صراط: پیام سرگشاده علیرضا افتخاری خطاب به محمدرضا شجریان، در حالی رسانهای شد
که انگیزه نگارش این یادداشت و انتشارش با این شیوه با نقدهای متفاوت همراه
شد؛ نقدهایی برگرفته از ابهامات که افتخاری امروز بخشهایی از آن را پاسخ
داد، ولی همچنان پرسشهای بزرگی را باقی گذاشت.
ماجراهای چند سال اخیر در حوزه موسیقی بر هیچ کس پوشیده نیست؛ رویدادهایی که پیرامون محمدرضا شجریان رخ داد و اتفاقی که درباره علیرضا افتخاری روی داد، به نوعی برگرفته از تندروی دو جریان بود که این دو چهره موسیقی را به واسطه اتفاقاتی که پیش از این پا در گل رفتن از سوی افتخاری تعبیر شده بود، که آنان را روبهروی یکدیگر قرار داده بود.
افتخاری در گفتوگویی در همان دوران سخت برای او و شجریان عنوان کرده بود: من میگویم اگر یک نفری پایش لغزید و افتاد در گل، ولی بعد خودش را تطهیر کرد و پاک شد که ما نباید همیشه گل را ببینیم. این جوانمردی نیست. ایرج اگر رفت و «استاد چلوکبابی» را خواند، در عوض «شبهای زایندهرود» را هم دارد. آواز شور بسیار زیبایی دارد. آوازهای مختلفی دارد. ما متأسفانه آنها را نمیبینیم؛ متأسفانه حال عمومی ما این است که عیبها را بزرگ میکنیم.
وی در همان گفتوگو درباره نزدیکیاش به شجریان گفته بود: والله به هر کسی که بگویید، همین کلمه و همین نام را میبرد. من صدای استاد شجریان را هم میپسندم و هم گوش میکنم. هم صدایش را دوست دارم و هم شخصیتش را دوست دارم. این را هم بگویم که آدم با معرفتی است؛ چون من از سال ۶۰ ایشان را میشناسم. از سال ۶۰ که در تهران، در خانهٔ هیچکس به روی من باز نبود ـ حتی اصفهانیهایی که مقیم مرکز بودند و در تهران زندگی میکردند ـ تنها کسی که در خانهاش به روی من باز بود، محمدرضا شجریان بود. عشق من از همانجا درگرفت، وگرنه من اصلاً نمیخواستم خواننده بشوم.
افتخاری ادامه داد: اصلاً نمیخواستم به تهران بیایم. اینها در اثر تشویقهای محمدرضا شجریان بود. این هم که میبینید من گاهی آواز نمیخوانم، میبینم شجریان میخواند و خوب هم میخواند. من شجریان را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که خوانندهای بین اساتید هست به نام محمدرضا شجریان. شاید چند سال هم هست که ایشان را ندیدم و نمیخواهم خدای ناکرده مدح کسی را هم بگویم، ولی انسان بسیار خوبی است.
حال با گذشت چند سال از آن گفتوگو، علیرضا افتخاری در یادداشتی خطاب به محمدرضا شجریان نوشت: «ما آجر نیستیم که بمانیم. عمری از ما گذشته است. باید هر کدام در نوای هم بخوانیم. ما یک جمع خانوادهایم. ما باید نام همدیگر را صدا بزنیم. ما باید همایون هم باشیم. ما نباید ورود را از هم بپوشانیم و اجازه گذر را به یکدیگر ببندیم. ما از همدیگر میترسیم. ما در یک باغ هستیم. با افکار یک درخت پر بار باید سرزنده و شاداب، از دور یکدیگر را صدا بزنیم. نزدیک هم بیاییم با محبت. چرا دستخطهامان برای هم خوانا نیست. صدا بزن مرا. نزدیکتر بیا.
چرا هوا را آنچنان برای هم سرد کردهایم که باید در دیدارهایمان با پالتوی زمستانی باشیم. نباید دیگران برای ما تصمیم بگیرند، کدام طرف برو، کدام طرف نرو. ما همیشه در عزای همدیگر جمع میشویم؛ آن هم با لباسهای شیک. اما حیف کسی نیست برای خودمان شعر بگوید. کسی نیست ترقهای به زمین بزند تا همه از حصاری که سرمای وجودمان را احاطه کرده، بیدار شویم.
من چرا در گذر وجود شما از کنار جدولهای دسته جمعی بگذرم، آن هم غریب و تنها؟! دوست دارم یکی مرا صدا بزند با اسم کوچک رضا، رضا، رضا! خود را به من بنما. پیغامت زیباست اما خود را بنما. ما ته خط رسیدیم. یکی هفتاد و دو سال، یکی هشتاد و دو سال. حال یکی کمتر، یکی بیشتر. چیز دیگری از راه مرگ نمانده است. کمی پای گرمای هم بنشینیم. این بهترین یادگاری است که برای هم مینویسیم.
محمدرضا شجریان دوستت داریم؛ اما نه با پیغام. خود را در لای یادداشت وزینات نپیچ. غریبی نکن. میدانم هوا سرد است. خیلی سرد است. هوا مه آلود است. نه آفتابی، نه خورشیدی، نه آتشی. بیا سکوت را بشکن با نوای خود» و این نوشته را نه به صورت شخصی که در اختیار رسانهها گذارد که باعث طرح مباحث مختلفی شد، به ویژه لحن نامه در بخشهای مختلفی از آن مبهم بود و برداشتهای دوگانهای از آن شد؛ به گونهای که عدهای این نامه را نقد و نیش و کنایه به محمدرضا شجریان و گروهی دیگر در تجلیل از شجریان و دعوت به همراهی بیشتر ارزیابی کردند و همین باعث شد رسانهها درباره محتوای این نامه سراغ افتخاری بروند.
افتخاری درباره انگیزههای اصلیاش برای این کار میگوید: «نمیتوانم بگویم پیغامی هست یا نیست. در واقع این نامه اظهار محبت من به آقای شجریان بود. ما از یک خانوادهایم و طبعا من هم مانند افراد دیگر خانواده آقای شجریان را دوست دارم. چرا نباید حالت دوستی و برادری داشته باشیم؟ بعضیها میپرسند که تو از آقای شجریان دلخوری؟ من از ایشان دلخور نیستم. من از خودم دلخورم. دوست دارم فضای موسیقی بازسازی شود. میخواهم که صمیمیتها و محبتها بین این خانواده بیشتر شود. خانواده که میگویم شما (رسانهها) هم شاملش میشوید. شما باید سعی کنید که فضای موسیقی مهربانتر بشود. چرا نباید همه زیر یک سقف جمع شویم و از وجود همدیگر بهرهمند شویم؟ چرا نباید استاد شجریان در ایران بخواند؟».
این استاد موسیقی سنتی ایران درباره این که از شجریان خواسته بود، خود را به او بنمایاند، گفت: «چرا نباید ما همآواز باشیم؟ چرا شجریان نباید از حال من خبر داشته باشد؟ بیست سال است که من شجریان را ندیدهام و این واقعا خوشایند نیست. رسم ادب این است که بزرگتر باید دست کوچکتر را بگیرد. در یک مجلس وقتی وارد میشوید تا بزرگتر دستش را دراز نکند کوچکتر نباید دستش را دراز کند. ایشان جایی دستشان را دراز نکردند که ما دست ایشان را بگیریم. من در این سالها میتوانستم کار کنم، اما دل و دماغ کار کردن نداشتم. وقتی آقای شجریان کار نمیکند من هم نمیتوانم کار کنم. وقتی در یک بازار همه مغازهها بسته باشد، شما چطور میتوانید به تنهایی مغازه خودتان را باز کنید؟ ما این مغازهها را باز کنیم، آب و جارو کنیم، تا دوباره این بازار رونق بگیرد».
افتخاری در واکنش به این که شاید استاد شجریان ممنوعالکار بوده و منع قانونی برای انجام فعالیت هنری داشته باشند، گفت: «آقای شجریان ممنوعالکار نیست. چه کسی میتواند به ایشان بگوید کار نکن؟ چه کسی میتواند مجوز ایشان را صادر کند یا نکند؟ شجریان خودش کارهای خودش را امضا میکند. ایشان اگر بخواهند دوباره میتوانند در ایران فعالیت کنند» و در واقع با چنین گفتههای تکمیلی تصحیح نمود که نامهاش نه از سر کنایه که از سر محبت و شدت علاقهاش به استاد شجریان بوده است.
با این حال مشخص نیست بیست سال پیش، چه اتفاقی رخ داد که موجب دوری شجریان و افتخاری شده و چه واقعهای تازهای ثبت شده که در این سال و در چنین ماهی، علیرضا افتخاری، چنین نامهای خطاب به محمدرضا شجریان نوشته است؟! چه شد که افتخاری پس از بیست سال یاد شجریان کرد و به این نتیجه رسید که با انتشار نامهای از او بخواهد به هم نزدیک شوند؟ چرا علیرضا افتخاری این نامه را پس از بیست سال نوشت؟ از همه این پرسشها اساسیتر این که چرا افتخاری تلفن را برنداشت و حال شجریان را نپرسید یا این نامه را به صورت شخصی ارسال نکرد و چنین موضوعی جنبه رسانهای به خود گرفت؟
از اینها که بگذریم، نفس این نامهنگاری هرچند درباره کیفیت نگارش و انتشارش محل بحث و نقد باشد، رخداد ارزشمندی است. هنرمندان به ویژه اهالی موسیقی ایران زمین که اختلافات میانشان کم نیست، تنها در صورتی پشت در پشت یکدیگر باشند، میتوانند از گردنههای سخت گذر کنند و شاید این برداشتی مثبت از اتفاقی که علیرضا افتخاری در پیاش است و شاید این فصل، فرصتی مناسبی برای رقم زدن باشد.
ماجراهای چند سال اخیر در حوزه موسیقی بر هیچ کس پوشیده نیست؛ رویدادهایی که پیرامون محمدرضا شجریان رخ داد و اتفاقی که درباره علیرضا افتخاری روی داد، به نوعی برگرفته از تندروی دو جریان بود که این دو چهره موسیقی را به واسطه اتفاقاتی که پیش از این پا در گل رفتن از سوی افتخاری تعبیر شده بود، که آنان را روبهروی یکدیگر قرار داده بود.
افتخاری در گفتوگویی در همان دوران سخت برای او و شجریان عنوان کرده بود: من میگویم اگر یک نفری پایش لغزید و افتاد در گل، ولی بعد خودش را تطهیر کرد و پاک شد که ما نباید همیشه گل را ببینیم. این جوانمردی نیست. ایرج اگر رفت و «استاد چلوکبابی» را خواند، در عوض «شبهای زایندهرود» را هم دارد. آواز شور بسیار زیبایی دارد. آوازهای مختلفی دارد. ما متأسفانه آنها را نمیبینیم؛ متأسفانه حال عمومی ما این است که عیبها را بزرگ میکنیم.
وی در همان گفتوگو درباره نزدیکیاش به شجریان گفته بود: والله به هر کسی که بگویید، همین کلمه و همین نام را میبرد. من صدای استاد شجریان را هم میپسندم و هم گوش میکنم. هم صدایش را دوست دارم و هم شخصیتش را دوست دارم. این را هم بگویم که آدم با معرفتی است؛ چون من از سال ۶۰ ایشان را میشناسم. از سال ۶۰ که در تهران، در خانهٔ هیچکس به روی من باز نبود ـ حتی اصفهانیهایی که مقیم مرکز بودند و در تهران زندگی میکردند ـ تنها کسی که در خانهاش به روی من باز بود، محمدرضا شجریان بود. عشق من از همانجا درگرفت، وگرنه من اصلاً نمیخواستم خواننده بشوم.
افتخاری ادامه داد: اصلاً نمیخواستم به تهران بیایم. اینها در اثر تشویقهای محمدرضا شجریان بود. این هم که میبینید من گاهی آواز نمیخوانم، میبینم شجریان میخواند و خوب هم میخواند. من شجریان را خیلی دوست دارم و خیلی خوشحالم که خوانندهای بین اساتید هست به نام محمدرضا شجریان. شاید چند سال هم هست که ایشان را ندیدم و نمیخواهم خدای ناکرده مدح کسی را هم بگویم، ولی انسان بسیار خوبی است.
حال با گذشت چند سال از آن گفتوگو، علیرضا افتخاری در یادداشتی خطاب به محمدرضا شجریان نوشت: «ما آجر نیستیم که بمانیم. عمری از ما گذشته است. باید هر کدام در نوای هم بخوانیم. ما یک جمع خانوادهایم. ما باید نام همدیگر را صدا بزنیم. ما باید همایون هم باشیم. ما نباید ورود را از هم بپوشانیم و اجازه گذر را به یکدیگر ببندیم. ما از همدیگر میترسیم. ما در یک باغ هستیم. با افکار یک درخت پر بار باید سرزنده و شاداب، از دور یکدیگر را صدا بزنیم. نزدیک هم بیاییم با محبت. چرا دستخطهامان برای هم خوانا نیست. صدا بزن مرا. نزدیکتر بیا.
چرا هوا را آنچنان برای هم سرد کردهایم که باید در دیدارهایمان با پالتوی زمستانی باشیم. نباید دیگران برای ما تصمیم بگیرند، کدام طرف برو، کدام طرف نرو. ما همیشه در عزای همدیگر جمع میشویم؛ آن هم با لباسهای شیک. اما حیف کسی نیست برای خودمان شعر بگوید. کسی نیست ترقهای به زمین بزند تا همه از حصاری که سرمای وجودمان را احاطه کرده، بیدار شویم.
من چرا در گذر وجود شما از کنار جدولهای دسته جمعی بگذرم، آن هم غریب و تنها؟! دوست دارم یکی مرا صدا بزند با اسم کوچک رضا، رضا، رضا! خود را به من بنما. پیغامت زیباست اما خود را بنما. ما ته خط رسیدیم. یکی هفتاد و دو سال، یکی هشتاد و دو سال. حال یکی کمتر، یکی بیشتر. چیز دیگری از راه مرگ نمانده است. کمی پای گرمای هم بنشینیم. این بهترین یادگاری است که برای هم مینویسیم.
محمدرضا شجریان دوستت داریم؛ اما نه با پیغام. خود را در لای یادداشت وزینات نپیچ. غریبی نکن. میدانم هوا سرد است. خیلی سرد است. هوا مه آلود است. نه آفتابی، نه خورشیدی، نه آتشی. بیا سکوت را بشکن با نوای خود» و این نوشته را نه به صورت شخصی که در اختیار رسانهها گذارد که باعث طرح مباحث مختلفی شد، به ویژه لحن نامه در بخشهای مختلفی از آن مبهم بود و برداشتهای دوگانهای از آن شد؛ به گونهای که عدهای این نامه را نقد و نیش و کنایه به محمدرضا شجریان و گروهی دیگر در تجلیل از شجریان و دعوت به همراهی بیشتر ارزیابی کردند و همین باعث شد رسانهها درباره محتوای این نامه سراغ افتخاری بروند.
افتخاری درباره انگیزههای اصلیاش برای این کار میگوید: «نمیتوانم بگویم پیغامی هست یا نیست. در واقع این نامه اظهار محبت من به آقای شجریان بود. ما از یک خانوادهایم و طبعا من هم مانند افراد دیگر خانواده آقای شجریان را دوست دارم. چرا نباید حالت دوستی و برادری داشته باشیم؟ بعضیها میپرسند که تو از آقای شجریان دلخوری؟ من از ایشان دلخور نیستم. من از خودم دلخورم. دوست دارم فضای موسیقی بازسازی شود. میخواهم که صمیمیتها و محبتها بین این خانواده بیشتر شود. خانواده که میگویم شما (رسانهها) هم شاملش میشوید. شما باید سعی کنید که فضای موسیقی مهربانتر بشود. چرا نباید همه زیر یک سقف جمع شویم و از وجود همدیگر بهرهمند شویم؟ چرا نباید استاد شجریان در ایران بخواند؟».
این استاد موسیقی سنتی ایران درباره این که از شجریان خواسته بود، خود را به او بنمایاند، گفت: «چرا نباید ما همآواز باشیم؟ چرا شجریان نباید از حال من خبر داشته باشد؟ بیست سال است که من شجریان را ندیدهام و این واقعا خوشایند نیست. رسم ادب این است که بزرگتر باید دست کوچکتر را بگیرد. در یک مجلس وقتی وارد میشوید تا بزرگتر دستش را دراز نکند کوچکتر نباید دستش را دراز کند. ایشان جایی دستشان را دراز نکردند که ما دست ایشان را بگیریم. من در این سالها میتوانستم کار کنم، اما دل و دماغ کار کردن نداشتم. وقتی آقای شجریان کار نمیکند من هم نمیتوانم کار کنم. وقتی در یک بازار همه مغازهها بسته باشد، شما چطور میتوانید به تنهایی مغازه خودتان را باز کنید؟ ما این مغازهها را باز کنیم، آب و جارو کنیم، تا دوباره این بازار رونق بگیرد».
افتخاری در واکنش به این که شاید استاد شجریان ممنوعالکار بوده و منع قانونی برای انجام فعالیت هنری داشته باشند، گفت: «آقای شجریان ممنوعالکار نیست. چه کسی میتواند به ایشان بگوید کار نکن؟ چه کسی میتواند مجوز ایشان را صادر کند یا نکند؟ شجریان خودش کارهای خودش را امضا میکند. ایشان اگر بخواهند دوباره میتوانند در ایران فعالیت کنند» و در واقع با چنین گفتههای تکمیلی تصحیح نمود که نامهاش نه از سر کنایه که از سر محبت و شدت علاقهاش به استاد شجریان بوده است.
با این حال مشخص نیست بیست سال پیش، چه اتفاقی رخ داد که موجب دوری شجریان و افتخاری شده و چه واقعهای تازهای ثبت شده که در این سال و در چنین ماهی، علیرضا افتخاری، چنین نامهای خطاب به محمدرضا شجریان نوشته است؟! چه شد که افتخاری پس از بیست سال یاد شجریان کرد و به این نتیجه رسید که با انتشار نامهای از او بخواهد به هم نزدیک شوند؟ چرا علیرضا افتخاری این نامه را پس از بیست سال نوشت؟ از همه این پرسشها اساسیتر این که چرا افتخاری تلفن را برنداشت و حال شجریان را نپرسید یا این نامه را به صورت شخصی ارسال نکرد و چنین موضوعی جنبه رسانهای به خود گرفت؟
از اینها که بگذریم، نفس این نامهنگاری هرچند درباره کیفیت نگارش و انتشارش محل بحث و نقد باشد، رخداد ارزشمندی است. هنرمندان به ویژه اهالی موسیقی ایران زمین که اختلافات میانشان کم نیست، تنها در صورتی پشت در پشت یکدیگر باشند، میتوانند از گردنههای سخت گذر کنند و شاید این برداشتی مثبت از اتفاقی که علیرضا افتخاری در پیاش است و شاید این فصل، فرصتی مناسبی برای رقم زدن باشد.