صراط: این روزها بحث حمله احتمالی آمریکا به سوریه نقل محافل شده است. یکی از رایجترین سوالی که این روزها هر دوستی از ما میپرسد این است: «زد؟»
خیلی مختصر و مفید میپرسد، اما منظورش این است که آیا آمریکا به سوریه حمله کرد یا نه. تقصیر هم ندارد، چون یک هفتهای می شود که هر روز بحث حمله آمریکا مطرح میشود. گمانهزنی هم که تا دلت بخواهد هست. یکی میگوید امشب، یکی میگوید نصف شب و دیگری فردا یا پس فردا. به نظر می رسد که آمریکاییها با طرح این گمانهزنیها در رسانههای کشورهای مختلف به نوعی نبض افکار عمومی را میسنجند. میخواهند ببینند که آیا مردم در حمله به سوریه آنها را همراهی خواهند کرد یا نه.
اوبامایی که به اصرار صهیونیستها برای سوریه خط قرمز تعیین کرد الان به قول معروف در «آمپاس» گرفتار شده است. نه راه پس دارد نه راه پیش.هم باید حمله کند تا سر حرفش مانده باشد، هم اینکه نمیتواند حمله کند، چون از طرفی افکار عمومی را با خودش ندارد.
استفاده از سلاح های شیمیایی توسط دولت بشار اسد هم تقریباً از سوی محافل مستقل بین المللی، نوعی اِن قُلت آوردن، تعبیر شده و بهانه ای که بشود دل پُر خود را از پیشروی های اخیر ارتش سوریه، خالی کنند.
این روزها حتی کسانی که دنیای سیاست را کاری ندارند و در فضای خودشان، سیر می کنند نیز، می دانند حمله به سوریه، قرار گرفتن در موقعیت آچمز است. حتی همین امروز نیز ، نوام چامسکی، فیلسوف کاربلد آمریکایی، هر چه در دلش داشت، بیرون ریخت و به ضرس قاطع به اوباما گفت که ماجراجویی و حمله نظامی به سوریه، یک جنایت جنگی است.
همین حرف و حدیث ها بود پارلمان انگلیس، زیر پای دیوید کامرون را خالی کرد و اجازه به جنگ رفتن با اوباما را به او نداد. البته کم نبوده اند دوستان آقای پرزیدنت که بی موقع، شانه از تهاجم به سوریه، خالی کردند؛ آلمان، ایتالیا، هلند، نروژ، و حتی این اواخر ناتو.
قُلدر مآبی ساکنان مملکت اُتازونی کار را به جایی رسانده که میخائیل گورباچف نیز از دل تاریخ بیرون آمده و به رییس جمهور آمریکا، هشدار داده که حمله نظامی به سوریه با وجود مخالفت های جهانی و حتی خود مردم آمریکا می تواند برای تو دردسرساز باشد.
این روزها، اوباما بدجوری سر دوراهی قرار گرفته و هر چه دو، دوتا می کند، نمی تواند خودش را راضی کند که بزند، یا نزند. احتمالاً هر چه با خود کلنجار می رود که بفهمد حمله سوریه، آیا نوعی خودزنی هست یا خیر، جواب قانع کننده ای پیدا نمی کند. حمله یا عدم حمله سوریه، به نظر بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران خبره دنیا، بدترین دوراهی اوباما در زندگی اش تا امروز بوده است. همان آمپاس. شاید خوراک این روزهای اوباما، «سرگیجه» استاد آلفرد هیچکاک باشد.
اوباما، سرگیجه دارد. شک دارد. تردید دارد. حمله نظامی یا راه حل سیاسی. سه نفر هستند که این روزها، مدام زیر گوش او، پچ پچ می کنند. نتانیاهو، بندر بن سلطان و البته جان مک کین. این مثلث ، خواب را از چشمان مرد سیاه گرفته اند. هر روز کابوس سوریه را سکانس به سکانس وارد خواب اوباما، می کنند.
هر چه باشد، دل دل کردن اوباما برای حمله را همه می دانند. او بلاتکلیف است، شاید هم قصد حمله ندارد. مگر می شود کسی که در سال2003، در اجتماع بزرگ مردم شیکاگو، حمله به عراق را با دل و جان محکوم کرد، حالا حال و هوای جرج بوشی به سرش زده باشد؟! مشخص است که عده ای او را شیر می کنند تا جنگ راه بیندازد. کاش اوباما، از این آمپاس با بدنامی بیرون نیاید. آقای اوباما، مبادا تاریخ، 20 سال بعد در مورد تو بنویسید، «کپی برابر اصل جرج بوش».
خیلی مختصر و مفید میپرسد، اما منظورش این است که آیا آمریکا به سوریه حمله کرد یا نه. تقصیر هم ندارد، چون یک هفتهای می شود که هر روز بحث حمله آمریکا مطرح میشود. گمانهزنی هم که تا دلت بخواهد هست. یکی میگوید امشب، یکی میگوید نصف شب و دیگری فردا یا پس فردا. به نظر می رسد که آمریکاییها با طرح این گمانهزنیها در رسانههای کشورهای مختلف به نوعی نبض افکار عمومی را میسنجند. میخواهند ببینند که آیا مردم در حمله به سوریه آنها را همراهی خواهند کرد یا نه.
اوبامایی که به اصرار صهیونیستها برای سوریه خط قرمز تعیین کرد الان به قول معروف در «آمپاس» گرفتار شده است. نه راه پس دارد نه راه پیش.هم باید حمله کند تا سر حرفش مانده باشد، هم اینکه نمیتواند حمله کند، چون از طرفی افکار عمومی را با خودش ندارد.
استفاده از سلاح های شیمیایی توسط دولت بشار اسد هم تقریباً از سوی محافل مستقل بین المللی، نوعی اِن قُلت آوردن، تعبیر شده و بهانه ای که بشود دل پُر خود را از پیشروی های اخیر ارتش سوریه، خالی کنند.
این روزها حتی کسانی که دنیای سیاست را کاری ندارند و در فضای خودشان، سیر می کنند نیز، می دانند حمله به سوریه، قرار گرفتن در موقعیت آچمز است. حتی همین امروز نیز ، نوام چامسکی، فیلسوف کاربلد آمریکایی، هر چه در دلش داشت، بیرون ریخت و به ضرس قاطع به اوباما گفت که ماجراجویی و حمله نظامی به سوریه، یک جنایت جنگی است.
همین حرف و حدیث ها بود پارلمان انگلیس، زیر پای دیوید کامرون را خالی کرد و اجازه به جنگ رفتن با اوباما را به او نداد. البته کم نبوده اند دوستان آقای پرزیدنت که بی موقع، شانه از تهاجم به سوریه، خالی کردند؛ آلمان، ایتالیا، هلند، نروژ، و حتی این اواخر ناتو.
قُلدر مآبی ساکنان مملکت اُتازونی کار را به جایی رسانده که میخائیل گورباچف نیز از دل تاریخ بیرون آمده و به رییس جمهور آمریکا، هشدار داده که حمله نظامی به سوریه با وجود مخالفت های جهانی و حتی خود مردم آمریکا می تواند برای تو دردسرساز باشد.
این روزها، اوباما بدجوری سر دوراهی قرار گرفته و هر چه دو، دوتا می کند، نمی تواند خودش را راضی کند که بزند، یا نزند. احتمالاً هر چه با خود کلنجار می رود که بفهمد حمله سوریه، آیا نوعی خودزنی هست یا خیر، جواب قانع کننده ای پیدا نمی کند. حمله یا عدم حمله سوریه، به نظر بسیاری از کارشناسان و سیاستمداران خبره دنیا، بدترین دوراهی اوباما در زندگی اش تا امروز بوده است. همان آمپاس. شاید خوراک این روزهای اوباما، «سرگیجه» استاد آلفرد هیچکاک باشد.
اوباما، سرگیجه دارد. شک دارد. تردید دارد. حمله نظامی یا راه حل سیاسی. سه نفر هستند که این روزها، مدام زیر گوش او، پچ پچ می کنند. نتانیاهو، بندر بن سلطان و البته جان مک کین. این مثلث ، خواب را از چشمان مرد سیاه گرفته اند. هر روز کابوس سوریه را سکانس به سکانس وارد خواب اوباما، می کنند.
هر چه باشد، دل دل کردن اوباما برای حمله را همه می دانند. او بلاتکلیف است، شاید هم قصد حمله ندارد. مگر می شود کسی که در سال2003، در اجتماع بزرگ مردم شیکاگو، حمله به عراق را با دل و جان محکوم کرد، حالا حال و هوای جرج بوشی به سرش زده باشد؟! مشخص است که عده ای او را شیر می کنند تا جنگ راه بیندازد. کاش اوباما، از این آمپاس با بدنامی بیرون نیاید. آقای اوباما، مبادا تاریخ، 20 سال بعد در مورد تو بنویسید، «کپی برابر اصل جرج بوش».