* سلام علیکم
قربانت گردم، با شرمندگی تمام بعد از چند ماه عزیمت مسافرت شما و دریافت دو مرقومه (که دومی آن به تاریخ ۳۹.۷.۲۱، چهار پنج روز قبل به دستم رسید). تازه حالا - و آن هم با دست خالی - به جواب و تجدید سلام میپردازم. حقیقت این است که چون از انجام سفارشها و وظیفهای که محول کرده بودید، عاجز و قاصر مانده بودم، محکوم به سکوت شدم ... باری امیدوارم سلامتی و همت و موفقیت همواره همسفر و قرین شما باشد و تجدید دوران تحصیل با تجدید نیرو و نشاط همراه بوده، با چنتۀ پر و امید و انرژی فراوان هر چه زودتر برگردید و جای خالی را که در مجالس و دلهای دوستان باز مانده است بهتر از پیش پر کنید. خبرها و قضایایی که نوشته بودید، امیدبخش بود و موجب خوشحالی و تشکر گردید. در اینجا هم البته ما بیکار ننشستهایم و در هر حال وقت و بزاق دهان زیاد صرف شده است. ناامید هم خیلی نیستیم. ولی با اطلاعاتی که از روحیه و اوضاع و احوال دارید، میدانید که انتظار اقدامات سریع و مطلوب و نتایج مثبت مؤثر، از اجتماعات ایرانی نمیتوان زیاد داشت. البته تماس و مخصوصاً تقویت و رهبری که در کار دانشجویان و ایرانیان بنمایید بسیار بهجا و مفید خواهد بود. در آن محیط با سرراست بودن اشتغالات و آزادی و آسایشی که هست، مسلماً کار بهتر میتوان کرد. از ایرانیان آنجا نمیدانم با آقای مهندس بهادری و برادران مهندس چمران ارتباط و مکاتبه دارید یا خیر. یقینا در این مدت با افراد زیادی از آمریکاییها و ایرانیها آشنا شده و نظریات کاملتری نسبت به مردم و به کشور آمریکا پیدا کردهاند که اطلاع از آنها برای ما مغتنم خواهد بود. از حال دوستان و بنده خواسته باشید، بحمدالله سلامتی حاصل است و مشغول کارهای کمافیالسابق میباشیم. بیش از این تصدیع نورزیده دعای خیر و توفیق و آرزوی سعادت و سلامت آن برادر ارجمند عزیز را به درگاه خدا میبرم.
مهدی بازرگان
۲۷ آبان ۱۳۳۹ - ۱۸ نوامبر ۱۹۶۰
* سلام علیکم
قربانت گردم، همشیرهزادهام عازم مراجعت آمریکا و فرصتی بود که بدین وسیله تجدید سلام و عهدی بنمایم و از سلامتی و حالات دکتر عزیزم جویا شوم. از همۀ ماها و مخصوصاً از من خیلی گله دارید؛ حق هم دارید اما چه کنم که تشتّت افکار و اعمال و حواس و ضعف همت و فرصت، ما را پیش مردم و خود و خدا روسیاه کرده است، انشاءالله شما و سایر مردان و جوانان از دوستان سلامت و موفق باشید و جبران نقصهای فراوان ماها را بکنید. ضمناً با سانسوری که مسلماً نسبت به پاکتهایی که عنوان و آدرس شما یا مرا داشته باشد میشد، اجازه نمیدهد همه وقت همه چیز را بنویسیم. کاغذها و پیامها و مخصوصاً تأکیدهای مکرر شما را که باید رابطه داشت و اخبار و اوراق را رساند، هر دفعه به آقای انتظاری و به آقای مهندس رضی گوشزد مینمایم و تقریباً هر دفعه جواب میشنوم که درست شده است. ولی ضمناً از آقای دکتر جباری که مأمور روابط با خارج است شکایت دارند. ضمناً این را هم بدانید که اگر کمکم و دیر دیر اثر و خبر از ما به شما میرسد، برای این است که اثر و خبر زیادی نیست. و الا یقیناً هم اعلامیه مربوط به اول بهمن، هم ۲۹ خرداد و هم ۳۰ تیر، که نامۀ سرگشاده است، به شما رسیده و پخش کردهاید. خبر مجلس روز عاشورا را هم شنیدهاید. وضع نهضت نه بد است نه خوب. یعنی شورا و هیات اجرائیه و کمیتههای آن تشکیل میشود و کار (و مخصوصاً بحث و صحبت) میکنیم و با آنچه شاید و باید خیلی فاصله دارد. هر کس هزار گرفتاری و مانع و بهانه دارد. صمیمیت و همکاری هم روی هم رفته برقرار است. ولی البته آن امید و عشق و فداکاری که انتظار داشته باشید، کوچکترین وجه شباهتی با الجزیره و کوبا به دست بدهد وجود ندارد ... ماشاالله و لا حول و لا قوت الا بالله! چندی قبل به دیدن آقای مهدی حائری که ظاهراً عازم مجدد آمریکا میباشد، رفتیم و ذکر خیر شما و آقای نخشب بود. ولی از قطبزاده و سایرین تعریف نمیکردند و میگفتند غالب جوانان ایرانی مقیم آمریکا، چه نانخورهای دستگاه، چه مخالفین، غرضشان خودچسبانی به آمریکاییها و جا باز کردن در دل آنها برای گرفتن مقامات در مراجعت به ایران است. مدتی است از فعالیتهای ایرانیان اروپا و آمریکا هم خبری نیست و نباید انتظار ما را داشته باشند و از ما دستور بگیرند. اگر میتوانستید یک نشریه ماهیانه به صورت منظم که جامع اخبار و اطلاعات سیاسی و خلاصه اظهارات روزنامههای خارجی مربوط به ایران و تجزیه و تحلیلهای آموزنده باشد و زیاد هم فحش و خلاف نداشته باشد که مانع جدی انتشار آن و مزاحم ناشرین آن شوند، بد نیست.
اشارهای در یکی از نامهها راجع به هجرت بعضیها به کشور نیل کرده بودید که ما را امیدوار کرد ولی خبری نرسید. از عمل چند ماه پیش آقای مهندس رضوی شما چه اطلاع و ارتباطی دارید؟ از دوستان خودمان، چمرانها، تشکر و تجلیلی کرده بودید، خدا اجرشان بدهد. اتفاقا مدتی است مکاتبۀ من قطع شده و خبری نداشتم. اگر ملاقات و مکاتبهای شد، سلام و تشکر مرا برسانید. متاسفانه فرصت زیادی فعلاً ندارم و باید به مجلس ختم عمۀ دکتر سحابی بروم. بیش از این تصدیع نمیدهم و خیلی مشتاق زیارت مرقومه و خبر از سلامتی و نظریات و فعالیتهایتان دارم و همۀ دوستان را سلام دارم.
قربان شما
مهدی بازرگان
۱۵ مرداد ۱۳۴۱ - ۷ اوت ۱۹۶۲
* در پاسخ به گزارش دکتر یزدی در مورد سفر به مصر
دوست عزیزم را سلام و قربان. انشاءالله سلامت و خوش هستید. رفقا از اقدامات و پیشرفتهای آقایان ممنون و مسرورند. آدرس منصور را تلگرافی خواسته بودید ایشان برگشته است و در پاریس مراجعه نموده، شما متاسفانه مسافرت رفته بودید. در عوض یقیناً تا به حال آقای ع. ش (علی شریعتی) را که به تهران و مشهد آمده بودند دیدهاید و مذاکرات آن شب منزل بنده با حضور دکتر و پسرش و ر. ع (رحیم عطایی) را شنیدهاید. از آقای دکتر ت (تقیزاده)، لندن نیز نامه مفصلی به عنوان دکتر بهادری رسیده و از آمریکا آقای دکتر الف.ی (ابراهیم یزدی) چند بار نامه و اخیراً پیغام به وسیله دکتر س فرستاده است. اقدامات شما و وعدههای آنها را تقدیر و تأیید میکنیم. آنچه فعلاً بیشتر قابل توجه است و عملی به نظر میآید تاسیس شعبه تبلیغات و پخش محصولات در پایتخت آنهاست و علاقه داریم آقایان محل کار خود را ترک نکنید و نمایندگان فعال مطمئنی برای شعبه پخش معرفی و مأمور نمایید. از تهران مأمور سابقهدار برای اقامت و مدیریت خواهیم فرستاد. این نامه را عیناً به اطلاع آقایان ع. ش. و ت. ز. و الف.ی برسانید و با مشورت آقایان نظر خودتان را به انضمام اطلاعات تفصیلیتر به وسیله مطمئن بفرستید. عافیت و سلامت آقایان و موفقیت جمع را از درگاه احدیت تمنا دارم.
مهدی بازرگان
۶ شهریور ۱۳۴۱ - ۲۸ اوت ۱۹۶۲
* دوست عزیز و برادر باثبات ارجمندم
سلام دوستان و بنده و رحمت و هدایت پروردگار ذوالجلال بر شما باشد. نامه ۱۶ سپتامبر رسید و با رحیم و بعضی رفقا در میان گذاشته شد. مشارالیه یک تذکر وصولی همان ایام فرستاد.
اشارهای هم بنده در یک توصیهنامه و معرفی نامه آقای مهدی مظفری کردهام. تاخیر تا به حال چه در این کار و چه در خیلی کارها و وظایف و آرزوها، کمی وقت و زیادی گرفتاری و وظایف بوده و هست. امیدوارم شما و همکاران اولاً سلامت و امیدوار و ثانیاً فعال و موفق باشید و خیلی به ما نگاه نکنید. از دوستانی علی (شریعتی) هم نامهای بدون تاریخ داشتم که حالا فرصت جواب آن را ندارم، حتماً ایشان را خواهید دید و سلام ما را خواهید رساند. ایشان وعدهای در مورد جلد دوم الجزایر پیروز داده بود که امیدوارم فراموش نکرده باشند و آثارش به زودی به دست شرکت و مردم برسد. مطالب نامه شما در دو موضوع بود که یک یک به آنها میپردازم.
1- کار سفر منظور و پیشنهادهای آن دوست تهرانی مشهدی (علی شریفیان) که یک سفر هم به خرج و ابتکار خود به بیروت و قاهره کرده بوده است و خیلی داغ و دلسوخته و با پشتکار (به حد سماجت) میباشد غیر از آن است که شما نوشتهاید (لااقل ظاهراً و آنطور که اظهار میدارد). مشارالیه اعتقاد و اصرار زیاد روی تأسیس یک شعبه تبلیغات در آنجا دارد. فعلا هم امیدوار است موفق به اخذ گذرنامه بشود و به اروپا آمده با آقایان در میان بگذارد و همسفر و همکار پیدا کند. وضع مالی ایشان هم به هیچ وجه رضایتبخش نیست و با بودجه خود قادر به چنین کاری نیست. تاسیس چنین شعبهای به عقیدۀ خیلی از رفقا و بنده، نه آنطوری که شما میگویید بیفایده و بیاثر است، نه آنطور که ایشان اصرار دارد یگانه شرط لازم و کافی برای موفقیت است. میتواند خیلی مؤثر باشد. دوستان و علاقمندان را امیدوار و بیدار کند و دشمنان را ناراحت و تبلیغاتشان را تا حدود زیادی خنثی نماید. در هر حال منتظر نتیجه مراجعه و اقداماتی که کرده بودید هستم.
۲- اما در مورد اساس مطلب و مبارزه و کلیات مساله و وصول به هدف که عنوان کردهاید در عین آنکه نظریات و پیشبینیهای شما را ناصحیح و نابجا و غیرلازم نمیدانم ولی خیلی حرفها و نکات هم هست که باید در نظر گرفته شود. به عقیده بسیاری از رفقای نهضتی و بنده: الف) هدف و برنامه ما چه باید باشد و چیست. سؤالی است دارای جواب روشن و مبهم. روشن است چون همه یک چیز میخواهیم: احراز آزادی و حیثیت و شخصیت برای ملت و اجرای حق و عدالت در مملکت. سپس تأمین آبادی و ترقی و سعادت. مبهم است چون آنچه گفته شد خیلی کلی است. راجع به چگونگی آن و مخصوصا نسبت به مدارج و طرق وصول به آن تحقیق و توافق کامل نشده است. ولی همانطور که در دنیا کسانی که با توجه به یک هدف و مطلوب مشخص عالی به راه و به کار افتاده در ضمن پیشروی و عمل، مشکلات و ممکنات را خیلی بهتر از کسانی که عمر خود را در بحثهای فلسفی و دقایق نظری و کلامی صرف میکنند میبینند و حل میکنند اگر ما هم با چنین آمال و افکار مبهم ولی مسلم و مشترک وارد عمل بشویم گمان میکنم زودتر و بهتر به شمه برسیم.
ب) در وضع حاضر آنقدر از مرحله نهایی مطلوب دوریم و در سنگلاخها و پیچ و خمهای اوایل راه گرفتاریم و آنقدر در لوازم و شرایط سفر نپخته و ناشی هستیم که کافی است از سرمنزل نهایی نامی ببریم و نشانی بگیریم، تعیین دقیق فاصله با دقت سانتیمتر و میلیمتر و ابعاد و دقایق مقصد و خطوط زیر برنامه تصرف آنجا عملی عجولانه، ناشیانه و بیخاصیتی است. مخصوصاً که عدم امکان تشخیص اوضاع از فاصله دور و امکان تحولات و پیشامدهای غیرقابل پیشبینی، هر حساب و قراری را بهم خواهد زد.
ج) نمیدانم شما هم قبول دارید یا خیر که همانطور که با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشود، با بحث و بررسی مبارزه و آزادی و دموکراسی و با صدور چند اعلامیه و تشکیل چند میتینگ و حتی توفیق نسبی در انتخابات کار درست نمیشود. تعداد ۲۱ (که به فرض خیلی فهمیده و ورزیده سیاست باشیم) در جنب جمعیت کشور بینهایت کوچک است و ملت ما برای درک و تمنا و طلب آزادی و دموکراسی احتیاج عظیم و طویلی به رشد و تربیت دارد. حتی آن خیلی روشنفکرها و آزادیخواهها در عقاید و رفتار تفاوتهای فاحش با روح آزادی و دموکراسی دارند. در هر حال وجود موانع و مخالفتها و مخصوصا اختلافات عقیدهای و نظری و سلیقهای از یک طرف و لزوم تربیت و تمرین افراد برای تشکل و کار و همکاری و انضباط از طرف دیگر، کوههای بزرگی را در سر راه ما ایجاد کرده است. کوههایی که البته غیرقابل عبور نیست ولی صعبالعبور است و زحمت و مدت میخواهد.
د) افراد مؤمن صمیمی مصمم جنگی فداکار البته برای نهضت و نجات یک ملت ضروری است ولی این صفات خصوصیاتی است که نه در ورقه عضویت و آئیننامه میگنجد و نه قابل تحمیل و کنترل قبلی است. امری است ذاتی و شخصی که وقتی شرایط و موجبات آن از درون و بیرون فراهم شد (و یکی از وسایل فراهم شدن آن همان جمع شدن و به راه افتادن و تحریک شدن است) به حول و قوه الهی درست میشود. بنابراین در وضع حاضر و با برنامه موجود نمیتوان خیلی انتظار چنین حالات و روحیاتی را داشت و آن را یگانه شرط حرکت و عزیمت جوانان و عضویت قرار دهیم. عاقلانهتر آن است که روی همین افراد و مواد اولیه موجود آنطور که هستند و ممکن است بشوند، حساب و عملی کنیم و هدف و شرایط عملی را آنطور سخت نگیریم که همه از غربال بیرون بریزند.
ه) درست است که کیفیت افراد یعنی ضعف و شدت ایمان و دقت نظر و قدرت اراده آنها از شرایط ضروری موفقیت میباشد ولی چون همیشه هر موجود و محصول و مطلوبی حاصل ضرب کمیت در کیفیت میباشد (مثلاً دارایی = مقدار جنس × نرخ یا بهای واحد، کار = نیرو یا قوه × پیشروی تا تغییر مکان، ارزش یا پتانسیل نظامی = تعداد نفرات و تجهیزات × روحیه و تعلیمات افراد و مشخصات تجهیزات و غیره) در مورد برنامههای انقلابی و اصلاحی نیز که باید به دست مردم انجام شود آنچه به حساب میآید حاصل ضرب ارزش و فداکاری افراد در تعداد و جمعیت آنها میباشد. بنابراین میتوان و لازم است جبران ضعف عامل اول را با تجمع و تکثیر و تربیت عامل دوم تامین کرد. و کمبود و ضعف هر دو را با یک عامل طبیعی و موهبت الهی سوم یعنی زمان چاره کرد: با ایمان و فعالیت و صبر یعنی پشتکار به راه بیفتیم و پیش برویم و خود را برای یک راه پیچ و خمدار سربالایی خیلی درازی مهیا نماییم!
چ) برنامه نهایی و بعید ما همان است که شما میخواهید و در بند الف گفته شد ولی برنامه فعلی که باید بیشتر در فهم و تشریح و ترتیب و اجرای آن کار کنیم روشن کردن مردم و ایمان و امید دادن و تحریک غیرت است و مخصوصا جمع کردن و تکان دادن و تربیت کردن توأم با قدم برداشتن. از این پرگویی و فلسفهبافی معذرت میخواهم و نمیدانم مطلب و منظورم معلوم شد یا گمراه و پرت از مرحلهام جلوه داد. چون خودتان از کلیات و مقدمات صحبت کردهاید و تشخیص هدف و راه را عنوان نمودهاید لازم دیدم قدری حاشیه بروم.
تشکیل نهضت آزادی در خارج: عمل و نظر شما را در اینکه: ۱- در داخل جبهه و به نام جبهه فعالیت کرده و میکند و اکثریت و قدرت پیدا کردهاید و امیدواری زیادی به آینده دارید، ۲- دست به تشکیل و تأسیس شعب نهضت در اروپا و آمریکا زدهاید و از هستههای کوچک و مطمئن شروع کردهاید، ۳- ورود و دخالت و فعالیت ما را در کادر جبهه لازم میدانستید و میدانید، ۴- فشار آوردن به مرکز جبهه و شورای آن در دعوت از نهضت آزادی و مدیریت آن را داوطلب شدهاید، ۵- پیشبینی و ایجاد پناهگاه و بازگشتگاه در برابر حزب توده برای سرخوردگان و برگشتگان از جبهه را ضروری میدانید، تمام اینها را تأیید و تقدیر میکنیم.
در مورد بند ۳ لازم است توضیح دهم که در ابتدا همینطور بوده ما نه تنها در اصل جبهه و همراه آن بودیم بلکه تا حدود زیادی بنیانگذار و گرداننده آن بودیم ولی بعداً سوءظن افراطی و سوءسیاست و سوءرفتار عدهای از رفقای صمیمی فعال (البته این سه قسمت بنا به عقیده افراد زیادی از نهضت و خود بنده) ما را وادار به کنارهگیری و نهضت و جبهه را وادار به حریمگیری و حتی ایرادگیری و ضدیت کرد. در حالی که چه آن موقع و چه حالا اساس و هدف و شخصیت جبهه ملی در نظر نهضت آزادی ایران محترم و لازم بود و ما به هیچ وجه در مقابل جبهه ملی دکانی باز نکردیم و نهضت آزادی ایران را یک حزب در ردیف حزب ایران و نیروی سوم و غیره، عنصری از عناصر تشکیل دهنده جبهه میدانیم و در تمام تظاهراتمان با تجلیل و تأیید از جبهه نام بردهایم (علیرغم بیاعتنایی و حتی اتهامها و دشمنیهای بعضی از جبههایها) و بلافاصله پس از تأسیس نهضت آزادی ایران تقاضای کتبی عضویت در جبهه را فرستادهایم ... ولی البته هیچ گاه اصالت و شخصیت خود و نظریات اساسی و تا اندازهای قاطعیت خود را فراموش نکرده و منتی نکشیدهایم. اختلاف ما با جبهه یک مقدار جنبههای شخصی و احساساتی و رقابتی و بدگمانی است که خیلی مهم نیست و باید چشم پوشید ولی یک مقدار هم اساسی بوده و هست. مخصوصاً در دو عدد ذیل: الف) احترام و اقرار به شخصیت و رهبری جناب آقای دکتر مصدق و اعلام صریح نام و مقام او، ب) قاطعیت و صراحت در تشخیص و اعلام منشاء بدبختیها و گرفتاریها و تکیه کردن در اینکه شاه مشروطه سلطنت میکند و نباید حکومت کند. البته به لحاظ ایدئولوژی و مبانی فکری نیز چون ما معتقد و متکی به اصول اسلام هستیم و به تقوی و عمل و تربیت و فعالیتهای عمقی خیلی اهمیت میدهیم با جبههایها وجوه تمایزی داریم ... البته هیچ کدام اینها مانع همکاری و همراهی نباید باشد، به لحاظ ما نیست، خداحافظ شما.
قربانت. بازرگان
۱۰ آبان ۱۳۴۱ - ۱۱ نوامبر ۱۹۶۲
* بسمه تعالی
جناب آقای دکتر یزدی سلام، مرقومه جنابعالی در وقت رسیده ولی چون در مسافرت خارج تهران به خدمت شرکت ساختمانی مشغول هستم نامه دیرتر به دستم رسید. در هر حال موجب مزید خوشحالی و سرور در حلول سال جدید نوروز ۵۱ گردید که فرصتی است برای عرض تبریک و تهنیت سنت ملی. امیدوارم که انشاءالله سالها با موفقیت و کامیابی قرین شود. مژده جنابعالی درباره پیشرفت سریع اسلام امیدوارکننده است ولی مسألهای که مرا به تفکر وادار میکند این است که اسلام چگونه درک و استنباط میشود زیرا مساله مشکل تطبیق علم و عمل است. انسان تابع گذشته است. آثار بدعتهای معاویه و یا مشاورین یهودیالاصل و نصرانیمسلک در شیعه بیخ و بن دارد و اینکه حضرت ختمی مرتبت از عرضه دین جدید تحاشی داشته و فرموده اسلام همان دین ابراهیم است؛ با سوءتلقینات و هستهنشینی سه دسته از خاخام و کشیش و ملا در بوتۀ فراموشی افتاده. دین عیسی به نام کاتولیک و پروتستان و اسلام نیز به همان درد سنی و شیعه گرفتار است که هر دو مخالف ان الدین عندالله الاسلام بوده و در عمل تجزیه اسلام و منتهی به شخصپرستی است؛ در حالی که در دین اسلام جز به تقوی تشخص ارج و مقامی ندارد و خداشناسی من دون الله و ماذا بعد الحق الا الضلال حقیقت مسلم پس باید در وهله اول در تبلیغ این معنی مورد نظر باشد و الا به مصداق خشت اول چون نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج. نتیجه مطلوب به دست نخواهد آمد، باید اعتراف کرد که این امر در ممالکی که سابقه دیانت دارد امکانپذیر نیست (این معنی نیز به من به ثبوت رسیده زیرا برای گرفتن فتوا نزد آیتالله میلانی رفتم فرمودند که این تفسیر را سنی نوشته نزد شیخالاسلام. کردستانی رفتم گفته که این را رافضی نوشته من حیران شدم که اسفا مگر ختمی مرتبت سنی یا شیعه بود؟ چرا این همه از حقیقت به دوریم علماء راضی نمیشوند که قرآن از ... توزیع شود و دین برای خود سازمانی داشته باشد، همه ملزم به کار کردن و دادن زکات باشند و غیره و غیره). امیدوارم که انشاءالله به لطف حقتعالی در آمریکا و محیط جدید با عنایت امثال شما مجاهدین این مشکل برطرف شود. و فقط به حقیقت لا الله الا الله و محمد رسولالله قناعت شود و شخصپرستی محکوم شناخته شود. امروز دو دوره تفسیر وسیله پست سفارشی به آدرس معینه میفرستم و دو جلد فهرست مطالب و دو جلد گزارش دالکورکی که نمونه از تفرقهاندازی و حفظ سلطه پیشینیان است (چه مطلب راست باشد یا دروغ که یقیناً پر دروغ نیست) تقدیم شد. انشاءالله که توفیق ترجمه قطعاتی به انگلیسی جهت درج روزنامۀ محلی نصیب شود. ضمناً این تقاضا را دارم که این مطلب مورد نظر باشد که خرید و فروش قرآن اثر آن را زایل و یا کم میکند، اگر از سر انفاق و احسان اشخاص چاپ و رایگان توزیع شود غایت مطلوب خواهد بود ... من در ایران جز دو نفر پیدا نکردم که یکی ۲۰۰ و دیگری ۵۰ جلد توزیع نمود. با وجود بروشورهایی که نمونه چند است کسی تقاضا ننموده. امیدوارم که شما موفق شوید. برای تعداد بیشتر عجالتاً غیر خودم جای مناسبی را سراغ ندارم، هزینه ارسال پست روی بسته معلوم خواهد شد و قیمت چاپ و کاغذ کتاب هم تقریباً معلوم است. بیشتر مصدع نمیشوم، به دوستان ارجمندی که در این عصر هرج و مرج دینی بر قرآن عنایت دارند صمیمانه سلام و عرض ارادت دارم و همه آنها را به خدا میسپارم. ضمناً این مطلب را نیز بگویم که ممکن است به تاویلهای زیر آیات مطالب کثیره به اقتضای شناختهای محیط اضافه شود و برداشت مطلب بر این پایه است که نظر مطالعهکننده به تفکر و تعمق بیشتر جلب شود. و الله خیر معین
مهدی بازرگان
۶ فروردین ۱۳۵۱ - ۲۶ مارس ۱۹۷۲