"صراط" - اکنون فرداي انتخابات است. جريان اصولگرا ظاهرا انتخابات رياست جمهوري يازدهم را باخته است، آن هم به حريفي که خود هيچ زمان نگفت اصلاح طلب است. نخستين سوال اين است: چرا چنين شد؟ هنوز وقت گله گذاري نرسيده است. سرجمع اما اصولگرايان انتخابات برده را باختند، نه به حريف بلکه به خودشان.
اصولگرايان به تصميم درست در زمان درست باختند. اينکه چرا چنين شد دلايلي مهم دارد که تکليف اول ما بازشناسي آن است. قبل از انتخابات نوشتم که 24 خرداد آخر دنيا نيست. به سرعت بايد دوراني از نقد دروني آرام و بدون جنجال اما عميق آغاز شود. بالاخره لابد مشکلي هست که انتخابات برده را در دقيقه 90 مي بازيم و عقلاي ما درست آن زمان که بايد خردمندي کنند، کار ديگر مي کنند. نتيجه اين بحث، در نهايت بايد تدوين اصول و مباني يک سبک جديد سياست ورزي اصولگرايانه باشد که در آوردگاه بعدي اجازه بروز مجدد مشکلات و ندانم کاري هاي فعلي را ندهد.
نتيجه فرعي اين بحث اين خواهد بود که جريان اصولگرا حريف خود را بزرگ تر از آنچه هست درنظر نخواهد گرفت و اعتماد به نفس خود را از دست نخواهد داد. بالاخره وقتي ما بدانيم که با يک مانور تاکتيکي ساده انتخابات 24 خرداد مي توانست به دور دوم برود و در دور دوم بسيار بعيد بود نتيجه فعلي حاصل شود، حس نخواهيم کرد به حريف باخته ايم و در اين صورت توان بازسازي تشکيلاتي و گفتماني جريان اصولگرا بيشتر و سرعت اين روند افزون تر خواهد شد. مي ماند اينکه بپرسيم اگر فقط يک مانور تاکتيکي ساده لازم بود (که نامش را مي توان ائتلاف يا هر چيز ديگر گذاشت) چرا اصولگرايان نتوانستند اين مانور را سروقت انجام بدهند، که اين بحثي دروني است و ربطي به ضعف هاي ما در مقابل حريف ندارد بلکه اساسا مربوط به مشکلاتي در مباني و سبک سياست ورزي است که ظرف 8 سال گذشته تحت تاثير آنچه مي توان آن را مکتب احمدي نژاد ناميد، درون راس و بدنه جريان اصولگرا به وجود آمده است.
سوال دوم اين است که با طرف پيروز چگونه بايد رفتار کرد؟ اين اولابستگي به اين دارد که طرف پيروز چگونه رفتار کند و ثانيا بسته به اين است که جريان اصولگرا چه راهبردي را براي بازسازي دروني خود و ارتباط گيري مجدد با جامعه در پيش خواهد گرفت. آقاي روحاني اکنون مي گويد نه اصلاح طلب است، نه اصولگرا اما هم اصلاح طلب است هم اصولگرا.
معناي ضمني اين سخن اين است که ايشان خود را در دام راديکاليسم چپ نخواهد انداخت. علايم هم نشان مي دهد شيخ حسن روحاني مراقب هست که چپ گرايي افراطي تا چه ميزان مي تواند براي اعتبار عمومي او مضر باشد. براي همين بود که ديروز در نخستين کنفرانس خبري خود گفت: من رئيس جمهور همه مردم هستم نه يک جريان خاص. هر چه دولت گرايش بيشتري به چپ راديکال پيدا کند، خود به خود فضا پلاريزه خواهد شد، تقابل هايي شکل مي گيرد و جريان انقلاب از هويت و موجوديت خود در مقابل بازگشت ضدانقلاب دفاع خواهد کرد؛ کاري هم از کسي ساخته نيست. اما اگر دولت همچنان که وعده کرده معتدل باشد و تمرکز خود را بر حل مشکلات از طريق تجميع امکانات کشور قرار بدهد آن وقت مي تواند و شايد بايد رويه متفاوتي در پيش گرفته شود. مهم تر از اين، هنوز پاسخ اين سوال روشن نيست که آيا حسن روحاني تلاش خواهد کرد نماينده خط سازش در سياست خارجي باشد يا نه. اين قطعي نيست که روحاني اکنون تصميم گرفته باشد همان کارهايي را در پرونده هسته اي بکند که در فاصله 81 تا 84 کرد. چه ديروز نيز در پاسخ به خبرنگار فرانس 24 گفت: «دوران توقف غني سازي گذشته است». بايد صبر کرد تا ببينيم روحاني درسي از اين 8 سال آموخته و تغييري کرده يا اينکه همچنان در پي تکرار تجربه پيشين است.
سومين سوال اين است که جامعه از دولت جديد چه مي خواهد؟ همه در انتخابات وعده دادند اما مردم به حسن روحاني فرصت داده که وعده هاي خود را اجرا کند. وعده هاي بزرگي به مردم داده شده است. همه اين وعده ها را هم در حالي داده اند که وضعيت کشور و امکانات و مقدورات رئيس جمهور براي تدبير اين وضعيت را به خوبي مي دانسته اند. طبعا دولت بايد زماني معقول در اختيار داشته باشد تا سازمان کار خود را سرپا کند. پس از آن، در زماني نه چندان بلند، مردم منتظر عمل به وعده ها و مشاهده ظهور نتايج آنها – چنان که وعده داده شده- خواهند بود.
بنابراين، به سرعت جريان اصولگرا تکليفي جدي در حوزه نقد و مطالبه خواهد داشت. در نهايت، ترديدي نيست آنچه در 24 خرداد رخ داد، بازتابي بود از يک مجموعه تحولات که در حوزه اجتماعي رخ داده است. سياست همواره بازتابي از جامعه بوده است. يک تکليف مهم براي اصولگرايان از اين پس اين خواهد بود که دوران جديدي از اجتماعي شدن را آغاز کنند. اين اجتماعي شدن هم به معناي تلاشي عميق براي بازشناسي جامعه است و هم يافتن راه هايي بهتر و کارآمدتر براي برقراري ارتباط با آن. بايد مجددا به جامعه بازگشت. هر اتفاقي افتاده باشد آنجا رخ داده است بنابراين اگر راهي هم براي اصلاح فضاي فعلي وجود داشته باشد بايد در بطن جامعه جست وجو شود نه در محيط سياسي و دالان هاي قدرت.
اصولگرايان به تصميم درست در زمان درست باختند. اينکه چرا چنين شد دلايلي مهم دارد که تکليف اول ما بازشناسي آن است. قبل از انتخابات نوشتم که 24 خرداد آخر دنيا نيست. به سرعت بايد دوراني از نقد دروني آرام و بدون جنجال اما عميق آغاز شود. بالاخره لابد مشکلي هست که انتخابات برده را در دقيقه 90 مي بازيم و عقلاي ما درست آن زمان که بايد خردمندي کنند، کار ديگر مي کنند. نتيجه اين بحث، در نهايت بايد تدوين اصول و مباني يک سبک جديد سياست ورزي اصولگرايانه باشد که در آوردگاه بعدي اجازه بروز مجدد مشکلات و ندانم کاري هاي فعلي را ندهد.
نتيجه فرعي اين بحث اين خواهد بود که جريان اصولگرا حريف خود را بزرگ تر از آنچه هست درنظر نخواهد گرفت و اعتماد به نفس خود را از دست نخواهد داد. بالاخره وقتي ما بدانيم که با يک مانور تاکتيکي ساده انتخابات 24 خرداد مي توانست به دور دوم برود و در دور دوم بسيار بعيد بود نتيجه فعلي حاصل شود، حس نخواهيم کرد به حريف باخته ايم و در اين صورت توان بازسازي تشکيلاتي و گفتماني جريان اصولگرا بيشتر و سرعت اين روند افزون تر خواهد شد. مي ماند اينکه بپرسيم اگر فقط يک مانور تاکتيکي ساده لازم بود (که نامش را مي توان ائتلاف يا هر چيز ديگر گذاشت) چرا اصولگرايان نتوانستند اين مانور را سروقت انجام بدهند، که اين بحثي دروني است و ربطي به ضعف هاي ما در مقابل حريف ندارد بلکه اساسا مربوط به مشکلاتي در مباني و سبک سياست ورزي است که ظرف 8 سال گذشته تحت تاثير آنچه مي توان آن را مکتب احمدي نژاد ناميد، درون راس و بدنه جريان اصولگرا به وجود آمده است.
سوال دوم اين است که با طرف پيروز چگونه بايد رفتار کرد؟ اين اولابستگي به اين دارد که طرف پيروز چگونه رفتار کند و ثانيا بسته به اين است که جريان اصولگرا چه راهبردي را براي بازسازي دروني خود و ارتباط گيري مجدد با جامعه در پيش خواهد گرفت. آقاي روحاني اکنون مي گويد نه اصلاح طلب است، نه اصولگرا اما هم اصلاح طلب است هم اصولگرا.
معناي ضمني اين سخن اين است که ايشان خود را در دام راديکاليسم چپ نخواهد انداخت. علايم هم نشان مي دهد شيخ حسن روحاني مراقب هست که چپ گرايي افراطي تا چه ميزان مي تواند براي اعتبار عمومي او مضر باشد. براي همين بود که ديروز در نخستين کنفرانس خبري خود گفت: من رئيس جمهور همه مردم هستم نه يک جريان خاص. هر چه دولت گرايش بيشتري به چپ راديکال پيدا کند، خود به خود فضا پلاريزه خواهد شد، تقابل هايي شکل مي گيرد و جريان انقلاب از هويت و موجوديت خود در مقابل بازگشت ضدانقلاب دفاع خواهد کرد؛ کاري هم از کسي ساخته نيست. اما اگر دولت همچنان که وعده کرده معتدل باشد و تمرکز خود را بر حل مشکلات از طريق تجميع امکانات کشور قرار بدهد آن وقت مي تواند و شايد بايد رويه متفاوتي در پيش گرفته شود. مهم تر از اين، هنوز پاسخ اين سوال روشن نيست که آيا حسن روحاني تلاش خواهد کرد نماينده خط سازش در سياست خارجي باشد يا نه. اين قطعي نيست که روحاني اکنون تصميم گرفته باشد همان کارهايي را در پرونده هسته اي بکند که در فاصله 81 تا 84 کرد. چه ديروز نيز در پاسخ به خبرنگار فرانس 24 گفت: «دوران توقف غني سازي گذشته است». بايد صبر کرد تا ببينيم روحاني درسي از اين 8 سال آموخته و تغييري کرده يا اينکه همچنان در پي تکرار تجربه پيشين است.
سومين سوال اين است که جامعه از دولت جديد چه مي خواهد؟ همه در انتخابات وعده دادند اما مردم به حسن روحاني فرصت داده که وعده هاي خود را اجرا کند. وعده هاي بزرگي به مردم داده شده است. همه اين وعده ها را هم در حالي داده اند که وضعيت کشور و امکانات و مقدورات رئيس جمهور براي تدبير اين وضعيت را به خوبي مي دانسته اند. طبعا دولت بايد زماني معقول در اختيار داشته باشد تا سازمان کار خود را سرپا کند. پس از آن، در زماني نه چندان بلند، مردم منتظر عمل به وعده ها و مشاهده ظهور نتايج آنها – چنان که وعده داده شده- خواهند بود.
بنابراين، به سرعت جريان اصولگرا تکليفي جدي در حوزه نقد و مطالبه خواهد داشت. در نهايت، ترديدي نيست آنچه در 24 خرداد رخ داد، بازتابي بود از يک مجموعه تحولات که در حوزه اجتماعي رخ داده است. سياست همواره بازتابي از جامعه بوده است. يک تکليف مهم براي اصولگرايان از اين پس اين خواهد بود که دوران جديدي از اجتماعي شدن را آغاز کنند. اين اجتماعي شدن هم به معناي تلاشي عميق براي بازشناسي جامعه است و هم يافتن راه هايي بهتر و کارآمدتر براي برقراري ارتباط با آن. بايد مجددا به جامعه بازگشت. هر اتفاقي افتاده باشد آنجا رخ داده است بنابراين اگر راهي هم براي اصلاح فضاي فعلي وجود داشته باشد بايد در بطن جامعه جست وجو شود نه در محيط سياسي و دالان هاي قدرت.
1- شما خود را برنده می دانستی چون فکر میکردی کاری کرده اید که طرفداران جناح مقابل پای صندوق نخواهند آمد کما اینکه 15 میلیون از آنها نیامدند
2- اگر ائتلاف میکردید چون سلایق کمتری را جذب میکردید شکست سختری میخوردید وشاید آن قهر کرده ها را نیز پای صندوق می کشاندید
3- شما اصول گراها هیچوقت در انتخابات آزاد برنده نخواهید بود و نبوده اید