چهارشنبه ۰۵ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۱۳ دی ۱۳۹۲ - ۰۶:۰۰
علیرضا علی‌احمدی:

مدرنیته فرصت اندیشیدن را از همسران می‌گیرد

کد خبر : ۱۵۳۸۸۷

صراط: رئیس کمیسیون تدوین الگوی سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی گفت: اگر مشاهده می‌کنیم رشد جمعیت کم شده، بخش‌هایی به دلیل آن است که آدم‌ها باید چندین شغل داشته باشند، از این رو فرصتی ندارند تا درباره زندگی مشترک بیندیشند.



یکی از مهم‌ترین و راهبردی‌ترین کلیدواژه‌هایی که مقام معظم رهبری اخیراً آن را بارها به کار برده و بر آن تأکید داشته‌اند، موضوع «سبک زندگی» است. ایشان معتقدند: آن تمدن نوین اسلامی که ما به دنبال هستیم و انقلاب اسلامی نیز می‎خواهد آن را به وجود بیاورد، بدون دستیابی به «سبک زندگی» تحقق پیدا نخواهد کرد.

از این رو با علیرضا علی‌احمدی، رئیس کمیسیون تدوین الگوی سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت‌وگو کردیم.  

بخشی از سبک زندگی ما در چنبره قوانین و ساختارهای حاکم بر جامعه است

* لطفاً در ابتدا در خصوص مؤلفه‌های بنیادین و اثرگذار در سبک زندگی برایمان صحبت کنید؟

-درباره اینکه سبک زندگی ما تحت تأثیر چه مؤلفه‌هایی قرار دارد و چه عواملی باعث می‌شود زندگی ما یک زندگی اسلامی، زندگی تقلیدی از غرب یا یک زندگی التقاطی باشد، باید اشاره کنیم به اینکه ما یک زندگی اجتماعی داریم که این زندگی اجتماعی ما از یک طرف، متأثر از اعتقادات، باورها و بینش‌هایی است که تک تک ما انسان‌ها به عنوان اعضای جامعه کسب کرده‌ایم و یا رفتارها و کردارهایی که از خودمان بروز می‌دهیم، یا آداب اجتماعی و عرفی که بر جامعه‌مان حاکم است، به چشم و هم‌چشمی‌هایی که بین بخشی از اعضای جامعه در طول زمان حاکم شده و تفاخری که به هم می‌فروشند، به تجملاتی که در زندگی خانوادگی و زندگی اداری رسوخ پیدا کرده، به فناوری‌هایی که در تیررس ما هست و بخشی از وقت ما سروکار داشتن با این فناوری‌هاست، خصوصاً رسانه‌های جمعی و مهم‌تر از آن بحث اینترنت و ماهواره و امثال آن.

همچنین زندگی ما در چنبره قوانین و مقررات و ساختارهای حاکم بر اجتماع‌مان هست و بخشی هم تحت تأثیر دوستان، همنشینان و گروه‌های مرجعی است که در جامعه حضور دارند و فعالیت می‌کنند (به ویژه برای جوانان، نوجوانان و فرزندان ما که می‌تواند جهت‌دهنده و تعیین‌کننده باشند) و شاید مهمترین مؤلفه‌ها و عواملی باشند که موجب شود، سبک زندگی ما در حال حاضر به این شکل باشد که بخشی از زندگی ما زندگی اسلامی و مورد رضایت خداوند است، بخشی دیگر، زندگی است که زندگی مؤمنانه‌ای تلقی نمی‌شود و می‌تواند متأثر از فرهنگ غربی، رسانه‌های غربی و عادات ناپسندی باشد که از نسل‌های گذشته به ما ارث رسیده و پیروی از هواها و هوس‌هایی باشد که با تبعیت از غریزه‌ای که در انسان وجود دارد، شکل گرفته باشد.

 

فرهنگ غلط چشم و هم‌چشمی، ما را وارد مسابقه بی‌انتهای مادیات می‌کند

* چرا در جامعه امروزی، حق‌خوری و عدم رعایت انصاف و امانت‌داری در زندگی و فرهنگ ما برخلاف آموزه‌های دینی گسترش پیدا کرده و متأسفانه هر قدر که جلوتر می‌رویم بیشتر شاهد جابجایی ارزش‌ها با ضد ارزش‌ها هستیم؟

-تمدن دنیای غرب، بر مبنای تولید و ترویج بازار مصرف تولیدات شکل گرفته و جامعه ما نیز متأثر از فرهنگ غربی، برخی از رفتارهای خود را ناخودآگاه تنظیم کرده و بروز می‌دهد، وقتی یک زندگی، تحت تأثیر تبلیغات رسانه‌ها، فرهنگ غلط چشم و همچشمی و تفاخر فروشی قرار می‌گیرد این زندگی، مدام نیاز به مؤونه جدید، پیروی از مد و مدگرایی دارد؛ وقتی چنین زندگی‌ای برای بخشی از خانواده‌های ما شکل گرفت ناخودآگاه به درآمد بیشتری نیاز دارد تا بتوان همواره سبک زندگی، شیوه آرایش، نوع پوشش و تجملات را تغییر داد. وقتی نیاز مادی افزایش یافت و خواستیم مسابقه بی‌انتهایی را با سایر خانواده‌ها، اقوام، بستگان و دوستان برگزار کنیم، نتیجه‌اش این می‌شود که باید برای تأمین منابع مالی، به هر دری بزنیم، در این صورت است که مشاهده می‌شود حق‌الناس، ارزش خود را از دست می‌دهد، دیگر خبری از رعایت انصاف در قیمت‌گذاری‌ها و فروش اجناس نیست و توجه انسان‌ها به اقشار کم‌درآمد به فراموشی سپرده می‌شود. بنابراین این نگرش‌ها موجب از بین رفتن نیکوکاری، ایثار و انصاف شده و جای خود را به این می‌دهد که تا می‌توانیم و به هر شکل ممکن پول درآوریم و سپس آن را خرج تجملات و مدگرایی و پوشش و آرایش و سبک زندگی‌ای بکنیم که نه تنها هیچ انتهایی برای آن قابل تصور نیست، بلکه آرامش خود و دیگران را نیز بر هم می‌زند و در این زندگی بی‌انتها، بدون اینکه برنده‌ای داشته باشد سرگرم شده و عمر خود را به بطالت بگذرانیم.

عدم اثربخشی مبلغان در تربیت دینی، افراد را در خواسته‌های دنیایی گرفتار می‌کند

* آیا شما غرب و مدرنیته را مسئول شکل‌گیری این مدل از سبک زندگی می‌دانید؟ به نظر شما غیر از مسئله غرب، مهم‌ترین عاملی که موجب غفلت از تربیت دینی شده، چیست؟

-ریشه خوبی‌ها و بدی‌ها در وجود خودِ انسان، بالقوه وجود دارد؛ از یک طرف، انسان فطرت پاک و سرشتی نیکو دارد و از طرف دیگر نیز غریزه‌ای دارد که می‌تواند او را تا درجه «اسفل السافلین» پیش ببرد، پس همواره این ظرفیت که انسان بر اساس آن یک موجود مادی، پست، تمامیت‌خواه، خودخواه و شیطانی شود وجود دارد.

بنابراین علاوه بر اینکه عوامل محیطی و فرهنگ عمومی بر زندگی ما سایه انداخته و سیطره دارد، تعلیم و تربیت نیز می‌تواند انسان را به یک انسان خودساخته و خدامحور، عادل، ایثارگر، نوع‌دوست، نیکوکار تبدیل کند و یا اینکه انسان، تحت تأثیر عوامل محیطی قرار بگیرد و به ندای فطرت و وجدان خویش پاسخ مثبت ندهد.

اما در اینجا این نکته وجود دارد که آن قدر عوامل محیطی، رسانه‌ها، عرف و عادات و ساختارهای اجتماعی بر زندگی بشری سیطره انداخته که حرف حساب، کمتر به گوش کسی می‌رسد، از این رو وقتی موعظه و تعلیمات دینی هم بیان می‌شود، گوش ‌شنوایی برای آن وجود ندارد، اگر تعلیمات دینی و شیوه تبلیغ دینی، شیوه امر به معروف و نهی از منکر ما منجر به تربیت اسلامی شده و باعث شود آن فرد، روی پای خویش بایستد و از حریم خود دفاع کند و به دنبال حاکمیت ارزش‌های اسلامی در زندگی‌اش باشد، می‌تواند بر عوامل محیطی از جمله فرهنگ غرب و رسانه‌های غربی، غلبه کند، اما جاذبه‌هایی که فرهنگ غربی و رسانه‌های غربی دارند و از طرف دیگر عدم اثر بخشی ناکافی مبلغان ما و کسانی که در زمینه مقوله تربیت فعالیت می‌کنند، باعث می‌شود با اینکه مدرسه وجود دارد، رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی وجود دارد، با اینکه اغلب خانواده‌ها می‌خواهند فرزندان معتقد و مؤمنی داشته باشند، اما آن عوامل محیطی غلبه می‌کند و افراد را در زندگی تجملاتی، مادی، خواسته‌ها و آرزوهایی که هر چه برای آن هم تلاش کنیم، کم است گرفتار می‌کند، در واقع، یک کعبه آمالی برای جوان و نوجوان ما شکل می‌دهد که هر چقدر کار کند و به هر شکل هم درآمد کسب کند، باز هم برای تأمین خواسته‌های مادی شکل گرفته در ذهنش کم می‌آورد و نمی‌تواند پاسخگوی آنها باشد.

عوامل دعوت کننده به مادیات بسیار قوی‌تر از تربیت اسلامی است

بنابراین عوامل دعوت‌کننده به مادیات، نفسانیات و غرایز، آن قدر در جامعه قوی عمل می‌کند که دعوت به حق، فطرت و تربیت اسلامی نمی‌تواند تأثیر کافی داشته باشد و در واقع مانع آن می‌شود و نمی‌گذارد این پیام به گوش مخاطب برسد و متربی ما اثر بپذیرد، از این رو نتیجه‌اش این می‌شود که فرزندان ما با وجود اینکه در مدارس اسلامی آموزش می‌بینند و بیشترین تعلیمات اسلامی برای آن‌ها وجود دارد، به محض اینکه از محیط مدرسه دور شده و در محیط دانشگاه قرار می‌گیرند و دیگر خبری از حضور خانواده، مسئولان و اولیای مدرسه نیست و نظارتی درباره نحوه عملکرد آن‌ها وجود ندارد، می‌بینیم که قیافه‌ها به گونه‌ای دیگر می‌شود و ظاهر آن‌ها عکس آن چیزی می‌شود که در مدرسه از آن‌ها انتظار می‌رفت و یک جامعه اسلامی از آن‌ها می‌طلبد و همچنین گمشده‌های آن‌ها می‌رود به سمت زندگی‌های غربی و تجملی و مملو از آرزوهای سیری‌ناپذیر!

 

 

* در حال حاضر، اغلب خانواده‌ها‌ در ایفای نقش‌های خود کوتاهی کرده و به نظر می‌رسد والدین امروزی، فرزندان خود را در جامعه رها کرده‌اند؛ بنابراین دیگر شاهد نقش‌آفرینی محوریت خانواده در تربیت فرزندان نیستیم؟

-گر این فرمایش شما یک واقعیت باشد؛ ابتدا باید ببینیم چرا این اتفاق افتاده است. خانواده‌ها نیز در همین اجتماع زندگی می‌کنند، زندگی شهری و مدرنیته، نه تنها یک مُد نیست، بلکه اکنون به یک مسابقه بی‌فرجام برای اغلب بشریت تبدیل شده که افراد باید مدام در آن بدوند و راحتی ندارند و همواره به دلیل اینکه زندگی، یک زندگی مصرفی تعریف شده است، زیرا چرخ تولید کارخانه آن وقتی می‌چرخد که این طرف برای آن مصرف‌کننده وجود داشته باشد، بنابراین فرهنگ غربی، فرهنگ مصرف و تجملات و چشم و هم‌چشمی است که ما را به اسراف و تبذیر دعوت می‌کند، وقتی چنین ارزش‌هایی وجود دارد طبیعی است که اعضای خانواده اعم از زن و مرد همگی باید کار کنند تا هزینه‌های این زندگی تجملی بدون آرامش شهری را تأمین و به ناچار عمده وقت خود را درگیر ظواهر و مادیات زندگی ‌کنند، در نتیجه والدین آن زمانی که باید بالای سر فرزندان خویش بوده و بتوانند به مشکلات فکری و روحی فرزندان خود پاسخ دهند، انس و مودت از کانون خانواده، رخت بربسته و آن‌ها بیشتر وقت خود را هنگامی که در منزل هستند، صرف اینترنت و ماهواره می‌کنند و یا اینکه باید گفت که دیگر یک تلویزیون در خانه‌ها کافی نیست، زیرا هر یک از افراد دوست دارند برنامه خاصی را از تلویزیون تماشا کنند که دیگری آن را دوست ندارد.

«مدرنیته» فرصت اندیشیدن درباره زندگی مشترک را از همسران می‌گیرد

همچنین اگر مشاهده می‌کنیم که رشد جمعیت کم شده، بخش‌هایی به دلیل آن است که آدم‌ها برای اینکه لوازم زندگی خود را تهیه کنند بایستی چندین شغل داشته باشند، از این رو فرصت اینکه درباره زندگی مشترک بیاندیشند را ندارند، پس ناخودآگاه سن ازدواج بالا می‌رود و موقعی افراد به فکر ازدواج می‌افتند که یک فشار خانوادگی روی آن‌ها باشند یا اینکه دیگر پا به سن گذاشته باشند، در این زمان شاید ظاهراً این دو نفر با هم ازدواج می‌کنند اما در واقع دیگر زندگی‌های آن‌ها شکل گرفته، هر کدام برای خود شغلی داشته و برای 24 ساعت آینده خود مسئولیتی دارند و یک بخش آن هم را به ناچار باید استراحت کنند، زندگی خانوادگی عمدتاً به وقت خواب تبدیل می‌شود، حتی آن غذایی که باید در خانه آماده شود، جای خود را به فست‌فود می‌دهد و آن لذتی که افراد می‌توانند از غذا خوردن در کنار هم ببرند، دیگر کمتر فرصتی در این زمینه پیش می‌آید.

از این‌رو وقتی خانم شاغل باشد، خانه‌دار و بچه‌دار هم است، مرد خانواده نیز اگر چه دو شغل داشته باشد، باز هم فشار زندگی بر خانم خانواده بیشتر است، پس این شائبه برای بانوان پیش می‌آید که چرا یک خانم باید مسئولیت فرزنددار شدن را متحمل شود، اصلاً چرا باید بپذیرد که بچه‌دار شود؟! این‌ها واقعیت‌های زندگی امروزی ما است که اگر مورد توجه قرار گیرند، باعث می‌شوند که ازدواج‌ها به موقع شکل بگیرند و فرزندان از مهر مادری و کانون گرم خانواده به اندازه برخوردار شوند، البته هنوز وضع جامعه ما آن قدر خراب نشده، اما متأسفانه ما به این سمت در حرکتیم.

یکی از پیشنهادات بنده این است که نظام آموزشی‌ ما به جای اینکه از نظر ساختاری به صورت  3-3-3-3 که اکنون مطرح می‌شود، باید مبتنی بر چرخه عمر دختران و پسران‌مان تعریف کنیم، از دید من با توجه به بلوغ زودرس دختران نسبت به پسران، با توجه به قدرت فهم و تجزیه و تحلیل زودتری که برای دختران ما در مقایسه با پسران حاصل می‌شود، این 12 سال تعلیمات عمومی که در آموزش و پرورش مطرح است برای دختران می‌تواند در 10 سال ارائه شود، پس اگر ما دوره دبیرستان و یا دوره آموزش و پرورش عمومی برای دختران‌مان در تعداد سال‌های کمتری تعریف کنیم، اختلاف سنی هم میان دختران و پسران ایجاد می‌شود که آمادگی آن‌ها را برای تشکیل زندگی مشترک تناسب می‌بخشد و دختران ما قبل از اینکه وارد چرخه زندگی شغلی شوند، می‌توانند تشکیل خانواده داده و کار اصلی آن‌ها خانواده، فرزند و پرداختن به آن مسائلی باشد که روز قیامت باید به آن پاسخ‌گو باشند، داشتن شغل برای یک خانم منعی ندارد، اما جزو اولویت‌های زندگی ما برای خانم این نیست بلکه بانوان ما باید بتوانند کانون گرم خانواده را شکل دهند و فرزندی تربیت کنند که اعمالش برای پدر و مادرش باقیات الصالحات باشد و موجبات رضای الهی را فراهم کند، ما بلد نیستیم مقدمات آن را به درستی فراهم کنیم، بنابراین نتیجه آن می‌شود که سن ازدواج به تعویق می‌افتد و وقتی دختران و پسران ما در سنین بالا تن به ازدواج می‌دهند که هر یک برنامه کاملی برای 24 ساعت خود دارند و فرصتی برای فعالیت‌های مشترک خانوادگی ندارند، این ریشه بعضی از گرفتاری‌های سبک زندگی کنونی ما است.

نوع تعلیمات و انتظارات ما موجب دین‌زدگی فرزندانمان می‌شود  

* یکی از تغییرات مهمی که مشاهده می‌شود کمرنگ شدن نقش حجاب در سبک زندگی خانواده‌ها و اجتماع است، حال به نظر شما در راستای گسترش فرهنگ عفاف و حجاب در جامعه چه گام‌هایی می‌توان برداشت؟

-این مطلب موضوعی است که چون بزرگان ما به یک جمع‌بندی درباره آن نرسیده‌اند، اگر ما هم بحث کنیم موجب سوء تفاهم می‌شود، ولی اوضاع اصلاً خوب نیست و این 34 سال، نوع انتظاری که ما از جوان‌هایمان داشته‌ایم و راهنمایی‌هایی که کرده‌ایم خوب و کامل نبوده است، از این‌رو از یک طرف بچه‌های مذهبی ما برای حفظ عفت، حیا و حجاب‌شان در مضیقه هستند، از طرف دیگر بسیاری از فرزندان ما طغیان کرده‌اند و سنت‌هایی که ما آن‌ها را به آن دعوت می‌کنیم، به راحتی زیر پا گذاشته‌اند و این پوششی که ما از آن‌ها انتظار داریم به آن دهن‌کجی می‌کنند.

نوع تعلیماتی که ما برای فرزندان‌مان داشته‌ایم، نوع انتظاراتی که ما از آن‌ها داریم، الگویی که ما برای عفت، پوشش و حجاب آن‌ها ترسیم کرده‌ایم، کافی نبوده و باید طرحی نو در اندازیم، بچه‌های مذهبی ما برحسب تقیّدی که دارند به مسائل دینی پایبندند، اما از آنجایی که ما درباره پاسخگویی به نیازهای نسل‌های مختلف فکر نکرده‌ایم نتیجه آن، دل‌زدگی از دین می‌شود، ما در فرهنگ خودمان، چند چهره بودن(نفاق) را ترویج می‌کنیم، بعضی از مسئولان ما در زندگی رسمی و اداری خود با یک وضعیتی ظاهر می‌شوند و در زندگی خانوادگی و در حیاط خلوت‌شان به یک چهره دیگری ظاهر می‌شوند، ورزشکاران، اصحاب رسانه و هنرمندان نیز در رسانه ملی با یک چهره‌، در شبکه پخش خانگی، پشت جلد مجله‌ها و در خیابان و یا در یک مراسم جشن به شکل دیگری حضور می‌یابند، بنابراین ما خودمان رفتار چندگانه را در جامعه ترویج می‌دهیم در حالی که این عین نفاق است.

حتی رفتارهای چندگانه در انتخابات ما نیز دخیل شده است: مثلاً وقتی نظرسنجی می‌کنیم یک جواب و هنگام رأی‌ دادن، جواب دیگری را مشاهده می‌کنیم تا زمانی که ما رفتارهای چندگانه را در سطح ملی ترویج می‌کنیم، دیگر نمی‌توان انتظار بروز و ظهور رفتار مؤمنانه و یک‌رنگ در جامعه داشت، اینها اموری هستند که اعتماد جامعه را از بین می‌برد و باعث می‌شود نتوانیم رفتار هنجار و نرمالی در مقوله حجاب در سطح جامعه مشاهده کنیم.

بنابراین باید الگوی پوشش، حجاب و سطح انتظارات‌ خود را از جوان‌هایمان واقع‌بینانه و در عین حال، خدایی تبیین و همه با هم آن را ترویج کنیم، نه اینکه هر دستگاهی روال متفاوتی را برای خود در نظر بگیرد، همانند برخی از کارمندان دولت که تا زمانی که در اداره هستند یک پوشش و وقتی به بیرون از محل کار خود می‌روند پوشش و وضعیت ظاهری دیگری دارند.

 

کارشناسان دین با در نظر گرفتن واقعیت‌های زندگی، الگوی جدیدی برای پوشش فرزندان ارائه دهند 

* اما ممکن است برخی از افراد بگویند ما این مدل از حجاب مثلاً «چادر» را برای محیط کار انتخاب کرده‌ایم، اما در محیط شخصی و خانوادگی مدل دیگری از حجاب را برمی‌گزینیم؟!

-باید افراد را توجیه کرد و صادقانه با یکدیگر رفتار کنیم، باید بگوییم استاندارد حجاب ما در این حد است، نُرمی که بتواند با سایر امور ما قابل جمع باشد، پس هر کسی که این شرایط را قبول دارد و می‌تواند رفتار واحدی نشان دهد، (منظور پذیرش رفتار واحد، در محیط‌هایی است که محرم و نامحرم وجود دارند) این حرفه و شغل را قبول کند و مسئولان نیز باید دقت کنند افرادی را استخدام کنند که به طور واقعی این شرایط و وضعیت را بپذیرند، این مسأله، مهندسی فرهنگی و چاره‌اندیشی دارد و متأسفانه در این زمینه، بسیار آسیب‌پذیر هستیم.

لازم است بزرگان و کارشناسان دین با یک رویکرد اجتهادی و با در نظر گرفتن واقعیت‌هایی که در زندگی وجود دارد، بدون اینکه حکم الهی زیر پا گذاشته شود، الگوی جدیدی برای پوشش فرزندان‌مان در مجامع عمومی طرح کنند، البته ما نیز در شورای عالی انقلاب فرهنگی و کمیسیون سبک زندگی در این راستا وظیفه‌ داریم که باید تلاش کنیم.

متأسفانه هر بخشی از جامعه ما به یک سمت و سویی حرکت می‌کند و رفتار هنجاری مشاهده نمی‌کنیم و یک شخصی هم که می‌خواهد به طور پاک زندگی کند، همواره عوامل محیطی او را تحریک می‌کنند، شرایط ازدواج هم به راحتی امکان‌پذیر نیست، بنابراین نتیجه آن ناهنجاری‌هایی است که در حال حاضر شاهد آن هستیم اتفاق می‌افتد.

برخی ساختارهای اجتماعی دستیابی به لقمه حلال را دشوار می‌کند

* آقای دکتر! امروزه شرایطی پیش آمده که سخن حق شنیدن سخت و دشوار شده و چه بسا اثر بخشی خود را در آموزه‌های دینی از دست داده است، اگر نخواهیم خیلی بدبین باشیم باید گفت که حداقل‌هایی از هنجارهای دینی در جامعه رعایت نمی‌شود. به نظر شما نقش لقمه حلال در روند شکل‌گیری شخصیت فرزندان و تربیت آن‌ها چیست؟

-تعلیمات و آموزه‌های دینی که ما یاد گرفته‌ایم، همگی حاکی از آن است که ما باید در نوع غذایی که داریم چه غذای مادی و چه غذای روحی مراقبت کرده و غذایی جسمی و روحی حلال و طیب و پاکی را برای خودمان انتخاب کنیم، در انتخاب همسر باید مراقبت‌های لازم را داشته باشیم و از انتخاب زیبارویی که تربیت خانوادگی درستی ندارد و اصالت خانوادگی ندارد، پرهیز داده شود، همین طور آدابی که برای ازدواج، همبستر شدن، شیر دادن، تربیت فرزند و.... تا زمانی که فرد، یک شخص بالغ مسئولیت پذیری شود که خودش می‌تواند اهل تشخیص باشد و عنصری اجتماعی و صاحب اراده و مسئولیت پذیر شده است. همه این امور در شکل‌گیری شخصیت و تربیت انسان‌ها تأثیر دارد.

اما باید گفت در کنار بستر الهی که در آموزه‌های دینی برای داشتن تربیت دینی لحاظ شده، موانع اساسی و جدی‌ای وجود دارد، امروز پیدا کردن یک لقمه حلال کار آسانی نیست؛ زندگی کنونی ما به گونه‌ای با قوانین و ساختارهای اجتماعی عجین شده که ما را برای به دست آوردن روزی حلال به مخاطره می‌اندازد.

نمی‌خواهم بگویم که ما اختیاری نداریم و تسلیم این شرایط هستیم خیر، بلکه منظور بنده این است که اختیار ما با موانع فراوانی روبرو است؛ ما اراده داریم اما اراده بسیار محکمی نیاز است تا بتوانیم بر مشکلات و مسائل پیرامونی فائق آییم، هرچند ما بتوانیم به لحاظ اعتقادات و باورها به یک جمع‌بندی برسیم و بخواهیم آن را در زندگی خویش عملی کنیم، آن گونه که می‌خواهیم نمی‌توانیم و اینهاست که مانع رشد شده و از تربیت اسلامی جلوگیری می‌کند.

به موازات سخن معلم و نصیحت پدر و مادر، رسانه‌ها، اینترنت، ماهواره، فرزندان ما را به چه چیزی دعوت می‌کنند؟! ما نتوانسته‌ایم فرزندان‌مان را به یک توان و یک بصیرت و اراده‌ای برسانیم که بتوانند در مواجهه با این امواج و موانع، انتخاب اصلح و احسنی داشته و تسلیم شرایط نشوند، این نارسایی‌های اجتماعی است که کم و بیش در زندگی اجتماعی خانواده‌های مسلمان نیز بروز کرده و وجود دارد، اگر بنده این مسائل را با غلظت و شدت بیان می‌کنم> به این دلیل است با روندی که اکنون جامعه ما طی می‌کند آینده ما آسیب‌پذیرتر خواهد بود.

فرهنگ عمومی ما باید آکنده از فضایل و به دور از رذایل اخلاقی باشد 

* آیا عدم انتخاب درست منجر به این می‌شود که ما شاهد یک نسل بهتر نباشیم و تنزل اخلاقی و ارزش‌های انسانی در جامعه اتفاق بیفتد؟

-بدیهی است که اگر فرزندان و اعضای جامعه ما توفیق پیدا کنند که صراط مستقیم را انتخاب و پای‌بندی به ارزش‌های اسلامی را برگزینند، نتیجه آن سعادت، بهروزی، موفقیت همه جانبه در زندگی دنیوی و اخروی است، اما این موانعی که وجود دارد نمی‌گذارد، حتی افرادی که علاقه دارند زندگی سالمی داشته باشند، به سختی می‌توانند راه خویش را مشخص و به وظیفه اصلی خود عمل کنند و این بدان نیاز دارد که اساساً نه تنها قانون اساسی خودمان را براساس موازین اسلامی داشته باشیم، بلکه باید نظامات اسلامی کشورمان را نیز بر مبنای نظامات اسلامی و متناسب با یک زندگی طیب و طاهر طراحی کنیم و قوانین و مقررات ما هم باید با این رویکرد پالایش شود، در حالی که بسیاری از قوانین ما از قبل وجود دارد، بنابراین فرهنگ عمومی ما باید آکنده از فضایل و به دور از رذایل اخلاقی باشد تا در نهایت بتوان یک شرایط انتخاب خداپسندانه‌ای را فراهم کرد، در صورتی که شرایط زندگی ما این گونه نیست.

نظام تعلیم و تربیت ما آن قدر درگیر مشکلات مادی و روزمره خویش است که فرایند اصلی تعلیم و تربیت، آن‌ طور که مورد نیاز است، اصلاً‌ تحقق پیدا نمی‌کند، از این رو معلم ناراضی، محیط مدرسین نامناسب، مدیری که برای این کار تربیت نشده و... همگی دست به دست هم می‌دهند و نتیجه این مسائل به اضافه عوامل محیطی این می‌شود که نسل پیشروی ما با چنین نارسایی‌هایی مواجه شود.

پیش‌نیازهایی که ما را به داشتن سبک زندگی دینی سوق می‌دهد

* اگر بخواهیم سبک زندگی آرامش بخشی را در جامعه تجربه کنیم چه کار باید کرد؟

-ما یک زندگی همراه با آرامش و طمأنینه‌ای را می‌خواهیم که الزاماً صبر و مدارا، نماد آن زندگی نیست، برای اینکه زندگی ما به یک آرامشی برسد و آن چیزی که در شهرهای کوچک و روستاهایمان در مقایسه با شهرهای بزرگ وجود دارد و می‌تواند حداقل در شهرهای بزرگ نیز محقق شود این است: نخست آنکه باید الگوی مصرف‌مان را درست کنیم، لازم است الگوی مصرف خداپسندانه‌ای که به دور از تجمل، اسراف و تبذیر است را در جامعه اسلامی خویش به نمایش گذاشته، نهادینه و فرهنگ‌سازی کنیم تا زیاده‌خواهی،‌ تجمل‌گرایی و چشم و هم‌چشمی موجود به حداقل ممکن برسد و این مسأله با بسیاری از کارهایی که در صدا و سیما، فرهنگ عمومی، بیلبوردها و تابلوهای تبلیغاتی اتفاق می‌افتد سازگار نیست.

دومین کاری که باید در این زمینه انجام شود این است که بیابیم شغل غیر دولتی برای مردم ایجاد کنیم شغلی که درآمد داشته باشد، شغلی که بدون اضافه کار و دوشغله بودن بتواند زندگی که توقعات در آن پایین آمده است را پاسخ‌گو باشد و الزاماً به این نیاز نداشته باشد که زوجین هر دو باید شاغل باشند یا اینکه آقا شغل دوم داشته باشیم چرا که ما باید اوقات خود را به عبادت، تفریح، استراحت و کار تقسیم کنیم، در حالی که اکنون قسمت عبادت، تفریح و استراحت ما تحت‌الشعاع مشغولیت شغلی است و باید تمایز خاصی را قائل شویم که رسیدگی به امور فرزند و خانه نیز جایگاه خاص خویش را پیدا کند این مسئله پیش‌نیاز دیگری برای دستیابی به زندگی آرامش ‌بخش است.

پیش‌نیاز دیگری که در این خصوص وجود دارد این است که الگوی معماری و شهرسازی ما باید اسلامی باشد، زندگی‌های آپارتمان و شهرنشینی که داریم، آرامش را از انسان‌ها می‌گیرد به جای اینکه تعامل وجود داشته باشد و رفتارهای اسلامی را در جامعه ساری و جاری کند باعث تصادم و اصطکاک می‌شود.

مسأله دیگر ترافیک است، ترافیکی که بخشی از وقت مفید اعضای جامعه‌ ما را در خیابان نگه می‌دارد و آلودگی زیست محیطی ایجاد می‌کند که منجر به تحریک اعصاب شده و ما را از حالت عادی، آرامش و طمأنینه‌ای که باید داشته باشیم بیرون می‌برد و چه بسا باید مجال و فرصت این را پیدا کنیم که به وظایف و تکالیفی که خداوند برای ما مقرر کرده، بپردازیم.

پنج‌شنبه و جمعه فرد مؤمن عمدتاً باید به عبادت، انس با قرآن، دعا و راز و نیاز و... بگذرد، پنج‌شنبه و جمعه ما این طور است که اندکی از آن به جبران کارهای ناتمام طول هفته، مقداری به کسر خواب و حداقلی است از عبادتی که باید اتفاق بیافتد، این امور الزامات و پیش‌نیازهایی برای ایجاد آرامش در زندگی است که محقق شدن آن زمان‌بر و الزاماتی است.

تمام نهادهای جامعه باید حامی سبک زندگی واقع بینانه از تعالیم دینی باشند

*صحبت نهایی شما برای پیش رفتن به سوی سبک زندگی اسلامی؟

-ما نیاز داریم که مبتنی بر آموزه‌های دین مبین اسلام با رویکرد اجتهادی، یک سبک زندگی واقع‌بینانه خدایی را برای زندگی در شهر و روستا و عشیره‌مان باز تعریف کنیم، انتظاراتمان را از یک فرد مؤمن و انسانی که می‌خواهد شهروند تراز جمهوری اسلامی باشد بازتعریف کنیم ما نمی‌توانیم از عموم جامعه خود، انتظاراتی که از انسان‌ کامل داریم، داشته باشیم ما باید توقعات متوازن و واقع‌بینانه‌ای که مبتنی بر تعالیم دینی و آموزه‌های وحیانی است تعریف کنیم و آن را سرلوحه کار خودمان قرار دهیم و همه نهادها و ساختارهای ما حامی چنین طرح و سبک زندگی باشند. مدرسه و صدا و سیما در این راستا حرکت کنند گروههای مرجع، بازپروری ‌شوند، قوانین و مقررات را در این راستا اصلاح کنیم و به سمتی برویم که بتوانیم تبلیغات و شیوه‌های آموزش دینی ما جذاب‌تر شود، از فناوری‌های روز حداکثر استفاده انجام شود.

غربی‌ها به اسم علم، وحدت نظر بیشتری در مقایسه با ما که صاحب ایدئولوژی هستیم دارند، با این وجود که ایدئولوژی ما وحیانی است اما در فهم، درک و تدوین آن اهتمام لازم را نداریم و هرچه دیرتر در این زمینه وظیفه ملی و اسلامی خویش را انجام دهیم، برگرداندن مسیر زندگی سخت‌تر خواهد شد. با توجه به اینکه اوایل پیروزی انقلاب، رجوع ما در بسیاری از مباحث به اسلام بیشتر بود، اما متأسفانه در حال حاضر فاصله‌ ما بیشتر شده است.