جمعه ۰۷ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۶ خرداد ۱۳۹۲ - ۰۹:۴۷

هفت عاملی که اصولگرایان راتضعیف کرد

یکی از موارد مهم در شکست اصولگرایی در انتخابات یازدهم، سکوت بی‌جا و ترس نخبگان سیاسی و فکری اصولگرایی از بدنه مردمی در حمایت از نامزد اصلح و یا به زعم دیگران، نامزد صالح جریان اصولگرایی بود.
کد خبر : ۱۱۷۰۶۰
 صراط: 24خرداد بسیاری از هم میهنان که در صف انتخابات بودند از مشاهده فوج جمعیت شوکه شده و حماسه 45 میلیونی سال 88 را به یاد آوردند.
دیروز حجم شرکت کنندگان در انتخابات نه تنها خود مردم را شوکه کرد که رسانه های بیگانه نیز از اعتماد و مشارکت عمومی در نظام سیاسی ایران متعجب شدند. بی شک این حماسه سیاسی یادآور انتخابات 45 میلیونی سال 1388 بود.
اما به واقع رهبری عالمانه و مدبرانه آیت الله خامنه ای در خلق حماسه مردمی 24 خرداد بسیار نمود دارد. ایشان قطار انقلاب را چنان از پیچ و خم تنگناهای سیاسی در داخل و خارج عبور داد که کمتر کسی حتی در داخل کشور انتظار چنین مشارکتی را داشت. آیا این مشارکت حد اکثری پیامی جز این دارد که قطار انقلاب به دستان توانمند رهبری توانمند در مسیری ایمن، افقی روشن و فضای متعالی در حرکت است؟ قطعا برکت این روز بزرگ به خودی خود باعث زدوده شدن غبارهای حاضر در فضای داخلی و بین المللی خواهد شد.


اما آرایش جبهه گفتمانی انقلاب ...


هر فرد ایرانی که دل در گرو خون شهدا، آرمان های امام و رهنمودهای رهبری دارد در جبهه گفتمانی انقلاب اسلامی جا دارد. به واقع چرا آرایش سیاسی متشتت و شکننده اصولگرایان در این دوره اینگونه از هم پاشیده شد؟ چرا بُهت، سراسر وجود هر یک از علاقه مندان به سرنوشت انقلاب را فراگرفته و هر کسی که حتی بیشترین فعالیت انتخاباتی را داشته هم اکنون احساس می کند کم کاری کرده و خود را سرزنش می کند؟ مشکل از کجاست؟ آیا باید به دنبال مقصر بود؟ آیا اول باید تسویه حساب داخلی کنیم تا بغض های فرو خورده مان التیام یابد؟ آیا از هم اکنون به هو کردن پیروز بپردازیم؟ چه کنیم؟ ....
به نظر می رسد در مقطع کنونی شناخت عوامل بروز تفرقه و شکست مهمترین کار است. در مرحله بعد باید به دنبال استراتژی سامان دادن به جبهه منتقدان گفتمان اعتدال و اصلاحات باشیم. یادمان باشد ضعف در ابتدای شکل گیری دولت اعتدال و اصلاحات کمی از ضعف در آرایش سیاسی زمان انتخابات ندارد بلکه مهمتر از آنست.

چه شد که مات شدیم؟!

ریشه شناسی پیروزی حسن روحانی که نمایندگی گفتمان "ائتلاف اعتدال و اصلاحات" را بر عهده داشت کار سختی است. به خصوص که این متن تنها دقایقی بعد از مشخص شدن سیر صعودی آرای او و فاصله گرفتن از سایرین نگاشته می شود. اما در نگاهی تحلیلی به نظر می رسد عوامل زیر مهم باشد. گفتنی است در فهرست کردن این موارد، قصد تقلیل مولفه ها و یا ورود به حاشیه ها را نداشته ایم بلکه به واقع قصد داریم که جواب های اصلی را برای سوالمان جست و جو کنیم:

الف) عللی که ریشه در گذشته دارد

1- دولتی که اصولگرا نبود ولی به نام اصولگرایی نزد مردم نقد شد


مردم از دولتی که در این هشت سال مستقر بود وعده هایی شنیدند که به آن دل خوش کردند. تعیین زمان برای ریشه کنی بیکاری در جامعه، توقف سیر صعودی قیمت ها، عدالت در توزیع منابع و همه آنچه که می دانید و می دانیم. پس از گذشت 2 هزار و 850 روز استقرار این دولت به نظر می رسد که وقت آن شده باشد که مردم نتیجه ی وعده ها را ببینند. اما به واقع نه تنها درخواست های اصلی مردم جواب گفته نشد بلکه درخواست های جدیدی نیز به فهرست قبلی اضافه شد. همین مسئله باعث شد که مردم راه حل را در دامان اصولگرایان نیابند و به قولی مارگزیده شوند و از ریسمان سیاه و سفید ترسان.

2- اختلاف در میان مسوولان اصولگرایی و زمین ماندن امورات مردم

به یاد دارم که تحصن نمایندگان مجلس ششم در مجلس شورای اسلامی که از سوی آنان به یک موج مردمخواهی تفسیر می شد چگونه در لایه های اجتماعی مورد تنفر جمعی و شماتت عمومی قرار گرفت. از میان همین اختلافات بود که مجلس هفتم سر برآورد و مسیر پیشین را بکلی نفی کرد و حداد عادل به عنوان رئیس مجلس طرحی نو درانداخت. طرحی که اقبال ها را به سمت اصولگرایان تغییر داد. متأسفانه در دوره هشت ساله فعلی اتفاقاتی را شاهد بودیم که ثمره ای جز تلخ کردن کام مردم نداشت.

ب)  عللی که به زمان کنونی بر می گردد

1- فقدان وحدت نظر در میان بزرگان و شیوخ اصولگرایی

 

ورود زودهنگام به حمایت از باقری لنکرانی اولین اقدام فردی و دور از اجماع اصولگرایان بود. به نظر می رسید الگوی دو گانه و یا حتی چندگانه در انتخابات مورد قبول جبهه پایداری باشد چرا که در زمان انتخابات مجلس نیز برای آنان نتیجه بخش تر بود. در انتخابات مجلس نهم تنها دو نماینده از جبهه پایداری در مکانیزم 8+7 تعریف شده بود اما آنها سعی کردند با نامه نگاری های متعدد این تعداد را به 4 نفر افزایش دهند. عضو کمیته داوری جبهه متحد اصولگرایان اینگونه داستان را روایت می کند:"جبهه پایداری در این نامه ها عنوان کرده بود ما اصولگرایانی هستیم که احمدی نژاد با به ریاست جمهوری رساندیم و تعداد ما زیاد است لذا باید یک نفر در گروه 7 نفره و 3 نفر در گروه 8 نفره نماینده داشته باشیم."زیر بار نرفتن طرفین باعث شد، آنان از مکانیزم وحدت خارج شوند و روی پای خود بایستند. نتیجه دیدنی بود. نهایتا هفت نفر از جبهه پایداری به مجلس راه یافتند. این مسئله باعث شد شیرینی اتکاء به ظرفیت های خودی بر اعاظم پایداری بنشیند و خود را دارای بنیه ی مردمی ببینند و احساس استغناء نمایند. این تجربه کوچک، آزمونی بزرگ را در برابر آنان باز کرد. آیا ریاست جمهوری نیز چنین قبیله گرایی را بر می تابید؟
از سوی دیگر آیت الله یزدی اعلام کرد که نظر اکثریت جامعه مدرسین به صورت کتبی به حمایت از ولایتی معطوف گردیده است.

اما طولی نکشید که حجت الاسلام رجبی عضو شورای مرکزی جامعه مدرسین عملا عمق اختلاف و تشتت را در این جامعه عیان کرد: "در جامعه مدرسین قرار بر این شد که جلسه‌ای تشکیل شود و درباره گزینه مورد نظر جامعه مدرسین تصمیم‌گیری شود. با این حال این جلسه به جلسه فوق‌العاده دیگری موکول شد که این جلسه هم به حدنصاب نرسید و تعداد اعضا به گونه‌ای نبود که مصوبه رسمی در آن انجام شود. در جلسه فوق‌العاده عده‌ای حضور داشتند که بر انتخاب ولایتی تمایل و گروهی دیگر نظر بر حمایت از جلیلی داشتند و سایر اعضا هم رای ممتنع دادند.همان‌طور که در بیانیه آیت‌ الله یزدی هم آمده رای بر حمایت از ولایتی، نه تنها رای اعضای جامعه مدرسین نیست، بلکه رای اکثریت اعضا هم نیست و این نظر تمایل اکثریت اعضایی است که در جلسه غیر رسمی جامعه مدرسین حضور داشته‌اند که حتی به یک سوم هم نمی‌رسند."
اما در کنار اعلام موضع و حمایت رسمی آیت الله مصباح و آیت الله یزدی، آیت الله مهدوی کنی مشی دیگری را در پیش گرفت. حجت الاسلام عبد دوست عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت شرایط را اینگونه توصیف می کند: "آیت الله مهدوی کنی گفتند که از افراد ائتلاف پیشرفت ناراحت هستند چرا که آن ها وعده کرده بودند به نفع هم کنار بروند و چون به عهد خود عمل نکردند، از هیچ کدام از آن ها حمایت نمی کنم." رئیس دانشگاه امام صادق علیه السلام تصمیم گرفتند در این میانه توصیه کننده به وحدت باشند و تا وحدت حاصل نشود از کسی حمایت نکنند. به نظر می رسد که ایشان هرگونه موضع گیری را قبل از وحدت افراد ائتلاف، بازی از پیش باخته می دانستند و نخواستند در آن شریک باشند.

2- تشخیص اشتباه پزشک سیاست از راه علاج

مرد سیاست خارجی ایران که خود را مبدع ائتلاف پیشرفت می دانست قرار بود سه شنبه شب و با پا درمیانی دلسوزان اصولگرایی به نفع آنان کنار بکشد. کاری که انجام نشد و وی نشان داد که با هر هزینه ای خواهد ایستاد. اصولا از زمانی که ولایتی با تمام توان وارد گود شد و افراد مشهور و شناخته شده ای را در کنار خود همراه ساخت به نظر می رسید که دیگر به سختی می شود وی را منصرف ساخت. گرچه همه کسانی که از آنها نام برده شد با او نماندند و فقط به عکس های یادگاری با او بسنده کردند. نهاوندیان رئیس اتاق بازرگانی از کسانی است که گرچه ولایتی از او نام برده بود اما با روحانی همراه شد و در مستند تبلیغاتی او شرکت جست.

ولایتی نتوانست درایت و پختگی اوایل و میانه راه را تا انتها استمرار دهد. شاید این مسئله به خاطر این باشد که مرد سیاست خارجی در عرصه داخلی و انتخابات جز 34 سال پیش و شرکت در انتخابات دور اول مجلس شورای اسلامی تجربه ارزشمند دیگری نداشته است. همین مسئله باعث آزمون و خطاهایی در این دوره شد چنانکه وی در مناظرات انتخاباتی عملا وارد انتقادات گسترده از حوزه هسته ای و دیپلماسی کشور شد که به دور از انصاف بود. ولایتی از آشتی با دنیا برای حل مشکلات اقتصادی سخن گفت. سخنی که از اردوگاه اصولگرایی کمتر بلند شده است. گویا دیپلماسی قهرآمیز یکی از ارکان دیپلماسی ما بوده است! از سوی دیگر ایرادات وی به روند مذاکرات هسته ای تیم سعید جلیلی نشان از آن داشت که وی دستی از دور بر آتش مذاکرات هسته ای دارد.
این رویه ناصحیح هر چه جلو تر رفت پر رنگ تر شد و تا جایی پیش رفت که ناراحتی آیت الله مهدوی کنی را از عدم کناره گیری وی باعث گشت. همین نکته باعث شد که برخی وی را بازی خورده هاشمی بدانند و معتقد باشند ولایتی در پازل هاشمی بازی کرده است.
به هر حال از ابتدای ثبت نام ولایتی بسیاری معتقد بودند او توان راه اندازی موجی از آرا را ندارد. حتی همان زمان یکی از کارشناسان گفت: "کشتی انتخاباتی ولایتی نه باد مخالف شدیدی دارد و نه باد موافق قدرتمند مردمی". همین تحلیل تا امروز صادق است.

3- ورود شبکه ای و غیرمترقبه مردان هسته ای به کارزار انتخابات

بسیاری ورود جلیلی را به چند دلیل ناصواب می دانستند:

1- پرونده هسته ای به مرحله مشخصی نرسیده و در میانه راه قرار دارد. نه جلیلی را می توان مرد خاتمه دهنده تحریم دانست نه پایان بخش مذاکرات. او در میان آتش مذاکرات تصمیم گرفت به تنور انتخابات ایران نیز بدمد.
2- در گرفتن رفراندوم هسته ای بین جلیلی و روحانی و برگشت به عقب در گفتمان هسته ای.
3- عدم رایزنی پیشینی با بزرگان اصولگرایی و برنامه ریزی برای پس از ورود او: ورود جلیلی صفحه شطرنج سیاست را چنان به هم ریخت که حتی آیه الله مصباح اعلام کرد: "برخی از افرادی که کاندیدا شدند من به آنها ارادت دارم و آنها نور چشم من محسوب می شوند اما برای این کار مناسب نیستند". اما در ادامه کار به جایی رسید که باقری لنکرانی بدون هماهنگی با سران پایداری یک طرفه به نفع جلیلی کنار نشست. همین مسئله کافی بود که رهبران این جبهه به دنبال نامزد اصلح دیروز و حامیان پرشورش به جلیلی بپیوندند.
اما کسی فکرش را هم نمی کرد که جلیلی عملا نقش اصلی را در شکستن رأی قالیباف بازی کند. همین مسئله باعث شده که برخی معتقد باشند جلیلی در پازل احمدی نژاد بازی کرده است. گرچه نگاه های دیگری نیز در مورد ورود جلیلی به انتخابات وجود دارد. این نگاه معتقد است ورود جلیلی، برنامه پنهان برای ساخت دو قطبی جلیلی - قالیباف به عنوان جایگزین دو قطبی روحانی - قالیباف است که در صورت تحقق می تواند رقابت را درون گفتمانی کند. هزینه اجرای این قطبی سازی بسیار است اما می تواند تا مدت زمان زیادی انقلاب را از نفوذ گفتمان اصلاحات بیمه نماید.

4- سردرگمی لیدرهای فکری و تبیینی

برخی افراد به خاطره سابقه و نوع نگاه تبیینی خود به مسائل تبدیل به مرجع فکری امت حزب الله شده اند. این افراد در میان روحانیون، دانشگاهیان، مسوولان و افراد رسانه ای شناخته شده هستند. گرچه ممکن است بعضی از آنها به خاطر فقدان تحلیل سیاسی تا کنون بازی خورده باشند یا مخاطبان خود را در سردرگمی گذاشته باشند. به هر حال آنچه مسلم می باشد عدم شفافیت در اردوگاه اصولگرایان در میان لیدرهای فکری و تبیینی بود. به طور مثال به موضع گیری های یکی از این رهبران افکار عمومی که نقش قابل توجهی به بصیرت افزایی در سال های قبل داشته ولی متأسفانه در دو انتخابات گذشته کارنامه قابل قبولی نداشت توجه بفرمایید:

5- زد و خوردهای رسانه ای که نفعی جز ریزش آرای اصولگرایان نداشت

انگ زنی و برچسب زنی باعث شد که آرای کاندیدای اول اصولگرایان ریزش داشته باشد. اصولا ریزش سبد رأی قالیباف به نفع روحانی بسیار محتمل است در صورتی که ریزش آرای جلیلی به نفع روحانی کمتر ممکن خواهد بود. به همین دلیل هر چه رسانه های اصولگرا بیشتر به وی پرداختند عملا سبد رأی روحانی را چاق تر کردند.

6- بی توجهی به مصالح و همچنین دفع خطر احتمالی

متأسفانه کسانی در میان امت حزب الله ریشه دوانیده اند که دگم اندیشانه از "تکلیف" سخن می گویند و تکلیف را با برداشتی اخباری مطرح می کنند. گویا تکلیف گرایی را مساوی با اجرای خشک مسائل تعبدی بدون در نظر گرفتن شرایط و مقتضیات زمان و مکان می دانند. این افراد معمولا جمله ای از حضرت امام خمینی (ره) را شعار خود قرار می دهند: "همه، مأمور به ادای تکلیف و وظیفه‌ایم، نه مأمور به نتیجه" اما تنگ نظری در تحقیق و برداشتِ درست، باعث می شود که جنبه دیگر این تکلیف گرایی را نبینند. آن جنبه عبارت است از اینکه رعایت مصالح امت اسلامی همان تکلیف آحاد و حاکم جامعه اسلامی است. به این معنا حضرت امام می فرمایند: "عمل برخلاف مصالح جمهوری اسلامی و مصالح اسلام، در پیشگاه الهی جرم و خیانت محسوب می‌شود." (جلد نوزدهم صحیفه نور صفحه 68) از نظر حضرت امام، حقوق، تکالیف و مصالح، همراه یکدیگر و همه احکام الهی، بر پایه مصالح هستند؛ چه برای انسان قابل درک باشند، چه نباشند، ولی هیچ حکمی بدون مصلحت و هیچ نهی‌ای بدون مفسده و ضرر نیست. بنابراین، در بسیاری از موارد، امام تکالیف و مصالح را با هم به کار می‌برد یا اگر از مصالح صحبت کند، حتماً درباره تکلیف نیز سخن می‌گوید. نکته بسیار مهم در این زمینه این است که حوزه مصالح، حوزه اوامر و تکالیف است؛ آنجا که مصلحت نباشد، تکلیف هم نیست.
متأسفانه گرچه این مبنای حضرت امام دارای ریشه اصولی و فقهی می باشد اما برخی آن را همان پراگماتیسم و مصلحت اندیشی غربی می دانند، برای همین با آن مخالفت می کنند. در نزد این اشخاص گویا مصلحت ذبح احکام و تکالیف است. در حالی که اندیشه امام تقدم را به مصلحت می دهد و معتقد است آنجا که مصالح عمومی اسلام و کشور اسلامی ایجاب کند حتی می توان فرایض مهم اسلامی را موقتا تعطیل نمود. (صحیفه نور، جلد 21 ص 6)
کوتاه سخن آنکه آقایان و بزگواران باید قوه تشخیص و تمییز خود را بالا ببرند و نه اینکه با نشان دادن جلد قرآن شمشیر به زمین گذارند و میدان را در اختیار مخالفان گفتمان انقلاب اسلامی قرار دهند.

7- سکوت بی جای نخبگان اصولگرایی به دلیل ترس از بدنه اصولگرایی

یکی دیگر از موارد مهم در شکست اصولگرایی در انتخابات یازدهم، سکوت بی‌جا و ترس نخبگان سیاسی و فکری اصولگرایی از بدنه مردمی در حمایت از نامزد اصلح و یا به زعم دیگران، نامزد صالح جریان اصولگرایی بود.

بنابر آمار و نظرسنجی‌های مختلف، به صورت کاملا واضح پیشرفت حسن روحانی در افکار عمومی نسبت به دیگر رقبایش بعد از مناظره سوم مشهود بود و اقدام منطقی و به حق آقای حدادعادل در انصراف از ادامه رقابت با دیگر اصولگرایان نشان دهنده فهم و درک ایشان از وضعیت حساس انتخابات داشت.

از سوی دیگر، انصراف منطقی آقای عارف در حمایت از اصلاح‌طلبان دلیل واضح دیگری بود برای نخبگان سیاسی تا بتوانند نقش عمارگونه خود را در حمایت از نامزدی که رأی بیشتری نسبت به دیگر اصولگرایان داشت را ایفا کنند، اما صد افسوس که ایشان به دلیل ترس از تکرار تجربه احمدی نژاد، سکوت و عدم حمایت علنی از نامزد مقبول اصولگرایی را بر نقش عمارگونه خود ترجیح دادند و شد آنچه که نباید می‌شد.

حضرت آیت‌الله مصباح‌یزدی در دیدار با اعضای شورای مرکزی حزب مؤتلفه فرمودند: اگر در انتخابات امر دایر شد بر اصولگرا و اصلاح‌طلب، همه باید بر روی اصولگرا اتفاق کنند و نظرات دیگر خود را کنار بگذارند و بر روی شخصی اجماع کنند که در مقابل آنها رأی داشته باشد.[1]

به قطع و یقین با ورود عمارگونه نخبگان سیاسی - فکری جریان اصولگرایی در حمایت از نامزدی که بیشترین رای را نسبت به دیگر رقبای اصولگرایان داشت، می‌شد موج مثبت تبلیغاتی برای حمایت از نامزد مقبول اصولگرا را در سراسر کشور به وجود آورد لیکن احتیاط و ترس‌ بی‌جا از حرف مردم سبب شد که بار درگیر، پی به فقدان عمارها در حکومت اسلامی ببریم و فرمایش مقام معظم رهبری را دوباره تکرار کنیم که این عمارررررر...

[1] -
منبع: دیده بان