگند و اجازه ندادهاند آنها بر اوضاع کشور مسلط شوند. این مسئله در حالی است که به جز چند کشور روسیه، ایران و چین بقیهی قدرتهای بزرگ و منطقهای، به طور آشکار و نهان، از مخالفین حمایت کردهاند. از طرفی، مقامات کاخ سفید و کشورهای غربی بارها اذعان کردهاند که اسد بر اوضاع کشورش مسلط شده است.[2] مناطق کلیدی این کشور شامل استانهای مهم دمشق، لاذقیه و طرطوس در دست ارتش است. بسیاری از نقاط مهم حلب و حمص هم در کنترل دولت است. این موارد نشان میدهد اگر حمایتهای خارجی به مخالفین قطع شود، بدون شک، پیروز این میدان رئیسجمهور سوریه است؛ کما اینکه روند تحولات نیز به خوبی مؤید این ادعاست.
از این رو، دولت سوریه به علت تسلطش در برههی کنونی خواستار شرکت فعالانه در کنفرانس ژنو 2 بود و مخالفین از حضور همه جانبه در این کنفرانس سرباز میزدند. غربیها نیز بهترین گزینه را این یافتند که از تسلط نسبی وی بر اوضاع حمایت کنند؛ زیرا هیچ گروه قدرتمندی در میان مخالفین وجود ندارد که هم بتواند منافع آنها را حفظ کند و هم یارای تسلط بر دیگر گروهها را به شکل کامل داشته باشد.
تسلط القاعده
همان طور که رئیس سابق سیا نیز بدان اشاره کرده است، تندروهای سنی، که آنها را به عنوان القاعده یا تکفیریها میشناسیم، موفق شدهاند به شکل نسبی بر دیگر گروههای معارض غلبه کنند. شرایط مختلفی باعث گردید تا این گروههای تندرو بتوانند میدان را در سوریه در اختیار بگیرند؛ عواملی مانند حمایت لجستیکی و مالی کشورهایی مانند عربستان، ترکیه و قطر و برخی از کشورهای غربی، بیثباتی سوریه و عدم تسلط دولت بر تمام مناطق کشور از جمله دلایل این امر بود. از طرفی، حوزهی سوریه در منطقهای است که در اطراف آن عراق شرایط امنیتی مناسبی نداشت و مکان بسیار خوبی برای تندروهایی بود که در گذشته هم چند سالی در آنجا حضور تقریباً مستمر و فعالی داشتند. شماری از کشورها عربی مثل اردن، کویت و عربستان سعودی هم، که در درون خودشان نیروهای تندرو را از قبل آموزش داده بودند، با فراهم شدن این فضا به صورت مستقیم و غیرمستقیم از حضور آنها در سوریه حمایت کردند.[3]
این مسئله تنها بر سوریه تأثیرگذار نیست و شعلهور شدن این آتش دامن تمام کشورهای منطقه به ویژه لبنان، اردن و عراق را خواهد گرفت. از طرفی هدف اصلی آنها، جدا از برکناری اسد، قتل عام شیعیان است. ایالات متحده از این مسئله بسیار نگران است؛ زیرا در آن صورت به جای درگیری در یک کشور باید چندین کشور را مدیریت نماید. القاعده اگرچه زاییدهی سیاستهای نادرست آمریکا در افغانستان و پاکستان محسوب میگردد، اما در حال حاضر آنها منافع ایالات متحده و غرب را نیز تهدید میکنند.
جبههی النصره یکی از تندروترین گروهکهای القاعده در سوریه محسوب میشوند و از هیچ جنایتی در این کشور دریغ نکردهاند، تا جایی که دولت این کشور و حزبالله را به حملهی شیمیایی تهدید نمودهاند.[4] بنابراین، اگر این گروهها در سوریه قدرت را به دست بگیرند و به سلاحهای سنگینتر مسلح گردند، برای هیچ کس مشخص نخواهد بود که آیا اسرائیل و منافع غرب در منطقه مورد تهدید و حمله واقع خواهد شد؟ یا حوادث یازدهم سپتامبر تکرار خواهد گردید؟
تجزیهی سوریه و فروپاشی خاورمیانه
سناریوی تجزیهی سوریه به خوبی در سخنان هایدن، رئیس سابق سیا، آشکار است. وی به صراحت از این احتمال ابراز نگرانی کرده و اعلام داشته «داستان این است آنچه که هماکنون در سوریه روی میدهد، سیطرهی تندروهای سنی بر بخش بزرگی از جغرافیای خاورمیانه است. این یعنی انفجار حکومت سوریه و خاورمیانه. از تجزیهی سوریه به شدت نگرانم. این اتفاق منجر به تولد منطقهی جدیدی بدون دولت در تقاطع تمدنها میشود. همهی کشورهای منطقه به ویژه لبنان، اردن و عراق از این وضعیت جدید متأثر خواهند شد.[5]»
این مسئله زمانی اهمیت مییابد که بدانیم اکثر کشورهای خاورمیانه دارای قومیتها و نژادهای متفاوتی هستند و بر اساس قرارداد سایکسـپیکو و بر اساس توافقات قدرتهای بزرگ پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفتهاند و مؤلفههای یک دولتـملت مدرن را ندارند؛ از این رو هر کدام مستعد تجزیه و استقلالطلبی هستند و اگر این مسئله از سوریه آغاز شود، تحرکات استقلالطلبانه در آینده به ترکیه، لبنان، عراق و بقیهی کشورها نیز سرایت خواهد نمود. این وضع میتواند ایالات متحده را نیز با بحران مواجه سازد. زیرا منافع ملی آمریکا در ثبات این منطقه است و هرگونه درگیریهای نظامی و بیثباتی در وهلهی اول ثبات اسرائیل و در مراحل بعد بر نوسانات قیمت نفت تأثیر منفی خواهد گذاشت.
گزینههای بینتیجهی نظامی و برکناری
ایالات متحده و متحدین غربی و منطقهایاش، از ابتدای بحران سوریه، همواره برکناری اسد را خواستار بودند؛ به طوری که در کنفرانسهای به اصطلاح دوستان سوریه پیششرط هر مذاکرهای را برکناری وی معرفی نمودند. مخالفین دولت هم تا بدانجا پیش رفتند که شورای ملی تشکیل دادند و نخستوزیر موقت تعیین و حتی وزرای پیشنهادی خود را نیز اعلام کردند که بعد از برکناری اسد و تا زمان رفراندوم قانون اساسی بر مسند قدرت بنشیند؛اما تحولات در سوریه بر وفق و مراد مخالفان پیش نرفت. نخستوزیران موقت به علت مخالفها و ناامیدی از اوضاع یکی پس از دیگری استعفا دادند و پیروزی ارتش سوریه در میدان نبرد نیز مزید بر علت گشت. از طرفی ایالات متحده، که بر طبل جنگطلبی میکوبید، پس از آنکه با بحرانهای مالی روبهرو گشت و اطمینان خاطر نیافت که این حمله موفقیتآمیز باشد، بر برگزاری کنفرانس ژنو 2 و راهحلهای سیاسی و دیپلماتیک برای حل بحران تأکید ورزید؛ایالات متحده زمانی به این نتیجه رسید که جمهوری اسلامی ایران از ابتدای بحران بر این راهحل تأکید میورزید. این مسئله نشان میدهد که غربیها تحلیل درست و جامعی از اوضاع سوریه و منطقهی خاورمیانه نداشتند و تنها در صدد ضربه زدن به محور مقاومت بودند. حال آنکه اگر این موضع از ابتدای ناآرامیها اتخاذ میگشت، شاهد دهها هزار کشته و خسارتهای مالی و صدها هزار آواره نبودیم.
حمایتهای ایران و روسیه
جمهوری اسلامی ایران و روسیه از ابتدای ناآرامیها با دولت سوریه همنظر و خواستار خروج تروریستها از این کشور و مذاکره برای خاتمه دادن به این شرایط بودند. این دو با حمایتهای همهجانبهشان به اسد کمک نمودند و مانع از آن شدند که خواست غربیها برای حمله به این کشور محقق گردد. به طور مثال، پس از جدی شدن بحث جنگ در خصوص استفاده از سلاح شیمیایی در «غوطه»ی دمشق وزیر امور خارجهی کشورمان به عراق سفر کرد و هدف از این سفر را آشکارا تلاش برای ممانعت از وقوع جنگ اعلام نمود. از طرفی، روسیه نیز اعلام کرد که در مقابل حملات نظامی ساکت نخواهد نشست و همین تلاشها باعث گردید حمله صورت نپذیرد. این حمایتها باعث قدرت گرفتن راهحل سیاسی و رنگ باختن راهحل نظامی گردید.
نتیجه
برآیند آنچه در بالا ذکر شد، این است که دست به دست هم دادن چند عامل منطقهای، بینالمللی و میدانی غرب را به همان نتیجهای رسانده است که ایران و روسیه از ابتدا بر آن تأکید میکردند. لذا به نظر میرسد بهترین گزینه در شرایط کنونی حفظ نظام فعلی سوریه، تلاش برای خروج تروریستها از این کشور و آغاز مذاکرات برای اصلاح نظام است. آمریکا، به دلیل بالا رفتن هزینههای درگیری در مناطق مختلف جهان، بعد از ناکامیهای اخیر در سوریه، گامبهگام در حال عقبنشینی بود و ماندن اسد در قدرت را بهترین سناریوی موجود میداند. سوریه یکی از آوردگاههایی بود که بار دیگر هژمونی ادعایی آمریکا مجبور به دادن امتیاز شد و راه را برای امتیاز دادنهای آتی نیز بدین طریق هموارتر کرد. حال باید دید که در مسائل دیگر از جمله در لبنان، فلسطین و در ارتباط با موضوع هستهای ایران این کشور مجبور به اتخاذ چه مواضعی خواهد بود؟ (*)
پینوشتها:
[1]http://www.asriran.com/fa/news/308816
[2]http://irdiplomacy.ir/fa/page/1900310/
[3] http://www.ghatreh.com/news/nn16549058/
[4]http://www.onib.ir/News/Item/10058/28/10058.html
[5]http://www.ghatreh.com/news/nn16988290/
[6]http://www.onib.ir/News/Item/10058/28/10058.html