صدفی با اشاره به تجربهی خوب مسعود آب پرور در زمینه نقد و تصویب فیلمنامههای گروه کودک و نوجوان، در مطلب خود آورده است: مسعود آب پرور، کارگردان «هوش سیاه» قبل از آنکه به عنوان کارگردان مجموعه تلویزیونی شناخته شود، قبلا تجربه خوبی در زمینه نقد و تصویب فیلمنامههای گروه کودک و نوجوان داشته است. حضور وی در چنین بخشی از بنیاد فارابی شرایط مناسبی را برای حضور در تجربههای سینمایی برای او فراهم کرد. اولین تجربه مستقل او در حوزه فیلمسازی به ساخت کلیپهای متفاوتی چون برادر بیقرار، مثنوی شهادت، کاروان، مرغ سحر، نوایی، بازگشت و غیره برمیگردد.
او در ادامه میگوید: مسعود آبپرور در دههی 80 دو تلهفیلم نیز ساخته که بازخورد خوبی در بین مخاطبان نداشته است، اما حضور در کارگردانی سریال «هوش سیاه» توانست اعتبار قابل تعمقی را در حوزه برنامهسازی تلویزیون برای او رقم زند.
او در این یادداشت با اشاره به شناخت این کارگردان از فضای فیلمهای پلیسی غربی، عنوان میکند: در این سریال تلویزیونی با وجود شناختی که کارگردان از فضای فیلمهای پلیسی غربی دارد، نتوانسته به تناسب نیاز صحنهها و فیلمنامه از تصویربرداری حادثهیی به خوبی بهره بگیرد چون در شرایط دلهره و اضطراب بیننده انتظار دارد جنس تصویربرداری این نوع حس را به مخاطب القاء کند تجربه چنین نوع تصویربرداری حادثهیی و پردلهره میتوانست در بخشهای غداخوری زندان، انبار لوازم زندان، مواجهه کامران با شهاب، کشف جسد حسابدار و محوطه زندان استفاده شود، در حالی که کارگردان بار اصلی القای این نوع دلهره و اضطراب را بر دوش موسیقی فیلم و رفتارهای زیر پوستی بازیگران گذاشته که در برخی مواقع به خوبی جواب نداده است.
صدفی با اشاره به تیتراژ مثبت این مجموعه، افزوده است: نمیتوان از تیتراژ متفاوت و مرتبط با قصه، در ابتدای سریال «هوش سیاه» به سادگی گذشت، علاوه بر آن صحنهپردازی، طراحی صحنه و پوشش زندانیان در این برنامه تفاوت چشمگیری با سایر برنامههای تلویزیونی مرتبط با زندان و مجرمان دارد، این نوع دکورسازی و پوشش شاید برگرفته از فضای زندان فیلمهای حادثهیی غربی باشد، با این نوع ترکیببندی لباس زندانیان، زندانبانان و فضای زندان شاید مخاطبان تلویزیونی هم هوس کنند به این نوع زندانها هم سرکی بکشند، این نوع نگاه یک تحول کیفی در نگرش به فضای زندانهاست که باعث میشود که تحول کیفی در فضای زندان و زندانبانی به وجود آید.
وی در ادامه آورده است: تولید مجموعه «هوش سیاه 2» به کارگردانی مسعود آب پرور با ژانر پلیسی - معمایی در زمینه جرائم اینترنتی، تا حدودی توانایی پلیس و مجرمان اینترنتی را نیز به چالش کشیده است. هر چند که در این فیلم کارگردان به جای غلطیدن به سمت و سوی پلیس، دوست دارد با فضای ذهنی مجرمان بخصوص کامران و همدستانش کنکاش کند و درعمل توانایی پلیس در کشف جرائم اینترنتی با تمامی نیرو و ابزار مورد تردید قرار میگیرد.
او ادامه میدهد: بر اساس بخشهای پخش شده قصه، نویسنده و کارگردان بیشتر شیفته ضدقهرمانان هستند تا قهرمانان. چالشی که شاید در روزهای آتی با ورود شهاب از ضد قهرمانان داستان توسط یگان ویژه به زندان کمی پررنگتر شود، ضرباهنگ برنامه متناسب با قصه روایتی رعایت نشده، هر چند که کارگردان میتوانست در کشف جرم با تند کردن ریتم قصه به مخاطبان ذهنیت دلهره و اضطراب را القاء کند.
این منتقد با اشاره به اینکه تخیلپردازی و ناتوانی پلیس، زندانبانان و نابغه جلوه دادن مجرمان قابلیتهای ضد قهرمانان را بالا میبرد، توضیح میدهد: صحنههای کشف جنازه حسابدار عباس مصاحب، مراجعه به منزل آذرمرادی، جستجوی سرگرد برای یافتن چهره مجرم، تلاش کامران برای راهاندازی رایانه در انبار، ایجاد مدار الکترونیکی در داخل بند و غیره میطلبید که ریتم تندتری نسبت به سایر صحنههای برنامه داشته باشد.
او با بیان اینکه مطالعه برخی مسایل حقوقی و قضایی توسط نویسنده و کارگردان میتوانست از بروز برخی اشتباهات کارشناسی جلوگیری کند، در ادامه میافزاید: به عنوان مثال ورود به خانه آذر مرادی بدون نشان دادن حکم قضایی و ارایه کارت ویزیت سرگرد نه تنها قابلیتهای قانونی قوه قضائیه و پلیس ایران را مورد تردید قرار میدهد، همچنین ورود پلیس یگان ویژه با چند زندانی، برای تحویل شهاب به زندان آن چنان با منطق کارشناسی همخوانی ندارد. شاید یک دلیل مخالفت پلیس فضای تولید و تبادل اطلاعات ناجا برای تولید این برنامه از این مسایل جزئی در فیلم نامه تاثیر گرفته باشد، چون در زمان آن پلیس گفته بود این مجموعه دارای ایرادهای بسیار فنّی و پلیسی است !
صدفی همچنین به این نکته نیز اشاره کرده است که با وجود بازیگرانی چون حسین یاری و حسین سحرخیز، بازیهای چشمگیری از آنها تاکنون مشاهده نشده است، اما کیکاوس یاکیده در نقش کامران به خوبی توانسته از عهده نقش برآید؛ البته بازیگردانی نقشهای فرعی از جمله زن معتاد، پلیس زن همراه سرگرد، صاحب خانه منزل حسابدار و نگهبان کتابخانه نتوانسته موثر واقع شود. معلوم نیست در روند پردازش قصه «هوش سیاه» نویسنده و کارگردان چگونه از پس ضد قهرمانان جذاب و قوی برخواهند آمد؟ شاید این نوع نگاه جانبدارانه به ضد قهرمان، گیرایی و همذاتپنداری خوبی را در بین مخاطبان رقم زند.
هوشنگ صدفی در پایان توضیح میدهد: باید گفت نگارش و ساخت برنامههای تلویزیونی از این دست میتواند نوع نگاه مخاطبان به فیلم های پلیسی ایرانی را از چارچوب کلیشهیی رایج در سینما و تلویزیون ایران خارج کند. هر چند که جمع و جور کردن این نوع قصهها در نهایت با دشواریهای خاص خود در پایان برنامه مواجه خواهدشد. همانطور که چنین روایتهای تلویزیونی را در برنامه پلیسی «دیوار » سیروس مقدم و «خواب و بیدار» فخیمزاده به عینه دیدهایم که پایان قصه برای قهرمان جلوه دادن پلیس چقدر کلیشهیی از آب در آمده است.