پنجشنبه ۰۶ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۲ مرداد ۱۳۹۲ - ۱۴:۰۳

گفتگوی متفاوت با اردلان تمجید بازیگر مادرانه

نسل جدید مهارت لازم را در استفاده از تکنولوژی آموخته اما نسل پیشین کمتر حوصله برخوردار شدن از این مهارت‌ها را پیدا می‌کند. از این رو نسل‌ها تنها فصت می‌یابند با نسل خود ارتباط برقرار کنند و همدیگر را بفهمند. اینجاست که شکاف بین نسل‌ها بیشتر می‌شود.
کد خبر : ۱۲۸۲۱۰
  صراطاهالی تئاتر او را به خوبی می‌شناسند که سال‌هاست در این عرصه فعالیت می‌کند و برای تحصیلات تکمیلی خود در این رشته به فرانسه نیز سفر کرده اما چون به قول خودش عجله‌ای برای دیده شدن ندارد، خیلی دیر به مخاطب تلویزیون شناسانده شده است.

به هر حال مهدی سلطانی هنرمندی است که حالا اکثر مخاطبان تلویزیون با او آشنا هستند و بازی‌اش را دوست دارند، به خصوص در سریال‌های مانند «در مسیر زاینده‌رود»، «دیوار»، «مادرانه». به بهانه ایفای نقش اردلان تمجید در سریال «مادرانه» با او درباره شکاف نسل‌ها و دوری برخی بچه‌های امروز از خانواده‌هایشان گپ زده‌ایم.

خودتان اردلان تمجید را چطور فردی می‌دانید؟
اردلان تمجید آدمی است مثل همه انسان‌های دیگر که دارند در جامعه زندگی می‌کنند و از این جهت او یک شخصیت واقعی است. از آنجایی که در واقعیت هیچ انسانی را نمی‌توانید پیدا کنید که خوب مطلق یا بد مطلق باشد، اردلان نیز همچون واقعیت، خاکستری است. از این‌رو، مخاطب که او نیز واقعی است و خاکستری، با او همذات‌پنداری می‌کند.

به نظرم حتی صفت‌های خوب اردلان بیشتر از صفت‌های بد او است. اردلان دوست دارد آدم خوبی باشد مثل خیلی از آدم‌های دیگر که آرمانشهر و آرزو دارند اما او یک چیز را فراموش کرده؛ اینکه هیچ چیز ایده‌آلی وجود ندارد. او حتی خیلی از چیز‌ها را قربانی می‌کند در حالی که قصدش قربانی کردن نیست. او می‌خواهد اعضای خانواده‌اش به خوشبختی برسند اما نمی‌رسند. شاید در ابتدا هم متوجه این موضوع نباشد اما بعد‌ها متوجه می‌شود خلا بزرگی وجود دارد که باعث می‌شود در‌های خوشبختی به رویشان بسته باشد، اما شخصیت دوگانه دارد؛ در تنهایی‌هایش خوب حرف می‌زند، آرام‌تر است و حتی گریه هم می‌کند اما در بیرون از خلوت خود آدم مستبد و خشنی است، چراکه همه ما اینگونه‌ایم که خلوتمان با فضای بیرونمان فرق می‌کند. معمولاً در خلوتمان، خود واقعی‌مان هستیم. چون چشم ناظری ما را نمی‌بیند و راجع به ما قضاوت نمی‌کند. ما در جمع به گونه‌ای رفتار می‌کنیم تا آنگونه که می‌خواهیم به نظر برسیم،‌نه آنگونه که هستیم.

اردلان می‌داند که آدم موفقی نیست و برای همین صدای بیرونش را بلند می‌کند تا صدای درونش را نشود. در واقع از صدا‌هایی که او را آزار می‌دهند فراری است. او می‌خواهد به اطرافیانش ثابت کند که آدم با جنم و خوشبختی است. همه این رفتار‌ها برمی‌گردد به همان خلائی که گفتم. واقعیت اردلان را باید در خلوتش جست‌وجو کرد نه در بیرون از خلوت.

چقدر نسبت به این آدم حس دلسوزی دارید؟
خیلی. اولین اولویتم پس از پذیرفتن یک نقش، همذات‌پنداری با او است. برای اینکه بتوانم با او همذات‌پنداری کنم، سعی می‌کنم از هر جهت درکش کنم و جهان را از دریچه چشم‌های او ببینم. اگر جهان و واقعیات را از چشم یکی دیگر ببینی به او حق می‌دهی و با او همذات‌پنداری یا دلسوزی می‌کنی. این را هم بگویم که ممکن است ما آدم‌ها بسیار با یکدیگر متفاوت باشیم اما این تفاوت در وجود یا عدم وجود یک عامل در ما نیست، بلکه در مقدار و کیفیت آن است برای مثال ما همه عنصر غرور را در خود داریم اما در اردلان کمی بیشتر از ماست.

از شخصیت خودتان چه چیز‌هایی را وارد شخصیت اردلان تمجید کردید؟
حقیقت همه انسان‌ها یکی است و با گذشت زمان هویت متفاوتی می‌یابند. عواملی مثل جامعه‌، فرهنگی، مذهب و حتی جغرافیایی که در آن زندگی می‌کنیم باعث تمایز بین ما آدم‌ها می‌شود. اگر دقت کنید رفتار تمام نوزادان دنیا یکی است چون آنها خالص هستند و آلوده فرهنگ، حقایق جامعه و... نشده‌اند. من سعی می‌کنم کودکی‌ام غریزه‌ام و جنسیتم را وارد شخصیت اردلان کنم تا بتوانم حقیقتش را به شکلی واقعی بازنمایی کنم.

به نظر شما می‌شود گفت اردلان تمجید به گونه‌ای به دنبال عقده‌های گذشته خود است.
اردلان به دنبال خوشبختی است. چیز‌های با ارزشی را برای رسیدن به این مقصود از دست داده است. او زمانی متوجه این خسران می‌شود که اتفاقات غیر قابل پیش‌بینی رخ می‌دهد؛ اتفاقی مانند طلاق همسرش، اعتیاد دخترش، خالی شدن حساب بانکی‌اش و.... گاهی اوقات ما آدم‌ها فکر می‌کنیم خوشبختیم و وقتی اتفاقی را که پیش‌بینی نکرده‌ایم، می‌افتد؛ تازه متوجه می‌شویم که خوشبخت نیستیم و مسیر را اشتباه طی کرده‌ایم و در این میان افرادی که نا‌امیده هستند دست به خود‌کشی می‌زنند و افرادی که امیدوارند، تلاش می‌کنند راه درست را پیدا کنند و همه چیز را از نو بسازند. اردلان برای رسیدن به خوشبختی چیز‌هایی را فردا می‌کند که همان چیز‌ها ضامن خوشبختی هستند.

اردلان بسیار تلاش می‌کند خانواده‌اش را دور هم جمع کند اما نمی‌شود و نمی‌تواند شاید چون خیلی دیر به ان موضوع اهمیت داده. شما چطور فکر می‌کنید؟
من فکر می‌کنم که هدف اردلان از همان اول هم همین بوده است اما راه و روشش درست نبوده و پیش خودش فکر می‌کند که اگر مثلاً ماهی یک میلیون هزینه تنقلات فرزندش کند، او خوشبخت است در حالی که برای داشتن یک خانواده موفق، محبت و آرامش مهم است و برای همین هم است که رها این چیز‌ها را بیرون از خانواده جست‌وجو می‌کند.

نظر شما درباره شکاف بین نسل‌ها در جامعه امروز خودمان چیست؟
دنیای مدرن، ویژگی‌های خاص خود را دارد. می‌توان گفت رسانه‌ها با از میان برداشتن مرز‌ها به همان اندازه که دنیا را به یک دهکده جهانی تبدیل کرده‌ان، برای حفظ سنت‌ها و فرهنگ‌های پیشین مفید نبوده‌اند. رسانه‌ها می‌توانند یک جامعه را بدون اینکه آمادگی داشته باشد متجددکنند. برای مدرن شدن گاهی گذشته‌ها ویران می‌شود و متأسفانه در این ویرانی بعضی از سنت‌های خوب پیشین هم گاهی نابود می‌شوند. یعنی جامعه مدرن می‌شود ولی متمدن نمی‌شود. از سوی دیگر روابط انسان‌ها در جامعه امروز بیشتر با تکنولوژی صورت می‌پذیرد. نسل جدید مهارت لازم را در استفاده از تکنولوژی آموخته اما نسل پیشین کمتر حوصله برخوردار شدن از این مهارت‌ها را پیدا می‌کند. از این رو نسل‌ها تنها فصت می‌یابند با نسل خود ارتباط برقرار کنند و همدیگر را بفهمند. اینجاست که شکاف بین نسل‌ها بیشتر می‌شود.
منبع:هفته نامه سلامت