به نظر میرسد بابا پنجعلی در قسمت دوم مجموعه پایتخت ساکتتر شده است. این مساله دلیل خاصی دارد؟
فکر نمیکنم خیلی ساکتتر شده باشد؛ در قسمت اول پایتخت هم همین قدر ساکت بود. به هر حال او به بیماری آلزایمر مبتلاست و نسبت به اطرافیان و اتفاقات دور و برش چندان هوشیار نیست. به نظر من بابا پنجعلی پایتخت 2 با بابا پنجعلی پایتخت 1 تفاوت زیادی ندارد؛ اما اگر شما فکر میکنید ساکتتر شده به این دلیل است که دو سال پیرتر شده است.
برای شما که معمولا نقشهای پرتحرک و گاه جوانتر از خودتان را بازی کردهاید، ایفای نقش یک پیرمرد ساکت و آرام باید کار سختی باشد. این طور نیست؟
بله، بسیار سخت بود. بابا پنجعلی با شخصیت من که مدام در حال دویدن، بالا و پایین پریدن و جنب و جوش هستم، بسیار در تضاد است. او شخصیتی ایستا دارد و درگیر ذهنیات و درونیات خودش است. ایفای این نقش کار سادهای نبود و باید از خود واقعیام بسیار دور میشدم.
محدود بودن دیالوگهای این شخصیت، اجرای آن را سختتر میکرد یا کمکی بود برای بازی راحتتر در این نقش؟
معمولا بازی در نقشهایی که دیالوگهای کمتری دارد، سختتر است.
اما دیگر مجبور نبودید کلمات زیادی را با لهجه مازندرانی ادا کنید!
اینطور نیست. دیالوگهای نقش بابا پنجعلی یک ویژگی بسیار خاص داشت و یکی از مهمترین نکات در ایفای این نقش بود. دیالوگ نویسی برای نقش بابا پنجعلی بسیار سخت بود و در لحظه شکل میگرفت.
در واقع، دیالوگهای محدود این نقش زاییده موقعیتها و رخدادهای صحنه بود. بنابراین من به عنوان بازیگر برای هر صحنه، دیالوگ از پیش نوشته شده در اختیار نداشتم و باید همانند یک فوتبالیست همیشه آماده بودم، ببینم توپ کی به من میرسد و من با این توپ چطور میتوانم گل بزنم. تمام دیالوگهای نقش باباپنجعلی در چنین شرایطی شکل گرفتهاند و من باید فرصتها را میقاپیدم و خودم را برای گفتن همان دیالوگهای به ظاهر ساده آماده نگاه میداشتم. بازی در این نقش به حضور ششدانگ در صحنه نیاز داشت و حتی یک لحظه نباید از آنچه در حال رخ دادن بود، غافل شوم.
یعنی دیالوگها بداهه بود؟
نه، آنها از قبل طراحی شده بود، اما به کار بردن هر دیالوگ به فضای صحنه بستگی داشت.
بنابراین تنها راه چاره این بود که باباپنجعلی را به راستی زندگی کنید؟
دقیقا. در کنار شخصیتهای دیگر این سریال که همه پرتحرک بودند و در صحنههای شلوغ و پرماجرای این سریال، من باید در قالب این پیرمرد زندگی میکردم تا باورپذیر باشم.
این نقش برای شما ما به ازای بیرونی هم داشته که از آن الهام بگیرد؟
بله، بسیار زیاد. استان مازندران پر بود از پیرمردهای شبیه بابا پنجعلی. من آنجا آنقدر نمونههای مختلف دیده بودم که رسیدن به این نقش برخلاف اجرای آن برایم بسیار ساده بود.
عینک و لثه بابا پنجعلی هم بر مشکلات بازی در این نقش میافزود؟
بله، چون گذاشتن عینکی با آن قطر، دید مرا از بین برده بود و به خاطر استفاده از لثه، حرف زدن و غذا خوردن برایم بسیار دشوار شده بود. همه اینها باعث میشد تمرکزم را برای بازی و همان حضور ششدانگی که به آن اشاره کردم از دست بدهم. این لثه و عینک برای من حکم مانع را داشت.
چیزهایی مانند لباس، عینک یا همان لثه در عین اینکه ممکن است برای بازیگر مشکلاتی را ایجاد کند، اما در عین حال به او کمک میکند خودش را به نقش نزدیکتر احساس کند. برای شما اینطور نبود؟
به این مساله از دو منظر میتوان نگاه کرد، از بیرون که به عینک و لثه بابا پنجعلی نگاه کنید، آنها را ابزاری برای واقعیتر شدن نقش میبینید که کاملا در خدمت نقش و هنرنمایی بازیگر هستند؛ اما از درون و از نگاه خود بازیگر دشواریهای زیادی ایجاد میکنند و به همان اندازه که کمککننده هستند، میتوانند مسالهساز هم باشند.
مخاطبان تلویزیون و از جمله مردم استان مازندران از بازی شما در این نقش راضی هستند و بازیگران متعددی از هنرنمایی شما در این نقش تعریف میکنند. خود شما چقدر از کارتان راضی هستید؟
خوشبختانه مردم این شخصیت را دوست داشتند و چون مردم از آن راضی بودند، من هم این نقش را دوست دارم.