صراط: تحولات چندروزه اخیر مصر از نظر تاثیر و
تبعات بلندمدتی که بر آن کشور و بر کل جهان عرب و جهان اسلام داشته است،
اگر از انقلاب اول مصریها که موجب سرنگونی حسنیمبارک شد، جدیتر نباشد،
یقینا کماهمیتتر هم نیست.
انقلاب
اول علیه حاکمیت سیوچندساله نظام استبدادی مبارک و تکحزبی حاکم بر این
کشور بود. بسیاری از صاحبنظران از خیزش مصریها بهعنوان «بهار عربی» یاد
کردند. برخی تحلیلگران عربی و غربی هم تحولات مصر را همجنس اسلامگرایی
ایرانی دانستند اما هر قدر که انقلاب مصر جلوتر آمد، از تعداد منتقدان به
این رویکرد کاسته و برعکس بر دامنه باورمندان به دموکراسیخواهی تحولات
افزوده شد.
رمز
فهم بحران جاری مصر هم در همین نکته کلیدی نهفته است. رییس دولت بعد از
انقلاب مصر، نهتنها از حمایت اکثریتی نیرومند برخوردار نشد، بلکه از نظر
ریاضی، دولت مرسی، در این اواخر، نمایندگی حدود یکسوم از رایدهندگان مصری
را بیشتر نداشت. بیش از دوسوم مصریها، احساس میکردند و میکنند که در
دولت جدید برآمده از انقلاب، جایی و جایگاهی ندارند.
پرسش
مهم آن است که این دوسوم که امروز مجددا در میدان التحریر مصمم و قاطع جمع
شدهاند و به چیزی کمتر از استعفای محمد مرسی رضایت نمیدهند، چه کسانی
هستند؟ پاسخ به این پرسش یا درحقیقت جامعهشناسی مخالفان دولت اسلامگرای
مصر، نظریه ایدئولوژیگرابودن حرکت و نهضت مصریها و اساسا کل «بهار عربی»
را با تردیدهای جدی روبهرو میسازد.
اهداف
و شعارهای تجمعکنندگان در میدان التحریر و نیز در اسکندریه و سایر شهرهای
آن کشور، حکایت از آن دارد که موضوع مناقشه در مصر، در حمایت از دموکراسی و
دموکراسیخواهی است.
میلیونها
مصری که خواهان استعفای محمد مرسی شدهاند، دربرگیرنده طیف گستردهای از
اقشار و لایههای گوناگون جامعه مصر است؛ از سکولارها، لیبرالها،
سوسیالیستها و حتی ناسیونالیستهای طرفدار جمال عبدالناصر گرفته تا
فمینیستها، غربگرایان و مسیحیها. انگیزهای که طیف گوناگون و بعضا
ناهمگن را مقابل محمد مرسی و اخوانالمسلمین قرار داده، اشتراک در دفاع از
دموکراسی و آزادیخواهی است.
درواقع،
آنچه معترضان را علیه دولت حاکم متحد کرده، اعتراض به تلاشهای مرسی و
اخوانیها برای کشاندن قانون اساسی مصر به سمت اسلامگرایی است. جالب است
که در صفوف مخالفان دولت اخوانالمسلمین در میدان التحریر، زنان و مردان
مسلمان هم حضور جدی دارند و آنان هم همچون سایر هموطنان سکولارشان خواهان
آزادی، احترام به حق انتخاب و کاهش یا حتی توقف تصویب قوانین یکسوگرایانه
هستند.
اخوانیها
اگرچه نقش مهمی در مبارزات ملت مصر علیه دیکتاتوری نظام حسنیمبارک
داشتند، اما واقعیت آن است که در کنار آنان، طیف عظیم و گسترده دیگری هم
بودند (و هستند) که اگرچه در مبارزه علیه حسنیمبارک با آنان همپیمان،
همسو و همجهت بودند، اما بعد از سقوط مبارک، خواهان زندگی در جامعهای
دموکراتیک، آزاد و سکولار هستند.
اخوانیها
در برابر گزینه تاریخی دشواری قرار دارند: یا باید به رای اکثریت احترام
گذارده و قدرت را واگذار کنند، یا طبق تکلیف و وظیفهای که احساس میکنند -
چه اکثریت مردم مخالف باشند چه موافق- همچنان قدرت را حفظ و بر ضرورت
ادامه کار دولت پافشاری کنند.
در
جریان انتخابات آزادی که بیش از یکسال پیش در مصر برگزار شد، اسلامگرایان
به رهبری اخوانالمسلمین توانستند به پیروزی برسند اما پیروزی که قاطع
نبود و در بهترین حالت، پیروزیای ضعیف و شکننده ارزیابی شد. زیرا اولا فقط
51درصد از مردم در انتخابات شرکت کردند ثانیا از این تعداد، کمتر از نصف
به نامزد اخوانالمسلمین یعنی آقای محمد مرسی رای دادند.
اکنون،
آینده بحران مصر درحقیقت، تجربه تاریخی مهمی را به ما نشان خواهد داد؛
اینکه وقتی اخوانیها با آرای مردمی به قدرت میرسند، آیا در صورت مواجهه
با مخالفت اکثریت، حاضرند از قدرت کنارهگیری کنند؟ با توجه به روند پرشتاب
تحولات مصر، مشخص شدن پاسخ این سوال، زمان زیادی نخواهد طلبید.