این است رسم جوانمردی؟
به دوستانم پیغام و پسغام دادهاند که بیا جلو ما هم هستیم به حوزه هم میآییم و مومنی هم باشد. به دوستانم گفتم هر حرفی دارند بنویسند. به تلفن ها اعتماد ندارم. سه نفرشان تلفن زدند و در مجموع شش بار با من سخن گفتند و هر شش بار خودشان زنگ زدند و برداشتند در مصاحبه مطبوعاتی شان نوشتند قزوه در تماسی که با ما داشت... هی انصاف تان را شکر... اینطوری می خواهید لوطی و جوانمرد باشید؟
گفتم بفرمایید به آقایان که : برو این دام بر مرغ دگر نه. من با شما صحبتی ندارم. همه ی جوانمردی تان را در مصاحبه مطبوعاتی تان دیدم. همه سخنان برحق تان را و فحش ها و فضیحتهایتان را در صفحات فیس بوک تان خواندم. دیدم که به بهای دفاع از خودتان بیست و هشت شاعر جوان را قربانی کردید. من گفتم نامهای آنها را منتشر کنید؟ من گفتم نام آن شاعر عزیز درگذشته را به خاطر نداشتن سه میلیون پول بیمارستان منتشر کنید؟ آیا ایشان فرزندانی ندارند که با این عمل شما احساس خجالت کنند؟ این است رسم جوانمردی؟
مصاحبه مطبوعاتی گذاشتید فقط برای فحش دادن به من و رییس جمهور سابق. بیت مرا خواندید و حتی ایهام به این بزرگی را نفهمیدید که این شعر یک طنز بود و کنایه ای به آن دولت داشت. لااقل به تیمسار و استوار که از درجات نظامی است دقت میکردید:
شکر خدا که تیمساران پشت و پناه مردماناند
شکر خدا که استوار است دولت ...
بسیاری از سخنان و افاضات شما در آن مصاحبه مطبوعاتی که میتوانست جنبه روشنگری داشته باشد جنبه حقوقی پیدا کرده است . بیش از بیست نکته حقوقی و اتهام تنها در همین گفتگوی شماست. خواستید برایتان مینویسم و یا در همان محکمه ای که برپا می کنید ارائه خواهم کرد. به قول آن مرد من سرهنگ نیستم من حقوقدانم. شاید دوستان از یاد بردهاند که من هم بیست و چهار سال قبل مدرک قضاوتم را دریافت کردهام و در طول پنج سال کمی تا قسمتی آیین دادرسی و رسم دادخواهی هم خواندهام.
***
اتفاقا زم مرا تایید کرد
دیدم برداشتهاند خبرگزاریهایی در خط شما نوشتهاند آقای زم حرفهای فلانی را تایید نکرد. من گفته بودم که حاج آقای زم گفته بود برو این خانه را بگیر و به همراه آنها آن را اداره کن. این درست در زمانی بود که من مدیر ادبی فرهنگسراها بودم و این خانه هم زیر نظر شهرداری بود و جناب زم هم رییس سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران. عین صحبتهای من و حاج آقا را بخوانید و مقایسه کنید با آن تیتر . ایشان اولا گفتهاند که من و آقای قزوه کی اهل بگیر و ببند بودهایم. باز در ادامه ایشان اشاره کردهاند که ایجاد انشقاق نباید بشود و حرف مرا تایید کردهاند و گفتهاند که برو با آنها در یک جبهه کار کن. آیا این تیتر بی انصافی محض نیست که نوشتهاید آقای زم حرف قزوه را تایید نکرد. به هر حال ایشان زنده اند و من هم زنده . به نظرم توضیح ایشان توضیحی جوانمردانه و صد البته رندانه بود که نخواست موجب افتراق شود .
***
تکرار همانم دو پرسش قبلی
سخن اصلی دریغا که فراموش شد و انگار شیوه ی این بزرگواران همیشه در این بوده که بحث را منحرف کنند مثلا با کشاندن پای بچههای سلمان و یا شخص رییس جمهور سابق به این بحث تا از پاسخ جدی به سوالهای من و دیگر شاعران فرار کنند.
تمام آن سوالهایم را در همین دو سوال کوتاه خلاصه می کنم و شما به جای حاشیه رفتن و حاشیه نگاری همین دو را پاسخ بگویید :
1- آیا انجمن شاعران ایران یک تشکل عمومی است یا خصوصی؟ اگر عمومی هستید گزارشی از بودجههایی که گرفتهاید به شاعران بدهید که بودجههای گرفته شده از شهرداری و ارشاد و ... را صرف چه کردهاید و اگر دارایی ای دارید - مثلا دو دهنه مغازه در روبروی دانشگاه و ... آیا این دارایی متعلق به همه شاعران است یا نیست؟ به هر حال اگر عمومی باشد باید دارایی آن هم متعلق به عموم باشد ضمن آن که شما با آرای همه ی شاعران انتخاب شدهاید یا این انتخابی فرمالیته و در یک حلقه ی محدود بوده؟
2- اگر میفرمایید ما تشکل خصوصی هستیم چرا خود را در نامه نگاریها و گرفتن بودجه و اموال به عنوان نماینده تمام شاعران معرفی میکنید؟ و چرا نام تمام شاعران ایران را بر خود گذاشتهاید؟ ضمن آن که اگر خصوصی هستید در خانه ی شهرداری و اموال عمومی چه می کنید؟ آیا تنها شما و تشکل کوچک شما این استحقاق را دارد که در یک خانه ی بزرگ متعلق به شهرداری و بیت المال ساکن شود ؟
***
من بارها قبلا هم این اعتراض ها را کرده ام و شما هر بار به جای پاسخ دادن تلاش کرده اید با نامه نگاری و استفاده از قدرت تان در دولت های قبلی من و دوستان معترض دیگر را توبیخ و یا حتی از شغل برکنار کنید. نامه نگاری هایتان با رییس سابق سازمان مدیریت و حراست سابق آنجا برای توبیخ کردن اداری یکی از معترضان به شما هنوز موجود است. در صورتی که در مصاحبه تان گفتید ما فقط از بازرسی خواستیم که بیایند و ببینند و اقدامی نکردیم.
***
شما که حر باشی برای هفت پشت مان کافی ست
یکی از این بزرگان مرا دعوت کرده است که جبهه ام را عوض کنم و به سمت حری بیایم که در فیس بوک دستبند سبز دارد و لابد سطل آشغال آتش می زند. شما همان حر باشید برای هفت پشت ما کافی ست سردار! قربان وفایت . ما عضو فیس بوک نیستیم و لایک کردن یادمان رفته. بگذار ما همان کوفیان تماشاگر باشیم.
***
دعوای من با شما دعوایی شخصی نیست. یک دعوای اعتقادی ست. هیچ ربطی هم به ادارهای که من در آن کار میکنم ندارد. این نامه را هم در ساعتی غیر از ساعت اداری می نویسم. هرگز برای خودم و همفکرانم هم از طرح این سوال حتی تصور منفعت و سود هم ندارم چرا که معتقدم باورها قابل خرید و فروش نیستند.
من تنها گزارشی از وضعیت دردناک خانه شاعران به جامعه یا همان مردم شما داده ام. همیشه دلم به درد آمده وقتی دیده ام شاعری جوان و از گرد راه رسیده به یکی از پیشکسوتان و شاعران بزرگ و محبوب وطنم که شعرهای زیبایی هم برای انقلاب و امام گفته توهین می کند و به او لقب دلقک می دهد. شاید تنها جرم آن شاعر همراهی نکردن با شما و همدلی کردن با بچه های انقلاب باشد.
دلم میسوزد وقتی میبینم بچههای این و آن را مثل گوشت قربانی سپر اهداف خود کردهاید و در پشت نامها پنهان شدهاید.
دلم می سوزد وقتی میبینم بچه های درد کشیده انقلاب که خیلی شان حتی خانه ای ندارند و به مراتب از تمام شما شاعرترند در لیست شما جایی ندارند چون به دیدار حضرت آقا می روند و شعر دفاع از انقلاب میسرایند اما کسانی که به آرمانهای انقلاب توهین میکنند هر روز به شما نزدیک و نزدیک تر میشوند.
دلم میسوزد وقتی میگویم قیصر و سلمان و حسینی شاعر انقلاباند و شما میگویید دارند سید و قیصر و سلمان را مصادره میکنند. مگر شما چقدر با انقلاب در این چند سال فاصله گرفتهاید که قیصر و سید و سلمان را حتی شاعر انقلاب نمیدانید و عنوان شاعر انقلاب را برای اینها وهن میدانید .
دلم می سوزد ببینم دوستانی که خودشان از نهادهای حکومتی ارتزاق کرده اند پز روشنفکر بودن می دهند و با لذتی وصف نشدنی بچههای جوان و انقلابی مردم را هم دعوت به بی خطی و بی تفاوتی میکنند.
دلم میسوزد وقتی میبینم کسانی که در این همه سال صدایی نداشتند و تنها به مدد سیمایشان و به مدد رسانهها به شهرتی نسبی رسیدهاند با آن همه حمایت دیروز و حتی امروزی نهادها و سازمان ها و با گرفتن خانه سازمانی و حمایتهای جوراجور حالا تنها کارشان دشنام دادن به شاعرانی شده که در خط انقلاب و رهبری ثابت قدم ایستادهاند. اگر چه ما و نهادهایی چون حوزه هنری هرگز کاری به آنها نداشتهایم و در طول این همه سال حتی در مواردی از آنها دفاع هم کردهایم ( که البته این روزها به جای تشکر با تمسخرشان هم در مصاحبه ها مواجه شدهایم) و نگران آنها هم بودهایم چه در قضیه ی فتنه و چه بعد آن.
***
به دوستانم گفتم نیازی نمیبینم که کسی از من حمایت کند. به خودشان هم گفتم که تک و تنها هستم نه نیازی به یارکشی دارم نه جلسات هماهنگی و نه بیانیه جمع کردن و نه فیس بوک بازی و گدایی لایک . آنقدر حرف برای زدن دارم که آرزو دارم در محکمهای که این دوستان برایم آماده میکنند همه آنها را بگویم. اگرچه فعلا نیازی به گفتن همه این حرفها نیست. لطفا به همان دو سوال من پاسخ بدهید. باقی بقایتان.