پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۳۰ آذر ۱۳۹۲ - ۱۱:۴۵

رمزگشایی از پیغام حجاریان

اصولگرایان در مقابل تلاش سعید حجاریان برای دوقطبی‌سازی باید در جهت تثبیت سه قطبی اصولگرایی، اصلاح‌طلبی و میانه‌روی تلاش کنند.
کد خبر : ۱۵۱۱۵۶
صراط: سعید حجاریان برای اصلاح‌طلبان غنیمت است، چه زمانی که از مقام سیاستمدار رسمی در قامت مشاور رئیس‌جمهور خاتمی رفته‌رفته جدا شد و خود را به جامعه مدنی پیوند داد و در قامت مدیرمسئول کینه‌های قدیمی‌اش از طیف راست وزارت اطلاعات را با قلم اکبر گنجی علنی کرد و چه زمانی که راه شورای شهر در پیش گرفت تا از دریچه نهادهای مدنی راه گفت‌وگو با حاکمیت باز کند و مقدمات «فشار از پایین» برای «چانه‌زنی از بالا» را مهیا نماید و چه زمانی که در خانه نشست و بعد از ترور نافرجام، هر از گاهی به اصلاح‌طلبان ناامید از سیاست‌ورزی نهیب می‌زد و استراتژی «اصلاحات مرد، زنده‌باد اصلاحات» را تدارک می‌دید.

و چه زمانی که همراه با مصطفی تاج‌زاده از سازمان مجاهدین به سوی مشارکت روانه شد تا بر چپ مذهبی لباس مدرن بپوشاند و آرمان قدسی چپ‌های اسلامی را در دولت عرفی ترجمه کند و تبار سیاسی‌اش را با زمانه جدید وفق دهد. او در این راه البته مسیری متفاوت از هم‌مباحثه‌ای‌اش «عبدالکریم سروش» در «کیان» داشت که اگر «سروش» از معرفت دینی و تجربه دینی و اسلام معنوی در مقابل اسلام‌فقاهتی سخن می‌گفت و فقه را پوسته دین می‌دانست و اخلاق را گوهر و باطن آن و از این راه اسلام سکولار و فردی را به صدر می‌نشاند اما «جهانگیر صالح‌پور» از ظرفیت‌های فقه برای عصری‌کردن دین می‌نوشت و اجتهاد را زمینه‌ساز عرفی‌شدن دین می‌دانست که این خود ترجمه‌ای دیگر از اسلام سکولار بود.  و شاید همین تاکید حجاریان بر ظرفیت‌های فقه برای عرفی‌کردن دین بود که او را در پارادایم اسلام سیاسی قرار داد و از او یک اصلاح‌طلب ذیل پروژه «گذار به دموکراسی» ساخت، برعکس سروش که از دالان مثنوی به سیاست‌گریزی و سیاست‌ستیزی رسید.

و چه آن زمان که آموخته‌هایش از حسین بشیریه را با آنچه از فقه سیاسی  می‌دانست ترکیب کرد و برای چپ‌مذهبی نسخه‌ای اصلاح‌طلبانه پیچید. ماموریت او انگار این بود که جامعه‌شناسی سیاسی را به سیاست عینی پیوند بزند و از خواسته‌های اصلاح‌طلبانه در جامعه، تصمیم‌های مطلوب در سطح قدرت استخراج نماید. از همین رو او سعی کرد به صورت همزمان پایی در جامعه مدنی داشته باشد و پایی هم در سیاست.  حتی اگر لازم بود در این میان تفسیر خود از ماکس وبر را هم ضمیمه تئوری‌هایش می‌کرد تا از یک جامعه‌شناس تفهمی که در نقد عین‌گرایی و اثبات‌گرایی سخن می‌گفت و بر بوروکراسی به مثابه قفس آهنین می‌تاخت و از روند افسون‌زدایی و بی‌معنا‌شدن جهان گلایه می‌کرد، جامعه‌شناسی اصلاح‌طلب و مدرنیست بسازد تا جاده دوم‌خرداد را فراخ‌تر کند و این از جفاهای حجاریان به وبر است که از اندیشمندی فهم‌گرا و فرهنگ‌محور، وجهی ضدسنت و انقلابی باز نمایاند تا ستونی برای حزب سیاسی‌اش استوار کند.

از «فتح سنگر به سنگر» برای روحیه‌دادن به اصلاح‌طلبان بگوید و از «فشار از پایین» برای تقویت جنبش دانشجویی و روشنفکری اصلاح‌طلبانه و در این راه ابایی از تندگویی هم نداشته باشد. مثل آنجا که در همایش جبهه مشارکت برای انتخابات مجلس ششم بگوید؛ در آستانه نوروز همه مردم خانه‌تکانی می‌کنند، مجلس هم نیاز به خانه‌تکانی دارد. سعید حجاریان چه آن زمان که خطابه‌های تند و آتشین می‌گفت و می‌نوشت و برای صبح امروز چون توپخانه اصلاح‌طلبان، «آتش» تدارک می‌کرد و سردمدار «جنگ روانی» دوم خردادی‌ها بود و چه زمانی که پس از ترور روی ویلچر نشست و در فیلم تبلیغاتی دکتر معین، نماد زخمی‌شدن اصلاحات تلقی شد، همیشه راهی میان جامعه‌شناسی و سیاست را طی کرد؛ دقیقا آنچه اصلاح‌طلبان نیاز داشتند و به طور عامیانه «تئوریسین اصلاحات» می‌خواندنش. همین موازنه میان قدرت اجتماعی و قدرت سیاسی پروژه اصلی او بود که گاهی البته این موازنه برهم می‌خورد و کار میان این دو بخش نابسامان می‌گشت تا جایی که اختلاف در سطح سیاست‌ورزی، بدنه اجتماعی اصلاحات را بی‌تفاوت کرد و بخشی را به جرگه تحریمی‌ها فرستاد و برخی دیگر را به سوی اصولگرایان روانه ساخت.

سعید حجاریان اکنون پس از هشت سال احمدی‌نژاد به میدان آمده است، با تغییراتی بزرگ که اگر زمانی تمهیدات عبور از خاتمی را مهیا می‌کرد، از 87، هواخواه نامزدی ناطق‌نوری در گفت‌گو با هم‌محلی‌اش عباس عبدی شد و بعدها اختلاف میان جبهه پایداری و جبهه متحد اصولگرایان در انتخابات مجلس نهم را امیدوارکننده برای اصلاح‌طلبان توصیف کرد. و کمی بعدتر طرفدار نامزدی هاشمی‌رفسنجانی در سال 92 شد. انگار در اندیشه او دست بالا برعکس دوران اصلاحات با سیاست بود، به جای بدنه اجتماعی و جامعه‌مدنی که گردش به راست خود را حتی بعد از قدرت‌گرفتن دولت روحانی ادامه می‌دهد و همچنان پروژه موازنه میان قدرت اجتماعی و قدرت عینی را برای اصلاح‌طلبان تنظیم می‌کند.

و سعید حجاریان در عین حال می‌تواند غنیمتی هم برای اصولگرایان باشد چرا که او همچنان زبان اصلاحات است و حرف‌های جدید او می‌تواند به آرایش طیف‌های مختلف اصولگرا در فضای سیاست کمک کند. گروهی از اصولگرایان که در عرصه قدرت رسمی حضور دارند می‌توانند به واسطه گفته‌هایش مبنی بر انحلال مجلس به نفع دولت، او را نقد کنند. گروهی دیگر از اصولگرایان متمایل به طیف راست دولت روحانی می‌توانند بر جدایی گفتمانی یا حتی عملی اصلاح‌طلبان از دولت روحانی سخن بگویند و گروهی دیگر می‌توانند با تمرکز و دقت بیشتر استراتژی آینده اصلاح‌طلبان را در گفته‌های او ردیابی کنند و برهمین اساس اقدامات جدید خود را سامان دهند.

آنچه در گفت‌وگوی جدید حجاریان بیش از هر چیز اهمیت دارد، تاکید او بر ادامه ائتلاف میان اصلاح‌طلبان  و میانه‌روها در انتخابات مجلس دهم است. پس از انتخابات ریاست جمهوری این سوال مشترک اصولگرایان و میانه‌روها بود که اصلاح‌طلبان  چه برنامه‌ای برای ادامه راه با دولت دارند؟

آنچه حجاریان پیش‌روی اصلاح‌طلبان  قرار داده شاید هم هشدار به محمدرضا عارف باشد که بادهای سیاست قوی‌تر از استقامت اصلاح‌طلبان‌ خواهد وزید و هنوز زمان جدایی چپ مدرن از راست مدرن فرا نرسیده و هم علامتی است به دولت روحانی که نگران بدنه اجتماعی اصلاحات نباشد و کار دیپلماسی و اقتصاد را با آرامش خیال پیش ببرد و پیغامی به اصولگرایان که پیوند میان اصلاحات – اعتدال نه موقتی که تا اطلاع ثانونی برقرار است.

و پیغامی بزرگ‌تر برای اصولگرایان که سرمایه‌گذاری اصلاحات نه بر اصلاح‌طلبان  که بر راست‌های هجرت‌کرده صورت می‌‌پذیرد. یا به عبارتی خانه‌ای که اصلاح‌طلبان می‌سازند بر خندقی است که میان راستگرایان ایجاد شده؛ اینجاست که بدنه اجتماعی به صبر فراخوانده می‌شود و مامور به ترمیم جامعه مدنی؛ چه دانشگاه باشد چه رسانه و چه ایجاد تشکل‌های اجتماعی و غیرسیاسی. و کار سیاست به میانه‌روها سپرده می‌شود که تباری راست دارند و نگاهی به چپ. پس طبیعی است که در این استراتژی، ناطق‌نوری بر عارف ارجح باشد و هاشمی‌رفسنجانی بر خاتمی. در تقسیم‌کار جدید، جامعه به اصلاح‌طلبان سپرده می‌شود و سیاست به میانه‌روها. این شاید بزرگترین تجربه سعید حجاریان از سال‌های اصلاحات باشد که «فتح سنگر به سنگر» یک خواب و رویا بود؛ پس باید از آسمان به زمین آمد و به جای داستان‌پردازی به واقعیت تن داد. چراکه نه جامعه پذیرای دکتر معین است و نه ساختار حاکمیت مهیای ورود تندروهای حزب مشارکت به عرصه قدرت. پس اصلاح‌طلبان  در میانه مجلس ششم و هفتم، که یکی در انحصارشان بود و دیگری در غیبت‌شان، به مجلس پنجم تن می‌دهند که هم مجید انصاری داشته باشد و هم محمدجواد لاریجانی که هم ائتلاف چپ‌ها با کارگزاران قدرت  آبستراکسیون داشته باشد و راست‌گرایانش هم از فراکسیون قدرتمند مخالف حساب ببرند. البته حجاریان درباره اینکه «مجلس پنجم سازی» مجلس دهم، «خاتمی‌سازی» هم در پی دارد یا نه توضیحی نداده اما واضح است که اصلاح‌طلبان  امتیاز موضع‌گیری ریاست‌جمهوری دوازدهم را در جیب خواهند داشت تا در زمان لازم هم بتوانند معامله با میانه‌روها را تدارک کنند و هم امکان حرکت در مسیری متفاوت را داشته باشند.

نیمه دوم سال 92 اما تفاوت‌های فراوانی با عصر اصلاحات دارد. اگر در آن زمان تلاقی سیاست و جامعه‌شناسی، جامعه ایران را به پیش می‌برد، اکنون اما سیاست‌خارجی و اقتصاد به مثابه نتایج عینی آن دو مولفه دیگر قابل اندازه‌گیری هستند. اگر تاکنون سیاست روبنا و جامعه‌شناسی زیربنا بود و این هر دو دیسیپلین با هم در ارتباط متقابل اما اکنون سیاست‌خارجی و اقتصاد هم در پیش‌بردن جامعه ایران نقشی اساسی و مهم یافته‌اند. پس طبیعی است که اصلاح‌طلبان  به فراخور اهمیت‌یافتن این دو موضوع، خود را شریک دولت بدانند و کارگزاران دیپلماسی و اقتصاد را کارگزاران پروژه اصلاح‌طلبی.

این مربعی است که اصلاح‌طلبان صد روز پس از روی کار آمدن حسن روحانی تشکیل داده‌اند؛ سیاست خارجی، اقتصاد، سیاست داخلی و جامعه‌شناسی (قدرت اجتماعی).

تقسیم کار در این مربع این‌گونه شکل گرفته است:
1- حوزه سیاست خارجی در اختیار میانه‌روهاست و چهره ‌سرشناس این حوزه به شدت مورد حمایت نخبگان جریان اصلاحات قرار می‌گیرد.
2- حوزه اقتصاد توسط میانه‌روها و اصلاح‌طلبان  مدیریت می‌شود.
3- حوزه سیاست از اختیار اصلاح‌طلبان خارج است و عموما در اختیار نیروهای نزدیک به جریان اصولگرای نزدیک به روحانی قرار دارد.
4- حوزه قدرت اجتماعی توسط اصلاح‌طلبان  سازماندهی می‌گردد و در این میان میانه‌روها هزینه‌های سیاسی مدیریت این حوزه در سطح قدرت عینی را می‌پردازند.

برهمین اساس است که ورود محمدجواد ظریف به حوزه‌های سیاست داخلی مورد توجه اصلاح‌طلبان  قرار می‌گیرد و نقدهای اصولگرایان به توافقنامه ژنو، او را در فضای عملیاتی اصلاح‌طلبان  قرار می‌دهد، درحالی که تبار سیاسی ظریف متفاوت از اصلاح‌طلبان  است و بیشتر از تعهد به آرمان اصلاح‌‌طلبانه به عملگرایی در دیپلماسی متعهد است اما درعین حال گرچه مسئولیت اجرایی دیپلماسی با اصلاح‌طلبان نیست اما نتایج عملی آن به حساب‌شان ریخته می‌شود و در تعامل با بدنه می‌توانند به اعتبار خود بیفزایند و خلاء قدرت در حوزه سیاست داخلی را این‌گونه جبران کنند، هرچند رفتارهای جدید ظریف در برقراری ارتباط با عامه مردم در کنار نخبگان خود حدیثی است از ستاره‌سازی در دولت میانه‌روها و البته جداشدن این ستاره از قاعده گروه‌های سیاسی.

در عین حال بدنه اجتماعی‌شان را منتقد اما صبور در مقابل دولت روحانی سازماندهی می‌کنند و به سراغ ماموریت مهم‌شان که تبدیل‌کردن دیپلماسی به نتایج اقتصادی است، می‌روند تا در مقابل طبقه متوسط و طبقه پایین و دیگر افرادی که از سبد رای اصولگرایان جذب کرده‌اند دست بالا را داشته باشند.  اداره فضای روانی دولت فعلا برای اصلاح‌طلبان ایده‌آل است چراکه نه حسن روحانی وضع حاضر را فرصت مناسبی برای جدا‌شدن از ائتلاف ریاست‌جمهوری یازدهم می‌داند و نه اصلاح‌طلبان راهی غیر از این ائتلاف برای سیاست‌ورزی درون نظام دارند.  اما سوال: آیا پیوند میانه‌‌روها و اصلاح‌طلبان ابدی است؟ آیا اصولگرایان از بازی خارج شده‌اند؟ آیا ضربه انتخابات یازدهم آن‌چنان قدرتمند بوده که اصولگرایان به این زودی از شوک‌اش خارج نمی‌شوند؟

پاسخ اما به صراحت منفی است. نه ائتلاف میانه‌روها و اصلاح‌طلبان  همیشگی است، نه اصولگرایان از مدار سیاست‌ورزی خارج شده‌اند و نه حسن روحانی شبیه به محمد خاتمی است که اگر بود وزیر کشورش نه رحمانی‌فضلی که عبدالله نوری بود و معاون سیاسی‌اش نه میرولد که تاج‌زاده بود و حتی وزارت علوم‌اش نه فرجی‌دانا که مصطفی معین ‌بود.

این استادی سعید حجاریان در جنگ روانی است که با توپ دولت‌ میانه‌رو برای اصلاح‌طلبان فرصت گل می‌سازد و از بی‌سازمانی آنان در سطح بدنه فرصت بازسازی و از تمایل روحانی برای تعامل با حاکمیت در سیاست داخلی به نفع سیاست خارجی و اقتصاد، سیاست صبر و مدارا شبیه داستان رفع حصر آیت‌الله منتظری تولید می‌کند. او همچنان خانه سیاست اصلاح‌طلبان  را در زمین اختلاف اصولگرایان می‌سازد و به عادت رادیکال‌های چپ که میراث ماندگاری برای اصلاح‌طلبان گشته، زبان به طعن نمایندگان اصولگرا باز می‌کند و از نعمات اختیار انحلال مجلس توسط دولت می‌گوید غافل از آنکه او خود گفته‌های دولت دهم را طوری دیگر بازگو می‌کند که مجلس در صدر و راس امور نیست و باید فقط به رای مردم به رئیس‌جمهور تمکین کرد، فارغ از اینکه رئیس دولتی که از هم‌پیمانی‌اش با اصلاح‌طلبان می‌گوید خود را فرزند مجلس خوانده و از مجلس است و با مجلس. سعید حجاریان که خود به میدان آمده تا شعارهای تند بدنه را مدیریت کند و آنان را به صبوری در مقابل دولت فرابخواند اما اینجا را در زمین اصولگرایان بازی کرده و این از همان غنیمت‌هایی است که گفته شد برای اصولگرایان.

ائتلاف میانه‌روها با اصلاح‌طلبان  اما از سر میل و رغبت هیچ‌‌یک از دو طرف نیست. فارغ از تبار متفاوت روحانی و ناطق‌نوری با چپ‌ها، ضعف اصلاح‌طلبان  در قدرت عینی ممکن است بدنه را سر خورده و از آنان جدا کند و قدرت چانه‌زنی را از آنها بگیرد و البته هرگونه موفقیت دولت در سیاست‌خارجی و اقتصاد، میانه‌روها را از اتحاد با اصلاح‌طلبان  بی‌نیاز و آنان را بیشتر به طیف خاکستری مردم نزدیک کند. قابل تصور است که دولت روحانی پس از عبور از دست‌انداز‌های سیاست‌ خارجی و اقتصاد، از فضای روانی اصلاح‌طلبان خارج شود و گفتمان اعتدال را رسما از زیرسایه گفتمان اصلاحات خارج کند. اختلاف فرزند پیروزی است همان‌گونه که اتحاد فرزند شکست است. پس پیروزی‌های احتمالی، بقای ائتلاف میان میانه‌روها و اصلاح‌طلبان  را سخت‌تر می‌کند، همان‌گونه که در اوایل دهه 80 با اصولگرایان چنین کرد و از بدنه اصولگرایی جریان چپ و راست متولد شد و هر یک به راه خود رفتند. اکنون زمانه عوض شده و امکان گفت‌وگو میان طیف‌های مختلف اصولگرا فراهم که این البته از نتایج پیروز‌نشدن در انتخابات یازدهم است. پس نباید فراموش کرد که دولت روحانی دولتی اصلاح‌طلب نیست و می‌توان به استقلال‌اش در میان‌مدت از اصلاح‌طلبان  هم فکر کرد؛ چیزی که من فکر می‌کنم نزدیکان آقای روحانی بیش از همه می‌پسندند چرا که ذاتا نه حسین فریدون، نه محمد نهاوندیان، نه حسام‌الدین آشنا و نه محمد شریعتمداری اصلاح‌طلب‌اند و نه دل خوشی از اصلاح‌طلبان  دارند.

پس منطقی است که اصولگرایان در نقد دولت جانب احتیاط را نگه دارند که سرعت بیش از حد شاید اصلاح‌طلبان را خوشنود کند و فضای دو‌قطبی مورد نظرشان را بسازد. درحالی که فضای سه‌قطبی خواسته امروز اصولگرایان باید باشد. چه کسی می‌داند که فردا چه خواهد شد.  شاید اگر مجلس بعدی شبیه مجلس پنجم باشد، اصلاح‌طلبان  راه جدیدی را برای رسیدن به قدرت باز کنند. شاید سر آنان را سودایی دیگر باشد. و البته در این میان با سیاستمدار با‌هوشی مانند حسن روحانی مواجه‌اند که به خوبی بازی اصلاح‌طلبان  را می‌خواند و شاید حتی قدم‌هایی هم از آنان جلوتر باشد.

گوی سیاست ایران همچنان درحال چرخش است، گرچه اصلاح‌طلبی ادعای میدان‌داری دارد اما واضح است که دو رقیب جدی در سطح سیاست عینی و قدرت رسمی بازیگردان هستند؛ میانه‌روها در دولت و اصولگرایان در مجلس.

اگر اصلاح‌طلبان  در تلاش‌اند که ظریف را به سود خود مصادره کنند؛ کارگزاران اقتصادی را مورد حمایت خود قرار دهند، چراغ جامعه مدنی را با فرستادن محمد‌رضا خاتمی و علی شکوری‌راد به دانشگاه روشن نگاه دارند اما اصولگرایان هم در این مربع کم قدرت ندارند. در عرصه قدرت رسمی، پارلمان در اختیار آنان است، بر شهرداری تهران مسلط هستند، شوراهای اکثر شهرها را در اختیار دارند. پس چرا نباید انتظار داشت که در سیاست‌ورزی دستی واحد باشند و علی لاریجانی و حداد‌عادل دو رقابت گذشته‌‌‌شان را فراموش کنند و به مدیریت اصولگرایان مجلس بپردازند؟ چرا نباید سعید جلیلی و محمدباقر قالیباف که بدنه اجتماعی خوبی دارند یا علیرضا زاکانی و محسن رضایی و احمد توکلی به سمت حزب‌سازی بروند؟ چرا محمدرضا باهنر نباید تشکیلات راست‌سنتی را به مثابه حزبی مدرن بازسازی کند؟ اکنون زمان حزب‌سازی اصولگرایان است که اگر ضعف دولت‌ها در ایران نداشتن نیرو و برنامه است،  حزب می‌تواند این دو ضعف را بر‌طرف کند. حالا که اصلاح‌طلبان  دچار محدودیت در بازسازی احزاب‌شان هستند، نوبت اصولگرایان است که بدنه اجتماعی‌شان را توسط حزب به قدرت سیاسی گره بزنند.

چرا اصولگرایان باید خود را از بازی سیاست خارجی حذف کنند؟ چه کسی است که نداند عرصه سیاست خارجی عرصه تصمیم‌گیری حاکمیتی است پس باید فراتر از اشخاص و دولت‌ها به آن نگریست و اجازه نداد کامیابی احتمالی سیاست‌خارجی به حساب اصلاح طلبان ریخته شود. همانگونه که همکاری اقتصادی مجلس با دولت می‌تواند اصلاح‌طلبان  را در بسیج جامعه علیه اصولگرایان ناکام سازد. اگر آقای حجاریان به روی مخالفت پارلمان با دولت و اصولگرایان با سیاست خارجی حساب باز کرده، چرا نتوان این معادله را خراب کرد و روی دیگری از سیاست‌ورزی را نشان داد. اصولگرایان در مقابل دولت‌های احمدی‌نژاد بهترین نقدها و بهترین حمایت‌ها را داشتند، چه دولت نهم و چه دولت دهم. حالا که حسن روحانی بر سرکار آمده آیا نمی‌توان مرزی میان تخریب و نقد درست کرد که هم دولت قدر آن را بداند و هم جامعه از آن دلسوزی و مراقبت از دولت استنباط کند. اصولگرایان می‌توانند این پیغام را به جامعه بدهند که مجلس اصولگرا هم حامی دولت است و هم مراقب و منتقدش اما اهل تخریب نیست.

اکنون اصولگرایان در شرایط ویژه‌ای قرار دارند. صدای رقیب بلندتر از همیشه به گوش می‌رسد. آنان فرمان به مصالحه و صبر می‌دهند و دولت را از خود می‌دانند. در مقابل اصولگرایان هم باید صبر پیشه کنند و نشان‌دهند که با صداقت در کنار دولت روحانی هستند. نشان‌دهند که طرفدار رشد اقتصادی مثبت‌اند، مخالف فساد بوروکراتیک‌اند، موافق حل مساله هسته‌ای‌اند، اما در عین حال دانشگاه آشوب‌زده را نمی‌خواهند، که دانشگاه پرتنش جامعه پر‌اضطراب تولید می‌کند. دانشگاه سیاست‌زده، ضدتوسعه است و در نهایت کار سیاست‌ورزی را برای روحانی سخت و سخت‌تر می‌کند. بیشتر از شعار در عمل است که هم جامعه و هم دولت را به گزاره حمایت منتقدانه اصولگرایان از دولت مطمئن می‌کند.

اصولگرایان اهل انتقام نیستند، باید نشان دهند که به دولت روحانی مانند برخی از اصلاح‌طلبان  به مثابه ابزار نمی‌نگرند. نشان‌دادن این حسن نیت، سخت‌ترین ضربه به اصلاح‌طلبان است. سه‌قطبی کردن فضا، ضربه بعدی است. چراکه زیست آنان در فضای دو‌قطبی است و سه‌قطبی شدن به - معنای تفکیک میانه‌روها از اصلاح‌طلبان  - امکان ائتلاف‌های جدید را بیشتر خواهد کرد.

دولت روحانی فرصتی تازه برای اصولگرایان است. گوی سیاست هنوز به زمین نرسیده. کسی از فردا خبر ندارد. شاید در انتخابات سال 96 خبری از ائتلاف اصلاح‌طلبان  با میانه‌روها نباشد.  اصولگرایان نباید فراموش کنند که در سیاست هرچیزی ممکن است، پس باید در انتقاد کمی محافظه‌کارانه‌تر عمل کرد. محافظه‌کاری شرط عقل است.  ما اصولگرایان نباید این را فراموش کنیم؛ این را می‌شود از حمایت تاکتیکی سعید حجاریان از دولت روحانی فهمید. شاید بد نباشد سابقه خصومت روزنامه او – صبح امروز – را با آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در ذهن مرور کنیم.


منبع: مثلث