شنبه ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ساعت :
۲۲ اسفند ۱۳۹۱ - ۱۱:۵۶

اشتراکات 4جریان فتنه ضدانقلاب بیگانه وانحراف

مناسبات اضلاع چهارگانه مربع فتنه- ضدانقلاب -بیگانه- انحراف کمی پیچیده‌تر از آن است که در نگاه اول به نظر می‌رسد. مسأله بسیار فراتر از آن چیزی است که هماهنگی یا تعقیب هدف مشترک خوانده می‌شود.
کد خبر : ۱۰۰۴۲۴
به گزارش صراط،مهدی محمدی طی یادداشتی نوشت: مناسبات اضلاع چهارگانه مربع فتنه- ضدانقلاب -بیگانه- انحراف کمی پیچیده‌تر از آن است که در نگاه اول به نظر می‌رسد. مساله بسیار فراتر از آن چیزی است که هماهنگی یا تعقیب هدف مشترک خوانده می‌شود.

اگر فرض کنیم برای انتخابات 92 پروژه مشترکی وجود دارد که مجموعا می‌توان آن را جدول دشمن خواند و بناست بازیگران مختلف هر یک به نحوی خانه‌های خالی آن را پر کنند، کشف اجزای پیچیده این جدول مستلزم نگاهی به پشت پرده است.

ابتدا باید به این سوال پرداخت که چرا اجزای مختلف این محور به هم رسیده و زنجیره واحدی تشکیل داده‌اند؟ آیا تشکیل این زنجیره نوعی توهم توطئه است یا اینکه واقعا هماهنگی گفتمانی و عملیاتی میان این 4 گروه شکل گرفته است؟ از دل این سوال است که می‌توان جزئیات هماهنگی‌های صورت گرفته را هم دریافت.

شواهدی هست که نشان می‌دهد ایجاد یک جبهه واحد از مجموعه کسانی که کینه انقلاب اسلامی را به دل دارند، محتمل‌ترین اتفاق در انتخابات آینده است. به چند دلیل این گروه‌ها اکنون به هیچ وجه قبول ندارند که باید انرژی محدود خود را صرف درگیری با یکدیگر کنند بلکه عموما متقاعد شده‌اند بهتر است در چارچوب یک تقسیم کار وسیع عمل کنند تا اینکه هر یک بازی مستقل خود را انجام دهند. نخستین دلیل این است که همه این گروه‌ها تصور می‌کنند انتخابات 92 آخرین فرصت است. جالب است که پیش از این هم قرار دادن خود در وضع آخر‌الزمانی و تبدیل کردن انتخابات به بازی مرگ و زندگی یکی از مهم‌ترین عواملی بود که رفتار انتخاباتی جریان فتنه در سال 88 را بدل به کودتا کرد. رادیکال شدند چون فکر می‌کردند دیگر زمانی برای رادیکال شدن نخواهند داشت.

 

خارجی‌ها اکنون فکر می‌کنند فرصت خرداد 92 زمانی است برای چیدن میوه‌ای که در سال 88 کال بود و چیدن آن میسر نشد. ارزیابی آمریکایی‌ها این است که این میوه را حالا اگر نچینند شاید در سال‌های پس از آن ایران از پیچ تاریخی بگذرد و دیگر برای مدت زمانی بسیار طولانی توان هماوردی راهبردی با ایران را از دست دهند. جریان ضد‌انقلاب تصور می‌کند پس از 30‌سال بی‌ثمری و حماقت مستمر، اکنون یک فرصت تاریخی دارد تا بتواند خود را بدل به بازیگری موثر در صحنه داخلی ایران کند.

 

ضد‌انقلاب خارج از کشور تا آنجا که به مسائل سیاست داخلی ایران مربوط است تاکنون همواره یک بازیگر بی‌اهمیت و بلکه تا حدودی مسخره محسوب می‌شده است. اکنون اما به لطف تلاش‌های بیش از 4 ساله اتاق عملیات مشترک سرویس‌های اطلاعاتی غربی نوعی اتحاد ظاهری بین بخش‌های مختلف اپوزیسیون در خارج ایران شکل گرفته و رئوس این ائتلاف جدید تصور می‌کنند حالا که سر و سامانی به روابط درونی خود داده‌اند، وقت آن است فرآیند ارتباط‌گیری با داخل ایران و نقش‌آفرینی در صحنه‌ای را که 30‌سال است از مداخله در آن محروم بوده‌اند آغاز کنند. سومین گره جریان فتنه است. این جریان هم نوعی نگاه مرزی و آخر‌الزمانی به انتخابات آینده دارد. اگرچه اکنون مجموعه واحدی که بتوان آن را جریان فتنه خواند البته وجود خارجی ندارد و...

... مجموعه‌ای متکثر با دیدگاه‌ها و مبانی گاه بسیار دور از هم ذیل این عنوان تعریف می‌شوند، ولی سرجمع طیف هاشمی، طیف خاتمی، مستقل‌های اصلاح‌طلب، جریان عبدالله نوری و حجاریان و حتی طیف‌های نزدیک به دیدگاه‌های ضد‌انقلاب خارج از کشور (مانند بدنه مشارکت، مجاهدین و خانواده زندانی‌ها) بر این باورند که اگر فرصت 92 را از دست بدهند، باید برای مدت زمانی طولانی سودای بازگشت به جامعه سیاسی کشور را از سر بیرون کنند.

تکلیف جریان انحراف در اینجا از همه روشن‌تر است. گذشته از نگاه متافیزیکال به صحنه، این جریان تصور می‌کند که اگر تداوم پیدا نکند به سرعت مضمحل یا حتی قلع و قمع خواهد شد و چاره‌ای ندارد جز اینکه یا در اوج بماند یا به نحو دردناکی رنج مرگی سریع و برق‌آسا را بپذیرد. بنابراین برای این جریان راه میانه وجود ندارد و تنها راه رادیکالیسم است که ممکن است از دل آن نتیجه بیرون بیاید. دومین دلیلی که می‌توان بر مبنای آن استدلال کرد که این 4 جریان به این نتیجه رسیده‌اند که باید یک محور مشترک تشکیل بدهند -و در واقع داده‌اند- این است که رهبران آنها حس می‌کنند از هر زمان دیگری به هم نزدیک‌ترند. حجم اشتراکات گفتمانی، پیوندهای سازمانی و پروژه‌های مشترک عملیاتی این جریان‌ها-که البته همه هماهنگ‌شده نیست و برخی مستقلا طراحی و اجرا می‌شود- به حدی رسیده که برای رهبران این جریان‌ها تردیدی باقی نمانده است که به هم نزدیک‌تر از آنند که لازم باشد بر تفرق دروغین و ظاهری خود اصرار کنند. اگر بخواهیم فهرستی بسیار اجمالی از محورهای کاری مشترک میان این 4 جریان ارائه کنیم که آنها را متقاعد کرده می‌توانند در چارچوب جبهه‌ای واحد عمل کنند، می‌توان موارد زیر را سطور آغازین یک فهرست بلند دانست:

1- هر 4 جریان در پی آن هستند که خود را از مسؤولیت مصائب و مشکلات جامعه ایرانی مبرا کرده و همه تقصیر‌ها را بر عهده نظام بگذارند.

2- هر 4 جریان در پی آن هستند که جامعه به سمت خط سازش سوق داده شود و به این نتیجه برسد که اولا منشأ مشکلات، اقتصاد مقاومتی است که در مقابل نظام سلطه انجام می‌شود و ثانیا با حرکت به سمت سازش مجموعه این مشکلات یکجا حل خواهد شد.

3- هر 4 جریان در پی آن هستند که خود را نماینده مطالبات افکار عمومی جا زده و دو‌قطبی‌هایی اجتماعی با حاکمیت درست کنند.

4- هر 4 جریان تلاش می‌کنند از ساختار نظام جمهوری اسلامی تصویری مافیایی و مملو از فساد به دست بدهند در حالی که خود می‌دانند بدترین و حیرت‌انگیزترین فسادها در سیستم خود آنها رخ داده است.

5- هر 4 جریان تلاش می‌کنند حداکثر میزان نزدیکی پنهان به آمریکا را داشته باشند و به آمریکا اطمینان بدهند که بهترین گزینه برای پیشبرد منافع آن در ایران هستند.

6- هر 4 جریان تلاش می‌کنند از متمرکز شدن نیرو و توان کشور روی مشکلات اساسی جلوگیری کرده و تا می‌توانند آن را مشغول حاشیه کنند.

7- هر 4 جریان عقیده دارند باید تمرکز نقد خود را بر ساختار نظام بگذارند و تنها راه‌حل مشکلات فعلی را تغییر این ساختار معرفی کنند.

8- هر 4 جریان در پی آن هستند که سیستم کشورداری ایدئولوژیک به یک سیستم سکولار که نسبت به ارزش‌های دینی لاقید است، تبدیل شود.

9- هر 4 جریان در پی آن هستند که از ادبیات «انتخابات» آزاد برای توصیف سناریوی مطلوب در انتخابات آینده استفاده کنند.

10- و نهایتا هر 4 جریان در پی ایجاد برانگیختگی اجتماعی هستند به گونه‌ای که نظام حس کند برای حفظ آرامش جامعه باید به آنها باج بدهد.

این فهرست می‌تواند بسیار طولانی شود. در واقع، نگاهی اجمالی به رفتار و ادبیات این جریان‌ها و تلاش سطحی برای تطبیق آنها با یکدیگر به سادگی امکان ارائه یک فهرست تطبیقی از پروژه‌ای را که اکنون در دستور کار مشترک همه آنها قرار دارد فراهم می‌کند. در مواردی هم در مناسبات پیچیده و بده‌بستان این جریان‌ها با یکدیگر، طرفین برای هم زمین بازی ایجاد کرده‌اند بی‌آنکه ضرورتا قصد هماهنگ کردن کار با یکدیگر را داشته باشند. طرف خارجی با هدف ایجاد تهدید موجودیتی کشور را تحریم کرده است. این به ائتلاف جریان ضد‌انقلاب و فتنه کمک کرده تا ناکارآمدی اصولگرایان در اداره کشور را نتیجه بگیرد و از آن سو گریزگاهی برای جریان انحراف به‌وجود آورده تا شانه از زیر بار مسؤولیت اداره معیشت مردم خالی کند. جریان انحراف با هدف -یا توهم- ایجاد سرمایه اجتماعی برای خود استراتژی درگیری با اجزای مختلف نظام و افشاگری‌های بی‌مایه علیه آنها را در پیش گرفته است. این به نوبه خود زمین بازی برای ضد‌انقلاب فراهم کرده است تا نتیجه بگیرد که نظام درگیر فسادی گسترده است و دیدگاه‌های تاریخی آن درباره این موضوع اکنون مستند شده است. نمونه دیگر این است که جریان فتنه با احساس فرصت نسبت به وضع اقتصادی فعلی کشور تصور می‌کند که باید بی‌محابا وضع موجود را نقد کند. این به جریان انحراف کمک می‌کند تا همه مخالفان خود را شریک و همکار جریان فتنه معرفی کند. از سوی دیگر جریان انحراف به دلیل هدفگذاری‌های سیاسی خود درگیری با اصولگرایان را در دستور کار قرار داده و همین کمکی موثر به جریان فتنه کرده است تا تحقق آرزوی دیرینه خود یعنی انهدام برند اصولگرایی در کشور را دست‌یافتنی‌تر ببیند. این شبکه پیچیده روابط در واقع بسیار در هم تنیده است که در آن طرفین برای هم زمین بازی ایجاد می‌کنند، همدیگر را به نحو پنهان ساپورت می‌کنند، در یک تقسیم کار پیچیده مشارکت می‌کنند و ضمنا می‌توانند ادعا کنند واقعا هم در جاهایی با هم درگیر هستند.

نتیجه بسیار اجمالی این است که دوران رویارویی گفتمان اصولگرایی با جریان‌های منفرد تمام شده و اکنون زمان هماوردی با بزرگ‌ترین محوری فرا رسیده که هرگز تا‌کنون در مقابل اصولگرایی قرار نداشته است و به همین دلیل می‌توان گفت، انتخابات 92 به یک معنا حقیقتاً یک پیچ تاریخی است.