به گزارش رکنا، همسر قربانی به پلیس گفت: صبح خانه را ترک کردم اما ساعتی بعد پسرم با من تماس گرفت و گفت وقتی به خانه مان رفته تا به مادرش سر بزند با جنازه مادرش روبه رو شده است.
این مرد گفت: مدتی پیش زوج جوانی در طبقه دوم خانه مان مستاجر بودند اما وقتی فهمیدم مرد جوان به نام محمد چند فقره سابقه کیفری دارد از آنها خواستم تا خانه را تخلیه کنند. من به این زوج مشکوک هستم.
به دنبال اطلاعاتی که مرد سالخورده به پلیس داد ردیابی مستاجر سابقه دار آغاز شدو پلیس رد وی را در خانه ای در کرج یافت و بامداد هفدهم مرداد 95 محمد 37ساله را بازداشت کرد. این مرد به قتل زن میانسال با انگیزه سرقت طلاهایش اعتراف کرد.
محمد دیروز در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی محمد باقر قربان زاده و با حضور دو قاضی مستشار پای میز محاکمه ایستاد.
در جلسه رسیدگی به این ماجرا همسر قربانی در جایگاه ویژه ایستاد و با اشاره به متهم گفت: این مرد و همسرش سالها در خانه ما مستاجر بودند. همسرم از وقتی فهمیده بود این مرد به زندان افتاده است هر روز برای همسرش غذا می فرستاد. خودم هم هر بار که اجاره خانه را از آنها می گرفتم 150 هزار تومان را به همسرش برمی گرداندم اما با همه محبت های ما این مرد بی رحمانه همسرم را به خاطر پول و طلا کشت.
وی ادامه داد: من و همسرم تصمیم داشتیم برای سفر تفریحی به کشور هندوستان برویم به همین خاطر در خانه مان 3هزار و 200دلار داشتیم که محمد دلارها را به همراه 800گرم طلاهای همسرم دزدید .
سپس شش دختر و پسر قربانی که از روبه رو شدن با متهم تحت تاثیر قرار گرفته و به شدت گریه می کردند یک به یک در جایگاه ویژه ایستادند و برای محمد حکم قصاص خواستند.
وقتی نوبت دفاع به متهم رسید گفت: قتل زن صاحبخانه را قبول دارم. من طلاهای او را هم دزدیم اما پول و دلاری در خانه آنها نبود که بدزدم.
وی که سرش را پایین انداخته بود در تشریح جزییات جنایت گفت: چون قبلا در خانه محترم و همسرش مستاجر بودم چند بار در خانه آنها را بدون کلید باز کرده بودم. من صبح بیست و پنجم خرداد نزدیکی خانه انها پرسه می زدم که متوجه شدم شوهر محترم خانه را ترک کرده است. همان موقع مقابل در رفتم و در را باز کردم. وقتی وارد خانه محترم شدم متوجه شدم او در خواب است. می خواستم سرقت کنم اما یکباره پیرزن بیدار شد و شروع به داد و فریاد کرد. من هم از ترسم پتو را روی سرش انداختم و دهانش را گرفتم و او را تهدید کردم ساکت شود. بعد از چند دقیقه پیرزن آرام گرفت . فکر می کردم ترسیده و ساکت شده اما وقتی پتو را کنار شدم فهمیدم جان سپرده است. من النگو و گردنبند او را برداشتم و فرار کردم. سپس طلاها را به یک مالخر در شهرری فروختم.
به دنبال دفاعیات این مرد هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
گفت و گو اختصاصی با قاتل چقدر درس خوانده ای؟
دیپلم دارم.
شغلت چه بود؟
پیک موتوری بودم.
چند سابقه کیفری داری؟
پنج سابقه کلاهبرداری، سرقت و سرقت مسلحانه.
چرا بعد از هر بار دستگیری بار دیگر سراغ جرم می رفتی؟
نمی دانم.
فرزند نداری؟
نه. من و همسرم چند سال است که ازدواج کرده ایم اما فرزند نداریم.
چرا پیرزن را کشتی؟
من واقعا قصد کشتن او را نداشتم. چون می دانستم وضع مالی خوبی دارند به خانه شان رفتم تا پول و طلا سرقت کنم اما پیرزن به محض روبه رو شدن با من جیغ و فریاد راه انداخت.من از ترسم پتو را روی صورتش انداختم.
چرا برای سرقت به خانه انها رفتی؟
وضع مالی خوبی نداشتم. وقتی پیرمرد را دیدم که از خانه خارج شد وسوسه شدم و مقابل درخانه شان رفتم.
چطور در را باز کردی؟
قبلا هم این کار را کرده بودم. در خانه آنها به راحتی باز می شد.
فکر نمی کنی به آخر خط رسیده باشی؟
من برای اعدام آماده ام. پیرزن به من و همسرم خیلی کمک می کرد . او محبت را در حق ما تمام کرده بود. من شرمنده فرزندان او هستم.
سو پیشینه میگیره از مستاجرش؟