جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۰۲ بهمن ۱۳۹۲ - ۲۱:۲۴

پشه‌ای که فانتوم را از پا درآورد

رهبران انجمن حتی با وقایع سال ۵۶ و شروع رویدادهای منتهی به انقلاب، حاضر به پیوستن به صفوف مردم نشدند و قیام ملت را با عباراتی مانند «وزوز پشه را چه به فانتوم» به استهزاء می‌گرفتند.
کد خبر : ۱۵۸۶۳۹
صراط:  اگر روند ظهور گفتمان مذهبی و گروه‌های مبارز علیه رژیم شاه در سال‌های پیش از انقلاب را در قالب رمانی با شخصیت‌های متعدد و سرشار از گره‌های معماگونه ببینیم، «انجمن حجتیه» در این داستان جایگاهی ویژه خواهد یافت؛ چراکه دارای وجوه چندلایه و خاکستری است. در زمانه‌ای که پرچم مبارزه علیه رژیم پهلوی در دستان نیروهای مذهبی و روحانیون انقلابی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) قرار داشت و گفتمان اسلام انقلابی طی دو دهه از نهالی شکننده و جوان در دهه‌ی 1320 به درختی تناور با شاخ و برگ و ثمره‌ی فراوان در سال 57 تبدیل شده بود، سردمداران این گروه مذهبی با تکیه بر ایدئولوژی «محافظه‌کاری مذهبی» به زعم خود به دفاع از ارکان تشیع و ترویج آموزه‌ی انتظار امام عصر (عج) مشغول بودند.

اما نوع رویکرد اعضای انجمن حجتیه برای نجات جامعه و به ویژه نسل جوان از لغزش به دامان گروه‌های التقاطی وابسته نظیر حزب توده و بهاییان نیز می‌بایست در این روند مورد بررسی قرار گیرد، اما آنچه در این فرصت کوتاه مورد بررسی قرار خواهد گرفت مواضع انجمن حجتیه و به ویژه رهبر فکری و تشکیلاتی آن در سال‌های اوج گیری انقلاب اسلامی است.

**زمینه‌های تشکیل

نام کامل انجمن حجتیه، که به انجمن ضدبهاییت نیز مشهور بود، «انجمن خیریه‌ی حجتیه‌ی مهدویه» است. این انجمن مقارن با کودتای آمریکایی 28 مرداد 1332 تأسیس شد. مؤسس این گروه، شیخ محمود ذاکر تولایی (1376-1279ش) است که با نام «شیخ محمود حلبی» شناخته می‌شد. وی تا پیش از کودتا، هر روز برنامه‌های سخنرانی در رادیو مشهد داشت.

در سال‌های پیش از 28 مرداد 1332، تبلیغات وسیعی توسط دستگاه تبلیغاتی بهاییت برای انحراف افکار عمومی علیه روحانیت و حوزه‌ها شکل گرفت. شیخ محمود حلبی که در حوزه‌ی مشهد از شاگردان میرزا مهدی اصفهانی بود (که علاقه‌ی خاصی به امام زمان (عج) داشت)، با مشاهده‌ی نفوذ روزافزون این آیین ساختگی در جامعه و حوزه‌های فرهنگی و حتی محافل دینی، بهاییت را خطر بزرگی تشخیص داد. او با برقراری تماس با افراد جذب‌شده به بهاییت، به جلسات آن‌ها راه یافت و با آن‌ها به مناظره و مباحثه می‌پرداخت.

در دهه‌ی 1320ش، با رفتن رضاشاه و اشغال کشور توسط قوای متفقین، از اعمال فشارهای حکومتی کاسته شد و فرقه‌ها، احزاب و گروه‌های مذهبی این تحول را به فال نیک گرفتند؛ چراکه باعث می‌شد آن‌ها آزادانه به برپایی جلسات و مراسم مذهبی خود بپردازند. هم‌زمان با رونق گرفتن فعالیت فرقه‌ی بهاییت و نفوذ روزافزون پیروان آن در عرصه‌ی حاکمیت، بسیاری از روحانیون و اقشار مذهبی درصدد مبارزه با آن برآمدند.

استفاده از وعظ، منبر و ایراد خطابه از سوی علما، شیوه‌ی معمول آن‌ها در این مسیر بود. نقش عمده‌ی برگزاری چنین جلساتی به عهده‌ی هیئت‌های مذهبی بود. در مشهد به علت وجود عناصر بهایی، حرکتی منظم از سوی «هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی» برای نشر فرهنگ اسلامی و مبارزه با مظاهر غیردینی صورت می‌گرفت.

جمعیت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی، که در این زمان در مشهد تشکیل شد، ترکیبی از تشکل‌های مذهبی نظیر «کانون نشر حقایق اسلامی» به مدیریت مرحوم محمدتقی شریعتی، «انجمن پیروان قرآن» مرحوم عابدزاده و «جمعیت طلاب علوم دینی» بود.

شیخ محمود حلبی نیز در این هیئت‌های مؤتلفه‌ی اسلامی عضویت داشت. او در آغاز روحانی هیئت مسلم بن عقیل بود و همه‌ساله در نیمه‌ی شعبان، در خیابان گوهرشاد مشهد (صاحب‌الزمان فعلی)، که محل سکونت عده‌ای از بهاییان بود، مراسم باشکوهی برگزار می‌کرد. به تدریج به جلسات تبلیغی بهاییان که اصطلاحاً «بیت‌التبلیغ» نامیده می‌شد راه یافت. طی بحث‌ها و مناظراتی که با آن‌ها داشت، در این کار تبحر یافت.

عامل دوم در این زمینه، کودتای 28 مرداد 1332 و جو یأس و نامیدی حاکم بر گروه‌های مذهبی بود. عده‌ای از روحانیون با توجه به دو تجربه‌ی تلخ مشروطه و نهضت ملی، به این نتیجه رسیدند که دخالت علما در امور سیاسی باعث کسر شأن و جایگاه آنان و همچنین ضربه به اعتقادات مردم می‌گردد. لذا آنان مهم‌ترین وظیفه‌ی روحانیت را موعظه‌ی عوام و ابلاغ احکام و رسالت فرهنگی می‌دانستند. این مسئله به نوعی به تفکر جدایی دین از سیاست منجر شد.

در این بستر سیاسی بود که شیخ محمود حلبی، که قبلاً به عنوان یک فعال سیاسی از نهضت ملی شدن صنعت نفت حمایت کرده بود، پس از اختلاف میان رهبران نهضت و کودتای 28 مرداد، به انزوا کشیده شد و فعالیت‌های خود را به مسائل فرهنگی اختصاص داد.

مرحوم حلبی در سال 1336 تشکیلات فرهنگی خود را با نام «انجمن حجتیه‌ی مهدویه» به ثبت رساند. این انجمن دارای یک هیئت مدیره بود که فعالیت‌های انجمن زیر نظر این هیئت مدیره انجام می‌گرفت. شیخ محمود حلبی ریاست هیئت مدیره را برعهده داشت. اساسنامه‌ی انجمن دارای یک فصل، دو ماده، هشت بند و دو تبصره بود و چارچوب فعالیت آن را مشخص می‌کرد: «تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن، تشکیل کنفرانس‌ها و سمینارهای علمی و دینی در نقاط مختلف کشور با رعایت مقررات عمومی، چاپ و پخش جزوات و نشریات علمی و دینی با رعایت قوانین مطبوعاتی کشور، تأسیس کلاس‌های تعلیم و تدریس اخلاق و معارف اسلامی با رعایت مقررات عمومی، ایجاد کتابخانه و اماکن ورزشی با رعایت قوانین مربوطه، انجام امور خیریه‌ی عمومی و مساعدت فرهنگی مؤسسات اسلامی و اخذ تماس با مجامع بین‌المللی با نظر مقامات ذی‌صلاح و...»

بدین ترتیب، طبق اساسنامه، تمام فعالیت‌های انجمن فرهنگی بود و کاملاً در چارچوب قوانین و مقررات صورت می‌پذیرفت. در تبصره‌ی دوم تأکید شده بود که «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هر نوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، به عهده نخواهد داشت.» این همان تبصره‌ی تعیین‌کننده و محافظه‌کارانه‌ای بود که پیش و پس از انقلاب مورد اعتراض انقلابیون قرار گرفت.

انجمن در هر شهری دفتری داشت که تحت عنوان بیت (بیت امام زمان) شناخته می‌شد. این بیت مسئولی داشت و زیر نظر وی، سه گروه «تدریس»، «تحقیق» و «ارشاد» فعالیت می‌کردند. گروه نخست به آموزش نیروها در سه مرحله‌ی ابتدایی، متوسط و عالی می‌پرداختند. گروه دوم در پی یافتن افرادی از مسلمانان بودند که تحت تأثیر بهایی‌ها به این آیین گرویده بودند و گروه سوم کار ارشاد این افراد را دنبال می‌کرد. سخنرانی‌های عمومی نیز در محافلی که بیشتر منازل اعضا بود، برگزار و از سخنرانان معروف انجمن استفاده می‌شد. در سالروز میلاد امام زمان (عج) نیز جشن‌های مفصلی برگزار می‌گردید.

به دلیل ممنوعیت فعالیت سیاسی و گرفتن تعهد کتبی از اعضا، مبنی بر عدم دخالت در امور سیاسی بود که انجمن، نه تنها کوچک‌ترین تهدیدی از جانب رژیم پهلوی نشد، بلکه بعضاً مورد حمایت آنان نیز قرار گرفت. از طرف دیگر، چون صبغه‌ای کاملاً مذهبی داشت و مطیع مرجعیت هم بود، توانست نزد روحانیون هم مشروعیت لازم جهت حمایت را کسب کند. رئیس واحد اطلاعات کمیته‌ی مشترک ضدخرابکاری در نامه‌ای به تاریخ 23 فروردین 1336، تجمع اعضای انجمن حجتیه را جلساتی ضدبهایی معرفی کرده و عنوان می‌کند که «شیخ محمود حلبی با بخش 21 سازمان اطلاعات و امنیت تهران همکاری‌هایی دارد. لذا اصلح است هرگونه اطلاعی در مورد جلسه‌ی متشکله را قبل از احضار[حاضرین] از مشارالیه استفسار نمایند.»

مبارزه‌ی انجمن با بهاییت تنها در بُعد فکری انجام می‌گرفت و انجمن وارد فاز سیاسی و اقتصادی نمی‌شد. در حالی که بهاییت پدیده‌ای کاملاً سیاسی و مرتبط با قدرت‌های استعماری بود، یکی از راه‌های مبارزه با آن برخورد سیاسی بود. در حالی که انجمن با این ویژگی مهم بهاییت درگیر نشد و فقط از پایگاه ایدئولوژیک به نقد آن می‌پرداخت.

شهید رجایی در این باره می‌گوید: «آن موقعی که برادران و خواهرانمان زیر شکنجه فریاد می‌کشیدند، این‌ها می‌رفتند ثابت کنند بهاییت برحق است یا باطل و دقیقاً در مقابل مبارزه قرار می‌گرفتند.» شهید هاشمی‌نژاد نیز این نکته را در مصاحبه‌ای پس از انقلاب عنوان نمود: «تعدادی از رهبرانشان چنان بهاییت را بزرگ می‌کردند که انگار در این مملکت خطر [اصلی] بهاییت است؛ در حالی که خط انقلاب معتقد بود که بهاییت شاخه‌ای از شاخه‌های استعمار است. معلولی است که باید به سراغ علت آن رفت.»

انجمنی‌ها مسئله‌ی بهاییت را چنان مهم جلوه دادند که حتی در مبارزه‌ی امام خمینی (ره) با رژیم شاه خود را کنار کشیدند و چون این کناره‌گیری را برگرفته از فتوای مرجع انجمن (آیت‌الله خویی) می‌دانستند، از نظر شرعی نیز اشکالی در کار خود نمی‌دیدند. رهبران انجمن حتی با وقایع سال 56 و شروع رویدادهای منتهی به انقلاب، حاضر به پیوستن به صفوف مردم نشدند و قیام ملت را با عباراتی مانند «وزوز پشه را چه به فانتوم» به استهزاء می‌گرفتند. یا حتی با حالتی تمسخرآمیز، رهبری امام را تخطئه کرده و عنوان می‌کردند که ایشان «خودکاری در دستش گرفته و یک اعلامیه‌ای نوشته که می‌خواهد آمریکا را شکست بدهد!»

انجمن حجتیه در آن دوران نگاهی منفی به مبارزان انقلابی داشت. شیخ محمود حلبی در یکی از سخنرانی‌هایش گفت: «چندی است تحریص می‌کنند، ولی چه از آب درمی‌آورند؟ چریک! چی از آب درمی‌آورند؟ مفسده، خرابکار، موذی به اجتماع، مضر به نظام، تشویق می‌کنند، اما یک جوری تشویق می‌کنند که بر ضرر تمام می‌شود، چون طبق اسلام تشویق نمی‌شوند.»

در حالی که امام (ره) در همان زمان هشدار می‌دادند: «از بس اجانب و عمله‌شان به گوش ما خوانده‌اند که آقا برو سراغ کارت، سراغ مدرسه و درس و تحصیل. به این کارها چه کار دارید؟ این کارها از شما برنمی‌آید. ما هم باورمان آمده که کاری از ما نمی‌آید و اکنون من نمی‌توانم این تبلیغات سوء را از گوش بعضی بیرون آورم.»

در جریان قیام 15 خرداد 1342 هم شیخ محمود حلبی در یک سخنرانی در مدرسه مروی، امام را مسئول ریختن خون جوانان دانست و با تعابیر تندی قیام مردم را محکوم کرد. آقای طیب که از مسئولان سابق انجمن بوده و پس از انقلاب از انجمن خارج می‌شود، در این باب می‌گوید: «از ابتدای نهضت، آقای حلبی با ناباروری با آن برخورد می‌کرد و معتقد بود که نمی‌شود با رژیم تا دندان مسلح شاه مبارزه کرد و عقیده داشت کسانی که به این راه کشیده می‌شوند خونشان را هدر می‌دهند و کسانی که افراد را به این راه می‌کشاندند مسئول این خون‌ها هستند. معتقد بود که کار صحیح فعالیتی‌های فرهنگی و ایدئولوژیک است، نه مبارزه علیه رژیم.»

از همین رو بود که انجمن برای گسترش دامنه‌ی فعالیت خود، با ممانعتی از جانب رژیم سرکوبگر شاه مواجه نبود و در حالی که نظام امنیتی شاه کوچک‌ترین حرکت انقلابیون مذهبی را در نطفه خفه می‌کرد، انجمن در تمدید اعتبار پروانه‌ی فعالیت خود مشکلی نداشت.

با اوج‌گیری حرکت اسلامی در سال 1356 به بعد، انجمن در بن‌بستی فکری افتاد و برخی از نیروهایش نیز آن را برای پیوستن به نهضت زیر فشار قرار دادند. اما انجمن حتی بیانیه‌ای هم در پشتیبانی از تظاهرات انقلابی صادر نکرد و به سبب همراه نشدن با حرکت مردم، با خطر فروپاشی تشکیلاتی مواجه شد؛ چراکه بدنه‌ی اصلی انجمن به انقلاب پیوسته بود. انجمن برای حفظ موجودیت تشکیلاتی، بر سر دوراهی شرکت یا عدم شرکت در جریان انقلاب قرار گرفت. با این حال با نامه‌نگاری با برخی مراجع و ارائه‌ی گزارش فعالیت بیست‌ساله‌ی خویش و تأکید بر لزوم فعالیت فرهنگی برای مبارزه با افکار التقاطی، باز هم بر مشی محافظه‌کارانه و بی‌تفاوت خویش ادامه داد.

برگزاری مراسم جشن نیمه‌ی شعبان 1398ق (30 تیر 1357) مصادف با محکی جدی برای تعیین خط‌مشی انجمن حجتیه در مواجهه با موج انقلاب بود. در 28 ماه رجب (13 تیر 1357)، اعلامیه‌ای از سوی امام خمینی (ره) مبنی بر تحریم چراغانی و جشن ایام سوم و نیمه‌ی شعبان منتشر شد.

ایشان در این بیانیه، با قلمی آتشین و تأثیرگذار، سیاست دولت برای برگزاری باشکوه این اعیاد مذهبی را نیرنگی شیطانی برای به انحراف کشیدن مسیر نهضت و محو آن معرفی نمودند: «...رژیم منحط برای مسلمین عیدی نگذاشته است. در حال حاضر، ملت عزیز در عزای عزیزان خود نشسته است. چگونه ممکن است کسی نظر دهد که جشن بگیرند و شادمانی کنند؟ شادمانی بر روی اجساد به خون خفته‌ی فرزندان اسلام؟! شادمانی در برابر افراد شریفی که در سیاه‌چال‌های زندان زیر سخت‌ترین شکنجه‌های جهنمی دژخیمان به سر می‌برند؟ شادمانی در مقابل تبعیدیانی که برخلاف تمام موازین انسانی و قانونی، از وطن خود بیرون رانده شده‌اند؟ ما که هنوز مادرهای داغدار جوانانمان سیاه پوشند، ما که هنوز شاهد صدمات جانکاه شاه به اسلام بزرگ هستیم، جشنی نداریم... ما روزی را عید می‌گیریم که بنیان ظلم و ظالم را منهدم کنیم و دست دودمان ستمکار پهلوی را از کشور قطع نماییم و این روز ان‌شاءالله تعالی نزدیک است و روز عید اسلامی است و عید ولیعصر (عج).»

چند روز بعد انجمن حجتیه در بیانیه‌ای تند، بار دیگر بر لزوم برگزاری جشن‌های نیمه‌ی شعبان و چراغانی کردن و آذین‌بندی معابر تأکید نمود. در بخشی از این بیانیه آمده است: «فرقه‌ی ضاله‌ی گمراه که هدفی جز دشمنی و کینه‌توزی با وجود مقدس امام زمان حضرت حجت بن الحسن (عج) ندارند، هر روز می‌کوشند به شکلی، به رنگی از تابش این نور پاک جلوگیری کنند... آری امسال جشن نیمه‌ی شعبان با بهترین طرز و عالی‌ترین کیفیت، بهتر از گذشته انجام خواهد شد و این خود بهترین مبارزه علیه ستمگران و ظالمان خواهد بود.»

با این حال، برخی همچون استاد محمدرضا حکیمی، بر این اعتقادند که در جریان واقعه‌ی 17 شهریور، رویکرد مرحوم حلبی عوض شد و از فردای این واقعه اعلام کرد که در سراسر کشور، به اعضای انجمن گفته شود که در تظاهرات شرکت کنند؛ چراکه ترس از روی کار آمدن توده‌ای‌ها در صورت پیروزی انقلاب برطرف شده است. چنین تغییر موضعی، با توجه به پیوستن بسیاری از اعضای انجمن به جریان انقلاب اسلامی در ماه‌های پایانی حیات نظام پهلوی، قابل درک است. از طرف دیگر، نفرت عمومی که نسبت به رژیم شاه و وابستگان آن در جامعه شکل گرفته بود، هرگونه مخالفت با امواج انقلابی را با هزینه‌ی زیادی مواجه می‌ساخت. این‌چنین بود که انجمن حجتیه به سکوت و همراهی ظاهری با انقلاب اسلامی پرداخت و شیخ محمد حلبی نیز در ماه‌های نخستین پس از پیروزی انقلاب، در سخنانش از امام خمینی تحت عنوان «رهبر عظیم‌الشأن» و «رهبر کبیر انقلاب» یاد می‌کرد.

منابع:

[1] این هیئت‌ها با «هیئت مؤتلفه‌ی اسلامی» که در دهه‌ی چهل در تهران تشکیل شد متفاوت است.
[1] حسن شمس‌آبادی، نگاهی اجمالی به زمینه‌های تشکیل انجمن حجتیه، فصلنامه‌ی 15خرداد، دوره‌ی سوم، سال هفتم، ش 23، بهار 1389، ص 156.
[1]رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی سیاسی ایران، از روی کار آمدن رضاشاه تا پیروزی انقلاب، تهران، خانه‌ی کتاب، 1388، ص 457.
[1]ابوالفضل صدقی، جریان‌شناسی انجمن حجتیه، فصلنامه‌ی 15خرداد، دوره‌ی سوم، سال ششم، ش 20، تابستان 1388، ص 136.
[1] همان، ص 138.
[1] عمادالدین باقی، در شناخت حزب قاعدین زمان، تهران، نشر دانش اسلامی، 1362، ص 34.
[1] همان، ص 58.
[1]ابوالفضل صدقی، جریان‌شناسی انجمن حجتیه، فصلنامه‌ی 15خرداد، دوره‌ی سوم، سال ششم، ش 20، تابستان 1388، ص 139.
[1] سید روح‌الله موسوی خمینی، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1379، ص 139.
[1] باقی، همان، ص 43.
[1] ابوالفضل صدقی، همان، ص 142.
[1] مواضع امام خمینی (ره) و انجمن حجتیه در خصوص چراغانی نیمه‌ی شعبان، فصلنامه‌ی 15خرداد، دوره‌ی سوم، سال ششم، ش 22، زمستان 1388، ص 393.
[1]جعفریان، همان، ص 455.


منبع: برهان